بسم الله الرحمن الرحیم
و إن يريدوا أن يخدعوك فإن حسبك الله هو الذي أيدك بنصره وبالمؤمنين
جوامع

بیانات

29 مرداد 1395

سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مصاحبه با شبکه‌ی المنار

|فارسی|فیلم|صوت|
«
[فرازها:]

ما پیروزی‌مان را در جنگ ۳۳ روزه الهی می‌نامیم چون این نتیجه بسیار بزرگ‌تر از معادلات مادی است. ما به مردم لبنان احترام می‌گذاریم و می‌گوییم مردم همراه مقاومت بودند در حالی که در واقع این طور نیست، فقط قسمتی از مردم همراه مقاومت بودند و بعضی دیگر نظرات متفاوتی داشتند و از پیروزی مقاومت غمگین شدند. کابینه‌ی لبنان در دوران جنگ اگر نگوییم علیه مقاومت توطئه می‌کرد، حد اقل موضع متفاوتی داشت. به اعتراف اسرائیل، میزان بمباران‌های جنگ ۳۳ روزه از مجموع همه‌ی بمباران‌های همه‌ی جنگ‌های گذشته‌ی اسرائیل زیادتر بوده است؛ آن هم بر مساحت بسیار محدود لبنان.

آزادسازی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ یک پیروزی پاک بود. به لحاظ سیاسی هیچ پشت پرده‌ای وجود نداشت و به لحاظ نظامی و امنیتی و اخلاقی نیز بنده شوخی می‌کنم و می‌گویم حتی یک مرغ طی عقب‌نشینی نیروهای اسرائیلی تا مرزهای فلسطین کشته نشد و این در حالی است که هزاران مزدور لبنانی در مناطق تحت اشغال وجود داشتند اما به هیچ کس تعرض نشد، هیچ خانه‌ای غارت نشد و به هیچ مسجد و کلیسایی آسیب نرسید.

در آخرین روزهای جنگ ۳۳ روزه از یکی از سفارت‌های اروپایی با مسئول روابط بین الملل حزب الله تماس گرفتند و در بیروت غربی قرار گذاشتند. نماینده‌ی آن کشور اروپایی گفت پایان جنگ در شورای امنیت قطعی شده است. اسرائیل واقعا به دنبال راهی برای پایان جنگ می‌گشت. آمریکا، بریتانیا، فرانسه و همه‌ی کشورهای دارای عضویت دائم نیز موافق پایان جنگ بودند اما دولت لبنان موافقت نمی‌کرد! یعنی جنگ ۳۳ روزه می‌توانست قبل از ۱۴ آگوست تمام شود اما فقط به خاطر موضع دولت لبنان ادامه یافت. روی همه‌ی جزئیات توافق شده بود اما یک نفر در لبنان می‌گفت آخر چطور ممکن است در حالی که هنوز مقاومت وجود دارد و خلع سلاح نشده است جنگ تمام شود؟! امروز آن افراد همچنان همین موضع را دارند.

ما از ابتدای جنگ با وجود این که از جمعیت کم خودمان و امکانات گسترده‌ی دشمن باخبر بودیم به پیروزی اطمینان داشتیم. این اطمینان به پیروزی، از ایمان ما به خداوند و وعده‌اش به مؤمنان مجاهد صابر سرچشمه می‌گرفت. ما سه شرط ایمان، جهاد و صبر به قدر استطاعت را به انجام رساندیم و بعد از آن تحقق وعده‌ی الهی قطعی بود. این یک ایمان حساب‌نشده نیست بلکه ایمانی دارای برهان و برآمده از قرآن است.

ما در خدمت به مردم و مسئولیت‌پذیری زهد نمی‌ورزیم اما مقاومت به دلیل پیچیدگی شرایط فرقه‌ای لبنان وارد قدرت سیاسی نمی‌شود. اگر پس از پیروزی ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۶ وارد قدرت شده بودیم در کشور جنگ داخلی و فتنه‌ی مذهبی رخ داده بود. طبقه‌ای از سیاست‌مداران وجود دارند که حتی اگر کشور ویران، فقیر، غرق در کثافت و نابود شود دست از قدرت بر نمی‌دارند و متأسفانه بخش عظیمی از این طبقه‌ی سیاسی از پشتیبانی محیط فرقه‌ای هر مذهب برخوردارند. مثلا در لبنان مردم می‌دانند فلان کس فاسد است و او و همسر، فرزندان، خویشان، دوستان و نزدیکانش کشور را غارت کرده‌اند ولی اگر فردا انتخابات شود به او رأی می‌دهند. این که چرا این اتفاق می‌افتد دلایل خود را دارد.

امروز که ما زنده هستیم و همه‌ی نسل‌ها در حال تماشا هستند و این همه رسانه وجود دارد به ما تهمت‌های عجیب می‌زنند و هیچ جنایت و امر پلیدی نیست که به ما نسبت ندهند، تا چه رسد به تاریخ. مثلا ما شخصیت معروفی در جنوب لبنان داریم که حتی درباره‌اش سریال ساخته شده به نام ادهم خنجر. او در ابتدای قرن گذشته‌ی میلادی و در برهه‌ی مقاومت در برابر اشغال فرانسه می‌زیسته است. تا همین امروز بحث وجود دارد که این افراد دزد و راهزن و… بوده‌اند یا عده‌ای از جوانان شریف که در مقابل اشغال ایستادگی می‌کردند. این ماجرا مربوط به نیم قرن قبل است تا چه رسد به وقتی دو یا سه قرن بگذرد.

چیزی که ما انتظارش را می‌کشیم صحرای محشر، روز قیامت، روز برملا شدن نهانی‌ها و باز شدن پرونده‌هاست. آن روز دیگر نه پولی هست و نه رسانه‌های خلیج و آمریکایی‌ها وجود دارند! ما انتظار نداریم تاریخ یا مردم امروز یا در آینده به من و برادرانم انصاف بدهند. مأیوس نیستیم و هر کس انصاف داد خدا خیرش بدهد اما ما چنین توقعی نداریم. مبنای عملکرد ما این آیه است:«إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا إنا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا- ما شما را فقط برای خدا اطعام می‌کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی از شما نداریم. ما از پروردگارمان در روزی که روز عبوس و بسیار هولناکی است می ترسیم. (انسان/۹-۱۰)»

پس از جنگ ۳۳ روزه ما به عبور از کینه‌ها و ساختن کشور در کنار یکدیگر دعوت کردیم و همچنان نیز روشمان این است. در واقع وقتی دیگران شبانه روز برای ایجاد کوه‌هایی از کینه می‌کوشند، از محبوبیت خود می‌کاهند چون نهایتا مجبور هستند با دیگر نیروهای کشور پای یک میز بنشینند و دولت تشکیل دهند.

داستان حضرت موسی(ع) در عهد قدیم و قرآن بارها روایت شده است. خداوند دریا را برای موسی و بنی اسرائیل شکافت و آن‌ها از دریا عبور کردند. آن‌ها با چشم خودْ خدا و نصرت الهی را دیدند و فهمیدند حتی یک‌هزارم این واقعه به دست خودشان نبوده است اما پس از این ماجرا به جای آن که بر توحیدشان افزوده شود از موسی خواستند برای آن‌ها بتی بسازد که آن را عبادت کنند! اگر مردم با الله این رفتار را می‌کنند دیگر با حزب الله که سهل است.

عظیم‌ترین و به یادماندنی‌ترین صحنه‌ی جنگ ۳۳ روزه برای بنده مردم و ایستادگی، صبر، فهم، درک نبرد و موضع روانی و عاطفی‌شان نسبت به دردها و غم‌ها و مسائل سیاسی بود. مردم زیاد نیاز به سخنرانی نداشتند خودشان موضوع را درک کرده بودند. این طور نبود که به این روحیه و ایستادگی وانمود کنند. ایجاد این درک عمومی از هیچ کس جز خداوند بر نمی‌آید. بنده معتقدم مبنای قدرت ما این‌جاست.

یکی از مظاهر پیروزی و به عبارتی دخالت الهی، بازگشت مهاجران در روز آتش‌بس به جنوب بود. این در حالی بود که اولا معلوم نبود اسرائیل به آتش‌بس پایبند باشد و ممکن بود مثل روزهای جنگ جنایت بیافریند ثانیا خانه‌ها نابود شده بود و جایی برای اسکان وجود نداشت ثالثا جنوب لبریز از بمب‌های خوشه‌ای بود. خداوند سکینه‌اش را بر قلب مردم نازل کرد و مردم بدون این که کسی از آن‌ها درخواست کند صبح روز آتش‌بس به سوی مرگ، ویرانی، سرنوشت نامعین و جنایت‌های احتمالی حرکت کردند. مردم حتی به دنبال اردوگاه نبودند و رفتند روی ویرانه‌های خانه‌هایشان چادر زدند. اگر این رفتار مردم نبود، بعضی افراد در داخل و منطقه قصد داشتند با توجه به نابودی جنوب، مذاکرات را برای خلع سلاح مقاومت ادامه دهند. مردم این توطئه را نقش بر آب کردند.

اسرائیل پس از ده سال نتوانسته است روحیه‌اش را بازیابی کند. آن‌ها می‌کوشند به ایمان، اطمینان، توکل، روحیه و معنویت مردم صدمه بزنند چون این جوهره‌ی مقاومت است. ما توانسته‌ایم این جنبه‌ی معنوی را حفظ و متراکم کنیم. در طول جنگ ۳۳ روزه بنده مثل برادران دیگری که درگیر جنگ بودند خانواده‌ام را نمی‌دیدم. شاید حدود نیم ساعت فقط دیدمشان. البته از طریق تلفن جویای احوالشان بودم. همین خانواده‌های مجاهدان و مردم بودند که با صبر، ایستادگی، چشم‌داشت پاداش الهی، روحیه‌ی عالی، اطمینان به پیروزی و آرامششان امکان پایداری را برای ما فراهم کردند.

حوادث سوریه دنباله و انتقام جنگ ۳۳ روزه است. پس از جنگ ۳۳ روزه اسرائیل به این نتیجه رسید که برخورد مستقیم نظامی با حزب الله بی‌فایده است. آن‌ها دو گزینه پیش رو داشتند. یکی جنگ با ایران بود که دشوارتر از جنگ با لبنان بود و دوم خارج کردن سوریه از خط مقاومت. سوریه برخلاف آن‌چه گفته می‌شود فقط پل کمک‌های ایران به لبنان و فلسطین نیست بلکه تمام سوریه با اراده‌ی سیاسی، موضع سران، تسلیم نشدن و صلح نکردن با اسرائیل، کوتاه نیامدن از حقوق ملت خود و قضیه‌ی فلسطین و جایگاه سیاسی‌اش بخشی از خط مقاومت است. اکثر موشک‌هایی که در جنگ ۳۳ روزه اسرائیل را به لرزه درآورد از ایران نیامده بود بلکه ساخت داخلی کشور سوریه بود. اسرائیل و آمریکا به سوریه این‌گونه نگاه می‌کنند. سوریه یک بخش اصلی و سرنوشت‌ساز در خط مقاومت است. نابودی سوریه موجب انزوای خط مقاومت نمی‌شود بلکه به معنای شکستن کمر خط مقاومت است.

برای خارج کردن سوریه از خط مقاومت ابتدا تلاش‌های سیاسی را آغاز کردند. چگونه شد ملک عبدالله که گفته بود به خاطر سخنرانی بشار اسد پس از جنگ ۳۳ روزه از او دلگیر است به دمشق سفر کرد؟ این عشق ناگهانی کشورهای خلیج به سوریه از کجا آمد؟ از چند کشور خواسته شده بود روابطشان را با سوریه گسترش دهند و بشار اسد را از خط مقاومت بیرون بکشند. پیشنهادهای مالی مطرح کردند اما سوریه گفت ما ناموس، زمین، استقلال و تصمیمات سیاسی‌مان را نمی‌فروشیم. وقتی در زمینه‌ی سیاسی شکست خوردند و این ماجرای بهار عرب و این‌ها پیش آمد سوار این موج شدند و آن را به سمت سوریه سوق دادند.

امروز ترامپ در درگیری‌های انتخاباتی آمریکا، اوباما و کلینتون را به ایجاد داعش متهم می‌کند و آن‌ها نمی‌توانند تکذیب کنند. خود کلینتون و سران نظامی و امنیتی آمریکا به این موضوع اعتراف کرده‌اند. اوباما می‌خواهد تا هنگام انتخابات آمریکا در رقه و موصل داعش را پاکسازی کند تا به مردم آمریکا بگوید داعش را ما خودمان از بین بردیم اما صدای اسرائیل بلند شده است که مگر کار این‌ها تمام شده که می‌خواهید از بین ببریدشان و عرصه را برای جبهه‌ی مقابل باز کنید؟

بنده نسبت به کسی تکبر ندارم و اگر به لحاظ امنیتی می‌توانستم خودم در مذاکرات ملی حاضر می‌شدم. قاعدتا افرادی در این مذاکرات حضور دارند که علیه ما توطئه کردند و جنگیدند و همچنان نیز ادامه می‌دهند اما منافع کشور اقتضا می‌کند دولت وحدت ملی داشته باشیم. در هنگام جنگ ۳۳ روزه دولت تلاش کرد میان ارتش و مقاومت درگیری ایجاد کند. به ارتش دستور داده بودند هر کامیونی را که از بقاع به جنوب سلاح می‌برد مصادره کنند. ارتش نمی‌تواند از دستورات دولت تخطی کند. بنده و جناب نبیه بری و رئیس جمهور امیل لحود با تهدید موضوع را حل کردیم. همچنان که امروز جبهه‌ی النصره در دولت لبنان هم‌پیمان دارد!

جنبش و تاکتیک حزب الله از ابتدای تأسیس دفاعی بوده است. کسانی که گروه‌های تکفیری را تأسیس کردند می‌خواستند به این وسیله حزب الله را ضعیف و غرق کنند و همچنان تا امروز در مورد میزان درگیری حزب الله در سوریه و تعداد شهیدانش مبالغه می‌کنند اما به تازگی اسرائیل از این که حزب الله تجربه‌ی هجومی و آزادسازی مستقیم مساحت‌های گسترده را کسب کرده است ابراز نگرانی می‌کند و برای نبرد احتمالی آزادسازی شمال فلسطین توسط حزب الله نگران است.

حوادث سوریه جنگ داخلی نیست. همه‌ی گزارش‌هایی که در جهان منتشر می‌شوند از صدها هزار جنگجوی وارداتی و تزریق ده‌ها میلیارد دلار صحبت می‌کنند. امروز حمله‌های شدیدی که در سوریه صورت می‌گیرد معمولا به فرماندهی نیروهای خارجی است. اگر روسیه و ترکیه نزدیک شوند و ترکیه درمان سیاسی را بپذیرد و مرزهایش را که امروز عمده‌ی درگیری‌ها در آن‌جا رخ می‌دهد ببندد گروه‌های تکفیری بلافاصله از بین می‌روند. سعودی که نمی‌تواند با هواپیما میلیاردها دلار برای گروه‌های مسلح پول بریزد! جنگجویان، سلاح‌ها، موشک‌ها و پول‌ها همه از راه ترکیه می‌رسند و همه‌ی امکانات در مرزهای ترکیه است. به همین دلیل مهم‌ترین بحث در روسیه، بستن مرزها بود.

اسرائیل و به قول تبلیغات خودشان سرزمین شیر و عسل بر مبنای یک معامله‌ی بزرگ بنا شده است. عرب‌ها و ارتش‌های عربی حتی یک روز هم از مبارزه با اسرائیل ناتوان نبوده‌اند اما تصمیم سیاسی وجود نداشته و ممنوعیت وجود داشته است. البته افرادی در مصر، لبنان، ایران و داخل فلسطین این منع را زیر پا گذاشتند و در حال پرداختن هزینه هستند. اگر کسی این منع را رعایت کند حتی اگر در طول تاریخش انتخابات برگزار نکرده باشد از سوی مهد دموکراسی در جهان به نظام او مشروعیت داده می‌شود.

کسانی که نظام‌های عربی را درگیر این آشفتگی عظیم منطقه کردند به این توجه نکردند که اگر این نظام‌های پاسدار اسرائیل از بین بروند، این آشفتگی، اسرائیل را فروخواهد برد. حتی اگر ملت‌ها دچار آشفتگی شوند هنوز در میان ملت‌ها افرادی هستند که از فلسطین غافل نیستند و آرزویشان نماز در مسجد الاقصی است نه نماز در مسجد اموی دمشق!

روابط ما با گروه‌های فلسطینی بر اساس شرایط، نیازها و تحولات کم و زیاد می‌شود اما در هر صورت حساب فلسطین جداست. ما اگر بر سر موضوع سوریه، عراق، بحرین و یمن و یک میلیون مسئله اختلاف داشته باشیم، موضوع فلسطین برایمان بزرگ‌تر از همه‌ی آن‌هاست و بر سر موضوع فلسطین توافق می‌کنیم. ضمنا معتقدم موضوع شیعه و سنی آن‌قدر که در رسانه‌ها بزرگنمایی می‌شود جدی نیست. یکی از مثال‌های روشنش همین واکنش تونس به تروریست نامیده‌شدن حزب الله است. در سوریه نیز امروز اکثر سوری‌هایی که در کنار نظام سوریه می‌جنگند سنی هستند. همچنین افرادی که در اندونزی، مالزی و… زندگی می‌کنند این درگیری‌ها را سیاسی می‌بینند و نه مذهبی.

شاید ما به این محنت نیاز داشتیم زیرا یکی از شرط‌های پیروزی آن است که خداوند پیروزی را به شایستگانش می‌دهد، به کسانی می‌دهد که از آن درست استفاده کنند نه این که تباهش کنند. شاید ما به این ابتلاء و امتحان نیاز داشتیم زیرا در آستانه‌ی پیروزی بزرگ‌تری در موضوع اسرائیل هستیم و این پیروزی باید به امتی داده می‌شد که لیاقتش را داشتند. چه این که بنده این پیروزی را دور نمی‌بینم.

اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه دچار ضعف نشد بلکه ضعفش آشکار شد. اسرائیل تا پیش از آن جنگ پشت بزدلی و فروگذاری جهان عرب پنهان می‌شد. آزادسازی ۲۰۰۰ برای بروز این ضعف کافی نبود و پیروزی ۲۰۰۶ آن را آشکار کرد. اسرائیل امروز در سطح سران سیاسی و نظامی و مردم با بن‌بست استراتژیک مواجه است. جنگ ۳۳ روزه جوهره و ماهیت اسرائیل را هدف قرار داد. بنده همیشه می‌گفتم جنگ ۳۳ روزه پروژه‌ی اسرائیل مقتدر را شکست داد اما امروز با گذشت ۱۰ سال وقتی اسرائیل نتوانسته است خود را بازیابی کند و جوهره‌اش همچنان با مشکل مواجه است بنده می‌گویم برایم روشن شد که جنگ ۲۰۰۶ جوهره‌ی رژیم و پروژه‌ی اسرائیل را زد. بنده این نتیجه را از شنیده‌های سه و چهار هفته‌ی گذشته‌ام از مسئولان اسرائیلی و سخنرانی‌هایشان در دهمین سالگرد جنگ به دست آوردم.

آزادسازی فلسطین نیازمند جنگ گسترده و منطقه‌ای نیست. به نظر بنده اسرائیلی‌ها همان‌گونه که در سال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان گریختند، در نتیجه‌ی برخی تحولات منطقه‌ای به این نتیجه می‌رسند که این‌جا سرزمین شیر و عسل نیست و هم‌پیمانان منطقه‌ای کمکی نمی‌کنند و این‌جا جای ماندن نیست و وسائلشان را جمع می‌کنند و به لهستان، آلمان، روسیه، آمریکا، آرژانتین و مکزیک می‌گریزند. اگر هم تعدادی یهودی بخواهند در خاک فلسطین بمانند آن روز ملت فلسطین، صاحبان اصلی سرزمین، به آن‌ها خوش‌آمد می‌گویند.

شبکه‌ی المنار نقش بسیار مهمی مخصوصا از لحاظ تربیتی در این مقاومت دارد و فارغ از برد پخش و حوزه‌ی مخاطبانش باید تداوم پیدا کند، گرچه برای افزایش مخاطبانش نیز می‌کوشیم. بعضی می‌گویند اسم شبکه را عوض کنید تا مشکلتان حل شود اما این کار درست نیست. این شبکه باید با تاریخ، حضور و جایگاهش در ذهن مردم، باقی بماند. این بخشی از میراث و تاریخ شهداست و ما ان شاءالله خواهیم توانست مثل دفعات گذشته این محاصره را بشکنیم.
 اسرائیل سر تا پا یک رژیم نظامی است. ملتش ارتش هستند. [تفکیکی میان] حکومت و ارتش و ملت وجود ندارد.
  آمریکا برای اسرائیلی‌ها پل هوایی درست کرده بود و موشک به‌شان می‌رساند چون در چند روز اول جنگ سی و سه روزه تقریبا همه‌ی موشک‌های هوشمندشان تمام شد.
  خود اسرائیلی‌ها اعتراف کردند آتشی که در جنگ جولای ریختند، از همه‌ی بمباران‌های نیروی هوایی اسرائیل در جنگ‌هایشان با عرب‌ها بیش‌تر بود.
  بنده وقتی همه‌ی حوادث را از روز اول تا روز سی و چهارم و پس از آن از نظر می‌گذرانم میان خودم و الله و درون خودم تفسیری ندارد جز این‌که این وعده‌ی الله(سبحانه و تعالی) به مؤمنان، مجاهدان، مقاومان، صابران و چشم‌دارندگان پاداش الهی بود.
  پیروزی سال ۲۰۰۰ یک پیروزی پاک بود. به لحاظ سیاسی پاک بود و چیزی پشت پرده وجود نداشت. به لحاظ نظامی پاک بود. به لحاظ امنیتی پاک بود. به لحاظ رفتارهای اخلاقی پاک بود. هیچ کس کشته یا مجروح نشد. بنده درباره‌ی موضوع ۲۰۰۰ شوخی می‌کنم و می‌گویم حتی یک مرغ در مرز کشته نشد. در حالی که می‌دانید هزاران مزدور [اسرائیلی] در لبنان وجود داشت که نفوذ کرده بودند و آدم می‌کشتند و… هیچ خانه‌ای غارت نشد. هیچ محل عبادتی اعم از مساجد و کلیساها و کنشت‌ها و… مورد تعرض قرار نگرفت.
  جنگ می‌توانست پیش از ۱۴ آگوست تمام شود و می‌دانید روزهای آخر روزهای بسیار سختی بود اما به علت موضع داخلی لبنان چند روز دیگر ادامه یافت.
  اسرائیل می‌گوید من شکست خورده‌ام ولی این‌ها می‌گویند نه، تو پیروز شده‌ای! پس این موضوع زمینه‌ی خود را دارد. به نظر بنده زمینه‌ی فکری، روانی و سیاسی خود را دارد و طبیعی است. مدت‌هاست ما با این موضوع در حال هم‌زیستی هستیم.
  الله می‌گوید:«إِن تَنصُرُوا۟ ٱللَّهَ يَنصُرْكُمْ (محمد/۷)» این وعده‌ی خداست. خدا نیاز ندارد کسی برایش بجنگد. منظور، چیز دیگری است. الله همان حق است. اگر کسی برای باطل و ظلم بجنگد، الله بر او پیروزی نازل نمی‌کند. الله به چنین افرادی وعده نداده است. نبرد ما با اسرائیل از روز اول تا امروز و تا قیامت، نبرد بر سر حقی است که هیچ شبهه‌ای در آن وجود ندارد.
  «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم- هر قدر که در توان دارید در مقابل آن‌ها آمادگی کسب کنید… (انفال/۶۰)» خداوند از من نخواسته است برای دفاع از کشورم قدرتمندترین نیروی هوایی را داشته باشم. الله به من می‌گوید: هر قدر که در توان داری.
  در فاصله‌ی ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ ما خواب و مشغول تفریح نبودیم. شبانه‌روز کار می‌کردیم. همه‌ی این برادرانی که برخی به شهادت رسیدند و برخی هنوز زنده هستند، در حال کار شبانه‌روزی بودند. ۲۵ مه ما یک روز تعطیلی اعلام کردیم (خنده) و رفتیم در بنت جبیل جشن گرفتیم و از ۲۶ مه همه رفتند سر کار و در پی کسب آمادگی چون این اسرائیل در برابر این شکست ساکت نمی‌ماند و می‌دانستیم یک روز وارد جنگ خواهد شد. پس ما در حال مسابقه با زمان بودیم.
  الله می‌گوید:«وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا- نزاع نکنید که موجب شکست می‌شود. (الانفال/۴۶)» نزاع موجب می‌شود شرط‌ها محقق نشود. الله(سبحانه و تعالی) به گروه برخوردار از حق نگاه می‌کند. بر گروهی که نزاع می‌کنند پیروزی نازل نمی‌کند. یکی از شرط‌های پیروزی و موفقیت این است که این گروه منسجم و مطیع باشند.
 همچنین الله می‌گوید عقل‌هایتان را به کار بیاندازید. ما عقل‌هایمان را به کار انداختیم. بیش‌ترین میزانی که می‌توانستیم این عقل‌هایمان را در زمینه‌ی تهدیدها، فرصت‌ها، نقشه‌ها و شیوه‌ها، استراتژی‌ها و تاکتیک‌های رویارویی به کار انداختیم.
  این گروهی که در جنگ جولای می‌جنگیدند، برای این نمی‌جنگیدند که در جهان عرب از آن‌ها ستایشی به عمل آید‌. هدف این نبود که این‌ها ما را بستایند یا به ما فحش بدهند. همچنین برای هیچ چیزی از دارایی‌های این دنیایی نمی‌جنگیدند. واقعا جنگشان برای الله، رضایت الله و ادای واجبی بود که روز قیامت از آن پرسیده خواهند شد.
  در مسئولیت‌پذیری چیزی به نام زهد وجود ندارد. حکومت و دولت و اداره‌ی هر کشوری یک جنبه‌ی بگذارید بگوییم دنیوی، جذابیت‌ها، امتیازات، شهوات، پول، تفریح، تکبر و… دارد. انسان خوب است نسبت به این‌ها زهد بورزد. اما از سوی دیگر اگر کسی مسئولیت اداره‌ی کشور و حل مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی کشور و ملتش را بر عهده داشته باشد، این موضوع به واجب و مسئولیت وی تبدیل می‌شود. ما در جنبه‌ی دوم زاهد نیستیم. اما ما در کشوری زندگی می‌کنیم که ساختار فرقه‌ای دارد و با هر کشور دیگری متفاوت است.
  اگر ما پس از پیروزی ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۶ می‌آمدیم می‌گفتیم ما مقاومتی پیروز هستیم که دستاوردی تاریخی داشته‌ایم و لطف کنید قدرت را به ما بدهید، بلافاصله وارد جنگ داخلی می‌شدیم. فتنه‌ای بی‌پایان رخ می‌داد.
  بنده و حزب و گروهم وظیفه داریم برای خدمت به ملت و مردممان در قدرت باشیم و امکاناتمان را در خدمت این مردم بگذاریم اما اگر رسیدن من به این قدرت موجب ویرانی کشور بشود و کشور را به جنگ فرقه‌ای بکشاند دیگر واجب نیست. حتی ممکن است مطالبه و ورود به قدرت به هر قیمتی، بر من حرام بشود. پس موضوع زهد نیست. امروز ما در کشور هر جا توانسته‌ایم ورود کنیم و شریک باشیم و حضور داشته باشیم و تأثیر بگذاریم، زهد نورزیده‌ایم. اما بر سر آن نمی‌جنگیم.
 این‌که تاریخ در مورد ما قضاوت عادلانه‌ای خواهد داشت یا نه، نمی‌دانیم. الله اعلم. ما هنوز زنده و حاضریم و مردم و نسل‌ها شاهدند و همه‌ی این رسانه‌ها، مستندها، تصاویر، صوت‌ها و… وجود دارند با این حال واقعا تحریف صورت می‌گیرد.
  به ما، نه پس از ۵۰ سال، همین الآن نسبت تجارت مواد مخدر، دزدی و پول‌شویی می‌دهد. هیچ موضوع زشت و پلیدی وجود ندارد که بشود به گروهی نسبت داد، مگر این‌که بخش زیادی از رسانه‌های عربی که پولشان از کشورهای خلیج و آمریکا می‌رسد، به ما می‌چسبانند. اصلا نیازی نیست صبر کنیم ببینیم ۱۰ سال بعد در مورد ما قضاوت عادلانه‌ای خواهند داشت یا نه.
  آن‌چه ما حقیقتا در پی آن هستیم (شاید این در جهان سیاست و سیاستمداران و احزاب زیاد مفهوم نباشد) صحرای محشر و روز قیامت و «روز فاش شدن رازها (طارق/۷)» و باز شدن کارنامه‌هاست. آن روز دیگر پول، رسانه‌های خلیجی و عربی، آمریکایی‌ها و هیچ کدام از این دروغ‌بافان و تحریف‌کنندگان وجود ندارد. آن روز الله(سبحانه و تعالی) فرمان می‌دهد که همه‌ی حقایق عیان شوند و همه‌ی مردم پاداش کارهایشان را می‌بینند و زندگی ابدی آن‌جاست.
  منطق ما این آیه است:«ما شما را فقط به جهت خدا اطعام می‌کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم. (انسان/۹)». واقعا عرض می‌کنم. بنده یکی از کسانی هستم که نه منتظر تاریخم که درباره‌ی بنده و برادرانم عادلانه قضاوت کند و نه منتظر ستایش از سوی هیچ کسی در کره‌ی زمین هستم. نه در جهان عرب و نه در…. نه این‌که مأیوس باشیم. بسیاری از مردم ما را دوست دارند و می‌ستایند و خدا خیرشان دهد اما در واقع تمام چیزی که ما در جنگ جولای و امروز و در آینده تا لحظه‌ی مرگ می‌خواهیم، آنی است که الله(سبحانه و تعالی) از ما راضی باشد و وقتی به آن روز «عبوس و سخت هولناک (انسان/۱۰)» می‌رسیم، در امان و سلام و رضایت و محبت الهی باشیم. هر چیزی دیگری از میان‌رفتنی است و ارزشی ندارد و زیاد معادله را تغییر نمی‌دهد.
  در آن برهه بخش بزرگی از ملت لبنان که هوادار ما هستند از خانه‌هایشان مهاجرت داده شده‌اند. اکثرشان و نه همه‌شان شیعه بودند. اگر ما تصاویر شادی مخالفان سیاسی‌مان را در تلویزیون‌مان نشان می‌دادیم، برای این مردم چه معنایی داشت؟ شدیدا بر احساسات و دل‌های آن‌ها تأثیر می‌گذاشت. بعدا چطور می‌خواستیم بگوییم می‌خواهیم کشور را التیام ببخشیم، خواستار وحدت ملی هستیم، خواستار هم‌زیستی هستیم و می‌خواهیم کشورمان را با یکدیگر بسازیم. این کار، دشوار می‌شد چون باب بسیار وسیعی را بر نفرت و دشمنی گشوده بودیم.
  اگر ما اجازه‌ی برپایی کوه‌هایی از کینه را صادر کردیم، برای کشور خودمان مشکل درست کرده‌ایم. علت واقعی این است. این نیست که ما می‌خواهیم بر آن‌ها پرده‌پوشی کنیم یا نکنیم. ما در واقع در حال حفظ کشورمان هستیم.
 بنی اسرائیل الله را دیده بودند. نه با چشم بلکه با عقل و قلب و فؤاد. تجلی عظمت، قدرت و پیروزی الهی را دیده بودند. این‌ها همان کسانی بودند که پیش از آن‌که دریا شکافته شود نزدیک بود از ترس بمیرند. اما به موسی چه گفتند؟ به‌جای این‌که خدا را شکر کنند و بر توحید و وابستگی‌شان به الله افزوده شود گفتند برای ما صنم و بتی بساز که مثل آن‌ها بپرستیمش. خواهرم، وقتی مردم با الله این‌گونه رفتار می‌کنند، با حزب الله که دیگر این حرف‌ها را ندارد! طبیعی است.
  مردم زیاد نیاز به سخنرانی نداشتند. مردم نبرد را کاملا درک می‌کردند. درکشان از دردها و مسائل سیاسی به لحاظ روانی و احساسی حیرت‌انگیز بود.
  اطمینان و صبر بالایی که مردم از خود نشان دادند، تصنعی نبود. مردم وقتی این روحیه را از خود نشان می‌دادند نقش بازی نمی‌کردند. واقعا به نظر من، جوهره این بود. قدرت اصلی ما این‌جا بود.
  تجلی‌های دخالت الهی چه چیزهایی است؟ آرامش از روز اول. الله در دل‌های این‌ها آرامش گذاشته بود و هراس و ترس و بی‌تابی در دل جامعه، رژیم، سران و ارتش دشمن. این یکی از شیوه‌های دخالت الهی است.
 یکی دیگر از شیوه‌های دخالت الهی، ۱۴ مارس بود. خب، بله به مردم چراغ سبز داده شده بود که بروند. اما هیچ کس سازمان‌دهی و مردم را مجبور و تحریک به بازگشت نکرد. این‌طور نبود که اگر کسی نخواهد برگردد به او بگویند نه، باید برگردی. به هیچ وجه. مردم خود به خود تصمیم گرفتند. برادر، هیچ چیز هنوز معلوم نبود. معلوم نبود آیا واقعا ساعت ۸ آتش‌بس خواهد شد و جنگ پایان خواهد یافت؟ آیا اسرائیل متعهد می‌ماند؟
 بنده می‌گویم الله مردم را به سمت جنوب گسیل کرد چون اگر مردم ۱۴ آگوست نرفته بودند هنوز توطئه‌هایی وجود داشت. اگر می‌توانستند واقعیتی به نام مردم مهاجرت داده شده و روستاهای ویران را چند هفته و چند ماه تثبیت کنند، مذاکرات را ادامه می‌دادند تا خلع سلاح مقاومت را تحمیل کنند. متأسفانه این بیش از آن‌که اراده‌ای از سوی صهیونیست‌ها باشد اراده‌ای داخلی و منطقه‌ای بود. از اسرائیل می‌خواستند ادامه دهد. این اسرائیل بود که دیگر نمی‌توانست ادامه دهد. اسرائیل پس از ۱۴ آگوست دیگر نمی‌توانست پا به پای آن‌ها بیاید. می‌خواست جمع کند و برود. خب، چه کسی این توطئه‌ی تازه را خنثی کرد؟ مردم. همین مردم و خانواده‌ها که هر کدام خانواده‌شان را در ماشین گذاشتند و راه افتادند به سوی سرنوشت مجهول، بمب‌های خوشه‌ای، احتمال جنایت و خانه‌ی ویران.
  وقتی بنده به سعودی حمله کردم برخی رسانه‌ها و روزنامه‌های سعودی نوشتند پسر من در جبهه‌ها علیه اسرائیل کشته نشده است بلکه در کاباره بوده، دعوا شده و کشته شده است ولی حزب الله وی را شهید معرفی کرده.
  امروز اسرائیل با وجود ده سال آموزش و تجهیز در بدترین وضعیت است چون نتوانسته‌اند روحیه‌شان را برگردانند.
 اسرائیلی‌ها گفتند ما جنگ مستقیم با مقاومت لبنان را آزمودیم ولی به نتیجه نرسیدیم و به نتیجه‌ی معکوس رسیدیم.
  سوریه فقط پلی میان ایران با مقاومت لبنان یا مقاومت فلسطین نیست. فقط معبر امکانات، تسهیلات، آموزش یا حمایت‌های مشخص لجستیک نیست. این‌طور نیست. سوریه خودش به واسطه‌ی اراده‌ی سیاسی، موضع رهبران، تسلیم نشدن در برابر اسرائیل، امضا نکردن پیمان‌نامه‌ی صلح با اسرائیل، کوتاه نیامدن از حقوق ملی‌اش، کوتاه نیامدن از موضوع فلسطین، بنیه‌ی ارتش، دکترین ملی، دکترین نظامی و جایگاه سیاسی‌اش بخشی از خط مقاومت است.
  اکثریت قاطع موشک‌هایی که در معادله‌ی جنگ جولای بخشی اصلی بودند و رژیم اسرائیل را به لرزه درآوردند ساخت سوریه بودند. از ایران نیامده بودند. در کارخانه‌های نظامی سوریه ساخته شده و تحویل مقاومت لبنان شده بودند. سوریه در نگاه اسرائیل و آمریکا چنین کشوری است. در نتیجه سوریه یک بخش اصلی و تعیین‌کننده در خط مقاومت است.
  اخراج سوریه از خط مقاومت موجب انزوای مقاومت نمی‌شد، کمر مقاومت را می‌شکست.
  می‌توانی بگویی حوادث سوریه، دنباله‌ی جنگ جولای بود یا این‌که بگویی انتقام جنگ جولای بود.
  مشکل جناب اسد این بود که این رهبری و این شخصیت، در خاورمیانه‌ی جدید نمی‌جنگید! خاورمیانه‌ی جدید به معنای حاکمان دنباله‌رو و سرسپرده‌ی اراده‌ی آمریکا و اسرائیل بود.
  بنده وقتی با داعش می‌جنگم هنوز در جنگ جولای هستم. منظورم همه‌ی این جبهه‌ی تکفیری است و نه‌فقط داعش به عنوان یک تشکیلات.
 مردم جنوب نمی‌دانستند اسرائیل کی وارد می‌شود و خودشان یا زن و بچه‌شان را می‌دزدد. این‌ها از ۱۹۴۸ رخ می‌داد. نه امنیتی وجود داشت و نه آرامشی. هراس بود و مهاجرت. این‌ها دیگر مسائل فلسفی نیست که نیازمند بحث‌های نظری باشد. این‌ها را می‌شود مشاهده کرد. الآن به جنوب و مرزها برو. از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ و پس از آن، اندازه‌ی روستاها در همه‌ی مرزها از نظر ساختمان‌سازی و فعالیت، دو یا سه‌برابر شده است. آن هم روستاهایی که در نقطه‌ی صفر مرزی و خط آبی هستند. مردم تا صبح در مرزها شب‌نشینی می‌کنند. ماشین‌ها در مرز رفت و آمد می‌کنند. این‌گونه هم نیست که ارتش لبنان همه‌ی مرزها را پوشش داده باشد. در مسیرهایی بسیار طولانی هیچ ایست بازرسی یا دکلی نیست. اما مردم آرامش دارند. بر چه اساسی؟ بر این اساس که اسرائیل جرأت تجاوز، تیراندازی، ورود و آدم‌ربایی ندارد.
  در بحبوحه‌ی جنگ جولای، برخی تصمیم‌سازان و سردمداران سیاسی در پی این بودند که میان ارتش لبنان و مقاومت لبنان زد و خورد ایجاد کنند.
  می‌خواستند مأموریت ارتش لبنان در جنوب لیطانی، خلع سلاح مقاومت باشد! خب، ما توافق کردیم به واسطه‌ی حق حاکمیت حکومت، تسلیحات مقاومت آشکار نباشند. اما آن‌ها می‌خواستند خانه‌ها و پناهنگاه‌ها را پاکسازی کنند و زیر زمین را بگردند. این‌ها که وظیفه‌ی ارتش نیست. کاری را که اسرائیل در ۳۳ روز نتوانسته بود بکند، این‌ها می‌خواستند با پوشش رسمی لبنانی انجام دهند. بنده به یاد دارم ارتش آن روزها حتی در برابر این طرح‌ها نیز مقاومت می‌کرد اما در نهایت این سازمان، تابع تصمیمات سیاسی است. اما وقتی نظرش را می‌پرسیدند می‌گفت من نمی‌خواهم چنین نقشی ایفا کنم و این نادرست و نامناسب است و به نفع لبنان و امنیت ملی لبنان نیست. پس مشکل هیچ روزی با فرماندهان یا سازمان ارتش نبود. همیشه با سردمداران و اراده‌ی سیاسی بود.
  شما با اسرائیلیان با شوق می‌جنگید اما با تکفیری‌ها مجبورید. با اسرائیلیان با دست باز می‌جنگید اما با تکفیریان با دست و پاهای زنجیر شده می‌جنگید. با تکفیریان برای جنگ، ضابطه‌های بسیار سخت‌تری وجود دارد.
  شما مدعی هستید این ارتش عظیم، می‌تواند در برابر ارتش اسرائیل از لبنان محافظت کند و به مقاومت می‌گویید خداحافظ، سلاحتان را تسلیم کنید و بروید بنشینید خانه. وقتی می‌پرسیم جایگزین چیست؟ می‌گویند ارتش ملی از کشور پاسداری خواهد کرد. خیلی خب، قبول. خب، مصیبت عرسال و بلندی‌های عرسال پیش آمد. چرا به ارتش فرمان نمی‌دهید برود بلندی‌ها را پاک کند؟ آن بلندی‌ها مساحتی ندارد. می‌گویند ارتش نمی‌تواند. این از توان ارتش خارج است. برادر، اگر آزادسازی مقداری از بلندی‌های عرسال از توان ارتش خارج است، شما چگونه در راهبرد دفاعی‌تان می‌گویید این ارتش می‌تواند از لبنان در برابر دشمن صهیونیست پاسداری کند؟ این منتهای تناقض است.
  فرض کنیم شیعیان، مسیحیان و فرقه‌های دیگر نمی‌توانند ذیل حکومت داعش زندگی کنند. اشکالی ندارد. اما آیا اهل سنت می‌توانند ذیل حکومت داعش زندگی کنند؟ تجربه‌شان را ببینید. سر می‌برند و به ساده‌ترین دلیل اعدام می‌کنند.
  اعمال داعش، دین الله نیست. اصلا امکان ندارد دین الله و دین محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد که «رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ (انبیاء/۱۰۷)» است. امکان ندارد. محال است. هیچ انسانی وجود ندارد که اندکی از فطرت برخوردار باشد و به دنبال اندکی آزادی یا حاشیه‌ی امن یا کرامت باشد و زندگی ذیل حکومت داعش را تاب بیاورد.
  امروز اسرائیلی‌ها چه می‌گویند و به کجا رسیده‌اند؟ می‌گویند حزب الله تجربه‌هایی کسب کرده است که از ابتدای تأسیسش تا امروز فرصت کسب آن‌ها را نداشته. مهم‌ترین چیز چیست که اسرائیل را نگران کرده؟ تجربه و نبرد دفاعی نیست چون حزب الله از ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰ و حتی ۲۰۰۶ یک جنبش دفاعی بوده است. حتی تاکتیک‌هایش، تاکتیک دفاعی بوده. ما به شهرک‌ها حمله نکردیم و وارد خاک فلسطین نشدیم. حتی پیش از سال ۲۰۰۰ که ما به برخی پایگاه‌ها حمله می‌کردیم، گرچه در ظاهر هجومی بود اما چهارچوبش دفاعی بود. اما امروز حزب الله به عنوان یک تشکیلات بسیار بزرگ با اسلحه‌های متفاوت، یا به عنوان بخشی از آن، در سوریه وارد جنگ می‌شود و در فعالیت‌های هجومی بسیار بزرگ و وسیع مشارکت می‌کند و جنگجوهایی را بیرون می‌کند که مخصوصا خارجی‌هایشان جنگجوهای عادی نیستند. مشارکت در نبرد و اخراج جنگجویانی در این سطح و از مساحت‌های جغرافیایی بسیار گسترده، یعنی حزب الله در حال کسب تجربه‌ی هجوم است؛ یک تجربه‌ی گسترده از طریق آزادسازی خاک و فعالیت نظامی مداوم و مستقیم و نه از طریق جنگ چریکی. حزب الله تا پیش از جنگ سوریه این را نداشت. اسرائیل از این می‌ترسد.
  اسرائیل می‌گوید حزب الله کارهایی را که امروز در سوریه انجام می‌دهد، اگر جنگی رخ دهد به الجلیل منتقل می‌کند.
  وعده‌ی الجلیل مشروط است. چون برخی مردم آن را قطعی تلقی کردند. بنده گفتم ممکن است روزی برسد که احتمالا فرماندهان مقاومت از شما این درخواست را بکنند که وارد الجلیل شوید. ممکن است چنین روزی برسد و ممکن است مقاومت چنین درخواستی بکند. بنده حتی یک حرف از این سخن را نیز تغییر نمی‌دهم.
  اگر نتیجه‌ی جنگ جولای این بود که حزب الله به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل شد، از جنگ سوریه در حالی خارج می‌شود که به یک قدرت نظامی واقعی و نیروی آزادی‌بخش تبدیل شده است؛ آن هم نه فقط در جنگ چریکی بلکه در جنگی بسیار شبیه جنگ کلاسیک. این‌جاست که اسرائیل می‌ترسد و آرامش ندارد.
  امروز حتی در برخی مناطق که حمله‌های سختی صورت می‌گیرد، چه کسانی در طلیعه قرار دارند؟ طلیعه‌ها، جنگجویان اپوزیسیون سوری نیستند. خارجی‌ها هستند. چچنی‌ها، ازبکستانی‌ها، ترکمنستانی‌ها و… . حتی سعودی‌ها برای این گروه‌ها امیر گذاشته‌اند و برایشان سخنرانی می‌کند و فتوا می‌دهد. یعنی حتی اکثر نیروهای میدانی‌شان، عوامل خارجی هستند.
  اگر ترکیه همین لحظه تصمیم بگیرد مرزهایش را ببندد، تمام است. سعودی می‌خواهد میلیاردها دلارش را با هواپیما بریزد پایین؟! یا جنگجوهایش را با چتر پایین بیاندازد؟! جنگجوها از ترکیه می‌آیند، سلاح از ترکیه می‌رسد، موشک‌ها از ترکیه می‌رسند، پول‌ها از ترکیه می‌رسند و همه‌ی امکانات در مرزهای ترکیه است. پس اگر بپذیرد در مسیر سیاسی راه بیاید… به همین علت مهم‌ترین نقطه‌ی بحث در روسیه چه بود؟ بستن مرزها.
  بندر بن سلطان، وقتی هنوز رئیس شورای امنیت ملی سعودی بود، در سفرش به موسکو با جناب پوتین صحبت کرد و تلاش کرد آن‌ها را قانع کند. یکی از وعده‌هایی که داد، این بود که به من اجازه دهید همه‌ی چچنی‌ها و داغستانی‌هایتان (می‌دانی امروز داخل جمهوری فدرال روسیه چندین جمهوری اسلامی وجود دارد و به نوعی موجب نگرانی نظام روسیه هستند) یا به قول خودش تندروهایتان را به سوریه ببرم و به وسیله‌ی آن‌ها بجنگم و بنده به شما تعهد می‌دهم که هیچ کدامشان زنده نمانند و بازنگردند.
 آیا اسرائیل می‌توانست سال ۴۸ فقط به واسطه‌ی معادله‌ی میدانی محضْ پیروز یا برپا شود؟ اصلا چنین چیزی امکان ندارد. معامله شده بود. اسرائیل در پی یک معامله‌ی بزرگ برپا شد. گفتند ما برای شما کشور تشکیل می‌دهیم و شما سردمدار و پادشاه و شاهزاده می‌شوید.
  من قائل به ناتوانی عرب‌ها نیستم. چیزی به نام ناتوانی عرب‌ها هیچ وقت وجود نداشته است. چرا ارتش‌های عرب وقتی میان دو کشور جنگ می‌شود ناتوان نیستند؟ هنگام این جنگ‌ّا ناگهان نیروی هوایی، تانک‌ها، افسران، سربازان، مهمات، امکانات گسترده، شعر، ادبیات، رسانه‌ها و… به راه می‌افتند. اما در مقابل اسرائیل، عرب‌ها غایبند. چون تصمیم سیاسی وجود ندارد.
  این اغتشاش ویران‌گر را می‌بینی؟ این‌ها خوشحال هستند که در حال ویران کردن ارتش‌های عربی هستیم. اگر همین نظام‌های عربی که ترمز ارتش‌های عربی را می‌کشند، سرنگون شوند و در تمام منطقه اغتشاش ایجاد شود، این اغتشاش چه کسی را خواهد بلعید؟ اسرائیل.
 هر جنبش مقاومتی که با اسرائیل می‌جنگد، حتی اگر در موضوع سوریه، عراق، یمن، بحرین یا هر پرونده‌ی دیگری با آن‌ها اختلاف داشته باشیم، این موضوع به تنهایی عظیم‌تر از یک میلیون پرونده‌ی اختلافی است.
  در زمینه‌ی کردها و داعش. کردها شیعه‌اند؟! اکثر کردها اهل سنت هستند. نبرد کردها و داعش، نبرد میان دو گروه اهل سنت است.
  یکی از شرط‌های الله برای اعطای پیروزی آن است که پیروزی را به کسانی می‌دهد که لیاقتش را دارند. لایق پیروزی‌اند. از آن محافظت می‌کنند و خوب به کارش می‌گیرند. بد به کارش نمی‌گیرند. اگر بکوشیم بر مبنای تسلیم در برابر حوادث، کمی تفسیری غیبی از موضوع ارائه دهیم، شاید خط مقاومت و ملت‌های منطقه به تجربه‌ی بسیار بزرگ این محنت نیاز داشتند تا سره و ناسره از هم بازشناخته شوند، درک افزایش یابد، خط‌ها به طور قطعی از هم جدا شوند و نقاب‌ها بیافتند. چون شاید ما در حال آماده شدن برای یک پیروزی بزرگ و قطعی در زمینه‌ی اسرائیل هستیم و این پیروزی باید به امت و ملت‌ها و نیروهایی داده شود که لایق آن هستند.
  اسرائیل امروز گرفتار یک بن‌بست استراتژیک واقعی است. این بن‌بست به رهبری، ارتش، مردم و… اسرائیل مربوط می‌شود. جنگ سال ۲۰۰۶ ستون فقرات و جوهره و ماهیت اسرائیل را زد.
  بنده همیشه می‌گفتم جنگ سال ۲۰۰۶ پروژه‌ی اسرائیل مقتدر را شکست داد اما وقتی پس از ۱۰ سال اسرائیل نمی‌تواند جبران کند و مشکل جوهری و واقعی‌اش هنوز پابرجاست، بنده دیگر امروز می‌گویم برایم روشن شده است که سال ۲۰۰۶ جوهره‌ی رژیم و پروژه‌ی اسرائیل را زد. به همین علت هرقدر هواپیما و سلاح بیاورد، مشکلش حل نمی‌شود. بنده این درک را از گفته‌های سه چهار هفته‌ی پیش مسئولان اسرائیلی در سالگرد دهم به دست آوردم.
  اگر از من بپرسید تصویر آخرین لحظات اسرائیل در ذهن تو چگونه است می‌گویم: دیدید چگونه دمشان را روی کولشان گذاشتند و از جنوب لبنان رفتند؟ همان‌طور دمشان را روی کولشان می‌گذارند و از فلسطین خارج می‌شوند. صحنه‌ای که در آینده به وقوع خواهد پیوست این است که این‌ها در پی برخی تحولات مشخص (و نه جنگ گسترده یا منطقه‌ای و…) به این نتیجه می‌رسند که این‌جا سرزمین شیر و عسل نیست و آینده‌ی این سرزمین متعلق به شما نیست و دیگر هم‌پیمانی در منطقه وجود ندارد و چمدانشان را می‌بندند. به لهستان، آلمان، روسیه، آمریکا، آرژانتین، مکزیک یا هرجایی که خودت می‌دانی برو و خدانگهدار.
  رئیس اپوزیسیون اسرائیل از نژادپرستی فراگیر در جامعه‌ی اسرائیل سخن می‌گوید. نه نژادپرستی علیه فلسطینی‌ها بلکه علیه خودشان. شرقی و غربی، متدین و سکولار و احزاب با هم با نژادپرستی برخورد می‌کنند. مجموعه‌ای از عوامل ویرانی درونی در حال افزایش و شتاب گرفتن داخل جامعه‌ی اسرائیل است.
  مردم دوست دارند هر آرمان، نبرد، جنبش، جریان یا حادثه‌ای یک نماد مشخص داشته باشد. این نماد ممکن است یک انسان باشد و ممکن است چیز دیگری باشد. مردم به این موضوع عادت دارند. اشتباه از جایی آغاز می‌شود که دستاوردها به این شخص محدود شود. حتی اگر نامش را سید پیروزی‌ها یا سید مقاومت و… گذاشته باشند. چون در واقع این دستاورد، دستاورد همگان است و قاعدتا فضل و نصرت الهی (سبحانه و تعالی) است. این دستاورد عقل همگان و همه‌ی کسانی است که اندیشیدند، برنامه‌ریزی کردند، آماده کردند و آماده و مسلح شدند، زحمت کشیدند، شب‌ها بیدار ماندند، جنگیدند، ایستادند، صبر کردند، شهید شدند، زخمی شدند، درد کشیدند، مهاجرت کردند، ثبات ورزیدند و….
  بنده سرور مقاومان نیستم. اگر من را به عنوان یکی از برادرانشان بپذیرند بسیار برایم مایه‌ی افتخار است.
  ما حتی در اندیشه‌های دینی‌مان داریم که: الله (سبحانه و تعالی) می‌گوید وقتی می‌خواهی ببینی فلانی دوستت دارد یا نه، به قلبت نگاه کن. آیا تو دوستش داری؟ این بخشی از ساختار زندگی است.
  وقتی دستاورد، پیروزی، پیشرفت، احترام یا قدردانی‌ای از جانب مردم می‌بینیم اولا بفهمیم که این از سوی الله(عز و جل) و به فضل الله(سبحانه و تعالی) است. یعنی مثل قارون نباشیم که گفت:«إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِي- اين‌ها به خاطر علمى كه نزد من است به من داده شده. (قصص/۷۸)». نه، الله به ما آموخت، ما را هدایت کرد، دست ما را گرفت، به ما توفیق داد، اجازه داد این پیروزی به دست ما صورت بگیرد و ما را در دل مردم محبوب کرد. پس الله(سبحانه و تعالی) را به واسطه‌ی این نعمت شکر می‌کنیم. در برابر او و همچنین بندگانش تواضع می‌کنیم؛ بندگانی که ما نیز بسیار دوستشان داریم و قدردانشان هستیم.
  الله(سبحانه و تعالی) همان‌طور که به ما فرمان داده است نماز بخوانیم و روزه بگیریم و جهاد کنیم، به ما فرمان داده صبر کنیم. به همین علت ما و هر کسی در این امت و کشور هر لحظه بر یاری و تعهد و ایستادن در کنار حق و خطرات امنیتی و پیچیدگی‌های نظامی و توهین‌ها و خیانت‌ها و محاصره‌ی مالی و اقتصادی و گرسنگی و ارعاب، صبر کند، در حال ادای واجب است. جهاد فی سبیل الله این است. جهاد در راه الله فقط این نیست که یک نفر سلاح بردارد و به جنگ برود یا شلیک کند. این مردمی که بر همه‌ی این دردها صبر می‌کنند، هر لحظه مجاهد فی سبیل الله(سبحانه و تعالی) هستند و در دنیا و آخرت اجر و مقام خود را دارند. مهم، آخرت است. دنیا… (خنده).
  صبر حتی بر تقوا مقدم است چون با صبر است که تقوا به وجود می‌آید. تقوا یعنی چه؟ یعنی خودداری از معصیت و انجام واجباتی که تحمل و فداکاری و زحمت می‌طلبد. بدون صبر، نه می‌توان از معصیت خودداری کرد و نه می‌توان بر انجام واجبات صبر کرد. و نمی‌توان به تقوا رسید.
  اهل عرفان و سیر و سلوک می‌گویند: هر چیزی در مسیر محبوب فقط سهل هم نیست، خودش نیز محبوب می‌شود. حتی اگر دردناک باشد.
  یک مرحله شاید فروخوردن خشم باشد. بله، من دندان روی جگر می‌گذارم اما جگرم شرحه شرحه است. بالاتر از فروخوردن خشم، مرحله‌ای است به نام: سهل شمردن. این‌که:«چون چشم خدا می‌بیند، آن‌چه بر من آمد، سهل باشد». خدا مرا می‌بیند؟ می‌داند؟ قطعا. دید. پس مشکلی نیست. مصیبت، سهل می‌شود. این دیگر فقط فروخوردن خشم نیست.
 سید عباس موسوی(الله یرحمه) در حالی که هنوز در نجف بودیم و بنده نوجوان بودم برای من نقل کرد که شهید صدر می‌گوید: بخوان چنان که عبادت می‌کنی. گفتم یعنی چه؟ گفت الله(سبحانه و تعالی) عبادت را منحصر به یک شیوه نکرده است.
  گاهی یک کتاب قطور را تا انتها می‌خوانم و بچه‌ها آخر شب کتاب هدیه‌ای را به دستم می‌رسانند و خوشم می‌آید و کتاب قبلی را رها می‌کنم و می‌خوانمش. سپس برمی‌گردم کتاب قبلی را تمام می‌کنم.
  جنگ علیه المنار بخشی از جنگ علیه خط مقاومت است. همان‌طور که علیه مردم، دولت‌ها، ارتش‌ها، نیروها و احزاب سیاسی، جریانات، بازرگانان، شرکت‌های اقتصادی، بانک‌ها و همه‌ی افراد مرتبط با خط مقاومت می‌جنگند، امروز این جنگ علیه المنار نیز وجود دارد.
  در این وجود هیچ چیزی نیست مگر این‌که الله(عز و جل) به آن اذن داده است. حتی حاشیه‌ی آزادی ما. طبیعتا انسان مجبور نیست، مختار است. می‌تواند کفر بورزد یا ایمان بیاورد. می‌تواند نماز بخواند یا نخواند. می‌تواند خیانت کند یا موضع‌گیری سالمی داشته باشد. اما همین آزادی از سوی الله(سبحانه و تعالی) اذن دارد.