
خیلی ساده و شفاف میگویم: اگر پیروزی ارتش سوریه و همپیمانانشان در سرتاسر مناطق اطراف لبنان یعنی در حمص، قصیر، قلمون، زبدانی و حومهی دمشق نبود، دومین آزادسازی محقق نمیشد و غیر ممکن بود که در سال گذشته در کوهپایاههها نتیجهی این جنگ یکسره شود.

سال گذشته ۴۴۰۰۰ سرباز اسرائیلی به روانشناس مراجعه کردند. وقتی دلایل آن را بررسی میکنند میگویند اینها نمیخواهند کشتهشوند، نمیخواهند فداکاری کنند، نمیخواهند خسته شوند و نمیخواهند شب بیدار باشند. انگیزههاشان ضعیف یا نابود شده است. میخواهند جایی باشند که راحت باشد و بهتر پول دربیاورند و... اینها را خودشان میگویند. بنابراین کارشناسان استراتژیک رژیم دشمن مدام میگویند این ارتش آمادهی ورود به جنگی تازه نیست. در حالی که میدانیم از سال ۲۰۰۶ تا امروز به هواپیماها و موشکهای جدیدی دستیافتهاند و توان و تجهیزاتشان را بسیار توسعه دادند. ما هم اینها را میدانیم و پیگیری میکنیم. اما با این حال از سال ۲۰۰۶ تا امروز نتوانستند روح شکستی که در میان سربازان، افسران و محیط مردمیشان نفوذ کرده را تغییر دهند. نتوانستند حالت تردید و بیاعتمادی میان سربازان و افسران را بهبود ببخشند و نتوانستند رهبری تاریخی پیدا کنند که آنها را دوباره از جای خود بلند کند.

امروز قدرت ما در این نسلهاست؛ جوانهایی صادق، مخلص، آمادهی فداکاری و جان بر کف که به کرامت، شرف و عزتشان ایمان دارند و باور دارند کرامت مردمشان و عزت وطنشان و ناموسشان و زندگی خانوادهشان ارزش این همه فداکاری و ایثارگری را دارد. این مسئله پشت دومین آزادسازی بود، همانطور که در اولین آزادسازی هم وجود داشت.

سفارت آمریکا چند نظرسنجی انجام داد که نتایجش را منتشر نکرد. دستگاههای امنیتی دیگری هم از نظرخواهی کردند و منتشر نکردند. من به شما میگویم که: بسیاری از هواداران، کادرها و نخبگان احزاب دشمن ما در زمینهی این نبرد، این نبرد را تایید میکردند. و ما میدانیم که این فقط در بقاع نبود. نخبگانشان وقتی پشت درهای بسته با نخبههای ما دیدار میکردند این را به زبان میآوردند. تا چه رسد به محیط حیاتی مقاومت و محیط [مردمی روستاهای و شهرهای] مقاومت که کاملا بیپرده از این آغوشگشایی و حمایت قدرتمندانه و بزرگ صحبت میکردند.

در ماه آگوست در زمان نبرد «فجر الجرود» چه با النصره و چه داعش در تلویزیون دیدم و البته برادران هم خبر دادند که بسیاری از اهالی روستاها غذا آماده میکردند و توشهی غذایی جمع میکردند تا برای رزمندگان بفرستند و شما میدانید که توانایی مالی اهالی روستاها چقدر است. من به برادران میگفتم ما کمبود داریم؟ این مردمی که غذا به ما میدهند خودشان نیازمندتر هستند. ما الحمدالله احتیاجی نداریم. شرایطمان خوب است و واقعا خیلی خوب بود و امروز هم با وجود تحریم ما همچنان شرایطمان خوب است و ان شا الله همینطور خواهیم ماند. چرا این طور شده بود؟ میگفتند مردم خودشان اصرار دارند که سهمی داشته باشند. پدر و مادرها نه فقط فرزندانشان را فرستادند بلکه پول و نان و ذخیرهی گندم، -یا غذاهای مناطق مرتفع- کشک، بادمجان و قورمهی خودشان یا هر چیز دیگری که داخل خانه داشتند، و ذخیرهی زندگی خودشان بود را نیز برای جبهه ارسال کردند. با این که میدانستند در جبهه کمبودی نیست. اما ارزش این کار در سطح انسانی، هوشیاری، آگاهی، اراده، اصرار و آغوشگشایی برای این انتخاب است.

برخی رسانهها تعداد شهدای ما را میشمردند و حتی شهدای قبل از سال ۲۰۰۰ را میآوردند و میگفتند اینها در سوریه کشته شدند. زندهها را هم شهید اعلام میکردند. تا همین الان برخی از اسامی که رسانههای لبنانی شهید نامیدند، زنده هستند. اینها را شهید حساب کردند تا مردم ما را بترسانند. خیال میکردند اگر به مردم گفته شود که هزینهی جنگ بالا رفته و تعداد شهدا بسیار زیاد است این میتواند به عزم و ارادهی مردم صدمه بزند و این فهم اشتباه آنها از مردم بود.

آمریکاییها بازی خودشان را در منطقه دنبال میکنند. در تمام آنچه در نسبت با داعش در منطقه روی داد، هرگاه آمریکاییها دربارهی شکست دادن داعش حرف میزدند، دروغ میگفتند. کسی که داعش را در سوریه شکست داد همانهایی بودند که در سوریه جنگیدند و کسی که داعش را در عراق شکست داد همانها بودند که بودند که در عراق جنگیدند.

امروز حتی روسها میگویند در افغانستان هواپیماها و هلیکوپترها[ی امریکایی] در مناطق داعش فرود میآیند و برای آنها سلاح و مهمات پیاده میکنند. این چیز جدیدی نیست. در سوریه و عراق هم این اتفاق میافتاد. هربار که داعش [در منطقهای] شکست میخورد و در محاصره قرار میگرفت، هلیکوپترهای آمریکایی در روز روشن سر میرسیدند و در مناطق تحت سیطرهی داعش فرود میآمدند تا فرماندهان یا افراد یا شخصیتهای مهم آنها را ـ خدا میداند کدام را ـ جابهجا کنند. آمریکا این است.

از ویتنام شروع میکنم و صحنهی عقبنشینی آمریکاییها: اینکه چطور ویتنامیهای بیچارهای که با آمریکاییها بودند از هلیکوپترهای آنها آویزان میشدند تا همراه آنها فرار کنند و آنها این جماعت را روی زمین پرت میکردند. تا برسم به شاه [ایران] که در طول دهها سال به آمریکاییها خدماتی کرد که هیچ کس در منطقهی ما چنان خدماتی به آمریکاییها نکرد. آن وقت در یک آن، وقتی ضعیف شد، آمریکا رهایش کرد و رویش خط کشید. ای مردم، حتی قبول نکرد به او که مریض بود ویزا بدهد تا برای معالجه وارد امریکا شود. حتی ویزایی که با آن برود آمریکا و خودش را معالجه کند به او ندادند. آمریکا این است. تجربهی امید بستن به آمریکا و اسرائیل چنین تجربهای است. خب، اتفاقات جنوب لبنان و نحوهی خروج صهیونیستها از لبنان را ببینید. آنها نه به خود آنطوان لحد و نه به مزدوران و ارتش آنطوان لحد خبر ندادند تا اقلا بساط، لباس، طلاها و اموالی را که جمع و غارت کرده بودند بردارند و فرار کنند.

سال ۲۰۱۸ چه کسی رهبری گروههای مسلح در سویدا، درعا و قنیطره را به عهده داشت؟ اتاق عملیاتی «موک» در اردن آنها را رهبری میکرد! افسران آمریکایی و سعودی با همکاری اسرائیلیها. پشتیبانی مالی، سلاح، تدارکات، امکانات، نقشهها و دستورات [نبردهای جنوب سوریه از آنجا بود]. ولی وقتی پروژه شکست خورد و امید بستن به این گروههای مسلح، دیگر منافع ترامپ و آمریکا را تأمین نمیکرد، قضیه تمام شد! بعد از آنکه شیرهشان را کشیدند، رهایشان کردند. حوادث جنوب سوریه در سال ۲۰۱۸ عبرت تازهای برای همه است که آمریکا چطور از مهرههایش دست میکشد. نمیگویم از همپیمانانش. آمریکا در این عالم هیچ همپیمانی ندارد؛ آمریکا در دنیای امروز با همه بر این اساس رفتار میکند که مهرهای بیش نیستند و باید گوش بهفرمان دستورات آمریکا باشند.

کسی که الان بر ادلب تسلط دارد جبههی النصره است؛ یعنی سازمان القاعده؛ یعنی همان سازمانی که طبق دستهبندی شورای امنیت سرسلسلهی تروریسم دنیاست. فرض این بود که آمریکا خودش را کنار بکشد و به دولت و ارتش سوریه و همراهانشان اجازه دهد این منطقه را از این گروه تروریستی پاک کنند. ولی آمریکا امروز چون نمیتواند آشکارا از سازمان تروریستی القاعده ـ که در برابر جهانیان ادعا میکند با آن میجنگد ـ دفاع کند، در فکر این است که چگونه بین ارتش سوریه و محقق کردن این پیروزی بزرگ که نوید پیروزی نهایی است فاصله بیاندازد. امروز همهی اطلاعات حاکی از آمادهسازی سناریوی یک نمایش شیمیایی جدید است تا به عنوان دستاویز و بهانهای تازه برای تجاوز نظامی آمریکا به سوریه استفاده شود و نگذارد نظام سوریه و دولتش آزادسازی سرزمینهایش را کامل کند.

ما کمنفوذترین یا کمقدرتورزترین نیروی سیاسی در حکومت هستیم. در کمال تواضع عرض میکنم ما بزرگترین حزب سیاسی هستیم ولی در قدرتورزی، ما کمقدرتورزترین حزب سیاسی لبنان هستیم. اتفاقا این مشکلی است که بعضیها با ما دارند که سطح دخالت ما در مسائل داخلی و سیاسی و مسائل مربوط به حکومت بسیار کمتر از میزان لازم است.

بنده و جناب نبیه بری پس از انتخابات توافق کردیم اولویت جنبش امل و حزب الله بقاع باشد. همهی بقاع. منظورمان فقط بعبلک هرمل نبود. بقاع، بعلبک هرمل، زحله، بقاع غربی، راشیا و همهی منطقهی بقاع. و توافق کردیم در همهی پروژهها، طرحها، دغدغهها و حتی در زمینهی استخدام و… اولویت را به منطقه و اهالی بقاع بدهیم. ان شاءالله وقتی فرصتی پیش بیاید، عملیشدنش را خواهید دید.

اسرائیلیها و امریکاییها و دیگران به این نتیجه رسیدهاند که حزب الله راه حل نظامی ندارد. دلیل میخواهید؟ جنگهایی که انجام شد.

اسرائیل از جنگ بیم دارد. بنده به صورت یقینی به شما نمیگویم اسرائیل دست به جنگ نمیزند چون من یا هر کس دیگر چنین حرفی را قاطعانه مطرح کنیم، گزاف گفتهایم. اما بنده به بخشی از ماجرا یقین دارم و خود اسرائیلیان نیز در این باره صحبت میکنند و آن این است که اسرائیلیان از جنگ و نتایج آن بیم دارند.

بزرگترین رهبران، بزرگان و علمای ما را کشتند اما عکس شد، ما قدرتمندتر شدیم. خون این رهبران انگیزهی بسیار عظیمی میبخشد. درست است که ما سید عباس را از دست دادیم اما خون شهید سید عباس، قدرت عظیمی به حزب الله بخشید.

به نتیجه رسیدند که: راه حل، شکست دادن حزب الله، داخل محیط خودش است. ماجرا این است. یعنی حتی دیگر مخدوش کردن چهرهی حزب الله در جهان نیز نتیجهبخش نیست.

محیط ما را به لحاظ منطقهای، عشیرهای و خانوادگی چندپاره میخواهند. اینها هیچ کدام اتفاقی نیست.

این تحلیل من نیست. نگاه کنید اسرائیلیها و امریکاییهای چه میگویند. کنفرانسهایی را که در کشور امارات و کشورهای دیگر برگزار میشود، ببینید. مراکز پژوهش را ببینید و همچنین تحقیقاتی را که صورت میگیرد. همه به یک نقطه رسیدهاند: نمیتوان کار حزب الله را به لحاظ نظامی و امنیتی ساخت. راه حل در تحریم و محاصرهی مالی و انداختن این حزب از چشم مردمانش است.

محیط مقاومت با وحدت، انسجام و دستهای درهمگرهشدهاش در این ۳۰ سال معجزه آفریدند. کارهایی که این محیط کرد، معجزه بود. مسئولیت محافظت از این محیط، با شماست. شمایی که بهترین جوانانتان شهید این مسیر شدند، باید آن را با حسن ظن، خیرخواهی، کمک متقابل و آغوشگشایی حفظ کنید.