بیانات
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مراسم هفتم شهید سید مصطفی بدرالدین (سید ذوالفقار)
| فارسی | عربی | فیلم | صوت |اگر لازم باشد گروههای تکفیری جامعهای اهل سنت را هم نابود کنند آمادهاند. مصر را ببینید. آیا در مصر شیعیان و اهل سنت میجنگند؟ لیبی را ببینید. آیا در لیبی شیعیان و اهل سنت میجنگند؟ بوکو حرام را در نیجریه ببینید. این دختران دبیرستانی را که بوکو حرام دزدیدند شیعه بودند یا اهل سنت؟ آمریکاییها و همچنین اسرائیل گروههایی را پیدا کردند که به لحاظ فکری، عاطفی -اگر اصولا داشته باشند-، روحی، اراده و امکانات آمادهاند همه چیز را از جمله جامعهی ملی، جامعهی اسلامی، جامعهی اهل سنت و… نابود کنند. هیچ مشکلی ندارند. تا این لحظه در حال استفاده از اینها در خدمت پروژهها و حذف دشمنانشان هستند.
ثواب فاتحهای را به روح شهید عزیز و دوستداشتنیمان، فرمانده بزرگ جهادی، سید مصطفی بدر الدین (ذوالفقار) و همهی شهیدان اهدا میکنیم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمد لله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.
سروران دانشمند، نمایندگان پارلمان، برادران و خواهران، السلام عیلکم و رحمت الله و برکاته.
خداوند(عز و جل) در کتاب مجیدش میگوید:«مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا - از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند و برخی از آنان انتظار میبرند و هیچ تغییر و تبدیلی ندادهاند. (احزاب/۲۳)».
اولا حضور همگی شما را در گردهمایی بزرگداشت این فرمانده شهید خوشآمد میگویم و به واسطهی این حضور که نشاندهندهی همدردی، پذیرایی، پشتیبانی، حمایت، همدردی و محبت است از شما تشکر میکنم.
در ابتدا به مادر مهربان، صبور و پاداشجو حاجیه خانم ام عدنان، همسر مؤمن و مجاهد شهید، پسر و دختران عزیزش، برادران و خواهران گرامیاش، همهی خانوادهی محترم ایشان و همهی دوستان و دوستداران و همراهان و هممسیران در مقاومت صمیمانهترین تسلیتها و همچنین تبریک را عرض میکنم. ما امروز در این عزا شریک و همخانوادهایم زیرا فرمانده شهید ما، -همان طور که قبل از این برادر عزیز، سید محمد گفت- فرزند خانوادهی کوچک و بزرگ خود بود. همچنین در مراسم این فرمانده بزرگ شهید، یاد میکنیم از همهی خانوادههای شهیدمان که صبر کردند و به ثواب الهی چشم دوختند و افتخار خود را به شهادت فرزندانشان در همهی این میدانها ابراز کردند؛ مخصوصا شهیدان میدان سوریه که این شهید بزرگ عزیز فرماندهشان بود.
باید از همهی کسانی که به صورت حضوری، با فرستادن نماینده یا بیانیه یا برپایی مراسم تعزیه و تبریک در لبنان و جهان همدردی و تسلیت و تبریک خود را ابراز کردند، تشکر کنیم.
میخواهم این سخنرانی را به سه بخش تقسیم کنم. مثل همیشه فهرستی ارائه میدهیم. بخش اول: دربارهی شخص سید. بخش دوم: شهادت و حواشیاش. بخش سوم: پس از شهادت به کجا میرویم و موضعمان چیست.
قاعدتا این بار هم مثل همهی صحبتها دربارهی شهیدان است. ما اکثرا از نامهای جهادی برادرانمان در دوران زندگیشان استفاده میکنیم و میگوییم سید ذوالفقار، حاج رضوان، حاج علاء یا… اما پس از شهادتشان اکثرا به نامهای واقعیشان بازمیگردیم و میگوییم سید مصطفی و حاج عماد. به همین دلیل بنده از این نام یعنی سید مصطفی استفاده میکنم.
بخش اول: معرفی این فرمانده جهادی بزرگ. سید مصطفی در کنار تعدادی از برادران که اولین هستهها و گروههای مقاومت اسلامی را تشکیل دادند و بعدها بعضی از آنها از جمله سید مصطفی از بزرگترین فرماندهان آن شدند، از اولین لحظات و ساعتها جزء اولین مردان این مقاومت و پیشاپیش رزمندگان در رویارویی با دشمن اسرائیلی در نبرد خلدة بود. سید مصطفی و آن برادران در نبرد خلدة دوشادوش برادران جنبش امل و همچنین برادران فلسطینی جنگیدند. سید مصطفی به شدت مجروح شد؛ مجروحیتی از ناحیهی پا که تا هنگام شهادت بر تحرک و راه رفتن او تأثیر گذاشت و همراه او ماند. به همین دلیل هنگامی که از طبقهی جانبازان صحبت میکنیم، او از اولین جانبازان این مقاومت اسلامی بود. در سالها و ماههای اول در کنار دیگر برادران فرماندهاش در شکلدهی، آمادهسازی، آموزش، انتقال تجربه، تجهیز، مسلحسازی و همچنین مدیریت گروههای جهادی مشارکت کرد. این جهاد و تلاش مستمر در کنار فعالیتهای دیگر گروهها و جنبشهای مقاومت لبنان موجب بیرون کردن اسرائیل از ضاحیه، جبل، بیروت و سپس خط ساحل و سال ۱۹۸۵ از صیدا، صور و نبطیه شد و اسرائیل در کمربند امنیتی ماند.
دههی نود. از سال ۱۹۹۵ تا نیمهی سال ۱۹۹۹ سید شهید، سید مصطفی، مسئولیت نظامی اصلی حزب الله را بر عهده داشت و از رهگذر این جایگاه فرماندهی اصلی و مرکزی کوشید تا توان و عملکرد مقاومت را تحول بخشد. همه به یاد دارند که عملکرد مقاومت از اوایل دههی نود تا سال دوهزار شاهد تحول کمی و کیفی ویژهای بود و نموداری تصاعدی داشت که به پیروزی عظیم سال ۲۰۰۰ منتهی شد. یکی از مهمترین چالشهایی که در دورهی مسئولیت اصلی نظامی او رخ داد، درگیری بزرگ جنگ آوریل ۱۹۹۳ و تجاوز اسرائیل بود که صهیونیستها آن را خوشههای خشم نامیدند و جنایت قانا در خلال آن به وقوع پیوست. مقاومت ایستاد و پایداری کرد و به برکت ایستادگی، پایداری، عزم و ارادهاش هدفهای اسرائیل و مشخصا شیمون پرز از آن جنگ نقش بر آب شد و به آنچه آن روزها توافقنامهی نیسان نامیده شد انجامید؛ توافقنامهای که دوران تازهای از مقاومت را پیریخت و به پیروزی نهایی سال ۲۰۰۰ منجر شد.
همچنین یکی از مهمترین دستاوردهای وی در دوران تصدی مسئولیت نظامیاش، کمین ویژهی مشهور انصاریه بود؛ کمینی که بسیار دربارهی آن سخن گفته شده است و همهی لبنانیها دنبال کردهاند. مدیریت کمین انصاریه از اولین لحظهی کشف هدف در سطح فنی -همانطور که در مناسبتی تشریح کردیم- تا پایان عملیات میان دو فرمانده شهید، سید مصطفی و حاج عماد مشترک بود.
یکی از تحولات مهمی که در طول دورهی مسئولیت نظامی وی رخ داد، رسانههای جنگ و جنگ روانی بود. سید مصطفی نگاهی پیشرفته، ذائقهای ویژه و دلبستگی زیادی به این حوزه داشت.
سپس به عنوان بخشی از فرماندهی نظامی حزب الله به کارش ادامه داد و از فرماندهان جنگ جولای ۲۰۰۶ بود که دشمن اسرائیلی آن را جنگ دوم لبنان نامید.
پس از شهادت برادر شهید، حاج عماد، مسئولیتهای متعددی را بر عهده گرفت و یکی از دستاوردهایش پس از سال ۲۰۰۸ و سالهای پس از آن، انهدام شبکههای مزدوری اسرائیل بود؛ به گونهای دستگاهها یا شاخههای امنیتی حزب الله و مقاومت، نقشی بنیادین و ویژه در این زمینه داشتند و همکاری مستحکمی میان سیستم امنیتی مقاومت و دستگاههای رسمی امنیتی وجود داشت؛ دستگاههای امنیتی رسمی که آنها نیز نقشی بزرگ و اصلی در کشف این شبکهها داشتند.
وقتی حزب الله تصمیم گرفت وارد سوریه شود -اگرچه این ورود، تدریجی و رو به افزایش بود- مسئولیت مدیریت و فرماندهی یگانهای نظامی و امنیتی حزب الله در خاک سوریه به سید مصطفی سپرده شد.
در اولین دوره از مسئولیتش، کار را از لبنان مدیریت میکرد. بنده از جایگاه مسئولیت مستقیمی که نسبت به وی داشتم به واسطهی علاقهام به او و برای حفاظت از او، وی را از رفتن به سوریه منع کرده بودم اما در ادامه به اصرار وی… او به من میگفت نمیشود میدانی با این سطح از اهمیت، خطورت و چالش را از لبنان مدیریت کرد و هر خطری که وجود داشته باشد، باید به آن حمله ببریم. عقل، قلب و احساسات من اجازه نمیدهند اینجا بمانم. در سالهای گذشته بیشتر وقتش را در سوریه سپری کرد و در سختترین شرایط مسئولیتهایی عظیم را بر عهده گرفت. به برکت وجود و فرماندهی او و دیگر برادران فرمانده مقاومت در آن منطقه، خون شهیدانمان که آنجا بر زمین ریخت و درد جانبازانمان که آنجا مجروح شدند مقاومت افتخار مشارکت در کنار ارتش سوریه و همهی نیروهای مردمی و همپیمانان و دوستان و رقم زدن دستاوردهایی را داشت که بزرگترین و مهمترینشان رویارویی با این جنگ جهانی چند ساله و جلوگیری از سقوط سوریه در دامن تکفیریها و سروران آمریکاییشان و دستنشاندههای آمریکا در منطقه بود.
فرمانده شهید، سید مصطفی در همان جایگاه همچنین نقش اصلی را در انهدام و مقابلهی امنیتی با باندهای تروریستی داخل لبنان که خودروهای بمبگذاریشده فرستادند داشت. همچنین ما به برکت، حق و منت همهی دستگاههای رسمی امنیتی لبنان اذعان داریم و سید مصطفی در هماهنگی با همهی تلاشهای این دستگاهها در انهدام این شبکهها، پاسداری از امنیت داخلی، مقابله با گروههای تروریستی و جلوگیری از خودروهای بمبگذاریشده عمل میکرد.
این چکیدهای از برخی موفقیتهای او و نه همهی آنها بود. به طور خلاصه ما در برابر یکی از بزرگمردان، عقلهای عظیم و بینانگذاران پیشتاز مقاومت اسلامی لبنان قرار داریم که زندگی خود را به عنوان رزمنده در جبههها، فرمانده میادین و در پایان شهید این مقاومت طی کرد؛ شهادتی که هر مقاوم و فرماندهی در آرزوی آن است. همه سید مصطفی را از سویی با جرأت، صلابت و شجاعت و از سوی دیگر به تیزهوشی، تخصص بالا، بلندهمتی و پرکاری خستگیناپذیر و از سوی سوم به دلنازکی میشناسند. این شمشیر بران، خیلی زود و با سخاوت میگریست. در هنگامهی اشک با سخاوت میگریست، در هنگامهی خون با سخاوت خون میداد و در هنگامهی شمشیر، شمشیری بران بود. شهادتی که تمنای آن را داشت و برای آن کوشید، گوارایش باد؛ شهادتی که همهی رفیقان باقیماندهاش به واسطهی آن بر او رشک میبرند.
بخش دوم. همانگونه که در بخش اول اشاره کردم سید مصطفی با وجود این که اصرار داشت برود، در ابتدا موقف را از اینجا، بیروت و ضاحیه، مدیریت میکرد. در یک برهه بنده پذیرفتم که فقط به مرزها، مرز مصنع، برود و برادران مسئولی را که با او داخل سوریه کار میکردند فرا بخواند و پیگیری کند و سپس به بیروت باز گردد و زیاد تردد نکند. مجبورم این داستان را بگویم چون مدخلی برای بخش دوم است. در مقابل اصرار شدیدش برای رفتن به سوریه به او گفتم: نگاه کن، تو با دیگر برادران جهادی تفاوت داری. این ملاحظه دربارهی او و بعضی از برادران وجود داشت. بسیاری از فرماندهان جهادی، مشهور نیستند و آنها هم که مشهورند در موردشان ابهام وجود ندارد یعنی شخصیتهایی مسئلهدار نیستند؛ نه این که ما با آنها مسئلهای داشته باشیم، منظور مسئلهای است که رسانههای خارجی ساختهاند. آن روز ما در برههای بودیم که زینبیه(س) همچنان در خطر و اکثر باغهای غربی در دست گروههای مسلح بود. گروههای مسلح گاهی راه فرودگاه دمشق را زیر آتش میگرفتند، پایتخت در معرض تهدید بود و بسیاری از مناطق با چالشهای خطرناکی مواجه بودند. احتمال شهادت به روشنی وجود داشت. گفتم اگر تو به سوریه که میدان جنگ و مرگ است بروی و به شهادت برسی باید بیافتیم دنبال قیل و قالها. مثل همان اتفاقی که برای دوست عزیزت حاج عماد افتاد. رسانههای خارجی از حاج عماد نیز یک شخصیت مسئلهدار ساخته بودند. نمیدانم این تعبیر چقدر دقیق است. منظورم این است که ابهام، مسائل، تهمتها و نکتههای خاصی دربارهشان ساختهاند. وقتی یک شخصیت مسئلهدار در یک میدان مشخص باشد و به شهادت برسد، باب صحبت برای دشمنان، مخالفان سیاسی، افراد بیمبالات و کسانی که در کمین این مقاومت، شهرت، آوازه و روحیهاش هستند، باز میشود. گفتم در هر صورت این نکته برای ما پیش میآید و این یک مسئلهی اساسی است. گفت: سید، اگر من در لبنان به شهادت برسم هم همین است و همین مسئله وجود دارد. حتی اگر در لبنان به شهادت برسم مسئله شاید بزرگتر باشد. این موضوع نباید مانع رفتن من به سوریه و بر عهده گرفتن مسئولیت باشد چون نبرد سوریه از همهی این نکتهها بزرگتر است. ما در سوریه در حال شهید دادن هستیم و این نکته نباید ما را متوقف کند. سپس شوخی کرد و گفت مگر این که تو بخواهی من شهید نشوم و در بستر بمیرم. در هر صورت، راهش را ادامه داد. دقت کنید. ما در سوریه تعداد زیادی شهید داریم که برای آنها احترام و مقام قائلیم. بعضی از این شهیدان در کنار سید مصطفی مسئولیتهایی اساسی داشتند. مثلا از جملهی افرادی که در این برهه به شهادت رسیدند: فرمانده شهید حاج ابو محمد سلمان (حاج ابراهیم حاج) از بقاع غربی، سالها در سوریه حضور داشت، از قلمون تا حلب و حومهی دمشق، در بسیاری از خطوط حضور داشت، سپس وقتی حوادث عراق رخ داد و داعش تعدادی از استانهای عراق را درنوردید به عراق رفت و آنجا به شهادت رسید. ولی هیچ کس مسئلهای نساخت، مقالهای ننوشت و شبههای نیانداخت چون حاج ابو محمد سلمان با وجود این که یک فرمانده بزرگ و پرسابقه در مقاومت بود، یک شخصیت مسئلهدار نبود.
همچنین فرمانده شهید حاج علاء که چند هفته پیش به شهادت رسید. او نیز یک فرمانده بزرگ مقاومت بود. از روزهای اولی که سید مصطفی به سوریه رفت، شهید علاء در سوریه بود. در زینبیه، باغهای شرقی و غربی، حلب، مسیر خناصر-اثریا، دشت غاب و جبهههای متعدد حضور داشت. شهید حاج علاء به شهادت رسید اما مشکلی پیش نیامد چون شخصیتی مسئلهدار نبود.
مثالها زیادند. فرمانده شهید حاج ابو محمد اقلیم. فرمانده شهید حاج حسان لقیس در لبنان. بعضی از این برادران با گلوله به شهادت رسیدند و بعضی با بمباران توپخانه یا موشک ولی هیچ کس مسئلهای نساخت. قاعدتا موضوع فرمانده شهید حاج سمیر قنطار تفاوت دارد چون اسرائیلیها در روز روشن با هواپیما محل حضورش را زدند.
پس بعد از این نیز دربارهی این موضوعی که در هفتهی گذشته با آن مواجه شدیم، خواهیم شنید و خواهیم خواند چون این بخشی از دستگاه رسانهای است که از سال ۲۰۰۵ و پیش از آن در حال فعالیت است؛ دستگاهی رسانهای که علیه مقاومت و حزب الله و چهره، هیبت، روحیه و ایمان هواداران آن کار میکند. پس بنده این را طبیعی میدانم. شما هر گونه میخواهید برخورد کنید اما بنده آن را طبیعی میدانم چون در حال صحبت دربارهی شخصیت و فرمانده شهیدی خاص و ویژه هستیم.
در این بخش، چند نکته هست که میخواهم به ترتیب و ذیل همین فضا یادآوریشان کنم:
اول: این نکته ارزشی است یعنی به ارزشها بر میگردد. مقام و مرتبهی شهید برای ما متعلق به کسانی است که در راه الله(عز و جل) و مقابله با اشغال و تجاوز یا دفاع از ملت، عزیزان، امت، اماکن مقدس، ارزشها، دین، قضایای اصلی و مردان، زنان و کودکان مستضعف (نساء/۷۵) و مقابله با پروژههای استکباری آمریکایی و اسرائیلی سلطه بر کشورها و منطقهمان کشته میشوند. اینها شهید هستند؛ چه با دستی اسرائیلی کشته شوند، چه با دستی آمریکایی، چه با دستی تکفیری و چه با دست هر مزدوری در جبههی مقابل. چون بعضی مردم از تفاوت میان دو نوع شهید مینویسند و میگویند. شهیدان مقاومت از لحاظ ارزش، شهیدان مقاومت هستند چه در جنوب لبنان کشته شوند، چه در خاک فلسطین، چه در خاک سوریه، چه در خاک عراق، چه در هر خاکی که در آن در راه الله با دشمنان الله میجنگند. تفاوتی وجود ندارد چون نبرد، دشمن و پروژه[ی دشمن] یکی است. اگر بخواهیم به لحاظ ارزش دینی صحبت کنیم، همهی ما مسلمانان علی بن ابی طالب(علیه السلام) را بزرگ میداریم و از ایشان تجلیل میکنیم. علی بن ابی طالب(علیه السلام) که یهودیان خیبر را شکست داد، در این قلعه را گشود، گردنکش آنها را کشت، خداوند به دستان او فتح را آسان گردانید و داستانی که همهی مسلمانان روی آن اجماع دارند و رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند و رسولش را دوست میدارد و خداوند و رسولش نیز او را دوست میدارند و کسی که به تکرار حمله میبرد و نمیگریزد. سپس آن را به علی داد و خداوند به دست علی آن قلعه را گشود. سپس حوادث و تحولات پیش آمد و نوبت به جنگ نهروان میان علی بن ابی طالب و خوارج خارج از اسلام و امت مسلمانان رسید. کسانی که شکم زنان حامله را دریدند، صحابیان پیامبر را کشتند، به کرامت مردم تجاوز کردند و علی در نهروان با آنها جنگید و تعدادی از آنها باقی ماندند. علی را در مسجد کوفه یکی از نجاتیافتگان یهودی خیبر نکشت بلکه یکی از نجاتیافتگان خارجی نهروان او را کشت. آیا کسی در مقام، مرتبه و عظمت شهادت علی بن ابی طالب شک دارد؟ این اولین نکته در زمینهی ارزش.
دوم: در زمینهی اسرائیل که در هفتهی گذشته مطرح شد. متأسفم که بگویم چیزی را که اکنون میخواهم دربارهی آن نظر دهم اسرائیلیها مطرح نکردهاند. متأسفانه دشمن کینهورز اسرائیلی ما که میان ما و او ۳۴سال خون است، به ما انصاف داد ولی مدعیان عربیت و خادمان آمریکا و اسرائیل که از خود اسرائیلیها اسرائیلیتر هستند این بحث را مطرح کردند، نوشتند، در رسانههایشان روی آن کردند، هوادران ما را بر اساس آن تحریک کردند، همچنان در لبنان و منطقه ادامه میدهند و گفتند حزب الله اسرائیل را به قتل فرمانده شهیدش سید مصطفی متهم نکرد و اسرائیل را مسئول این قتل ندانست چون بزدل است و از نسبت دادن این اتهام به اسرائیل ترسیده زیرا این موضوع حزب الله را مجبور میکند پاسخ این قتل و تجاوز را بدهد و ممکن است به تحولات عظیم در منطقه منجر شود و امروز حزب الله به دلایل واهیای که میآورند، آمادهی مواجه شدن با جنگ نیست. متأسفانه عربها، لبنانیها و رسانهها این را میگویند اما اسرائیلیها به ما انصاف دادند. اسرائیلیها میگویند حزب الله راست میگوید. چرا ما را راستگو میدانند؟ چون ما سابقهی جنگ ۳۴ساله با دشمن اسرائیلی داریم. دشمن از رهگذر میدان نبرد کاملا میداند ما حتی یک روز هم دروغ نگفتیم. هیچ وقت نشد بگوییم ما مینی را منفجر کردیم اما نکرده باشیم. هیچ وقت نشد بگوییم ما فلان پایگاه را گرفتیم، در حالی که اصلا چنان پایگاهی وجود نداشته باشد. هیچ وقت نشد بگوییم فلان دستاورد را داشتیم، در حالی که نداشتیم. آنها این را میدانند. هیچ وقت تهدید نکردیم مگر این که تهدیدمان را اجرایی کردیم. تصور کنید در این هفته اسرائیل به صداقت و شجاعت ما اعتراف میکند و این «الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا- اعراب که در كفر و نفاق از ديگران سختترند. (توبه/۹۷)» همهی این صفتهایی که وقایع تاریخی آن را اثبات میکنند زیر سؤال میبرند. نه، موضوع اینطور نبود. در ۲۴ پس از شهادت سید مصطفی… ما وظیفه داشتیم بفهمیم دقیقا چه اتفاقی افتاده است. تجاوز یا عملیات اسرائیل یکی از فرضیهها بود. ما خیلی خوب تحقیق کردیم. ممکن است کسی بگوید کاش کار اسرائیلیها یا… باشد. بنده در نکتهی اول عرض کردم ما در آرزو و دوستدار چه چیزی هستیم. قبل از این در مورد ارزش شهادت صحبت کردم. صحبت این نیست که ما چیزی را دوست داریم، میخواهیم برویم سراغ واقعیت. تحقق کردیم. وضعیت آب و هوا، تحرکات اسرائیل و ماهیت صحنهی انفجار را دیدیم ولی هیچ نشانه، اطلاعات و دلیلی ما را به سمت اسرائیل نبرد. میخواهید ما را به زور سراغ اسرائیل بفرستید؟ بحث صداقت و واقعیت است. خوب توجه کنید. امروز میخواهم این نکته را روشن کنم. ما اسرائیل را تبرئه نمیکنیم اما متهم هم نمیکنیم چون دلیلی برای متهم کردن نداریم. ما مثل دیگران اتهام سیاسی نمیزنیم. سادهترین چیز به لحاظ سیاسی این است که بنده بگویم کار اسرائیل بود و برویم سراغ پاسخ و همهی پیامدهایش. ما بر اساس سیاست اتهام نمیزنیم؛ حتی به دشمنمان. بنده همیشه به شما گفتهام جنگ روانی ما با همهی جنگهای روانی جهان تفاوت دارد. در آکادمیها، دانشگاهها و دانشکدههای جهان میخوانند که فریب، دروغ و تحریف بخشی از جنگ روانی است اما ما حتی در جنگ روانی نیز دروغ نمیگوییم. چنین جنگی در تاریخ بشر جز در زمان رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابیان و اهل بیت ایشان بیسابقه است. اگرنه این یک موضوع معمولی و گذراست. ما حتی در جنگ روانی دروغ نمیگوییم و بر اساس سیاست تهمت نمیزنیم. خب، وقتی اطلاعات، ما را به سوی گروههای تروریست مسلح موجود در منطقه میبرند بنده چگونه به عنوان یک حزب صادق و مسئولان صادق به خانوادهی شهید، هوادران و مردم غیر این را بگویم و البته وظیفه داریم پیامدهای این شیوهی استدلال و تعهد را بپذیریم. امروز میخواهیم ذیل این نکته، موضعی را که چند ماه پیش بیان کردیم تکرار کنم. اولا هنگامی که برای متهم کردن اسرائیل اطلاعات داشته باشیم متهمش میکنیم. اطلاعات ظنی برای متهم کردن اسرائیل توسط ما کافی است. یقین، شرط نیست. اطلاعات ظنی بیاورید. مثل ماجرای شهادت حاج عماد(رحمت الله علیه). همچنین وقتی همچون حادثهی شهدای قنیطره صحنه واضح باشد، تکلیف روشن است.
دوم: تاریخ ما شهادت میدهد هیچ وقت نبوده است که اسرائیل یکی از ما را بکشد و ما قاتل را نادیده گرفته باشیم. مثال نقض بیاورید.
سوم: تاریخ ما شهادت میدهد وقتی وعده میدهیم پاسخ دهیم، میدهیم. مثل قنیطره و شهیدان قنیطره. نترسیدیم و به روشنی به شما گفتیم پاسخ عملیات قنیطره ممکن بود به جنگ بیانجامد و ما آمادهی جنگ بودیم. ما آن روز همهی پادگانهایمان را تخلیه کردیم. هزاران نفر در پادگانهای آموزشی ما بودند. مناطق نظامیمان را تخلیه کردیم. اقدامات کامل را انجام دادیم. اتاقهای عملیاتمان را تشکیل دادیم. آمادهی جنگ بودیم. چون درست نبود که در برابر قتل برادرانمان در روز روشن در قنیطره سکوت کنیم.
همچنین هنگام شهادت سمیر قنطار و با وجود همهی ارعاب و تهدید اسرائیلی که میگفت اگر هر کاری بکنید پاسخ میدهیم. برادرانمان وارد مزارع شبعا شدند و در نزدیکی یک پایگاه نظامی اسرائیلی یک مین بزرگ کاشتند؛ مینی که میتوانست یک کاروان را نابود کند، ممکن بود چندین افسر را بکشد اما خداوند(سبحانه و تعالی) خواست یک بلدوزر فوق زرهی روی آن برود و فقط سه نفر زخمی شوند. این ربطی به ارادهی ما نداشت. خواست خدا بود. تصمیم ما این بود که پاسخ دهیم. پس تاریخ ما نشانی از بزدلی، ترس و عقبگرد در موارد ظن و نه حتی قطع به قاتل بودن اسرائیل ندارد.
چند ماه قبل بنده در مناسبتی این مطلب را بیان کردم. ما این تصمیم را در فرماندهی حزب الله و همچنین فرماندهی جهادی بررسی کردیم. گمان کنم در هفتم شهید سمیر قنطار بود. به اسرائیل هشدار دادیم که دست جنایتکارش را به خون هیچ کدام از مجاهدان و نه فقط فرماندهان ما نیالاید که در غیر این صورت پاسخ ما سخت و مستقیم خواهد بود. امروز در هفتم فرمانده بزرگ جهادی شهید سید مصطفی بدرالدین (ذوالفقار) باید به اسرائیلیهایی که داخل پرانتز به ما انصاف دادند و عربهایی که در كفر و نفاق از ديگران سختترند (توبه/۹۷) و ما را متهم کردند و جهان، دشمن و دوست بگویم: ای صهیونیستها، اگر به هر کدام از مجاهدان ما دستدرازی کنید، پاسخ ما مستقیم، سخت و در کمال صراحت خارج از مزارع شبعا خواهد بود. هر نتیجهای که میخواهد داشته باشد.
چهارم: در روزهای گذشته یعنی از روز شهادت سید مصطفی تا امروز نظرات، صحبتهای بیارزش و همچنین رفتارهایی را از بعضی طرفها و شخصیتهای سیاسی و رسانهها شاهد بودیم. فقط میخواهم دو جمله عرض کنم و از آن بگذریم. این صحبتها و رفتارها نشاندهندهی سطح انحطاط اخلاقی بعضیها در این کشور است. این انحطاط اخلاقی است. احساسات بشری وجود ندارد. اینها به احساسات بشری دیگران هیچ اهمیتی نمیدهند و جز بر اساس حقد و کینه رفتار نمیکنند و در عین حال خود را متمدن، اهالی قانون و دولتمرد جلوه میدهند. شما دولتمرد هستید؟ شما باند و بلکه بدتر از باند هستید. برادر، دادگاه بین المللی پوچتان هنوز در مورد این مرد حکم نداده و محکومش نکرده است آن وقت شما هر روز دربارهاش حکم میکنید و بر اساس حکمتان عمل میکنید؟! شما اهل قانون هستید؟ شما احساسات اخلاقی و بشری را میشناسید؟ در هر صورت همهی ما انسان هستیم و از این سخنان و رفتارها آزار میبینیم ولی بنده هواداران مقاومت و دوستداران این سید شهید را به عبور از آنچه شنیدند و دیدند فرا میخوانم چون از کوزه همان برون تراود که در اوست. کسی که شرافت داشته باشد از او شرافت میتراود و کسی که حقارت، حقارت. کسی که کرامت داشته باشد از او کرامت میتراود و کسی که سرتاپایش ننگ باشد، ننگ. بس است. همین قدر کافی است.
پنج: دربارهی دادگاه بین المللی. قاعدتا همه این روزها صحبتها و مطالباتی را از دادگاه بین المللی شنیدیم. بنده و دوستان به یکدیگر توصیه کردیم دربارهی این موضوع نظری ندهیم و وارد بحث نشویم. دلیلش هم ساده بود. عزیزان و مردم، ما سالها قبل هر چیزی را که داشتیم، دربارهی دادگاه بین المللی گفتیم. پروندهی دادگاه بین المللی اصلا برای ما وجود خارجی ندارد. در حوزهی فراموشی است. اگر بتوانید مغز ما را ببینید بخشی به نام دادگاه بین المللی پیدا نخواهید کرد. به اندازهی کافی دربارهی باطل، تحریفشده و سیاسی بودنش و این که به عنوان یک سلاح علیه این مقاومت و فرماندهانش و برای ترور روحی و جسمیشان استفاده میشود صحبت کردیم. به همین دلیل هر چه در این باره گفته و درخواست میشود به هیچ وجه به ما ربطی ندارد و پاسخش بر عهدهی ما نیست. این هم از موضوع دادگاه.
پنج: همچنین در هفتهای که از شهادت میگذرد نظرات مشابهی را شنیدیم و خواندیم. بعضی از این نظرات خصمانه و فرصتطلبانه بودند. نظراتی که از خسارت، ضعف و سستی حزب الله صحبت میکردند. میگفتند ما عزا گرفتهایم. بعضی نظرات هم دوستانه و از سر علاقه، ترس و نگرانی برای ما بودند که فرماندهی را در سطح سید مصطفی از دست دادیم. چون این نیز بخشی از جنگ موجود است، وظیفه دارم در این باره نظر بدهم.
اولا: حزب الله سالهاست به یک تشکیلات کامل و در همهی زمینهها و از جمله و در صدر آنها در جنبهی جهادی به سازمانی واقعی تبدیل شده و تجربهها و همچنین وضعیت فعلی ثابت کردهاند این سازمان دیگر برای حرکت، بقا و تحولش به شخصی خاص یا اشخاصی معین هر قدر هم بزرگ باشند متوقف نیست. این مقاومت در حال تحول و رشد کمی و کیفی است. این را به دشمنان میگویم تا ساکت شوند و به دوستان تا آرامش یابند و شاد گردند. واقعیت این است. مقاومت در حال تحول و رشد کمی و کیفی است. فرماندهانش نیز همچنین؛ چه در زمینهی شایستگی، آموزش و آمادگی و چه از لحاظ تجربهی تراکمیافته و چه انتقال تجربه در میان نسلها.
ثانیا: ما در حزب الله و مقاومت اسلامی در زمینهی کار جهادی ۱، ۲، ۳، ۴ یا ۱۰ فرمانده نداریم. ما یک نسل فرمانده داریم. جوان هم نیستند. سنشان ۴۰ تا ۵۰ سال است و بعضی ۵۰ را گذراندهاند. پس ما یک نسل فرمانده داریم. همچنین نسلی از فرماندهان ۳۰ تا ۴۰ساله داریم. همچنین نسلی گسترده از فرماندهان میدانی. اگر این طور نبود چگونه میشود حضور حزب الله در مقاومت و چالشهای لبنان، سوریه و عرصهها و کشورهای دیگر را توضیح داد؟ چگونه این تعداد از اعضا و فرماندهان حزب الله به شهادت میرسند و به کار و مسیرش ادامه میدهد؟ بله، وقتی یکی از فرماندهان ما به شهادت میرسد قطعا به لحاظ عاطفی، برادرانه، احساسی و ویژگیهای شخصیتیاش خلأی ایجاد میشود اما برادرانی از همان نسل یا نسلهای بعدی به سرعت آن را پر میکنند. از این نظر کاملا مطمئن باشید.
ثالثا: وقتی فرماندهان بزرگ ما به شهادت میرسند، این خون و عطا و بخششْ شتاب، عزم، معنویت، مسئولیتپذیری، همآوردی و همت تازهای میآفریند. آیا در مورد شیخ راغب، شهادت سید عباس و شهادت حاج عماد این رخ نداد؟
رابعا: پس از شهادت حاج عماد(رحمت الله علیه) بسیاری از دشمنان و دوستان گفتند پیکرهی جهادی حزب الله دچار ضعف، عقبگرد و فرسایش خواهد شد اما همهی جهان میدانند پس از ۲۰۰۸ و برپایهی دستاوردها، فداکاریها، عقل، بخششها و خون پاک شهید حاج عماد برادران او این راه و روش را ادامه دادند و توان جهادی حزب الله به گونهای گسترش یافت که جهان اذعان میکند حزب الله از یک نیروی داخلی به یک نیروی منطقهای تبدیل شده است. این عقبگرد است؟ ما با سخنرانی به نیروی منطقهای تبدیل شدهایم یا با کار و حضور میدانی که در درجهی اول این پیکرهی جهادی آن را تحقق میبخشند؟
خامسا، آخرین نکتهی این بخش که پس از آن به موضوع سوم سخنرانیام میپردازم: برادران و خواهران، هر کس در خانه بنشیند در بستر میمیرد. سید ذوالفقار، حاج عماد، سید عباس، علاء، حسان و… به شهادت رسیدند و شهادتشان طبیعی است. هر کس در خانه بنشیند در بستر میمیرد اما کسی که در عرصهها، میدانها، نبردها و چالش حضور یابد شاید خداوند(سبحانه و تعالی) شرافت شهادت را توفیق او گرداند. به همین دلیل سید مصطفی اولین فرمانده شهید این مسیر نبود و آخرین فرمانده شهید این مسیر نیز نخواهد بود. تا زمانی که این تجربه پیش میرود و مسئولیتهای ایمانی، جهادی و تاریخیاش را بر عهده میگیرد و فرماندهان ما بر حضور در میدان اصرار دارند شاهد فرماندهان شهید بیشتری خواهیم بود. امروز و در آینده این موضوع نباید موجب احساس ضعف، سستی، خسارت و… شود چنان که در گذشته نشد چون -همان طور که در موضوع دوم عرض کردم- ما به واسطهی جایگاه و خون این شهیدان پیش میرویم، پیروز میشویم و دستاورد کسب میکنیم.
موضوع سوم: شرایط امروز و افق پیش رو، بر اساس گذشته. وقتی ما پا به نبرد سوریه گذاشتیم، بر اساس نگاه، درک و تشخیص روشن خطرات، تهدیدها و فرصتها بود. در سالهای گذشته و در مناسبتهای مختلف در این باره بسیار صحبت کردیم. واقعیت هر روز عیانتر میشود و اعترافها و اسناد دربارهی هدفهای این نبرد و نقش آمریکاییها و غرب و همپیمانان منطقهای آنها و این که چه کسی این گروهها را به کار گرفت، حمایت مالی کرد، جذب کرد، تسلیح و تجهیز نمود، آموزش داد، در سوریه مدیریت کرد و آمدنشان را از گوشهگوشهی جهان تسهیل نمود منتشر میشود. چه کسی این کارها را کرد؟ این موضوع هر روز روشنتر میشود. بنده در سخنرانی هفتهی گذشتهام برخی شهادتها را نقل کردم و بعضیهایشان را هم نقل نخواهم کرد ولی بار دیگر از همهی جویندگان واقعیت، کسانی که همچنان در درک حوادث ابهام دارند و آنها که تا امروز از اعتبار و حقانیت این نبرد پرسش میکنند میخواهم کمی از رسانههای عربی به این دلیل که اکثرا جهتدار و دسیسهگرند جدا شوند و رسانههای آمریکایی و به طور کلی غرب را ببینند. ببینند چه مینویسند؟ چه میگویند؟ به چه اعتراف میکنند؟ نوشتهها و گفتههای ژنرالهای بزرگ نظامی آمریکا و غرب، دیپلماتهای بلندپایه که بعضی از آنها وزیر خارجه بودهاند، شخصیتهای امنیتی بلندپایه که برخی از آنها در سی.آی.ای. و… بودهاند و خبرنگاران بزرگی که به اعتبار اسنادشان شهرهاند را دربارهی آغاز آمادگی برای حوادث سوریه بخوانید. امروز چرا اینها را میگویند؟ چون دوران پشیمانی و محاسبه رسیده است. آنجا محاسبه وجود دارد. دوران سؤال و جستجوی راه حل برای نتایج فاجعهبار رسیده است؛ نتایجی که آنها را برای منطقهی ما خواستند اما گریبانگیر خودشان نیز شد. وقتی در این واقعیتها بازنگری میکنیم ابهام کسانی که ابهام داشتهاند برطرف میشود و بینش، هشیاری و ایمان کسانی که نسبت به این نبرد بینش داشتهاند افزوده میشود. همچنین همهی اطلاعات میدانی که در این سالها عیان شد بر این واقعیت، بر این دخالت منطقهای صحه میگذارند.
اگر بخواهیم فقط یک مثال بزنیم: دخالت سعودی در سوریه؛ سعودیهایی که همهجا به دنبال محکوم کردن دخالت ایران در کشورهای عربی هستند. نه این که خودتان در حرمین شریفین مشغول نماز و روزهاید. خود سعودیها به این موضوع اعتراف کردهاند. بایدن، نائب رئیس جمهور آمریکا، نیز میگوید سعودی و کشورهای دیگر میلیاردها دلار در سوریه خرج کرده و هزاران تن سلاح و مهمات فرستادهاند. این اطلاعات از کشورهای خط مقاومت نیست. بایدن از سعودی نام برده است. همه میدانند سعودی در رسانهها تحریک میکند، تحریک فرقهای میکند، تجهیز میکند، از همه جای جهان جنگجو میآورد و آنها را به سوریه تزریق میکند و همچنین عملیاتهای سوریه را در اتاق عملیاتی با ریاست سعودی در اردن مدیریت میکند. همه این را میدانند. همچنین مدیریت هیئت مذاکرهکنندهای که هیئت ریاض نام دارد بر عهدهی آنهاست. سعودی است که در میدان میجنگد و در سیاست بنبست میسازد. خب، هدفهای سعودی در سوریه چیست؟ البته امروز ما در روز عزا هستیم ولی در عین حال در روز جهاد، واقعیت و بینش نیز قرار داریم. این همان نبردی است که سید مصطفی در آن به شهادت رسید. سعودی خواستار قانون اساسی جدید در سوریه است اما آیا خودش قانون اساسی دارد؟ آیا سعودی قانون اساسی دارد؟ یک اساسنامه برای پادشاه، خانواده، آل سعود و… دارند اما آیا قانون اساسی دارند؟ اگر من اشتباه میکنم بگویید. سعودی خواستار انتخابات زودهنگام مجلس و ریاست جمهوری در سوریه است اما آیا سعودی از روزی که به وجود آمده تا امروز انتخابات مجلس و ریاست جمهوری داشته که به این بهانه با ملت سوریه وارد جنگ شده است؟ سعودی خواستار اصلاحات و آزادی در سوریه است اما آیا کسی در سعودی جرأت میکند کوچکترین حرفی بزند؟ نه این که جنبش اصلاحات، تظاهرات یا جشن برگزار کند… اگر در توییتر دو خط بنویسند برایشان هزار شلاق میبرند. هزار شلاق! این را از کجا آوردید؟ این در کدام دین است؟ در کدام فقه است؟ هیچ کدام از فقههای اسلامی چیزی دربارهی هزار شلاق نگفتهاند. این مخصوص خودشان است. چرا؟ چون دو کلمه حرف زده و به نظام اعتراض کرده است. آن وقت شما خواستار اصلاحات و آزادی هستید؟! خواستار گردش قدرت در سوریه هستند. آیا شما در سعودی گردش قدرت دارید؟ خواستار تعدد احزاب در سوریه هستند اما آیا خودتان یک حزب دارید که آنجا خواستار تعدد احزاب هستید؟ همهی اینها حرف بیخود است. همهی حرفهای سعودی و همراهانشان در این جبهه دربارهی آزادی، قانون اساسی، انتخابات، اصلاحات، گردش قدرت و تعدد احزاب دروغ و زشتترین نوع نفاق و ریاست چون خودشان چنین چیزی ندارند. هدف را همگی میدانیم و همه در سالهای گذشته دربارهاش صحبت کردیم. همهی اطلاعات و اعترافاتی که در جهان صورت میگیرد تأکید میکند حمله به سوریه فقط و فقط به دلیل استقلال، قرار داشتن این کشور خارج از سلطهی آمریکا و دستنشاندههای منطقهای آمریکا، پافشاری بر موضع نژادی و عربیاش، مبارزهاش با پروژهی صهیونیسم، تعهدش به خاک فلسطین و جولان و خاکهای اشغالی عربی و حضور در خط مقاومت صورت گرفته است. به این دلیل صورت گرفته که همچنان در سوریه عربیت وجود دارد و کشوری است که همچنان میایستد و به اسرائیل نه میگوید و از مقاومان لبنان و فلسطین پشتیبانی میکند. گناه سوریه این است. نمیخواهم بعضی رازها و پیشنهادها را فاش کنم اما قسم میخورم اگر الآن جناب رئیس جمهور بشار اسد بیاید و از سوی سران سوریه اعلام کند حاضر است در خدمت آمریکا، پروژهی آمریکا و صهیونیستها باشد جنگ سوریه تمام میشود و این کشورهای منطقهای همهی این گروههای مسلح را جمعآوری میکنند. هدف واقعی جنگ این است.
متأسفانه ایالات متحدهی آمریکا پس از ناکامی مستقیمش و ناکامی مستقیم ارتش اسرائیل، با همکاری و مشورت همپیمانان منطقهایاش کسانی را در منطقه یافته است که آنها را برای جنگ با خط مقاومت و خیزشهای واقعی ملتها و جایگزین کردن اولویت اصلاحات با اولویت مقابله با تروریسم در همهی جهان عرب که شاهد خیزشهای مردمی بود، به خدمت میگیرد. منظور از این افراد همین گروههای تکفیری هستند. داعش، النصره و دیگر نامها یکی هستند و یک جوهره، تفکر و ماهیت دارند. با هم تفاوتی ندارند. گروههایی را پیدا کرد که به لحاظ فکری و مالی… لازم نیست آمریکاییها حتی یک قران از جیب خودشان بدهند. سعودی، قطر و امارات میدهند. ترکیه اسلحه میدهد، راهها را باز میکند و تسهیلات میدهد. کشورهای دیگر هم همینطور. گروههایی را پیدا کردهاند که توان تخریب دارند. میخواهید چه کسی را نابود کنید؟ جامعهی ملی را؟ میخواهید با مسیحیها بجنگیم؟ اینها آمادهاند. میخواهید با ایزدیها بجنگیم؟ اینها آمادهاند. در مورد دینهای دیگر به لحاظ فکری، عقیدتی، سیاسی، روحی و… آمادهاند. انتحاریها را میفرستند. همچنین در مورد تخریب دروناسلامی و پیروان دیگر مذاهب اسلامی آمادهاند. داعش، النصره و… آمادهاند، میکشند، سر میبرند، به اسارت میبرند، منفجر میکنند، ویران میکنند و انتحاری میفرستند. حتی بالاتر از این: اگر لازم باشد جامعهای اهل سنت را هم نابود کنند آمادهاند. مصر را ببینید. آیا در مصر شیعیان و اهل سنت میجنگند؟ لیبی را ببینید. آیا در لیبی شیعیان و اهل سنت میجنگند؟ بوکو حرام را در نیجریه ببینید. این دختران دبیرستانی را که بوکو حرام دزدیدند شیعه بودند یا اهل سنت؟ آمریکاییها و همچنین اسرائیل گروههایی را پیدا کردند که به لحاظ فکری، عاطفی -اگر اصولا داشته باشند-، روحی، اراده و امکانات آمادهاند همه چیز را از جمله جامعهی ملی، جامعهی اسلامی، جامعهی اهل سنت و… نابود کنند. هیچ مشکلی ندارند. تا این لحظه در حال استفاده از اینها در خدمت پروژهها و حذف دشمنانشان هستند. دشمنانشان در منطقه چه کسانی هستند؟ جنبشهای مقاومت. میگویند پس بروید جنبشهای مقاومت را نابود کنید. نظام سوریه. میگویند بروید نظام سوریه را در هم بکوبید و نابود کنید. جمهوری اسلامی ایران، شرایط تازهی عراق، بیداری عظیم ملی، مردمی و اسلامی در یمن و…. اینها آمادهاند. نیازی به نیروهای آمریکا و ارتش اسرائیل نیست. ارتش اسرائیل سر جایش نشسته و تماشا میکند و خوشحال است. چرا؟ چون ارتشی اسرائیلی و آمریکایی پیدا شده است که به نام اسلام پرچم سیاهی حمل میکند که عبارت لا اله الا الله محمد رسول الله روی آن نقش بسته است. این ارتش سیاه وحشی تازه با خون، سلاح و انتحاریهایش متعهد تحقق همهی هدفهای آمریکا و اسرائیل در منطقه است. آنها هم نشستهاند به تماشا و یک قران هم از جیب خودشان خرج نمیکنند و تا آخر کار از آن استفاده میکنند سپس خود را با دروغ و فریبْ پاسدار و ضامن جا میزنند و داعش و القاعده را بهانهی بازگشتشان به پایگاههایشان در یمن که انقلابیها از آنها بیرونشان کردند، میکنند. آمریکاییها این را در عراق بهانه میکنند تا به پایگاههایشان در عراق که مقاومت عراق از آنها بیرونشان کرد، برگردند و وارد سوریهای شوند که «اسد»های سوریه هیچ گاه اجازه ندادند در خاک پاک آن پایگاه نظامی برپا کنند. اینها را بهانه میکنند تا پایگاههای نظامی را به منطقه برگردانند. واقعیت این است. ما پا به این نبرد گذاشتیم. سید مصطفی بدر الدین در این نبرد به شهادت رسید. همانگونه که میگفتیم، امروز نیز به خاطر سؤالات پیش آمده موضعمان را تکرار میکنیم: ما و همهی شهیدانمان برای دفاع از لبنان، سوریه، فلسطین و همهی امت و خط مقاومت به سوریه رفتیم. از ابتدا پیامدهای این انتخاب و تصمیم را میدانستیم و گفتیم که آن را بر عهده میگیریم و ملت و عزیزانمان نیز با ما آن را بر دوش گرفتند. تعداد زیادی شهید و جانباز دادیم و با موجهای رسانهای زشتی برای خدشهدار کردن چهره و آوازهمان مواجه شدیم. یک جنگ جهانی رسانهای و محاصرهی رسانهای علیه ما وجود دارد. نباید صدای ما بیرون برود. همچنین در محاصرهی مالی هستیم. روزی یا حیات همهی کسانی که از ما پشتیبانی میکنند یا ما را دوست دارند در معرض تهدید است و فرماندهان ما به شهادت میرسند. ما میدانستیم به استقبال همهی اینها میرویم ولی همهی اینها، قربانیهایی در مسیر چیزی مهمتر هستند. باقیماندن لبنان، سوریه، منطقه، فلسطین و قضیهی فلسطین و شکست این تکفیریها همهی این فداکاریها را میطلبد. برادران و خواهران، ما در برابر همهی این فضای جوشان قرار داریم. با اطمینان، یقین و توکل بر خداوند(سبحانه و تعالی) به شما میگویم:
در این ۳۴ سال وضعیتهای بدتر، سختتر و دشوارتری از شرایطی که امروز تصویر میشود، بر ما گذشته است. شرایط روحی، بینش، انتخابها، امکانات، تواناییها، هواداری مردم، حضور، احترام، قدرت و تجهیزات ما از همهی گذشته بهتر و بیشتر است و به کمک خداوند(عز و جل) این برهه را نیز با صبر، ایستادگی، اخلاص و اصرارمان بر ادامهی راه خواهیم گذراند. غیر از عقیده، یقین و بصیرت، این که بدانیم ما و دیگر دوستان و همپیمانان سوریه در دل نبرد هستیم و پیش میرویم و پیروز میشویم انگیزهی مضاعف برای ما ایجاد میکند. حوادث سوریه را از پنج سال پیش تا امروز محاسبه کنید. میگفتند یکی دو ماهه بر سوریه مسلط میشوند و آل سعود، آمریکاییها، یهودیان و صهیونیستها آن را میبلعند. امروز سوریه نسبت به پیشبینیهایی که پنج سال پیش برایش وجود داشت در چه وضعیتی قرار دارد؟ در این سالها پیروزیها و دستاوردهایی به دست آمده و امروز و در افق پیش رو نیز به دست میآید. به همین دلیل ما میگوییم شهادت و خون سید مصطفی و برادرانمان در سوریه در کنار همهی کسانی که در سوریه به شهادت میرسند سوختی است که موفقیت و پیروزی و دفاع عظیم تاریخی از امت و قضایا و وجود آن را میسازد. در نتیجه تصمیم ما عبارت است از… چون بسیار نوشتند، گفتند و پیشبینی کردند آیا شهادت این فرمانده به خروج حزب الله از سوریه یا بازنگری حزب الله در جهت کاهش حضورش در سوریه منجر خواهد شد؟ امروز به آنها میگویم:
اول: تا امروز و این ساعت شهادت هیچ کدام از فرماندهانمان ما را از هیچ نبردی خارج نکرده است و حتی شهادت فرماندهانمان حضور ما را در نبردها افزایش میدهد. در مورد شیخ راغب، سید عباس، حاج عماد و امروز سید مصطفی اینگونه است.
دوم: این خونهای پاک موجب حضور بیشتر، قدرتمندتر و باثباتتر ما در سوریه میشود زیرا ما به حقانیت و صداقت این نبرد ایمان داریم و یقین داریم آیندهی این نبرد پیروزی است. یقین داریم آیندهی این نبرد پیروزی است. ما در سوریه باقی خواهیم ماند. فرماندهان بیشتری از گذشته به سوریه خواهند رفت. همچنین در قالبهای مختلف حضور خواهیم یافت. این نبرد را تکمیل خواهیم کرد چون این وفاداری به شهیدان و این فرمانده شهید است. ما یقین داریم که تلاش، خون، جهاد و مشارکت ما که همیشه آن را کوچک توصیف میکنم در کنار همهی تلاشهای دیگری که در سوریه صورت میگیرد به ناکامی این پروژهی آمریکایی اسرائیلی تکفیری آل سعودی در جهت سلطه، هژمونی، طرد، حذف و ویرانی خواهد انجامید. این پروژه در سوریه شکست خواهد خورد و نابود خواهد شد و اینها نخواهند توانست بر سوریه تسلط پیدا کنند؛ نه بر سرانش، نه بر ملتش، نه بر ارتشش، نه بر خاکش و نه بر منابعش و در نتیجه نمیتوانند بر این منطقه سلطه بیابند. همهی این پروژهای که برای منطقه ترسیم شده بود، در سوریه زمین خورد و ان شاءالله نابود خواهد شد.
فقط از باب اطلاعات: چند هفته پیش سید مصطفی و برادرانش برای مشارکت در موفقیت اخیر باغهای شرقی آماده میشدند. مشارکت را بررسی کردند و در موردش تصمیم گرفتند و امروز ارتش سوریه با مشارکت همهی این قهرمانان تعداد زیادی از شهرکهای باغهای شرقی را بازگرداندند تا خطر را تا حد بسیار زیادی -نمیخواهم مبالغه کنم و بگویم به طور کامل- از فرودگاه بین المللی دمشق یعنی جایی که سید مصطفی به شهادت رسید و منطقهی زینبیه(س) که سید مصطفی در آن جنگید و جانفشانی کرد، دور کنند. این موفقیتها با حضور قدرتمند و گستردهی ما توسعه خواهد یافت و تکمیل خواهد شد.
پیش از خاتمه با صحبتی پایانی دربارهی سید مصطفی (سید ذوالفقار) و مسئولیتمان دربرابر خونش میخواهم شاید خارج از موضوع، چون جنوب روز یکشنبه انتخابات در پیش رو دارد دو موضوع را عرض کنم.
[ترجمهی بخش مربوط به انتخابات شهرداریها در اولویت این پایگاه نیست. متن عربی این بخش از طریق همین صفحه در اختیار پژوهشگران است.]
برادران و خواهران، در روز فرمانده جهادی بزرگ شهید سید مصطفی بدرالدین (ذو الفقار) میپرسیم با توجه به نبردی که وی فرماندهیاش را بر عهده داشت و در آن به شهادت رسید انتقام بزرگ ما در حزب الله چیست؟ انتقام بزرگ ما دو بخش دارد:
اول: تداوم و گسترش و تلاش برای گسترش حضورمان در سوریه. انتقام بزرگ ما وارد کردن شکست بزرگ و نهایی به این گروههای تروریست تکفیری جنایتکار است که علیه قضایا و ملتهای ما توطئه میکنند. انتقام بزرگ ما برای خون مصطفی بدر الدین این است.
دوم: پاسداری و محافظت از این مقاومت اسلامی و توسعهی آن چون سید مصطفی به خاطر دفاع از این مقاومت و محافظت از وجود، بقا و بقای توان و توان خط آن به شهادت رسید.
انتقام و مسئولیت بزرگ ما این است.
خداوند فرمانده شهید ما و همهی شهیدان را رحمت کند.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
جستجو
دغدغههای امت
-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران