


بیانات
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مراسم ختم سیدالشهدای خط مقاومت، سردار حاج قاسم سلیمانی و فرمانده شهید، ابومهدی مهندس
| فارسی


دربارهی پاسخ و قصاص عادلانه. قصاص عادلانه یعنی چه؟ جانی این جنایت روشن است و باید کیفر داده شود. نمیخواهم با منطق خونخواهی و اینها صحبت کنم. موضوع حاج قاسم سلیمانی تفاوت دارد. اگر امریکا یک هدف مشخص، تأسیسات، سازمان یا شاید شخصیتی غیر از حاج قاسم سلیمانی را در ایران میزد، یعنی شخصیتی که به خط مقاومت ارتباطی نداشت، شاید هر کدام از ما میتوانستیم ادعا کنیم این تجاوز به ایران است و به خود ایران مربوط میشود و ایران خودش برود جواب بدهد اما قاسم سلیمانی یک موضوع ایرانی محض نیست. قاسم سلیمانی به همهی خط مقاومت مربوط است. قاسم سلیمانی به همهی نیروهای مقاومت مربوط است. قاسم سلیمانی به فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، یمن، افغانستان و هر کشوری که مقاومان شریف و حامیان و عاشقان مقاومت در آن حضور دارند، مربوط است. قاسم سلیمانی به امت مربوط است. یک موضوع ایرانی نیست. پاسخ ایرانیها و زمان و چگونگیاش به خودشان مربوط است و تصمیمش با خودشان است، اما این خط مقاومت را از مسئولیت معاف نمیکند. بنده امروز و اینجا به برداران و خواهرانم و همهی نیروها، گروهانها، احزاب و کشورهای خط مقاومت میگویم ایران از شما هیچ درخواستی نخواهد کرد. نخواهد گفت این کار را بکنید و نخواهد گفت این کار را نکنید. ایران در موضوع خودش، خودش تصمیم میگیرد و ارادهی ملت، رهبر و مسئولانش روشن است. اما نیروهای خط مقاومت خودشان باید تصمیم بگیرند با این واقعه چگونه برخورد و رفتار کنند؟ به همین علت اگر هر کدام از نیروهای مقاومت در سرتاسر منطقهی ما تصمیم بگیرند قصاص عادلانه انجام دهد تصمیم، ارادت و خواست خودشان است. اینها دستنشاندههای ایران نیستند و توسط ایران کنترل نمیشوند. روشن میگویم: ایران از دوستان، متحدان و کسانی که در طول این ۴۰ سال با آنها و کنارشان ایستاد و از آنها دفاع و پشتیبانی کرد، هیچ درخواستی نخواهد داشت. ایران امروز عزادار است چون یکی از بزرگترین مردان، سرداران، فرماندهان و افتخاراتش را از دست داد. با این حال درخواستی ندارد. میمانیم ما و شما و مردم و دوستان و دوستداران و برادران و اینکه میخواهیم چه رفتاری داشته باشیم. آیا به مراسم ختم، بیانیه و عزاداری اکتفا کنیم؟ موضوع، حمله به ایران نیست. موضوع، حمله به خط مقاومت و بسترسازی برای یک مرحلهی کامل با دستاوردهای خاص این مرحله برای امریکا و اسرائیل در منطقه است. این حمله علیه همه و در خدمت هدفهای امریکاییان و اسرائیلیان بود. همهی ما در سرتاسر منطقه باید برویم سراغ قصاص عادلانه. خب، قصاص عادلانه چیست؟ اینجا نیز میخواهم صریح صحبت کنم. چون ما [در مورد انتقام حاج عماد] چنین تجربهای داشتیم و الآن نمیخواهم وارد جزئیات آن شوم. شاید کسی در جلسات و شبکههای اجتماعی یا در روزنامهها و رسانههای ایران بحث راه بیاندازد که قصاص عادلانه باید از شخصیتی هماندازهی قاسم سلیمانی ستانده شود. یعنی چه کسی؟ رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا؟ وزیر دفاع امریکا؟ فرمانده ستاد فرماندهی مرکزی؟ هیچ شخصیتی هماندازهی قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس وجود ندارد. وجود ندارد. کفش قاسم سلیمانی به سر ترامپ و همهی فرماندهان امریکا میارزد. کفشش میارزد. قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس هیچ هماندازهای ندارند که بگوییم برویم آنها را قصاص و از آنها خونخواهی کنیم و انتقام بکشیم. صریح و روشن میگویم: قصاص عادلانه عبارت است حذف حضور نظامی امریکا در منطقهی ما. اخراج پایگاهها، ناوها و همهی افسران و سربازان نظامی امریکا از منطقه و کشورها و خاک ما. ارتش امریکاست که اینها را کشته و هزینهاش را نیز خواهد داد. معادله این است. طبیعتا منظورمان به هیچ وجه ملت امریکا نیست. خواهش میکنم این موضوع کاملا واضح باشد. منظورمان ملت امریکا و شهروندان، تاجران، خبرنگاران، روزنامهنگاران، شرکتها، مهندسان و پزشکان امریکایی در سرتاسر منطقهمان نیست. منظور صدمه زدن به این افراد نیست و نباید به این افراد صدمه زده شود. بنده به شما بگویم: صدمه زدن به غیرنظامیان و شهروندان امریکایی در هر جایی، خدمت به سیاست ترامپ است و موضوع را به موضوع مبارزه با تروریسم تبدیل میکند. نبرد و مقابله و قصاص عادلانهی مجریان این عملیات قتل و ترور یعنی سازمانی به نام ارتش امریکا این نبرد را در چهارچوب قانونی و طبیعی خودش و واکنش به جانیان آدمکش اشغالگر نگاه میدارد. گرچه برخی مردم خواهند گفت سید موضوع را بزرگ کرد، اما بنده موضوع را بزرگ نکردم و آن را در اندازهی واقعی خودش میبینم و شخصا مسئولیت این سخن را میپذیرم و میگویم به نظر بنده اگر موضوع قتل حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی و چنین واقعهای با این شکل، سهل گرفته شود این آغاز یک خطر برای همهی جنبشها، سران، کشورها، چهارچوبها و خط مقاومت و قضیهی فلسطین و قدس است و به آن معناست که منطقه به ورطهی هتک حرمت توسط امریکا و اسرائیل در خواهد غلتید. پس از ابتدا میگوییم:«هر کاری از دستت بر میآید بکن، که جز به این زندگی نزدیک پایان نخواهی داد. (طه/۷۲)» از این بالاتر هم هست؟ اما نمیشود که ما بپذیریم خونها، کرامتها، کشورها و ملتهای ما هتک حرمت شوند و اماکن مقدسمان تسلیم صهیونیستها شوند. هر کس چنین چیزی را میپذیرد تصمیم خودش است. حالا فردا کسی پیدا میشود میگوید این محل اختلاف است. بله، از خیلی وقت قبل و نه امروز، محل اختلاف و بحث است. حداقل از سال ۱۹۸۲ محل اختلاف است. اما اگر نیروهای مقاومت و ملتهای منطقه این مسیر [یعنی مقاومت] را پیش گرفتند بنده به شما میگویم امریکاییها همچون گذشته با ذلت، شکستخورده، هراسان و وحشتزده از منطقهی ما خارج میشوند. شهادتطلبانی که در گذشته امریکا را از منطقهی ما اخراج کردند همچنان و بسیار پرشمارتر از گذشته حضور دارند. مجاهدان و مقاومانی که در گذشته امریکا را از منطقهی ما اخراج کردند آنقدر «کمشمار و مستضعف بودند که میترسیدند مردم آنان را برچینند (انفال/۲۶)» اما امروز عبارتاند از ملتها، نیروها، گروههانها و ارتشهایی با امکانات عظیم. اگر ملتهای منطقهی ما برای این هدف کوشیدند نتیجه چه خواهد بود؟ لازم نیست سر و صدا و کارهای بیهوده راه انداخت. دقیقا لحظهای که انتقال تابوت سربازان و افسران امریکایی به ایالات متحده آغاز شود و عمودیآمدهها، افقی بازگردند، ترامپ و دولت ترامپ میفهمند واقعا منطقه را باختهاند و انتخابات را نیز خواهند باخت. اراده و هدف ما در خط مقاومت باید این باشد: پاسخ خون قاسم سلیمانی و ابومهدی، اخراج همهی نیروهای امریکا از سرتاسر منطقهی ماست. اگر این هدف محقق شود که ان شاءالله خواهد شد، آزادسازی قدس و بازگشت فلسطین و اماکن مقدس توسط ملت فلسطین و امت در تیررس قرار خواهد گرفت. وقتی امریکا از منطقه خارج شد این صهیونیستها نیز چمدانهایشان را جمع میکنند و میروند و شاید نیاز به جنگ با اسرائیل هم نداشته باشیم. سخنانم را با این نکته به پایان میبرم که به نظر میرسد ترامپ جاهل و همراهان احمقش نمیدانند چه کردهاند. این احمقان و جاهلان نمیدانند چه کردهاند اما گذشت زمان به آنها خواهد فهماند. بنده از ادبیات خانم زینب(علیها السلام) وام میگیرم و به ترامپ و امریکاییها میگویم:«آیا میدانید خون کدام یک از ما را ریختید؟ آیا میدانید جگر کدام یک از ما را دریدید؟». این شبیه باقی خونها و باقی جگرها نبود. این داستان فرق دارد. امروز قصاص عادلانهی خون قاسم سلیمانی، قصاص عادلانهی خون عماد مغنیه، عباس موسوی، راغب حرب، مصطفی بدرالدین، ابومهدی مهندس و همهی شهیدان این امت است. ما این گزینه را از سر هیجان و… انتخاب نکردیم. بالعکس، در پیام هم نوشتم که من به حاج قاسم رشک میبرم. برایش خوشحالم. او راحت شد. کسی بود که در زندگیاش از دوران جوانی و بیست سالگی متحمل مشقتها و خستگیهای بسیار شده بود. دیگر وقتش بود که استراحت کند و الحمدلله خداوند بر او منت گذاشت و ۶۰ و ۶۱ سال زندگی کرد. اینها نعمتهای الهی است. ما هیجانی و عصبانی و هراسان نیستیم. بالعکس، میگوییم: این خون پاک و عظیم یک فرصت برای امت در جهت رهایی از سلطه و اشغال و استکبار است حتی اگر پیامدهای بزرگی داشته باشد چون پیروزهای پیش رو ان شاءالله تعیینکننده و نهایی خواهند بود. ای ملت و هواداران مقاومت و ای صابران و صادقان و چشمدوختگان به پاداش الهی و ای شریفترین و گرامیترین و پاکترین مردمان، با این خون، همچون خون همهی شهیدان عظیم و بزرگ و عزیزمان، مسیر را ادامه خواهیم داد. خون شهیدان هدر نخواهد شد و در پایان پیروز خواهیم بود. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.















بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمد لله رب العالمین والصلات و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین.
سروران و علما، برادران و خواهران، سلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته. خداوند تعالی در کتاب مجیدش میفرماید:
«بسم الله الرحمن الرحیم. کشتگان در راه خداوند را مرده نیانگارید که آنان نزد آفریدگارشان زندهاند و روزی میخورند و از زیادهبخشی خداوند بر خویش شادند و به آنان که هنوز به ایشان نپیوستهاند مژده میدهند که هیچ هراس و غمی نخواهند دید. مژده میدهند که نعمت و زیادهبخشی خداوند پیش روست و خداوند پاداش باورمندان را تباه نخواهد ساخت. صدق الله العلی العظیم. (آل عمران/۱۶۹-۱۷۲)»
امروز ما مراسم ختم و بزرگداشتی برای یک فرمانده عظیم جهادی و اسلامی و جهانی یعنی حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، برگزار کردهایم. همچنین برای فرماندهی بزرگ و مجاهدی عزیز، حاج ابومهدی مهندس، جانشین فرمانده حشد الشعبی مقدس عراق و همراهان دیگر ایرانی و عراقیشان که در جنایت اخیر به شهادت رسیدند.
شبانگاه پنجشنبه، دوم ژانویهی 2020، شب جمعه، یا اگر بخواهیم بنویسیمش 2/1/2020 حد فاصل دو مرحله در منطقه است. شروع یک مرحله و تاریخ جدید نه فقط برای ایران یا عراق، بلکه برای تمام منطقه. کمی بعد دوباره به این موضوع برمیگردم.
ولی اجازه بدهید در ابتدا کمی به جنبهی شخصی حادثه و جنایت و ترور بپردازم: در شبانگاه پنجشنبه 2/1/2020 حاج قاسم سلیمانی، برادر دوستداشتنی و عزیز ما به نهایت آرزوها و رؤیاهایش رسید و هدفش را محقق کرد. مثل ما همواره دربارهی محقق کردن اهداف حرف میزنیم و میگوییم فلان کار هدف ما را محقق میکند یا هدف دشمنمان را…؟ حاج قاسم سلیمانی شب جمعهی گذشته هدفش را محقق کرد. چون این رؤیا و هدف، شخصی است. من همیشه در مراسمهای مربوط به شهیدان، من همیشه میگویم مجاهدان و فرماندهان، شهادت را برای امت نمیخواهند! شهادت یک پروژهی شخصی است. این افراد برای امت خیر، زندگی شیرین، خوشبختی در دنیا و آخرت، عزت، کرامت، قدرت، بازدارندگی و زندگی در نعمتهای پاک و حلال خداوند را میخواهند اما پروژهشان در سطح شخصی، شهادت است. این از جوانی و زمانی که به جبهههای جنگ ایران رفت آرزوی او بود و این آرزو و مقصد و هدف را با خود داشت.
برخی کسانی که گام در این مسیر میگذارند در اوایل، اواسط یا پیش از پایان راه سرنگون میشوند و این شعله و عشق و اشتیاق به دیدار در درونشان فرو میمیرد. و گروهی دیگر نیز هرچه زمان میگذرد، برافروختهتر، پرتوانتر، حاضرتر و شعلهورتر میشوند. حاج قاسم و ابومهدی مهندس از گونهی دوم بودند. مخصوصا در این چند سال اخیر. وقتی سن انسان بالا میرود و میبیند پیری ریش و موهایش را سفید کرده، کمکم از اینکه در اثر بیماری یا در بستر بمیرد هراسان میشود. در حالی که او همیشه در جبههها و بین گلوله و ترکشهایی که بدنش پر از آنهاست، حاضر بوده است. در سالهای اخیر معمولا وقتی حاج قاسم به شام [یعنی سوریه] میآمد، برادران ما امنیت و حفاظت آنها را بر عهده میگرفتند و شبانه روز با او میماندند تا دوباره به فرودگاه دمشق برگردد. او شبهای بسیاری را با گریه میگذراند. وقتی شهدا را به یاد میآورد میگریست. در بسیاری از دیدارها به من میگفت سینهام از شدت اشتیاق دیدار خدا و شهدایی که رفتند تنگ شده. اغلب برادران، دوستان و عزیزانی که با آنها زندگی کرده و دوشادوش آنها جنگیده و با آنها درد و رنج کشیده بود، رفتند و حقیقتا بسیار مشتاق پیوستن به آنها بود. به هر حال، او این آرزو را محقق کرد و این از آن چیزهایی است که برای همهی ما دوستداران، دوستان و برادرانش، مایهی اصلی تسکین است. من از اینجا و از ضاحیهی جنوبی، خطاب به خانوادهی حاج قاسم سلیمانی و همهی نزدیکان و خویشانش و بهویژه همسر فاضله و پسران و دخترانش میگویم: آنچه باید مایهی تسکین خاطر شما شود این است که پدرتان نهایت رؤیاهایش را محقق کرد و به عظیمترین آرزو رسید و من میدانم و شما بیشتر از من میدانید که این همواره هدف، رؤیا، مقصد و منتهای اشتیاق، عشق و امید حاج قاسم سلیمانی بود. درست همین چیزها دربارهی حاج ابومهدی هم صادق است. دو یا سه ماه پیش اینجا در ضاحیه پیش من بود. من را دید و با دیدارش من را مفتخر کرد. چند ساعتی با هم جلسه داشتیم و در پایان دیدارمان گفت: سید! این طور که پیداست چیزی به پایان جنگ ما با داعش در عراق باقی نمانده و هرکه شهید شد شده و من زنده ماندهام و عمری از من گذشته و ریش و موهایم سفید شده. دعا کن سرانجام من شهادت باشد. او هم از همین جنس بود. همچنین به همسر فاضله و دختران محترمهی حاج ابومهدی میگویم: این باید مایهی تسکین خاطر همهی شماها باشد. این حال همهی شهدای عزیز دیگری هم هست که همراه حاج قاسم و حاج ابومهدی به شهادت رسیدند. بنابراین برای اینکه جنبهی شخصی را تمام کنیم و به اصل و جوهرهی نبرد موضوع بپردازیم، بهطور خلاصه میگویم: امروز اینها به آرزوهایشان رسیدند.
در فرهنگ ایمانی ما شهادت یکی از دو فرجام نیک است: پیروزی یا شهادت. یکی از عجایب فرهنگی ایمانی این تغییر معادلات است. آخرین حربهای که دشمن ما دارد کشتن ماست، و آخرین افقی که ما میتوانیم به آن چشم داشته باشم هم این است که در راه خداوند عزوجل کشته شویم. معادلهی ایمانی، بزرگترین نقطهی قوت دشمن را به بزرگترین نقطهی قوت ما مبدل میکند. در نتیجه ما شکست نمیخوریم. وقتی پیروز میشویم، پیروزیم و وقتی شهید میشویم نیز پیروزیم. پس پنجشنبه شب، دوم ژانویه هم روز پیروزی دیگری برای مقاومت و محور مقاومت و مردان آن بود و انشاءالله نمونهی جدیدی از پیروزی خون بر شمشیر خواهد بود. این شهادت بزرگ و این فرجام نیکو بر حاج قاسم، حاج ابومهدی و همراهان شریف و مجاهد ایرانی و عراقی این دو مبارک باشد. همچنین این پایان زیبا، که در مدرسهی حسین و زینب(علیهما السلام) به شهادت عشق میورزیم و چیزی جز زیبایی نمیبینیم.
ثانیا: میرسیم به اصل موضوع. امروز من میخواهم مستقیما دربارهی این حادثهی بزرگ و عظیم صحبت کنم. که چه شد؟ چرا به وقوع پیوست؟ چرا دقیقا حاج قاسم سلیمانی و همراهش ابومهدی؟ هدف چه بود؟ منطقه به چه سمتی خواهد رفت؟ و موضع، تکلیف و مسئولیتها چیست؟ چون همان طور که گفتم ما در مرحلهای کاملا جدید قرار گرفتهایم.
این الان موضوع صحبت من نیست، ولی اگر میخواستم دربارهی شخصیت حاج قاسم، ویژگیها، صفات، تدین، شجاعت، علم، معرفت، تفکر استراتژیک، تواضع، همهی صفات زیبا، دستاوردها، زحمات، بیخوابیها، جهاد و فداکاریهای او و همچنین ابومهدی صحبت کنم باید ساعتها و روزها و هفتهها حرف میزدیم. انشاءالله برای اینها وقت دیگری پیدا خواهیم کرد. ولی چیزی که الان باید واردش بشویم اصل قضیه است تا حق هر چیزی را ادا کرده باشیم.
اولا: چه شد؟ پنجشنبه شب (این را در دو دقیقه بگویم، چون میخواهیم همهچیز را بر این اساس بنا کنیم) حاج قاسم سلیمانی و همراهانش فرودگاه دمشق را به صورت علنی به سمت فرودگاه بغداد ترک میکنند. در فرودگاه بغداد حاج ابومهدی مهندس و برخی از برادرانش در حشد الشعبی به استقبال حاج قاسم سلیمانی آمدند. بعد از سوار شدن به ماشینها و پس طی مسافتی، همهی ماشینهای کاروان به شکل وحشیانهای هدف موشکهای پیشرفتهای از هوا واقع میشوند که هواپیماهای امریکایی شلیک کردهاند. همهی شما تصاویر را دیدهاید. شلیکها وحشیانه بوده تا مطمئن باشند همهی ماشینها هدف قرار گرفته و هرچه در آن بوده تکهتکه شده است. دو فرمانده عزیز و هرکه با آنها بوده شهید و همگی به اجساد پارهپاره و سوختهای تبدیل شدند که بازشناسی آنها از یکدیگر دشوار است.
در پرانتز عرض کنم: من حاج قاسم و حاج ابومهدی و برادران همراهشان را میشناختم. آنها به دنبال شهادت بودند اما شاید چیزی که حاج قاسم به آن دست یافت بیشتر از خواستهاش بود. او در پایان، همچون حسین، بیسر و همچون عباس، بی دو دست و پیکرش همچون علیاکبر قطعه قطعه شده بود. نمیدانم چنین تصویری در مخیلهی حاج قاسم و حاج ابومهدی وجود داشت یا نه…
بههر حال همگی به اجساد پارهپاره و سوختهای تبدیل شدند که بازشناسی آنها از هم دشوار است. چند ساعت بعد وزارت دفاع امریکا بیانیهای صادر میکند و مسئولیت عملیات را به عهده میگیرد و میگوید به فرمان رئیس جمهور ترامپ به این ترور دست زده است. بعد هم بیانیههای پذیرش مسئولیت از سوی امریکا یکی پس از دیگری صادر میشود و همینطور شاهد کنفرانسهای خبری هستیم. از وزیر خارجه گرفته تا وزیر دفاع و مشاور امنیت ملی امریکا تا خود ترامپ و توییتهای متعددش که در آنها افتخار میکند که شخصا دستور قتل حاج قاسم سلیمانی را صادر کرده و دلایلی را که او را به این کار واداشته ذکر میکند که همگی دروغاند.
پس ما با یک جنایت کاملا آشکار مواجهیم. کاملا شفاف. کسی که دستورش را داده خودش میگوید من دستور دادم: ترامپ. کسی که ترور را اجرا کرده خودش میگوید من اجرا کردم: وزارت دفاع و ارتش امریکا و بخشی از ارتش امریکا که در منطقه مستقر است، حالا یا از داخل عراق آمده یا از بیرون. این جزئیات است. بنابراین ما در برابر یک عملیات ترور مبهم قرار نداریم که: ماشین بمبگذاریشده باشد، عملیات انتحاری باشد، کمینی بوده که مجریانش فرار کرده باشند و نیازمند کمیتهی تحقیق و کشف حقیقت باشیم و احتمالاتی وجود داشته باشند و... به هیچ وجه. ما در برابر یک جنایت شفاف و کاملا روشن و جنجالی قرار داریم. این دو خط است که ما بنا داریم صحبتمان را بر آن بنا کنیم: ترامپ، رئیس جمهور امریکا به ارتش امریکا دستور داد این جنایت را انجام دهد و یک نیروی ارتش امریکا آن را با جزئیاتی که گفتیم اجرا کرد. پس همهچیز روشن است.
ثانیا: چرا این جنایت را به این شکل آشکار و رسوا به انجام رساندند؟ رسوا، با پذیرش مسئولیت، به شکل آشکار و رسمی! هیچکس هم در تمام دنیا برایش فرقی نمیکند. دو چیز هست:
الف) ناکامی تمام عملیاتهای مخفیانه و قبلی ترور. تلاشهای متعددی صورت گرفت. برخی از تلاشها برای ترور حاج قاسم اعلام شد و بعضی هنوز محرمانه است. ببینید آخرین تلاش عقل شیطانی جهنمی که امریکاییها و اسرائیلیها با آن مشغول کار بودند و داشتند با آن تروری را برای حاج قاسم در کرمان ترتیب میدادند، چگونه است: یک مجموعه را پس از آوردن مواد منفجره دستگیر کردند. در حالی که داشتند آماده میشدند منزلی را نزدیک حسینیه بخرند و بعد تونلی از زیر زمین خانه تا زیر حسینیه بکنند و مقدار وحشتناکی مواد منفجره در آنجا کار بگذارند چون حاج قاسم پایبند بود در مناسبتهای خاصی برای اقامهی مراسم عزا در این حسینیه حاضر شود. در این جلسه بین چهار تا پنج هزار انسان شرکت میکردند. میخواستند پنج هزار آدم را در حسینیه بکشند تا مطمئن شوند حاج قاسم سلیمانی را کشتهاند. تفکر جنایتکارانه را ببینید. خداوند سبحان مرگش را به تأخیر انداخت و حفظش کرد و چنین شهادتی را برای او برگزید. همان طور که حضرت رهبری هم فرمودند که او شایستهی چنین شهادتی در چنین سطحی بود. بنابراین تمام تلاشهای ترور مخفیانهی قبلی ناکام ماند و این آنها را به فکر رفتن به سمت اقدام علنی و بیپرده انداخت. چیز دیگری هم که به انگیزههای اقدام در چنین زمانی و به این شکل آشکار و بیپرده مربوط است، مجموعهای از شرایط و اوضاع منطقه و ناامیدیها، دستاوردها و حاصلجمع درگیریهای جاری است تا میرسیم به رویدادهای اخیر عراق، آن هم در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری امریکا. این چیزی است که الان با جزئیات به آن خواهم پرداخت.
نگاه کردن به این صحنه اهداف ترور و مسئولیت همهی ما را برای رویارویی با اهداف آن مشخص میکند. ارائهی این تصویرْ بیهدف و صرفا برای تحلیل نبود بلکه برای این است که بر مبنایش اقداماتی صورت بگیرد. و اما جزئیات این موضوع:
بسیار خب. سه سال از شروع ریاست جمهوری ترامپ میگذرد. او سیاست خارجیاش را دربارهی منطقهی ما و جهان اعلام کرده است. وقتی ترامپ و مدیرانش به حاصلجمع سه سال گذشته نگاه میکنند، چه دارند؟ ناکامی پشت ناکامی پشت ناتوانی پشت سرگردانی. در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری هیچ چیزی ندارد که در سطح سیاست خارجی، بهویژه در منطقهی ما به مردمش ارائه کند. اجازه بدهید نگاهی به مصادیق بیندازیم.
اولا: بزرگترین تیتر، ایران است. ترامپ از روز اول هدفی را تعیین کرد و آن ساقط کردن نظام اسلامی ایران بود. این همان چیزی بود که جان بولتون، دقیقا دو سال پیش وعدهاش را داد. بولتون در فرانسه در جشنهای منافقین ایران برای آغاز سال نو حاضر شد و سخنرانی کرد و به آنها وعده داد جشن آغاز سال نوی میلادی بعدی در تهران خواهد بود. جان بولتون رفت، اما نظام اسلامی در تهران باقی ماند! این سیاست جان بولتون نبود. او مشاور امنیت ملی بود که استراتژی ترامپ را در زمینهی ایران بیان میکرد. بنابراین هدف اول ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی بود و پایینترین هدفی که دنبال میکرد چیزی بود که اسمش را «تغییر رفتار» میگذاشت: به زانو در آوردن ایران، مهار ایران، تسلط بر رفتار سیاسی ایران و... و نهایتا رسیدن به یک پیمان هستهای جدید، پیمانی دربارهی موشکهای بالستیک و دست آخر پیمانی دربارهی مسائل منطقه. ایران پاسخش را نداد. او از پیمان هستهای ایران خارج شد، تحریمهایی بیمانند در چهل سال گذشته بر ایران تحمیل کرد. تحریم هرکس را که در دنیا با ایران تعاملی داشت تحریم کرد. کوشید ایران را محاصره و منزوی کند و بترساند، به گرسنگی مردم و بحران اقتصادی داخلی ایران و شکافهای داخلی (اگر چنین چیزی وجود داشته باشد) دل بست، برای ایجاد فتنهی داخلی تحریک کردند، از تمامی عوامل و دستنشاندههای منطقهای استفاده بردند و... همگی شکست خورد. بنابراین حالا او به سمت انتخابات میرود اما نه میتواند به مردم امریکا بگوید من نظام جمهوری اسلامی ایران را ساقط کردم، نه میتواند بگوید من نظام جمهوری اسلامی را به زانو درآوردم و نه میتواند بگوید من پیمان هستهای جدیدی را بر ایران تحمیل کردم. و بدتر از همهی اینها اینکه ترامپ شروع کرد به واسطه کردن برخی رئیسجمهورهای اروپایی در نشست عمومی سازمان ملل در نیویورک که با رئیس جمهور ایران، شیخ روحانی دیداری داشته باشد و ایران دیدار با ترامپ را رد کرد. تمام سیاست ترامپ این بود که ایران را صرف نظر از به توافق رسیدن، زیر فشار و ترس سر میز مذاکره بیاورد. این چیزی بود که خودشان اعلام کردند و گفتند آنها خواهند آمد و آخرش مجبورند با تلفن زنگ بزنند و سراغ من خواهند آمد. حالا دورهاش در حال اتمام است در حالی که ایران نه سراغش رفت و نه هیچکسی با تلفن با او تماس گرفت. خب، دربارهی این هدف چه دارد که به مردم امریکا بگوید؟ شکست، ناتوانی و بدتر، جسارت بیشتر و روزافزون ایران.
(اجازه بدهید عراق را بگذارم آخر، چون عراق در اتفاقی که برای حاج قاسم و ابومهدی روی داد مدخلیت دارد.)
دوم: شکست و سردرگمی در سوریه. ناکامی که واضح است. پروژهشان در سوریه شکست خورد. آخرین چیزی که روی داد خیانت او به متحدان، دوستان یا... -اسمشان را هرچه میخواهید بگذارید- در قسد و در رابطه با نیروهای کرد مبارز در شرق فرات و سردرگمیای بود که مشاهده کردیم. یک بار تصمیم میگیرد میخواهد نیروهایش را از شرق فرات خارج کند و بار دیگر تصمیم میگیرد بخشی از آنها را جا بگذارد و مشکل بیسروتهی دربارهی موضوع عقبنشینی نیروهای امریکایی درست میکند و دست آخر به باقی ماندن بخشی از نیروهای امریکایی برای پاسداری از … منتهی میشود، پاسداری از چه کسی؟ نه پاسداری از متحدان کُردش، بلکه به حراست از چاههای نفت و میدانهای نفتی سوریه برای سرقت آنها! او این را اعلام کرد. گفت با شرکتهای اکتشاف و استخراج نفت صحبت میکند تا دست روی آنها بگذارد و صادرشان کند. این نشاندهندهی سردرگمی امریکا در سوریه است. بخشی از نیروها را در شرق فرات برای نفت نگه داشت و بخش کوچکی را هم، آنچنانکه خودش گفت، بنا بر تقاضا و توصیهی اسرائیل در تَنَف نگه داشت. چون اگر تنف سقوط کند و به دست ارتش سوریه بیافتد، سرتاسر مرز عراق و سوریه، بهویژه گذرگاه بینالمللی رطبه باز میشد.
سوم: شکست در لبنان. همهی فشارها، تحریمها، تحریکها و همهی پولهایی که برای مخدوش کردن چهرهی مقاومت و تحریک کردن محیط مقاومت علیه آن و تحریک بقیهی لبنانیها علیه مقاومت خرج شد [به هیچ جا نرسید]. همهی ما آخرین شبیخون پمپئو به لبنان را به یاد داریم، با آن بیانیهی مکتوب جنگیاش که از ساختمان وزارت خارجهی لبنان قرائت کرد. همچنین سفرهای متعدد ساترفیلد که از چشم رسانهها مخفی شد و امروز میخواهم در رسانهها افشایشان کنم. چون یک بار در یک جلسهی داخلی گفتم و درز کرد. ساترفیلد در آخرین دیدارش مسئولان لبنان را تهدید میکند که ۱۵ روز فرصت دارید و اگر طی این مدت حزب الله تأسیساتش در بقاع را [که امریکا معتقد بود برای ساخت موشک هستند] برنچینید، اسرائیل خواهد آمد و همهی این تأسیسات را بمباران و نابود خواهد کرد و ما لبنان را در لیست تحریم قرار میدهیم و چه و چه. تهدید و ارعاب و ایجاد وحشت که طبیعتا فایدهای هم نداشت! اسرائیل هم جرأت نکرد بیاید و آن کارخانهها را پس از ۱۵ روز بمباران کند، چون ما به ساترفیلد گفتیم: اگر اسرائیل این تأسیسات را بزند ما بلافاصله پاسخ سریع و مناسب و شایسته را خواهیم داد. اگر یادتان باشد من در سخنرانی روز قدس دربارهی این موضوع، اگرچه به طور ضمنی، صحبت کردم.
بنابراین تمام تلاشها برای محدود کردن و فشار آوردن به مقاومت لبنان بیفایده بود، تا چه رسد به تسلط کامل بر تصمیمات لبنان.
چهارم: یمن. پایداری در یمن و ناتوانی [دشمن] از به دست آوردن هرگونه دستاورد نظامی. جنگ یمن در وهلهی اول جنگی امریکایی است، با تصمیمگیری و اراده و پروژهی امریکاییهاست. از جنایتها و محاصره که بگذریم، موضوع صرفا مربوط به سعودی و اینها نیست.
پنجم: در افغانستان با سردرگمی تمام، دنبال راه حلی برای خروج آبرومندانه میگردد. سفیرش خلیلزاد را میفرستد و او با طالبان در قطر مذاکره میکند، با هم به توافق میرسند و قرار میشود طالبان با ترامپ در کاخ سیاه دیدار کنند، و روز بعد ترامپ توافق و قرار ملاقات را لغو میکند و میگوید فکر طالبان و مذاکره را از زندگیام حذف کردم و آن وقت چند روز بعد دوباره خواهان مذاکره با طالبان میشود، چون میخواهد از مخمصهی افغانستان خلاص شود. در نتیجه: هیچ دستاوردی در افغانستان نداشته است.
شش: معاملهی قرن! معاملهی قرنی که میخواست اول سال محققش کند و آن را بر نظامها، دولتها و ملتهای عربی، در وهلهی نخست به مردم فلسطین تحمیل نماید. الآن معاملهی قرن کجاست؟ الآن چه کسی دربارهی معاملهی قرن حرف میزند؟ این نتیجهی پایداری مردم و رهبران فلسطین با وجود جنگ و محاصره و تحریمها است. با وجود همهی دشواریهای معیشتی و اقتصادی، تهدید شدن سازمان انروا، رنج زندانیان، بسته شدن افق به حسب ظاهر در مقابلشان و... که برای اهالی کرانهی باختری و فلسطینیها در داخل و خارج پیش آمد. با همهی اینها نتوانست معاملهی قرن را تحمیل کند.
هفتم: عراق. که بیت الغزل حرفهای من است و وقتی به تحلیل آخرم برسم، خواهم گفت که اینها باعث شد این جنایت جلو بیافتد.
پروژهی واقعی ترامپ در عراق چه بود؟ برادران، راستش لازم نیست ما منابع محرمانهای در سیا یا پنتاگون داشته باشیم که برایمان اطلاعات بیاورند. نه، او بسیار شفاف حرف میزند. ترامپ خیلی شفاف و روشن است. چون خودش را در موضع بالا میبیند و مستکبر است. اصلا کسی را روبهرویش نمیبیند. اصلا هیچ کشور، قانون و سازمان بین المللی و جامعهی بینالمللی را به رسمیت نمیشناسد! ترامپ در طول تبلیغات انتخاباتیاش چه میگفت؟ میگفت: نفت عراق حق ماست، حق امریکاست. او حتی به بعضی میدانهای نفتی ناچیز شرق فرات هم چشم طمع دارد. نفت سوریه اصلا با نفت عراق قابل مقایسه نیست. او در تمام تبلیغات انتخاباتی و مصاحبههایش که صوت و تصویرشان هم هست میگوید: نفت عراق حق ماست و ما باید روی نفت عراق دست بگذاریم تا همهی اموالی را که در طول چند سال گذشته در عراق و منطقه خرج کردیم، در بیاوریم. وقتی هم از او میپرسند چطور میخواهی این کار را بکنی در حالی که عراق حکومت دارد (من خواهش میکنم به این جملات دقت شود. بهویژه برادرانمان در عراق اگر سخنانم را میشنوند.) میگوید عراق حکومت ندارد که! حکومت ندارد که! چیزی به اسم عراق وجود ندارد. برگردید به متن سخنانش. با صدا و تصویر خودش ببینید. خب، چطور بر میدانهای نفتی مسلط میشوی؟ نیروهایمان را میفرستیم تا در مناطقی که میدانهای نفتی هست حضور داشته باشند. سپس مساحتهای گستردهای را میگیریم و دورش کمربندهای امنیتی درست میکنیم و اختیارش را دست میگیریم و شروع میکنیم به استخراج و صدور و فروش نفت به دنیا! بنابراین پروژهی واقعی ترامپ از سه سال پیش تا به حال در عراق چیست؟ تسلط بر چاههای نفت و داراییهای نفتی عراق. او نمیخواهد عراق حکومت داشته باشد تا جلوی او را بگیرد. یا اگر حکومتی هست باید به لحاظ سیاسی، نظامی و امنیتی مطیع تصمیمات امریکا و سفیر و ارتشش باشد. نفر قبلی او داعش را آورد. خود ترامپ میگوید این اوباما و هیلاری کلینتون بودند که داعش را ساختند. امریکاییها میخواستند داعش بماند و جنگ با آن سالها طول بکشد تا بهانهای برای ماندن در عراق وجود داشته باشد. آنها گفتند جنگ با داعش نیاز به ده، بیست یا سی سال دارد بعد تحت عنوان مبارزه با داعش، پایگاههای امریکایی دوباره پیرامون مناطق نفتی برپا میشوند و بعد منابع عراق را تحلیل میبرند و به عراق سلاح میفروشد و در تصمیمات سیاسی عراق مداخله میکند و حکومت عراق را ضعیف میکنند. مشکل واقعیاش با حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی و بقیهی جوانان اینجا بود که کمی بعد دربارهاش حرف میزنیم.
بنابراین برنامهی واقعی او در عراق این بود. دید این پروژه در عراق شکست خورد. این پروژه چطور شکست خورد؟ اولا از طریق از بین رفتن بهانهای به اسم داعش. عراقیها و سران و مردم عراق و بالاتر از همهی اینها مرجعیت دینی شریف نجف موضع قاطعانهای در جهت لزوم تمام کردن کار داعش در سریعترین زمان ممکن داشتند. اینجا قاسم سلیمانی به عنوان عاملی اصلی برای این فیصله دادن از راه میرسد. اینجا ابومهدی مهندس به عنوان عاملی اصلی برای این فیصله دادن از راه میرسد. نیروهای حشد الشعبی، گروهانهای مقاومت عراق دوشادوش ارتش عراق و نیروهای امنیتی مختلف و با پشتیبانی ملت عراق و فراخوان و پشتیبانی و تأیید مطلق مرجعیت دینی توانستند این نبرد را در عرض چند سال تمام کنند. بهانه از دست امریکاییها گرفته شد. بعد از شکست داعش و معلوم شدن نقش واقعی امریکا، رفتهرفته صدای درخواستهای خروج امریکا از عراق بلند و بلندتر شد که: شما میگویید آمدید به ما کمک کنید تا بر داعش غلبه کنیم؟ داعش کارش تمام شد، خوش آمدید. ولی او نمیخواهد خارج شود. میخواهد بماند. چون از داعش به عنوان بهانهای برای بازگشت نظامی به عراق و رسیدن به اهدافش در عراق استفاده میکرد.
همچنین، بعد از پایان داعش وقت برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق بود. چه کسی در این انتخابات پیروز شد؟ نمیخواهم از فراکسیون یا حزب معینی صحبت کنم بلکه میخواهم از یک جهتگیری سیاسی حرف بزنم. جهت سیاسی کلیای که در انتخابات عراق پیروز شد جهتی بود که مطیع و گوش به فرمان امریکاییها نیست، و کاملا یا تا حد زیادی ملیگرایانه فکر میکند. امریکاییها ترجیح میدهند بگویند اینها خط ایران هستند، اما این توصیف نادقیق است. توصیف دقیق آن است که اکثریت پارلمان از فراکسیونها، حزبها، نیروها و شخصیتهای ملیگرایی هستند که خضوع در برابر اراده و دیکتهی امریکا را نمیپذیرند. دولت نیز در امتداد همین پارلمان تشکیل شد. دولت عراق امریکاییها را ناراحت کرد. من نمیخواهم وارد جزئیات عراق شوم فقط میخواهم این جنبهی مربوط به امریکاییها را توضیح دهم. دولت عراق سیاستهای امریکا را مخدوش کرد. چون کابینهای که در عراق پس از انتخابات پارلمان و به ریاست جناب عادل عبدالمهدی تشکیل شد:
اولا: نپذیرفت که عراق بخشی از هجمه علیه ایران و اجرای تحریمها علیه ایران باشد. یعنی مقابل امریکا ایستاد.
ثانیا: دولت عراق به ریاست جناب عادل عبدالمهدی، معاملهی قرن را رد کرد و نپذیرفت در خاتمه بخشیدن به پروندهی فلسطین سهیم باشد.
ثالثا: دولت جناب عادل عبدالمهدی به چین رفت و برای ساختن و شکوفایی عراق، قراردادهایی به ارزش صدها میلیارد دلار بست بدون آنکه هیچ پولی پرداخت کند. نفت در ازای پروژه. در حالی که امریکا پروژههای عراق را برای شرکتهای خودش میخواست تا عراق را از طریق این شرکتها و پروژهها غارت کند.
رابعا: دولت جناب عادل عبدالمهدی نپذیرفت که مرزهای سوریه بسته باشند و اصرار کرد گذرگاه بوکمال بازگشایی شود.
همهی این رفتارهای سیاسی، امریکاییها را بسیار عصبانی کرد. همچنین فریاد مطالبهی خروج نیروهای امریکا از عراق در پارلمان و برخی اغتشاشهای میدانی موجب شد امریکاییها (چنانکه خودشان گفتند) احساس کنند دارند عراق را از دست میدهند. آنها عراق را برای دموکراسی، انتخابات، استقلال و شکوفایی در عراق اشغال نکردند. آنها عراق را اشغال و نظام صدام حسین را سرنگون کردند تا بر عراق و منابعش تسلط پیدا کنند. وقتی دیدند ملت عراق میخواهد استقلال و آزادی داشته باشد، همهی گروههای تکفیریای را که تأسیس کرده بودند بر سرشان ریختند و آنان را از افغانستان، پاکستان، سعودی، یمن و همهی کشورهای جهان آوردند. ملت عراق از ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ با موجی از عملیاتهای انتحاری مواجه شد که خودشان را در مساجد، کلیساها، مدارس، بازارها و اماکن دینی منفجر کردند و بهترین رهبران و شخصیتهای عراق را کشتند. افسران امریکای اشغالگر پشت این گروههای تکفیری بودند و کار را برای آنها تسهیل میکردند.
(شعار مردم: مرگ بر امریکا)
امریکاییها در برههی اخیر کوشیدند ملت عراق را بفریبند و آنها را به ورطهی جنگ داخلی بیاندازند. موضعگیری هوشمندانه و حکیمانهی مرجعیت دینی و رهبران عراقی جلوی این امر را گرفت. موضعگیری دوراندیشانه و محکم قبیلههای عراقی و گروهانهای مقاومت جلوی این امر را گرفت.
امریکاییها از طریق ارتشهای الکترونیکی و دستنشاندههای پلیدشان کوشیدند میان ملت عراق و ملت ایران فتنه کنند. چرا؟ چون میدیدند که ایران بهترین حامی و مساعد ملت عراق است. امریکاییها در هفتههای گذشته بیتابی میکردند و احساسشان این بود که عراق در حال خروج از دستانشان است.
دوباره به عراق باز خواهم گشت ولی وقتی ترامپ به انتخابات ریاست جمهوری نگاه میکند آنجا هم ناکامی است. همهی اینها پیش از 2 ژانویهی 2020 و کشتن حاج قاسم و ابومهدی است. پس ترامپ و سردمداران امریکا اینچنین ناکام و ناتوان در زمینهی منطقه، در حال رسیدن به انتخابات ریاست جمهوری هستند. میخواهند چه بکنند؟ بگذارید واقعبین باشیم. دستاوردهایی هست که ترامپ دربارهشان صحبت میکند. من شخصا سخنرانیهایش را دنبال میکنم. ترجمههای عربیاش را میخوانم. از این ایالت با آن ایالت میرود و سخنرانی میکند. مگر نه اینکه باید این روزها در فصل انتخابات چنین چیزهایی به مردم امریکا ارائه دهند؟ باید به آنها چه میگفت؟ آن هم نه فقط در مورد منطقهی ما، در مورد همهی جهان؟ در ونزوئلا روی پروژهی سرنگونی رئیس جمهور و نظام ونزوئلا کار کردند ولی ناکام ماندند و ماجرا تمام شد. در کوبا نتوانستند کاری کنند. در مورد کرهی شمالی تهدید کرد و فریاد کشید و هواپیمابرها را گسیل کرد و نزدیک بود کار به جنگ بکشد و سپس رفت سراغ مذاکره و ملت امریکا را فریب داد و گفت بهزودی کرهی شمالی را از جهت سلاح هستهای خلع سلاح خواهد کرد اما هیچ اتفاقی نیافتاد. همچنین چین و روسیه. حتی در زمینهی متحدان و دوستان، چه دستاوردی داشتند؟ او هر روز حتی به متحدان و دوستانش توهین میکند، آنها را خوار میشمارد، به آنها فحش میدهد، آنها را پایین میآورد، از یاریشان فروگذار میکند و پشتشان را خالی میکند. سیاست خارجیاش این است.
بله، سه چیز هست که ترامپ در همهی سخنرانیهایش در زمینهی سیاست خارجی میگوید و متأسفانه همه دربارهی منطقهی ما هستند. چه میگوید؟ هیچ چیز ندارد بگوید چون سیاست خارجی ندارد. تنها چیزی که در همهی سخنرانیهایش میگوید همان ۴۰۰ میلیارد دلاری است که از پادشاهی عربستان سعودی گرفته. این را هم با مسخرگی و توهین میگوید. همه هم میخندند و دست میزنند. این دستاورد اول.
دوم: صحبت دربارهی قراردادهای فروش دهها میلیارد دلاری سلاح به کشورهای عربی. وی با ملت امریکا دربارهی قرارداد ۴۰۰میلیارد دلاری و قراردادهای تسلیحاتی دهها میلیارد دلاری صحبت میکند و میگوید من صدها هزار شغل برای شما ایجاد میکنم و آنها هم برایش دست میزنند.
سوم: تصمیم انتقال سفارت از تلآویو به قدس. یعنی سه دستاوردش عبارتاند از غارت پول عربها و مسلمانان و تجاوز به شهر قدس و اماکن مقدس عرب، مسلمانان و مسیحیان. اینها دستاوردهایش هستند. غیر از این چیزی هست؟ یک نفر به من دستاورد دیگری در سیاست خارجی او نشان دهد.
به همین علتها بود که ترامپ و سردمداران امریکا به فکر افتادند. الآن هم در آستانهی انتخابات هستیم و چالش روز، عراق است. گفتند در زمینهی این چالش یعنی عراق برویم سراغ یک مرحله و سیاست تازه. این یک عملیات ترورِ خارج از روند نیست. یک اتفاق نیست که از آن چشمپوشی شود یا بنشینیم تفاهم کنیم. از نگاه آنها اینطور نیست. این آغاز یک روند تازهی امریکایی در منطقه است. ما به آنها تجاوز نکردیم بلکه آنها بودند که 2 ژانویه، جنگ تازهای از یک نوع تازه را در منطقه آغاز کردند. خب، گشتند تا ببینند چه کاری باید انجام دهند تا بتواند معادلهها را تغییر دهد و خط مقاومت را بشکند و تضعیف کند، ایران را به لرزه درآورد، اعتماد متحدان و دوستان امریکا در منطقه را به ایالات متحده بازگرداند، هیبت امریکا را تجدید کند، در انتخابات ریاستجمهوری به درد بخورد، در تحمیل شرطهایمان در منطقه کمکمان کند و یک دستاورد سیاست خارجی بهشمار رود؟ گفتند بروید چنین چیزی پیدا کنید. این چیز، جنگ نبود چون جنگ یک ماجراجویی بزرگ است. اسرائیل نمیتوانست جنگی را آغاز کند چون همین الآن هم در نوار غزه فرومانده است. جنگ اسرائیل علیه لبنان موضوع سادهای نبود. نمیگویم محال بود ولی میگویم موضوع عظیم و پیچیدهای بود. هر کس صحبتهای چند روز پیش رئیس ستاد مشترک اسرائیل را شنیده باشد حرف من را میفهمد. ترامپ همچنین میفهمد جنگ با ایران یک موضوع عظیم و مخاطرهآمیز و شدیدا ماجراجویانه است. پس کوچکتر از جنگ چه چیزی وجود دارد؟ چیزی که به جنگ منجر نشود؟ چه چیزی هست که اگر امریکا انجام دهد میتواند ما را وارد مرحله و معادلات و شرایط جدید کند؟ و به این نتیجه رسیدند. پس علت انتخاب قاسم سلیمانی این بود. به این نتیجه رسیدند که سراغ کانون خط مقاومت بروند.
خب، این کانون کیست؟ اینجا نیز پژوهش کردند. ما همهی اینها را میخواندیم. چند هفته پیش حاج قاسم اینجا بود و من این را به او گفتم. همچنین عجیب است چهارشنبه، روز اول سال جدید میلادی، بدون اینکه موضوع خاصی باشد آمد به دیدار من. گفت مطلب خاصی ندارم فقط آمدهام ببینمت و سلامی عرض کنم و گپی بزنیم. من هم گفتم مایهی خوشوقتی است که سال جدید میلادیام را با دیدار و جلسه با شما و نگاه به چهرهی شریف شما آغاز کنم. اما چند هفته قبل به او گفته بودم در امریکا و روزنامهها و مجلات امریکایی بسیار روی شما تمرکز کردهاند. عکس شما را در صفحههای اول قرار میدهند و در امریکا از شما به نام «سردار بیجایگزین» نام میبرند و این زمینهسازی رسانهای و سیاسی برای ترور شماست. طبیعتا حاج قاسم خندید و گفت خدا کند! دعا کن! وقتی دربارهی موضوع [ترور] کرمان صحبت میکردیم، گفتم الحمدلله سالمید؟ گفت بله الحمدلله ولی فرصت از دست رفت. آن مرد اینطور میاندیشید. خلاصه آماده شدند برای [ترور] حاج قاسم.
پژوهش کردند و دیدند وقتی به خط مقاومت میآیند هر جا میروند با یک شخص تکراری به نام قاسم سلیمانی مواجه میشوند. وقتی میرفتند سراغ فلسطین، غزه، مقاومت فلسطین، گروهانهای مقاومت فلسطین و موضوع حمایت از مقاومت فلسطین به وسیلهی سلاح، آموزش، امکانات و تکنولوژی و حمایت از مسئلهی فلسطین با رسانه، کنفرانس، روابط و سوق دادن همهی داشتههای منطقه به سمت فلسطین، میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست. وقتی میآمدند سراغ لبنان، مقاومت، آزادسازی سال ۲۰۰۰، جنگ ۲۰۰۶ و افزایش قدرت مقاومت لبنان و توان موشکی، ویژه، موشکهای نقطهزن، ثبات و استحکام آن، میدیدند قاسم سلیمانی اینجاست. امریکا و اسرائیل وقتی به سوریه میرفتند و به تروریستهای تکفیری دل میبستند، میدیدند قاسم سلیمانی در کنار ارتش و ملت و سران سوریه ایستاده است. وقتی میخواستند به عراق تسلط پیدا کنند و از طریق داعش، عراق را دهها سال به بازی بگیرند، میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست. وقتی دل میبستند که عراقیها را تکه تکه کنند میدیدند کسی هست که آنها را گرد هم میآورد و هماهنگ و متحد میکند و آن قاسم سلیمانی است. وقتی به یمن میرفتند میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست. وقتی به افغانستان میرفتند میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست. قاسم سلیمانی در تک تک جزئیات مقاومت حضور داشت. و اما ایران… از بدیهیات است که آنها میدانستند قاسم سلیمانی برای ایران چهقدر ارزش دارد… (بغض).
اسرائیل قاسم سلیمانی را خطرناکترین شخص از زمان تأسیس این رژیم تا امروز برای آن بر میشمارد. قاسم سلیمانی را کسی توصیف میکند که رژیم اشغالگر فلسطین را با موشکهایی در سرتاسر منطقه محاصره کرده است. قاسم سلیمانی را خطر وجودی برای بقا و رژیمش میداند اما حتی جرأت کشتنش را ندارد. اسرائیل میتوانست حاج قاسم را در سوریه بکشد چون تحرکات حاج قاسم در سوریه علنی و بیپوشش بود. محلهای حضورش در جبههها، بوکمال و بادیه مشخص بود. اما جرأت نکرد و دست به دامن امریکاییها شد. کانون و نقطهی اتصال و ارتباط و قدرت و وحدترویه و وحدت هدف که روح یگانهای را در کشورها، نیروها، گروهها و ملتهای مقاومت میدمید در قاسم سلیمانی تبلور یافته بود. گفتند پس این مرد را میکشیم و علنی هم میکشیم. از علنی کشتنش هم هدف داشتند. این قتل علنی و پذیرش مستقیم مسئولیت قتل حاج قاسم و ابومهدی مهدی یک موضوع بیدلیل و یک مانور رسانهای نبود بلکه اهداف روحی، روانی، سیاسی و نظامی داشت. برای امریکاییها هدفها و دستاوردها و سناریوی خودش را داشت. پس به این گزینه متوسل شدند.
امید داشتند با این حمله عراق و نیروهای مقاومت سست شوند و ارتباط قدرتمند نیروهای مقاومت با یکدیگر و با ایران کاسته شود. امید داشتند ایران بترسد، وحشتزده شود، کوتاه بیاید و….
ما باید هدفهای ترور را پیش چشم داشته باشیم. چون وقتی از انتقام و خونخواهی و قصاص عادلانه صحبت میکنیم مثل ماجرای دو قبیلهی درگیر با یکدیگر نیست که آنها یکی از ما کشتند پس ما یکی از آنها را بکشیم و چند تا آنها کشتند و چند تا ما بکشیم! اینجا نبرد دو پروژه است. یک پروژه، پروژهی سلطهی امریکا و اسرائیل بر منطقهی ماست. اجازه دهید از جزئیات لبنانی، عراقی، سوری، خلیجی، یمنی و… نگاهمان را بالاتر بیاوریم. یک پروژه وجود دارد به نام پروژهی سلطهی امریکا و اسرائیل بر منطقهی ما و اماکن مقدسمان و نفت و گاز و منابع موجود در هر کشور از طریق تثبیت اسرائیل و معاملهی قرن.
برادر، اینها حتی به نفت سوریه چشم دوختهاند. حتی به نفت لبنان که هنوز تکلیفش اصلا معلوم نیست چشم دوختهاند. به نفت، گاز، آب و منابع ما چشم دوختهاند. این یک پروژه.
پروژهی دوم نیز پروژهی مقاومت، استقلال، حق حاکمیت، آزادسازی، آزادی و این است که منابع ملتهایمان برای ملتهای خودمان و اماکن مقدس امتمان برای امت خودمان باشد. امروز در نبرد میان این دو پروژه قرار داریم. عدهای این سو هستند و عدهای آن سو. عدهای هم سرگرداناند. نه این سو هستند و نه آن سو. عدهای هم منتظرند اگر این پروژه پیروز شد به آن بپیوندند و اگر آن پروژه پیروز شد به آن بپیوندند. عدهای دیگر هم به قول یکی از برادران خودشان نمیدانند کجا هستند یا کجا میخواهند باشند! اما کسانی که دقیقا میدانند کجا هستند یا در این پروژه هستند و یا آن پروژه. پس در این میانه است حادثهی 2 ژانویهی به وقوع میپیوندد.
خب، مسئولیت ما برای مقابله با این پروژه و هدفهای این ترور چیست؟ بخش پایانی سخن بنده اینجاست. مقابله از لحظهی جنایت و شب اول آغاز شده است.
از ایران آغاز میکنم. ترامپ امیدهایی دربارهی این قتل داشت. او [با این قتل] به ایرانیها چه میگوید؟ میگوید ای ایرانیها من علنا یکی از بزرگترین ژنرالها و یکی از عظیمترین افتخاراتتان را که وی را نقطهی اتصال وجود و نفوذ و رفتارهای منطقهایتان میدانید میکشم. یکی از هدفها هراساندن و به زانو درآوردن ایران است تا ایران تسلیم شود و پای میز مذاکره بنشیند و به چنین جنایت عظیمی هیچ پاسخی ندهد. اما از لحظهی اول، پاسخ در ایران آغاز شد. پیام حضرت آقا، امام خامنهای(دام ظله الشریف) و سپس پیام ریاست جمهور و مسئولان ایرانی و فرماندهان نیروهای مسلح و مراجع دینی قم و شهرهای دیگر ایران و واکنش همهی ملت ایران که در همهی شهرهای ایران به صورت خودجوش به خیابانها ریختند روشن بود. سپس تشییع امروز در اهواز و مشهد و تشییع فردا در تهران و کرمان که جهان شاهد آن خواهد بود. پمپئو به موضعگیری و رفتار ملت ایران نسبت به شهادت قاسم سلیمانی دل بسته بود. من امروز به پمپئو میگویم فردا به حرف مشاورانت گوش نده، بنشین پای تلویزیون و پیام ملت ایران را از تهران و کرمان دریافت کن. همانگونه که امروز آن را از اهواز و مشهد دریافت کردی. ایران این است. همهی مسئولان ایران اعلام کردند و امروز نیز در پارلمان ایران اعلام شد که ایران زانو نخواهد زد، عقبگرد نخواهد کرد و تسلیم نخواهد شد و بالعکس به سراغ گامهای تهاجمی خواهد رفت و پاسخ خواهد داد و انتقام خواهد گرفت. پس این اولین هدف نقش بر آب شد. در همان ۶ ساعت اول، در همان ۲۴ ساعت اول نقش بر آب شد. یکی از اهداف عملی یا بزرگترین هدف عملی را حضرت رهبری و مسئولان و ملت ایران نقش بر آب کردند. این یک.
دوم: عراق. عرض کردم که امریکا دل بسته بود با این عملیات، حشدالشعبی و همهی این گروه اهل مقاومت، استقلال و ملیگرایی در عراق را به لرزه در خواهد آورد و عراق به سمت مصیبت و تزتزل شرایط داخلی خواهد رفت. گمان میکرد باقی عراقیها نیز ترسیدهاند و دیدیم در رسانهها گفتند فلانی و فلانی و فلانی نیز کشته شدهاند و گفتند جاهایی بمبارانشده که اصلا حقیقت نداشت. فضای رعب و وحشت و هراس شدیدی برای فرماندهان و مسئولان عراقی ایجاد کردند. اما پاسخ عراق نیز آغاز شد. ابتدا با تشییع یکپارچهی شهیدان. اینجا داخل پرانتز بگویم یکی از مهمترین خواستههای امریکاییها در سالها و ماههای گذشته، تازهکردن همهی زخمها و کینهها و اختراع داستانهای بیاساسی میان عراقیها و ایرانیها بود. با کارهایی از جمله فحاشی به ایران و آتشزدن کنسولگری و دفاتر رسانهای ایران و… . نتیجه چه شد؟ تشییع یکپارچهی شهیدان ایرانی و عراقی در بغداد، کاظمین، کربلا و نجف. نیازی به توضیح نیست. همهتان دیدید. این از وفاداری ملت عراق است. همچنین شاهد صدور موضعگیریها و بیانیههای شدیداللحن محکومیت توسط نیروهای سیاسی، مرجعیت دینی، علما، احزاب، گروهانهای مقاومت، مسئولان رسمی، دولت، پارلمان و فراکسیونها و افزایش بسیار شدید مطالبهی خروج نیروهای امریکایی از عراق بودیم. این جنبش مردمی که از پنجشنبه تا امروز در عراق شاهدش بودیم نشان میدهد که این هدف انشاءالله نقش بر آب خواهد شد و حتی ضربه به خودشان بازگشت. امروز چشم جهان به پارلمان عراق دوخته شده است. مخاطب من نمایندگان پارلمان عراق هستند. نخستوزیر آمادهی تقدیم پیشنویس توافقنامهی عقبنشینی امریکا از عراق است اما این نیازمند حمایت پارلمان است. اکثر فراکسیونها امروز گفتند رأی خواهند داد و پیشنویسی تهیه کردند. قطعا میتوانیم مطمئن باشیم در چند شبانهروز گذشته امریکا همهی شیاطینش را در عراق و جهان بسیج کرده است تا به عراقیان فشار بیاورند که پارلمان عراق چنین تصمیمی را اتخاذ نکند. این جهتگیری که امیدواریم محقق شود و امید و آرزو و حسن ظن ما به تصویب آن توسط برادرانمان در پارلمان عراق است، عبارت است از تصویب قانون خروج نیروهای امریکا از عراق. در هر صورت اینجا نیز هدف امریکا باید نقش بر آب شود. من امر نمیکنم و فرمان نمیدهم و در عراق، رهبر و فرمانده نیستم ولی طبق شناختی که از عراقیان و گروههای مقاومت عراق دارم میگویم اگر این موضوع در مجلس عراق نیز تصویب نشود، مقاومان شریف و حسینی و فرزندان ابوالفضل العباس یک سرباز امریکایی هم در عراق باقی نخواهند گذاشت.
ای ملت شریف و ذلتناپذیر و بزرگوار و عزتمند عراق، قدر متیقن و پایینترین مرحلهی پاسخ به جنایت قتل حاج قاسم و حاج ابومهدی و همراهانشان، اخراج نیروهای امریکا از عراق و آزادسازی عراق از اشغال دوباره است.
امریکاییها پی خواهند برد که گرچه حاج قاسم را ترور کردند تا عراق را نبازند اما آن را باختند. آنها ابومهدی مهندس را ترور کردند تا عراق را نبازند اما آن را باختند. جمعه من متنهایی از برخی استراتژیستهای بزرگ امریکایی خواندم که میگفتند: امروز عراق را از دست دادیم. این جز با ارادهی ملت و مجاهدان و مقاومان شریف عراق تحقق نخواهد یافت. حاج قاسم پشت[پردهی] مقاومتی بود که عراق را از اشغال سالهای 2003 تا 2011 آزاد کرد. حاج قاسم و ابومهدی و برداران زنده و شهیدشان، در آزادسازی عراق از تکفیریان، عواملی تعیینکننده بودند و خون وی و ابومهدی و دیگر شهیدان باید به آزادسازی دوم عراق از اشغال امریکا بیانجامد. این پایینترین مرحلهی پاسخ به این ترور جنایتبار است. خب، این از عراق.
ثالثا: سوریه. باید مسیر را تا پیروزی نهایی، با قدرت ادامه دهیم. هیچ کس نباید با شهادت این فرمانده بزرگ، متزلزل، نگران یا هراسان شود. در همهی جنگها چنین اتفاقاتی میافتد و بزرگان به شهادت میرسند و دیگران میمانند تا اهداف آنان را محقق کنند.
رابعا: یمن. یمنیها نیز باید با شجاعت و اراده و استحکام و با همان اطمینان قبل ادامه دهند.
خامسا: ما در جنبشهای مقاومت. ما دو وظیفه داریم. [اهداف ترور عبارت بودند از:] اول) ترساندن همهی ما. الآن شروع کردهاند دربارهی باقی لیست صحبت میکنند و میگویند فلانی و فلانی و فلانی در نوبت هستند. همهی نیروها و فرماندهان مقاومت منطقه را میترسانند تا عقبگرد کنند و بترسند و در مسئولیتهایشان کوتاهی ورزند. پس اولین پاسخ جنبشهای مقاومت، که آن را بیان کردهاند و بنده نیز امروز تکرار میکنم، عبارت است از: رهبران و جنبشهای مقاومت، به اهداف، قضیهی اصلیشان [یعنی فلسطین] و نبرد بنیادینشان پایبند خواهند ماند و عقبگرد نخواهند کرد، ضعیف نخواهد شد، نخواهند ترسید، نخواهند هراسید و آشفته نخواهد شد. به سرعت صفهای خود را مرتب کردند. در سطح روحی هم شهادت حاج قاسم و ابومهدی و این برادران، انگیزه و پیشرانهای قدرتمند و اضافی برای پیشروی ما به سمت هدفهاست. چون احساس میکنیم ما در آستانهی یک پیروزی تاریخی و استراژیک عظیم در سطح منطقه هستیم. این حادثه به ما سطح خشم و ناکامی و برافروختگی امریکا را نشان میدهد که دست به چنین گزینهی احمقانهای زده است. پس ما در آستانهی یک پیروزی بزرگ هستیم و نباید به علت شهادت یکی از فرماندهان بزرگمان عقبنشینی کنیم بلکه باید خون و پرچم و اهدافش را بر دوش بگیریم و با عزم راسخ، اراده، ایمان و عشق به دیدار خداوند همچون عشق قاسم سلیمانی به این دیدار، پیشروی کنیم.
تاریخ را به این کسانی که ما را به قتل و مرگ تهدید میکنند تا ضعیف شویم و عقبگرد کنیم، یادآوری میکنیم و میگوییم: ما فرزندان آن کسی هستیم که فرمود:«آیا مرا به مرگ تهدید میکنی ای فرزند آزادشدگان فتح مکه؟ جنگ، عادت و شهادت، نشان گرامیداشت ما از جانب خداوند است».
دومین موضوعی که بر عهدهی نیروهای مقاومت است، عبارت است از آنکه برای افزایش توانشان همکاری و هماهنگی و تلاش کنند چون به نظر میرسد منطقه در حال حرکت به سمت مسئله و شرایطی متفاوت است. شهادت حاج قاسم سلیمانی نباید موجب ضعف و سستی منطقه در پیشبرد نقشه و برنامهی مورد رهبری وی شود. شهادت حاج ابومهدی در عراق نباید در ایجاد و تقویت قدرتی برای پاسداری از عراق و کرامت و اماکن مقدس و منابعش در مقابل هر اشغالگر و تروریستی، تأثیر منفی بگذارد.
و در پایان: دربارهی پاسخ و قصاص عادلانه. قصاص عادلانه به چه معناست؟ جانی این جنایت روشن است و باید کیفر داده شود. نمیخواهم با منطق خونخواهی و اینها صحبت کنم. موضوع حاج قاسم سلیمانی تفاوت دارد. اگر امریکا یک هدف مشخص، تأسیسات، سازمان یا شاید شخصیتی غیر از حاج قاسم سلیمانی را در ایران میزد، یعنی شخصیتی که به خط مقاومت ارتباطی نداشت، شاید هر کدام از ما میتوانستیم ادعا کنیم این تجاوز به ایران است و به خود ایران مربوط میشود و ایران خودش برود جواب بدهد اما قاسم سلیمانی یک موضوع ایرانی محض نیست. قاسم سلیمانی به همهی خط مقاومت مربوط است. قاسم سلیمانی به همهی نیروهای مقاومت مربوط است. قاسم سلیمانی به فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، یمن، افغانستان و هر کشوری که مقاومان شریف و حامیان و عاشقان مقاومت در آن حضور دارند، مربوط است. قاسم سلیمانی به امت مربوط است. یک موضوع ایرانی نیست. پاسخ ایرانیها و زمان و چگونگیاش به خودشان مربوط است و تصمیمش با خودشان است، اما این خط مقاومت را از مسئولیت معاف نمیکند.
بنده امروز و اینجا به برداران و خواهرانم و همهی نیروها، گروهانها، احزاب و کشورهای خط مقاومت میگویم ایران از شما هیچ درخواستی نخواهد کرد. نخواهد گفت این کار را بکنید و نخواهد گفت این کار را نکنید. ایران در موضوع خودش، خودش تصمیم میگیرد و ارادهی ملت، رهبر و مسئولانش روشن است. اما نیروهای خط مقاومت خودشان باید تصمیم بگیرند با این واقعه چگونه برخورد و رفتار کنند؟ به همین علت اگر هر کدام از نیروهای مقاومت در سرتاسر منطقهی ما تصمیم بگیرند قصاص عادلانه انجام دهد تصمیم، ارادت و خواست خودشان است. اینها دستنشاندههای ایران نیستند و توسط ایران کنترل نمیشوند. روشن میگویم: ایران از دوستان، متحدان و کسانی که در طول این ۴۰ سال با آنها و کنارشان ایستاد و از آنها دفاع و پشتیبانی کرد، هیچ درخواستی نخواهد داشت. ایران امروز عزادار است چون یکی از بزرگترین مردان، سرداران، فرماندهان و افتخاراتش را از دست داد. با این حال درخواستی ندارد. میمانیم ما و شما و مردم و دوستان و دوستداران و برادران و اینکه میخواهیم چه رفتاری داشته باشیم. آیا به مراسم ختم، بیانیه و عزاداری اکتفا کنیم؟ موضوع، حمله به ایران نیست. موضوع، حمله به خط مقاومت و بسترسازی برای یک مرحلهی کامل با دستاوردهای خاص این مرحله برای امریکا و اسرائیل در منطقه است. این حمله علیه همه و در خدمت هدفهای امریکاییان و اسرائیلیان بود. همهی ما در سرتاسر منطقه باید برویم سراغ قصاص عادلانه. خب، قصاص عادلانه چیست؟ اینجا نیز میخواهم صریح صحبت کنم. چون ما [در مورد انتقام حاج عماد] چنین تجربهای داشتیم و الآن نمیخواهم وارد جزئیات آن شوم.
شاید کسی در جلسات و شبکههای اجتماعی یا در روزنامهها و رسانههای ایران بحث راه بیاندازد که قصاص عادلانه باید از شخصیتی هماندازهی قاسم سلیمانی ستانده شود. یعنی چه کسی؟ رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا؟ وزیر دفاع امریکا؟ فرمانده ستاد فرماندهی مرکزی؟ هیچ شخصیتی هماندازهی قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس وجود ندارد. وجود ندارد. کفش قاسم سلیمانی به سر ترامپ و همهی فرماندهان امریکا میارزد. کفشش میارزد. قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس هیچ هماندازهای ندارند که بگوییم برویم آنها را قصاص و از آنها خونخواهی کنیم و انتقام بکشیم. صریح و روشن میگویم: قصاص عادلانه عبارت است حذف حضور نظامی امریکا در منطقهی ما. اخراج پایگاهها، ناوها و همهی افسران و سربازان نظامی امریکا از منطقه و کشورها و خاک ما. ارتش امریکاست که اینها را کشته و هزینهاش را نیز خواهد داد. معادله این است. طبیعتا منظورمان به هیچ وجه ملت امریکا نیست. خواهش میکنم این موضوع کاملا واضح باشد. منظورمان ملت امریکا و شهروندان، تاجران، خبرنگاران، روزنامهنگاران، شرکتها، مهندسان و پزشکان امریکایی در سرتاسر منطقهمان نیست. منظور صدمه زدن به این افراد نیست و نباید به این افراد صدمه زده شود. بنده به شما بگویم: صدمه زدن به غیرنظامیان و شهروندان امریکایی در هر جایی، خدمت به سیاست ترامپ است و موضوع را به موضوع مبارزه با تروریسم تبدیل میکند. نبرد و مقابله و قصاص عادلانهی مجریان این عملیات قتل و ترور یعنی سازمانی به نام ارتش امریکا این نبرد را در چهارچوب قانونی و طبیعی خودش و واکنش به جانیان آدمکش اشغالگر نگاه میدارد. گرچه برخی مردم خواهند گفت سید موضوع را بزرگ کرد، اما بنده موضوع را بزرگ نکردم و آن را در اندازهی واقعی خودش میبینم و شخصا مسئولیت این سخن را میپذیرم و میگویم به نظر بنده اگر موضوع قتل حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی و چنین واقعهای با این شکل، سهل گرفته شود این آغاز یک خطر برای همهی جنبشها، سران، کشورها، چهارچوبها و خط مقاومت و قضیهی فلسطین و قدس است و به آن معناست که منطقه به ورطهی هتک حرمت توسط امریکا و اسرائیل در خواهد غلتید. پس از ابتدا میگوییم:«هر کاری از دستت بر میآید بکن، که جز به این زندگی نزدیک پایان نخواهی داد. (طه/۷۲)» از این بالاتر هم هست؟ اما نمیشود که ما بپذیریم خونها، کرامتها، کشورها و ملتهای ما هتک حرمت شوند و اماکن مقدسمان تسلیم صهیونیستها شوند. هر کس چنین چیزی را میپذیرد تصمیم خودش است. حالا فردا کسی پیدا میشود میگوید این محل اختلاف است. بله، از خیلی وقت قبل و نه امروز، محل اختلاف و بحث است. حداقل از سال ۱۹۸۲ محل اختلاف است. اما اگر نیروهای مقاومت و ملتهای منطقه این مسیر [یعنی مقاومت] را پیش گرفتند بنده به شما میگویم امریکاییها همچون گذشته با ذلت، شکستخورده، هراسان و وحشتزده از منطقهی ما خارج میشوند. شهادتطلبانی که در گذشته امریکا را از منطقهی ما اخراج کردند همچنان و بسیار پرشمارتر از گذشته حضور دارند. مجاهدان و مقاومانی که در گذشته امریکا را از منطقهی ما اخراج کردند آنقدر «کمشمار و مستضعف بودند که میترسیدند مردم آنان را برچینند (انفال/۲۶)» اما امروز عبارتاند از ملتها، نیروها، گروههانها و ارتشهایی با امکانات عظیم. اگر ملتهای منطقهی ما برای این هدف کوشیدند نتیجه چه خواهد بود؟ لازم نیست سر و صدا و کارهای بیهوده راه انداخت. دقیقا لحظهای که انتقال تابوت سربازان و افسران امریکایی به ایالات متحده آغاز شود و عمودیآمدهها، افقی بازگردند، ترامپ و دولت ترامپ میفهمند واقعا منطقه را باختهاند و انتخابات را نیز خواهند باخت. اراده و هدف ما در خط مقاومت باید این باشد: پاسخ خون قاسم سلیمانی و ابومهدی، اخراج همهی نیروهای امریکا از سرتاسر منطقهی ماست.
اگر این هدف محقق شود که ان شاءالله خواهد شد، آزادسازی قدس و بازگشت فلسطین و اماکن مقدس توسط ملت فلسطین و امت در تیررس قرار خواهد گرفت. وقتی امریکا از منطقه خارج شد این صهیونیستها نیز چمدانهایشان را جمع میکنند و میروند و شاید نیاز به جنگ با اسرائیل هم نداشته باشیم.
سخنانم را با این نکته به پایان میبرم که به نظر میرسد ترامپ جاهل و همراهان احمقش نمیدانند چه کردهاند. این احمقان و جاهلان نمیدانند چه کردهاند اما گذشت زمان به آنها خواهد فهماند. بنده از ادبیات خانم زینب(علیها السلام) وام میگیرم و به ترامپ و امریکاییها میگویم:«آیا میدانید خون کدام یک از ما را ریختید؟ آیا میدانید جگر کدام یک از ما را دریدید؟». این شبیه باقی خونها و باقی جگرها نبود. این داستان فرق دارد. امروز قصاص عادلانهی خون قاسم سلیمانی، قصاص عادلانهی خون عماد مغنیه، عباس موسوی، راغب حرب، مصطفی بدرالدین، ابومهدی مهندس و همهی شهیدان این امت است.
ما این گزینه را از سر هیجان و… انتخاب نکردیم. بالعکس، در پیام هم نوشتم که من به حاج قاسم رشک میبرم. برایش خوشحالم. او راحت شد. کسی بود که در زندگیاش از دوران جوانی و بیست سالگی متحمل مشقتها و خستگیهای بسیار شده بود. دیگر وقتش بود که استراحت کند و الحمدلله خداوند بر او منت گذاشت و ۶۰ و ۶۱ سال زندگی کرد. اینها نعمتهای الهی است. ما هیجانی و عصبانی و هراسان نیستیم. بالعکس، میگوییم: این خون پاک و عظیم یک فرصت برای امت در جهت رهایی از سلطه و اشغال و استکبار است حتی اگر پیامدهای بزرگی داشته باشد چون پیروزهای پیش رو ان شاءالله تعیینکننده و نهایی خواهند بود.
ای ملت و هواداران مقاومت و ای صابران و صادقان و چشمدوختگان به پاداش الهی و ای شریفترین و گرامیترین و پاکترین مردمان، با این خون، همچون خون همهی شهیدان عظیم و بزرگ و عزیزمان، مسیر را ادامه خواهیم داد. خون شهیدان هدر نخواهد شد و در پایان پیروز خواهیم بود.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
جستجو

دغدغههای امت

-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران
کتاب
