بیانات
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مراسم هفتم شهید حاج علی فیاض (حاج علاء)
| فارسی | عربی | فیلم | صوت |امروز ما را متهم میکنند که یک مقاومت فرقهای هستیم. وقتی ما به بوسنی رفتیم در بوسنی شیعه وجود داشت؟ رفتیم از شیعیان دفاع کنیم؟ در بوسنی در حال دفاع از خونها، نوامیس و اموال شیعیان بودیم؟ در بوسنی شیعه کجا بود؟ همه میدانند که مسلمانان بوسنی، اهل سنت و جماعت هستند. علائی که امروز یادش را گرامی داشتهاید و در شهرکش یعنی انصار نشستهاید به همراه برادرانش شهرک، خانواده، عزیزان، مقاومت و خاک تحت اشغالشان را ترک کردند و هزاران کیلومتر آنسو تر به بوسنی و هرزگوین رفتند -اجازه دهید مجبورم از این عبارت استفاده کنم- تا از نوامیس، خونها، وجود و بقای برادران مسلمان اهل سنت و جماعت ما در بوسنی و هرزگوین دفاع کنند. ما فرقهگرا هستیم؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
فاتحهای را به روح فرمانده شهیدمان و برادران شهیدش تقدیم میکنیم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمد لله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الأخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.
سروران دانشمند، برادران و خواهران، السلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.
خداوند(عز و جل) در کتاب مجیدش میگوید:«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ - إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ ۚ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ - همانا خدا از مؤمنان جان و مالشان را به بهاى بهشت خريدارى كرد آنان در راه خدا مىجنگند و مىكشند و كشته مىشوند. اين در تورات و انجيل و قرآن وعدهى حقى بر عهدهى خدا است، و چه كسى از خدا به عهد خويش وفادارتر است؟ پس به این داد و ستدی که انجام دادهاید، خوشحال و شاد باشید؛ و این است کامیابی بزرگ. (توبه/۱۱۱)» در ابتدا از شما به خاطر این حضور پربرکت، بزرگوارانه و عظیم تشکر میکنم. شهادت این فرمانده مجاهد عزیز و دوستداشتنی را به خانوادهی فرمانده شهید، حاج علی احمد فیاض (حاج علاء) تبریک میگویم و همچنین فقدان او را در اوج فداکاری تسلیت عرض میکنم. همچنین شهادت فرزندان عزیز خانوادهی شهیدان گرامی عملیات و روزهای اخیر، چه در آن جبهه در کنار فرمانده شهید علاء و چه در جبهههای دیگر را تبریک و تسلیت میگویم. باید یادی کنم از برادران ارتش سوریه و گروهها و نیروهای مردمی که برای بازگرداندن پیکر شهید حاج علاء و برادران شهیدش، دوشادوش برادران ما جنگیدند و به شهادت رسیدند و جان خود را فدا کردند. بر این روحیهی والای هادی، فرزند شهید، درود میفرستم. این روحیهی پدر اوست. از فرمانده شهید حاج علاء که در مقاومت نسلها و مردانی را تربیت کرده بود، همین توقع میرفت. ای هادی، ان شاءالله تو و برادرانت همچون پدرتان که تا آخرین قطرهی خون و واپسین نفس از وصیت [حفظ مقاومت] پاسداری کرد، از آن پاسداری خواهید نمود.
بنده در این سخنرانی میخواهم همراه حاج علاء به چند مقطع تاریخی بپردازم:
اول: مقطع مقاومت در جنوب. دوم: مقطع بوسنی. سوم: مقطع عراق. چهارم: مقطع سوریه که در آن به شهادت رسید.
فرمانده شهید ما در این مقاطع حضور داشت. قصد دارم در هر مقطع دربارهی برخی موضوعات پر اهمیت مرتبط با تحولات امروز و حوادث جاری صحبت و روشنگری کنم. در پایان سخن ان شاءالله دربارهی حوادث تازهی چند هفتهی اخیر و مخصوصا مصوبات اعلام حزب الله به عنوان سازمان تروریستی و واکنشهای رسمی و مردمی و نتایج آن سخن خواهم گفت.
مقطع تاریخی مقاومت:
علاء در طلیعهی جوانی و ابتدای عمر به عنوان یک رزمندهی میدانی به صف مقاومت اسلامی لبنان میپیوندند. عمرش را در میدانهای نبرد گذراند و در قامت یک فرمانده و شهید زندگیاش را به پایان برد. علاء در هر نوع عملیاتی که برای مقاومت به ذهن میرسد حضور یافت: شناسایی، کمین، نبرد رو در رو، تصرف پایگاهها، آمادهسازی عملیات استشهادی و…؛ در خطوط مختلف جنوب و در چندین نوع عملیات. حتی پیش از آزادسازی سال ۲۰۰۰ او در تلاش برای اسیرکردن سربازان اسرائیلی سهیم بود زیرا ما آن روز علاقهمند بودیم اسیرانمان را پیش از آزادسازی یا در آستانهی آزادسازی سال ۲۰۰۰ آزاد کنیم. علاء به سرعت به یکی از مردان و رزمندگان ویژه و مردان شاخص، جان بر کف، حاضر و فعال مقاومت تبدیل شد. این فرمانده با جهاد و فداکاریهایش و جهاد و فداکاری برادرانش و همهی شهیدان و مقاومان جنبشهای مقاومت لبنان توانستند آزادسازی سال ۲۰۰۰ را رقم بزنند. علاء همچنین در جنگ جولای ۲۰۰۶ از فرماندهان و دلاوران مقاومت بود. او مرد و فرمانده میدان بود. از سوی دیگر او در کنار فرمانده شهید، حاج عماد مغنیه(رضوان الله تعالی علیه)، از فرماندهان ایجاد توان مقاومت و توان بازدارندگی بود. وظیفهی ایجاد نیروی ویژهی مقاومت اسلامی به او سپرده شد؛ نیرویی که الحمدلله(عز و جل) بزرگ شد، رشد کرد، تحول یافت و امروز به یک نیروی واقعی که دشمن اسرائیلی از آن حساب میبرد تبدیل شده است. مقاومت همیشه در تاریخ خود از ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ و تا امروز در موقعیتهای رویارویی به وسیلهی شهیدان، شهادت، فداکاری، زخم، صبر و حمایت مردم پیروزی میآفریند. در این زمینه میخواهم به برخی نکات اشاره کنم:
اول: حاج علاء بیانگر نسلی از جوانان لبنانی است که به گزینهی مقاومت ایمان آوردند. اجازه دهید ذیل این موضوعات کمی به ادبیات، جملات، موضعگیریها، تحلیلها و هشدارهایی که آن روزها مطرح میشد بپردازم. او بیانگر نسلی از جوانان لبنانی است که به گزینهی مقاومت ایمان آوردند. پس از حضور نظامی سال ۱۹۸۲ اسرائیل در لبنان دیدگاهها، مواضع و نظرات متفاوتی وجود داشت. علاء و برادرانش در مقاومت اسلامی همچون امروز و همچون جنبش امل، حزبهای ملیگرا و اسلامگرای لبنان و گروههای فلسطینی موجود در خاک لبنان، هیچ کدام منتظر آنچه آن روز استراتژی یکپارچهی عربی خوانده میشد نماندند، منتظر کشورهای عربی، نظامهای رسمی عرب، اتحادیهی عرب، ارتشهای عربی و اجماع عرب نماندند. میخواهم از واقعیتهای ملموس صحبت کنم. امروز همهی ما لبنانیها میدانیم که اگر ما لبنانیها منتظر استراتژی یکپارچهی عربی، اتحادیهی عرب، ارتشهای عربی و… مانده بودیم اسرئیل امروز همچنان در جنوب، راشیا، بقاع غربی، جبل لبنان، جادهی ساحلی، پایتخت یعنی بیروت و حومههای پایتخت حضور داشت؛ اگر بقیهی جبل، بقاع و تا شمال را نیز اشغال نکرده بود. در این زمینه بحثی هست؟ اگر یک مقاومت مردمی لبنانی سر بر نیاورده بود… برای این که حق برادران فلسطینیمان را رعایت کنیم باید بگوییم گروههای فلسطینی نیز با مقاومت وارد تعامل شدند… اگر چنین نشده بود لبنان امروز کجا بود؟ اسرائیل در لبنان حضور داشت، حاکم لبنان بود، لبنان را میگرداند، در لبنان شهرکها[ی اسرائیلی] وجود داشت و هزاران پسر و دختر لبنانی در بازداشتگاههای انصار و… در بند اسرائیل بودند. این طور نبود؟ پس این نکتهی اول که همیشه باید در ذهن داشتهباشیمش که گزینهی ما برای آزادسازی سرزمینمان مقاومت بود و همچنان هست. اگر برای باقیماندهی خاک تحت اشغالمان یعنی مزارع شبعا و تپههای کفرشوبا منتظر اتحادیهی عرب، اجماع عربی و استراتژی عربی بمانیم گرفتار همان سرنوشت دیگر سرزمینهایی که اسرائیل کاملا آنها را بلعیده است خواهیم شد. در این زمینه قاعدتا ایستادگی، پرورش، پشتیبانی و حمایت مقاومت اسلامی لبنان توسط سوریه و جمهوری اسلامی ایران باید همیشه در نظر گرفته شود. خب، امروز بسیاری از این کشورهای عربی که ما را تروریست دستهبندی میکنند چه ربطی به این مقاومت، پیروزیها و موفقیتها دارند؟ به بنده نشان دهید. چه ارتباطی دارند؟ نه به سیاست ربطی دارند، نه به پول و نه به تجهیز. آیا غیر از نظام سوریه که این کار را انجام داد، یک نظام عربی شجاعت آن را دارد که به مقاومت لبنان یا فلسطین سلاح، ضدزره، موشک یا تجهیزات نظامی بدهد؟ بفرمایید. این چالش پابرجاست. ای نظامهای عرب، بفرمایید. [اصلا] ما تروریست، خب [حد اقل] به مقاومت فلسطین سلاح، امکانات یا پول بدهید تا سلاح بخرد و بسازد. شجاعت این را ندارند. به هیچ بخش از این دستاورد، جنبش و پیروزیها ربطی ندارند.
همچنین حاج علاء از نسل جوانانی لبنانی بود که ایمان آوردند آنچه از لبنان، این میهن، سرزمین، ملت، تمامیت و کرامت ملی محافظت میکند قدرت درونی و توان، ظرفیتها، اراده و حضور ماست. این همان چیزی است که بعدها به اصطلاح یا معادلهی ارتش، ملت و مقاومت تحول یافت. از ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰ و تا امروز و تا همیشه چیزی که از این کشور پاسداری میکند ارتش، ملت و مقاومت این کشور است. کسی که توقع داشته باشد امروز یا یک روز آنچه جلوی تجاوز اسرائیل را به لبنان میگیرد و لبنان را از طمعورزیها، تهدیدها و تجاوزگری اسرائیل حفاظت میکند اتحادیهی عرب، اجماع عربها یا استراتژیهای عربی باشد بر سراب، خیال و وهم دل بسته است. این آن چیزی است که ۲۰۰۶ نیز بر آن صحه میگذارد. برعکس، گفتهایم و بار دیگر میگویم آن روز ما به کشورهای عربی گفتیم از شما چیزی نمیخواهیم فقط دست از سر ما بردارید. امروز نیز به این نظامها میگوییم: ما از شما چیزی نمیخواهیم. نه پول، نه سلاح، نه حمایت، نه پشتیبانی و نه تأیید فقط دست از سر این مقاومت، کشور و مردم بردارید زیرا این طور نیست که آنها فقط دست از سر مقاومت برندارند، دست از سر کشور نیز بر نمیدارند. فقط دست بردارید. قاعدتا آنچه رخ داد و رخ میدهد این است که آنها نهتنها کمک نمیکنند بلکه دشمن اسرائیلی را به تجاوز تحریک میکنند. همهی ما میدانیم اسرائیلیها در جنگ جولای گفتند و اینها حداقل تکذیب نکردند که سران و دولتهای عرب در طول جنگ جولای با اسرائیل تماس گرفتند و درخواست کردند جنگش علیه لبنان را کامل کند. همچنان که در جنگهای مختلف علیه غزه رخ داد. اسرائیلیان این را گفتند و دولتهای عربی مذکور این را تکذیب نکردند. برادر، ما از شما چیزی نمیخواهیم و وظیفهای بر عهدهی شما نگذاشتیم و نمیگذاریم.
میخواهم در حضور این فرمانده شهید و برادران شهیدش بگویم: این قدرت ملی درونی نامشروط است که از کشور محافظت میکند. این معادله و در قلب آن، مقاومت واقعا ثابت کرد که دشمن را به هراس میافکند. دشمن هر روز دربارهی مقاومت لبنان و سلاح، موشکها، نفرات، آزمودگی، فرماندهان، مغز متفکرها و ظرفیتهای آن صحبت میکند و آن را تهدید اصلی یا مرکزی و در این برهه اولین خطر بر میشمارد و از آن میترسد و حساب میبرد. این چیزی است که از کشور ما پاسداری میکند. اما توسل به کشورهای عربی و تلاش برای کسب رضایت و سرسپردن به آنها… حتی اگر دست به دامانشان شدیم و سرسپردیم… در روزهای سخت کجا بودند؟ به همین دلیل این مقاومت به واسطهی حضور، جهاد، فداکاریها، پیروزیها و دستاوردهایش این اطمینان، احترام، کرامت و قداست را نزد ملتهای عربی و اسلامی به دست آورد. همچنان که رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که تا روز قیامت خیر در امت ایشان است، ما میدانیم که خیر در ملتهای امت ما وجود دارد و همهی این واکنشهای مردمی و برخی واکنشهای رسمی را به تصمیمات نادرست معرفی حزب الله به عنوان سازمان تروریستی، طبیعی میبینیم. در بخش پایانی صحبتم به این موضوع باز خواهم گشت. دلیل هم آن است که مقاومت باقیماندهی امید و تنها افق روشن در برابر امت و ملتهای امت ما برای بازگرداندن اماکن مقدس و کرامت است.
همچنان در موضوع و مقطع مقاومت و صحبتهایی که امروز دربارهی کرامت، هویت و حقوق عربی مطرح میشود میخواهم بپرسم: -اجازه دهید امروز کمی عربی صحبت کنم- از ۶۷ سال گذشته چه کسی به اندازهی اسرائیل به عربها و امت، ارتشها، ملتها و حاکمان عرب توهین کرد؟ اسرائیل هر روز با ادامهی اشغال سرزمینهای عربها و کشتن عزیزان، زنان، کودکان، جوانان و نوجوانان عرب در فلسطین آنها را خوار میشمارد. امروز بار دیگر مسجد الاقصی هتک حرمت شده است. آیا این توهین به کرامت، اماکن مقدس، شهامت، امت و حقوق عرب نیست؟ شما چه کاری انجام میدهید؟ از ۶۷ سال گذشته تا امروز چه کردید؟ امروز چه میکنید؟ برعکس، اگر در جهان عرب مثل آنچه در مصر و سوریه رخ داد یک نظام یا ارتش قیام کرد یا مثل جنبشهای مقاومت فلسطینی و سپس در لبنان مقاومتی برای جنگ با اسرائیل و بازگرداندن کرامت عرب به پا خاست شما علیه آن رؤسا، سران، نظامها، ارتشها و جنبشهای مقاومت دست به توطئه زدید، پیشاپیش همهتان هم نظام سعودی. از مصر عبدالناصر بگیرید تا جنبشهای مقاومت فلسطین. خب، اینها شیعه بودند؟ نبودند. ماجرای شیعه و سنی و صفویه و… یک دروغ است. عبدالناصر شیعه بود؟ ارتش مصر شیعه است؟ ارتش سوریه شیعه است؟ جنبشهای مقاومت فلسطین شیعه هستند؟ ببینید بعضی نظامهای عرب چهقدر علیه اینها توطئه کردند، در زمینهی مالی، رسانهای و امنیتی و همدست با اسرائیل و آمریکا با آنها چه کردند؟ مشکل این است که از روز اول ضمانت تاج و تخت این نظامها دفاع و پاسداری از اسرائیل و صدمه ندیدن وجود، رژیم و بقای اسرائیل بوده و به همین دلیل همیشه در جبههی مقابل نظامها، ارتشها یا جنبشهای مقاوم حضور مییابند. آنچه امروز بر سر ما میآید دنبالهی این استراتژی قدیمی است. چیز تازهای نیست. ادامهی استراتژیهای سابق و قدیمی است. اگر نه امروز چه کسی کرامت و بخشی از حقوق، خاک و عزت عرب را بازگرداند؟ این مقاومت لبنان که آن را تروریست مینامید.
مقطع دوم: بوسنی. اگر شهید علاء به علاء بوسنی شناختهشده نبود بنده دربارهی بوسنی صحبت نمیکردم. صحبت میکنم اولا برای ادای حق و قدردانی از جهادش و ثانیا چون سؤال پیش آمده است که ماجرای بوسنی چه بود و حزب الله در بوسنی چه میکرد؟ ثالثا از اینجا نیز به مبحث سازمان تروریستی خواهیم رسید.
به یاد دارید که در اوایل دههی نود قرن گذشته[ی میلادی]، یوگسلاوی دچار فروپاشی شد. کشوری به نام صربستان ایجاد شد که سپس مونتهنگرو از آن جدا شد. همچنین کشورهای کرواسی و بوسنی و هرزگوین ایجاد شدند. در بوسنی و هرزگوین یک جنگ و درگیری بسیار سخت رخ داد. مسلمانان بوسنی و هرزگوین مستضعف بودند و صربها یا نیروهای بوسنیایی صرب جنایتهای هولناکی در حق آنها مرتکب شدند به گونهای که تا امروز همچنان در گورهای دستهجمعی به دنبال گمشدگان هستند. شهرها و روستاهای متعددی ویران شد و زنان و نوامیس غصب شدند. فاجعهای بود که جهان را به لرزه درآورد. در میان کسانی که در لبنان با ماجرای بوسنی ارتباط برقرار میکردند، دو دیدگاه وجود داشت. یک دیدگاه مربوط به گروههایی بود که تفکر سعودی را به کار میبستند؛ تفکری که صد سال است سعودی به جهان صادر میکند. آنها به چه نتیجهای رسیده بودند؟ به این نتیجه که: برای یاری مسلمانان مظلوم بوسنیایی، باید مسئولیت آنان را متوجه مسیحیان لبنان و مخصوصا ارتدکسها بدانیم و از آنها انتقام بگیریم، به آنها فشار بیاوریم، تجاوز کنیم و حمله ببریم. میگفتند این موجب کاهش فشار و موجب حمایت از مسلمانان مظلوم بوسنی میشود. این گروه کوچک تندرو واقعا دست به چنین کاری زدند. قطعا این تفکر به هیچ وجه نمودی از اهل سنت و جماعت نیست. باز هم تکرار میکنم که اینها اهل سنت و جماعت را نیز تکفیر میکنند. چه کردند؟ به یاد دارید. زیر بعضی پلهای برخی مناطق بمب گذاشتند و کاروان روحانیان مسیحی ارتدکس را هدف قرار دادند و به کلیساها و گورستانهای مسیحی تجاوز شد اما موضوع از طریق حکومت و فضای عمومی لبنان که بر سر محکوم کردن این رفتار اتفاق نظر داشتند درمان شد.
یک دیدگاه دیگر نیز وجود داشت که چرا باید مسئولیت بوسنی و هرزگوین را بر دوش مسیحیان لبنان بیاندازیم؟ در صربستان و بوسنی افرادی هستند که تجاوز میکنند، میکشند و مرتکب جنایت میشوند. اتفاقا مسیحی هم هستند. همانگونه که ممکن است یک مسلمان این کارها را انجام دهد. یک عده نیز رنجدیده و مظلوم هستند. هر کس میخواهد کمک کند برود همانجا کمک کند. برایشان پول و امکانات بفرستد. برود پیششان، آموزششان دهد، کمکشان کند، تجربههایش را منتقل کند، در کنارشان بجنگد و از آنها دفاع کند. اینها دو دیدگاه بودند. حزب الله طرفدار دیدگاه دوم بود. با وجود این که ما جنبشی نوپا بودیم و کادر، فرماندهان و امکاناتمان محدود بود واقعا وارد عمل شدیم. اینجا یک سؤال بزرگ پیش میآید که حاج علاء و گروه پرشماری از برادرانش که در سن و سال او بودند چرا کشور را ترک میکنند؟ چرا از لبنان در حالی که خاک ما تحت اشغال بود -داریم از دههی ۹۰ صحبت میکنیم که اسرائیل همچنان در کمربند امنیتی حضور داشت- در زمستان و برف به سمت بوسنی و کشوری که نمیشناسیمش و حتی زبانشان را نمیدانیم میروند؟ چرا؟ به چه دلیل؟ در واقع، در ژرفترین لایهها: به دلیل انسانیت و اخلاق. وجدان ما اجازه نمیداد. با رفتن حاج علاء و برادرانش به بوسنی ما نمیتوانستیم سرنوشت نبرد را عوض کنیم اما بین خودمان و خدا و بین خودمان وقتی با خودمان و وجدانمان خلوت میکردیم این احساس را داشتیم که در حال انجام آن مقداری که میتوانیم هستیم. این مقداری بود که توانستیم. توانمان اینقدر بود که چند فرمانده، کادر و رزمنده به بوسنی بفرستیم. همین قدر. نمیتوانستیم ارتش، هزاران نفر یا اسلحه بفرستیم. قاعدتا ما آن روزها با دولت بوسنی و مرحوم علی عزت بیگویچ در ارتباط بودیم و برخی نیروهای دیگر نیز به ما کمک میکردند. ماجرای بوسنی و علاء بوسنی این بود. آنجا یک نفر از ما نیز شهید شد. شهید رمزی مهدی. برادران مدت زیادی آنجا ماندند، تجربهها را منتقل و پادگان آموزشی تأسیس کردند، در طرح عملیاتها سهیم شدند و در کنار بوسنیاییها جنگیدند. این را تروریسم میدانید؟ ما نه رفته بودیم که تصمیمی را به مردم بوسنی تحمیل کنیم و نه رفته بودیم که در تصمیمگیریهای سیاسی، نظام، قانون اساسی، گفت و گوی ملی و… دخالت کنیم. تعدادی مردم هر روز کشته میشدند و ما رفته بودیم کمکشان کنیم که چگونه میتوانند از خودشان دفاع کنند. بیایید به لحاظ انسانی، اخلاقی، دینی، شرعی و قانونی در این باره بحث کنیم. اگر این تروریسم است مشکلی نیست.
خب، هنوز یک چیز دیگر هست که میخواهم در موضوع بوسنی به آن اشاره کنم. خطاب به کسانی که امروز ما را متهم میکنند که یک مقاومت فرقهای هستیم. وقتی ما به بوسنی رفتیم در بوسنی شیعه وجود داشت؟ رفتیم از شیعیان دفاع کنیم؟ در بوسنی در حال دفاع از خونها، نوامیس و اموال شیعیان بودیم؟ در بوسنی شیعه کجا بود؟ همه میدانند که مسلمانان بوسنی، اهل سنت و جماعت هستند. علائی که امروز یادش را گرامی داشتهاید و در شهرکش یعنی انصار نشستهاید به همراه برادرانش شهرک، خانواده، عزیزان، مقاومت و خاک تحت اشغالشان را ترک کردند و هزاران کیلومتر آنسو تر به بوسنی و هرزگوین رفتند -اجازه دهید مجبورم از این عبارت استفاده کنم- تا از نوامیس، خونها، وجود و بقای برادران مسلمان اهل سنت و جماعت ما در بوسنی و هرزگوین دفاع کنند. ما فرقهگرا هستیم؟! این مقطع تاریخی بوسنی. به این مقدار بسنده میکنم. قاعدتا امروز مجبور بودم اینها را بگویم زیرا علاء بوسنی بود. ماجرای علاء بوسنی این است. اگرنه کسی این صحبت را پیش از این از ما شنیده بود؟ نه جهان را پر کرده بودیم، نه پوستر و بروشور درست کردیم، نه در کشورهای خلیج و جهان دوره افتادیم و منت فروختیم و نه برای مجروحان، شهیدان و مجاهدانمان از کسی پول جمع کردیم… به هیچ وجه. ما برای خدا رفتیم، برای خدا جنگیدیم، مجروحانمان برای خدا مجروح شدند، شهیدانمان برای خدا شهید شدند و از هیچ کس «هیچ پاداش و شکرانهای نمیخواهیم (انسان/۹)». ما در این دنیا وظیفهمان را انجام میدهیم زیرا «از پروردگار خود از روزى كه سخت غمبار است هراسانيم (انسان/۱۰.)» واقعیت این است.
مقطع تاریخی سوم: عراق. قاعدتا حاج علاء و برادرانش به سوریه رفتند اما در آخرین بخش به موضوع سوریه بازخواهم گشت. بیش از یک سال پیش، در میانهی حضورشان در سوریه، حوادث عراق رخ داد، داعش استانهای موصل، صلاح الدین، دیاله، بخش زیادی از استان الانبار و بخشی از استان کرکوک را درنوردید و به نزدیکی پایتخت عراق یعنی بغداد رسید. خب، آن روز تمام عراق در معرض تهدید قرار گرفت. اینجا هم میخواهیم برگردیم و در این باره صحبت کنیم تا به آنچه این روزها مطرح میشود پاسخ گفته باشیم چون این یکی از تیترهاست. چرا ما یک سازمان تروریستی هستیم؟ به دلیل دخالت در عراق. داستان دخالت ما در عراق چه بود؟ از رهگذر حاج علاء در این باره صحبت میکنیم. داعش به همهی ملت عراق تجاوز کرد و با اهل سنت، شیعیان، مسلمانان، مسیحیان، ایزدیها، عرب، کرد و ترکمان جنگید. هیچ کس را از قلم نیانداخت. اگر سراغ آمارهای دقیق برویم، آنچه به واسطهی داعش بر سر اهل سنت عراق آمد خطرناکتر و عظیمتر از آن چیزی بود که بر سر شیعیان آمد. خب، این از داعش که رسیده بود به نزدیکی بغداد و حتی برخی کشورهای خلیج، منطقه و اردن احساس خطر کردند. به این نتیجه رسیدند که خطری وجود دارد که همگان را تهدید میکند. قاعدتا این همان ماری بود که برخی کشورهای عربی در آستین پرورده بودند. آنها داعش را میخواستند که با آن با دولت عراق و نظام سوریه بجنگند اما همهی محاسباتشان به هم ریخت. خب، آن روز دولت، احزاب و علمای شیعه و اهل سنت عراق به ایستادگی عراقیها در برابر این خطر فراخواندند. بلندترین صدا نیز مربوط به مرجعیت دینی نجف اشرف و فتوای مشهور حضرت آیت الله العظمی سید علی سیستانی در فراخوان به جهاد دفاعی بود. دهها هزار نفر از جوانان عراقی از مناطق و فرقههای مختلف به جبهههای نبرد پیوستند. آن روز از طرف برادران عراقی به ما گفته شد ما نیازمند کمک شما هستیم. خب، از ما چه میخواستند؟ گفتند ما از شما در حزب الله رزمنده نمیخواهیم. دهها هزار نفر رزمنده داریم. تعدادی فرمانده و کادر میخواهیم که در سازماندهی، مدیریت عملیات، آموزش و همچنین در برخی مکانهای حساس در میدان به ما کمک کنند. خب، داعش با آن وضعیت در حال تهدید ملت عراق، عراق و سرنوشت عراقیان و منطقه بود. همچنین میخواهم بدون تعارف به موضوعی که در فرهنگ، ایمان، عقل و تفکر ما بسیار اساسی است اذعان و اضافه کنم: داعش، عتبات مقدس عراق را نیز تهدید میکرد. اینها همه چیز را نابود میکنند. مسجد، کلیسا، مقام، مرقد و هیچ چیز را باقی نمیگذارند. این تلاش از ما خواسته شد و در ما منحصر بود. اگر کسی توقع داشت ما آن روز منتظر اتحادیهی عرب، اجماع عربی، ریاض و نمیدانم کجا بمانیم و اجازه بگیریم توقع نادرست و کاملا نابجایی است. خب، ما نیمهشب گفتیم حاج علاء بیا. بنده معمولا دربارهی زندگان صحبت نمیکنم. گفتیم فرمانده شهید حاج ابو محمد سلمان (حاج ابراهیم) بیا. بچهها بیایید. یک نفر را از سوریه فرا خواندیم، دیگری را از جنوب، دیگری را از لبنان و آنها را سوار هواپیما کردیم به مقصد بغداد. تعداد زیادی از فرماندهان و کادرمان را از جبههها عقب کشیدیم و به صورت پنهانی به عراق فرستادیم. نه در رسانهها اعلام کردیم، نه رسانهای کردیم، نه جهان را پر کردیم و نه… زیرا اینجا نیز میخواستیم برخی ذهنها تاب بیاورند؛ البته ما نمیخواستیم از این موضوع بهرهبرداری سیاسی یا غیر سیاسی بکنیم. در عراق ما ذیل فرماندهی عراقی میجنگیدیم. عرض خواهم کرد چرا این را مطرح میکنم. ما رفتیم در عراق بجنگیم نه برای این که در مسائل داخلی عراقیها دخالت کنیم، نه در دولتشان، نه در احزابشان، نه در انتخاباتشان، نه در گزینههایشان و نه میخواستیم مثل کاری که سعودی در کشورهای مختلف عربی میکند چیزی را بر آنها تحمیل کنیم. یک وظیفهی اخلاقی، انسانی، دینی، شرعی، جهادی، نژادی، عربی و با همهی معیارها وجود داشت و ما تصمیم گرفتیم به عراق برویم و بجنگیم. هنوز هم گروهی از برادران ما آنجا حضور دارند. خب، ماجرای این جنایت دخالت حزب الله در عراق چیست؟ آن هم در مقابل چه کسانی؟ اولا در مقابل داعش که دشمن همهی عراقیهاست. داعشی که همهی جهان بر تروریست بودنش اتفاق نظر دارند. در جهان یک نفر را پیدا کنید که بگوید داعش سازمان تروریستی نیست. جهان روی این موضوع اجماع دارد. همین اتحادیهی عرب و دور از جان، سازمان همکاریهای اسلامی و چند روز قبل وزیران کشور عرب در تونس نیز داعش را یک سازمان تروریستی خواندند. خب، ما در حال جنگ با سازمانی تروریستی هستیم که جهان بر تروریست بودنش اتفاق نظر دارند. آن وقت ما تروریستی و محکوم هستیم؟ شهیدانمان محکوم هستند؟ چرا علاء و برادرانش باید کشور و خاک خودشان را ترک کنند و برای جنگ به عراق بروند؟ بر اساس همان منطقی که هنگام رفتن به بوسنی داشتند.
امروز چه کسی واقعا معادلهی عراق را تغییر میدهد؟ خود عراقیها، نیروهای عراقی و این گروههای پربرکت مردمی. خب، ما به صورت پنهانی به عراق رفتیم اما شما در سعودی جلسه گذاشتید و با ۷۵ کشور به فرماندهی ایالات متحدهی آمریکا برای مبارزه با داعش ائتلاف بین المللی درست کردید. میتوانید بگویید از یک سال پیش تا امروز برای نبرد با داعش در عراق چه کردهاید؟ یا مشغول شوخی هستید؟ به همین دلیل گفتم ما ذیل فرماندهی عراق میجنگیم. اگر ذیل فرماندهی آمریکا میجنگیدیم ما را تروریست نمینامیدند. این تفاوتها و شباهتهای عجیب را ببینید: ائتلاف نظامی اسلامی میسازند به فرماندهی ایالات متحدهی آمریکا! ممکن است برای مردم توضیح دهید چگونه فرماندهی ائتلاف اسلامی بر عهدهی ایالات متحدهی آمریکاست؟ ما در عراق همچنان ذیل فرماندهی عراقی محترم، با اخلاص و ملیگرای گروههای مردمی و برادران عراقی میجنگیم. یکی از این نابغههای خلیج -واقعا نابغه است- میگوید برای از بین بردن داعش باید حزب الله، گروههای مردمی سوریه -بیچاره نمیداند در سوریه چیزی به نام «الحشد الشعبی» وجود ندارد بلکه دفاع ملی، دفاع مردمی، نیروهای مردمی و… هستند.- و گروههای مردمی عراق را از بین ببریم! بنده به این نابغه میگویم: اگر گروههای مردمی عراق نبودند داعش امروز در قصرها و خانههای شما بود و زنان و نوامیس شما را غصب میکرد اما عراقیها با خونها، شهیدان و فداکاریهایشان این خطر را از همهی منطقه، ملتهایش و همچنین ملتهای خلیج دور کردند. این به جای تشکر است؟ این چه انکاری و کفرانی است؟ برادر، کسی بر شما منت نگذاشت اما شما چرا اینقدر کفران و انکار نعمت میکنید؟ چرا اینقدر قسی القلب هستید؟ تا آنجا که میآیید مدافعان، شهیدان، مجروحان و این عراقیهایی را که جانفشانیهای عظیمی کردند و دهها هزار شهید دادند، محکوم میکنید. در عراق سخن از هزاران شهید است. ما ۱، ۲، ۳، ۱۰ یا همین حدود شهید میآوریم اما در عراق صحبت از هزاران شهید است. این است که میتوانند خاکشان را پس بگیرند. در همین روزهای گذشته گروههای مردمی با همکاری نیروهای عراقی در باقیماندهی [استان] صلاح الدین ۵۰۰ کیلومتر را آزاد و داعش را بیرون کردند، یعنی به اندازهی نیمی از لبنان. فقط در چند روز. اوباما میگوید ۴۰٪ از خاک تحت تسلط داعش بازپسگرفته شد. ما شاءالله. به برکت و به واسطهی نیرو و فداکاریهای چه کسی؟ آمریکاییها؟ آمریکاییها کجا هستند؟ بله، در رمادی کمک کردند. در موصل وتو گذاشتهاند که نیروهای مردمی نباید در موصل بجنگند! در خاک عراق! داستان ما در عراق این است. بگویید آیا به لحاظ دینی، انسانی، اخلاقی، شرعی و عربی نام این تروریسم است؟ شجاعت عربی این است که همهی عربها برای دفاع از ملت سنی، شیعه، عرب، کرد و ترکمان عراق و کرامت، نوامیس و اماکن مقدس عراقیها و امت در عراق به عراق بروند، نه این که کسانی را که در عراق در حال دفاع هستند تروریست بنامند. شجاعت عربی این است. کسی که این کار را نمیکند چه ارتباطی با عربها و هویت، شجاعت و کرامت عربی دارد؟
آخرین مقطع زمانی: سوریه. یکی از اولین فرماندهانی که به سوریه رفت، حاج علاء بوسنی بود. بعد از مدتی باید علاء شام مینامیدیمش. خب، چرا به سوریه رفتیم؟ نمیخواهم بازگردم و وقت شما را بگیرم. به موضوعی پرتکرار تبدیل شده است. در سالها و همهی مناسبتهای گذشته نگاه، درک و خوانشمان از حوادث سوریه، افقها، درمانهای سیاسی، اصرار برخی افراد بر رد درمانهای سیاسی و جنگ و رد هر گونه مصالحه، انگیزهها و افراد پشت این جنگ و نبرد را بارها شرح دادیم و باز نمیگردم. اما بر اساس همهی آنچه در گذشته شرح دادیم: ما تشخیص دادیم مسئولیت داریم. این نکته شایستهی بحث است. بنده برخی طرفها را به این موضوع فرا میخوانم. اشکالی ندارد. شما میتوانید بگویید حزب الله و مقاومت علیه اسرائیل [سر جای خودشان اما] در موضوع سوریه شبهه، معضل و اختلاف نظر وجود دارد. مشکلی نیست. حق این است که شما دیدگاه ما را گوش کنید و اطلاعات، اسناد، تحولات میدانی و آنچه گفتند، گفته شد و گفتیم را پیگیری کنید. ببینید آمریکاییها چه میخواهند، اسرائیلیها چه میخواهند، نظامهای عربی چه میخواهند و ماهیت حملات در سوریه چگونه است. مشکلی نیست. ضمنا ما در مورد غلتش [و دگرگونی چندبارهی شرایط حضورمان در سوریه] که بنده در موردش صحبت کردم، صادق بودیم. بعضی مردم میگویند سید بهانه میتراشد. نه، واقعا ما دنبال حد اقل وظیفهمان میدویدیم. حد اقل وظیفهمان. خب، دمشق و مقام حضرت زینب(ع) در خطر بود. سپس منطقهی قصیر پیش آمد. سپس موقعیت باز هم تغییر کرد. واقعا میغلتید. این طور نبود که ما دوست داشته باشیم، جوانانمان را از خیابان پیدا کردهباشیم یا دنبال جایی برای نبرد بگردیم یا هوس جنگ داشته باشیم. مینشینیم همه چیز را به لحاظ شرعی، فقهی، مسئولیت، منافع کشور، منافع منطقه، اولویت مقاومت در مقابله با اسرائیل و… خوب محاسبه میکنیم.
یکی از اولین افرادی که به سوریه رفت فرمانده شهید حاج علاء بود و تا لحظهی آخر آنجا حضور داشت. او از بصیرت، نگاه شفاف و ایمان شدید برخوردار بود و نبردها را در میدان، فرماندهی میکرد. خب، اولین بار مجروح شد و به لبنان باز گشت. میتوانست بگوید خداوند خواست برگردم، در این ارتش کسی جز علاء نیست؟! برایم جایگزین بگذارید و بگذارید همینجا بمانم. نه، به محض بهبود به سوریه برگشت. پس از مدتی مجروح شد و این بار جراحتش خطرناک بود. این بار نیز آمد، درمان شد، خوب شد و به سوریه برگشت. به هیچ وجه بهانه نمیآورد. هفت فرزند دارد. خانواده دارد. حق داشت اگر میگفت برای من بس است. بگذارید دیگر برادران جای من باشند. اما علاء -همانطور که شرح دادیم- مثل بسیاری از برادرانش در سوریه کاملا نسبت به واقعیت نبرد هشیار بودند. ما دلیل و بهانه اختراع نمیکنیم. برای این که در سوریه بجنگیم دنبال دلیل نمیگردیم. هیچ کس ما را مجبور نکرده است در سوریه بجنگیم. هیچ کس حتی ایران و حتی حضرت سید القائد به ما دستور ندادهاند در سوریه بجنگیم. ما از ایشان دستور نگرفتیم. قاعدتا ما به دنبال جواز شرعی بودیم و اجازه داریم اما دستور نداریم. هیچ کس به هیچ وجه نگفت بروید، بجنگید و…. این اراده، تصمیم، فهم و درک خود ماست. علاء با این فهم، نگاه و بصیرت، نمود همهی برادرانی است که در سوریه به شهادت رسیدند و همهی برادرانی که همچنان زندهاند و در سوریه میجنگند.
خب، از اینجا و از رهگذر سوریه وارد بخش آخر میشوم. چند روز قبل برخی از جنبههای تنشآفرینی اخیر سعودی علیه لبنان را شرح دادم. میخواهم در فرصت باقیمانده بعضی جنبههای باقیمانده را توضیح دهم. امروز لبنان در معرض خشم سعودی قرار گرفته است. سعودی بسیار خشمگین است. میگویند حال برای راضی کردن و فرونشاندن خشم سعودی چه کنیم؟ اما سعودی چرا خشمگین است؟ همه به دنبال تحلیل و پیدا کردن دلایل، واقعیت و رمز آن هستند. در سخنرانی قبل چیزهایی گفتیم که میخواهیم تکمیلشان کنیم. اگرچه بار قبل به آنها اشاره کردم. میخواهم کامل کنم. بله، سعودی خشمگین است و خشمش هم از ماست و حق هم دارد خشمگین باشد. بگذارید در کمال واقعبینی به شما بگویم بنده خشم سعودی را درک میکنم. چرا؟ چون کسی که شکست میخورد حد اقلش این است که خشمگین شود و اگر توانست در خشمش کاری انجام دهد تلاشش را میکند. به همین سادگی.
سعودی به دلیل سوریه بسیار خشمگین است. سعودی در یکی دو ماه اول مسئلهی سوریه طور دیگری محاسبه میکرد. ما رفتیم با برخی کشورها و برخی طرفهای اپوزوسیون سوریه دربارهی درمان سیاسی، مصالحه و گفت و گو صحبت کردیم. به من میگویید سید چگونه ذمهی خود را بری میکنی؟ اینگونه. رفتیم گفتیم برادر، سران سوریه آمادهی درمان، گفت و گو و امتیاز دادن هستند. بنده قبلا مفصل در این باره صحبت کردم. گفتند نه، نه، نه، نه. کار سوریه یکی دو ماهه تمام است. خودش را بکشد سه ماه. کار تمام است. هیچ کس به فکر درمان سیاسی، پایان خونریزی و… نبود چون همه و پیشاپیش آنها سعودی محاسباتشان را اینگونه چیده بودند که سوریه دو یا سهماهه سرنگون میشود و در دست ما خواهد بود و بازیگردان و اولین و پرمداخلهترین عنصر منطقهای، سعودی بود. ما خبر داریم که همان زمان یکی از شاهزادگان آمد، در عمان مستقر شد، مدیریت میکرد، دخالت میکرد، پول میداد، دستور میداد و…. نمیخواهم وارد نامها شوم. نامها را همه میدانند که چه کسی بود و چه میکرد. خب، ماه اول گذشت، ماه دوم گذشت، سال اول گذشت، سال دوم گذشت و… تمام نشد و امروز سال پنجم در حال اتمام است و امیدها نا امید شده. امروز جایگاه سوریه با آنچه در ابتدای حوادث توقع داشتند که ۲، ۳ یا ۴ماهه سقوط کند متفاوت است. خب، اینجا یک شکست عظیم رخ داد و تیرهایشان به سنگ خورد. میخواستند ناتو را وارد سوریه کنند، میخواستند آمریکاییها را وارد سوریه کنند و…. روی همهی اینها کار کردند. خیال میکردند آمریکاییها و غیر آمریکاییها برای آنها کار میکنند اما نمیدانستند آمریکاییها همهی جهان را وارد پروژهی خودشان میکنند. خب، این خشم بابت سوریه است.
در یمن هم دقیقا همینطور. ارزیابی سران جدید سعودی این بود که ما در یمن یکی دو هفتهای یا حد اکثر یکی دو ماهه کار نبرد را یکسره میکنیم و درسی به همهی کشورهای عرب و جهان عرب میدهیم که این است رهبری، پادشاهی و پادشاهان و شاهزادگان قاطعیت. خواستند سلطه و رهبری خود را به جهان عرب تحمیل کنند. همهی محاسبهشان این بود. اگر نه از یمنیها حتی آنها که موضع مخالف دارند، بپرسید. میگویند به خدا ما در صنعا به توافق رسیدهبودیم و تمام شده بود. گفت و گوهای ملی، بیانیهی گفت و گوهای ملی، روند خلیج و… همه کاملا تمام شده بود. ناگهان سعودیها آمدند و گفتند همهی اینها را بریزید دور؛ ما میخواهیم نتیجه را به صورت نظامی قطعی کنیم. خب، آن یکی دو هفته و یکی دو ماه به کجا رسید؟ در یمن یک شکست بسیار سخت رخ داده است. هزینههای بشری، مالی، اقتصادی، سیاسی و روانی که امروز سعودی به واسطهی جنگ علیه یمن در جهان، داخل و منطقه میپردازد بسیار سنگین است. رسواییاش کجاست؟ تحت عنوان جنگ علیه به قول خودشان “حوثیهای تروریست” که در واقع جنگ علیه ملت یمن است در حال ایجاد فرصت سلطه و انجام جنایتهای هولناک در استانهای جنوبی، عدن، لحج، ابین و حضر موت توسط کسانی هستند که جهان بر ترویستبودنشان اجماع دارد.
خب برادر، [اتفاقی که] همین دو روز قبل در یک خانهی سالمندان در عدن [رخ داد را ببینید.] کسی میتواند این موضوع را برای جهان توضیح دهد؟ بنده چون هیچ کس دیگر توضیح نخواهد داد، توضیح میدهم. تعدادی راهبه در آنجا خدمت و تعدادی زن هندی در آن پرستاری میکردند. [گفتند] پس تعدادی کافر در این خانهی سالمندان وجود دارند که باید آنها را بکشیم. برادر، اینها به سالمندانی خدمت میکنند که همه مسلمانند و تعدادی راهبهی مسیحی نیز وجود دارند. بنده خبر ندارم نمیدانم آن زنان هندی هندو، سیک یا مسلمان بودند. آنان راهبهها، پرستارها و هر کدام از سالمندان مسلمان را که در راه دیدند کشتند. مسلمانان را نیز کشتند چون در هر صورت شهید میشوند و به بهشت میروند! این تفکر داعش نیست؟ در سایهی چه کسانی این اتفاق رخ داد؟ نیروهای سعودی که یمن را بمباران و ویران میکنند. دارید خاک را تحویل چه کسانی میدهید؟ داعش و القاعده. هر روز در عدن و غیر عدن شواهدی برای این موضوع وجود دارد.
خب، آنها شکست خوردند و خواهند خورد. بنده به شما بگویم من کاملا به آنچه در روز اول گفتم معتقدم: امکان ندارد ملت یمن پیروز نشوند. امکان ندارد. منطق و قوانین عدالت الهی و سنتهای خداوند در تاریخ و جوامع این را میگوید. امکان ندارد ملتی که مقاومت و ایستادگی میکند و متزلزل نمیشود و نمیترسد شکست بخورد. امکان ندارد؛ حال، طاغوتیانی که با او میجنگند هر کس میخواهند باشند. خب، در یمن به سرعت شکست خوردند. در سوریه نیز شکست خوردند. در لبنان شکست خوردند. در بحرین شکست خوردند.
شکست بحرین کجاست؟ در بحرین جنگی وجود ندارد اما نتوانستند انتفاضهی مردم را تمام کنند. پنج سال است مردم تظاهرات میکنند، فریاد میزنند، حرف میزنند و به مسالمتآمیز بودن متعهدند. این یعنی شکست سعودی در بحرین.
خب، آمدهاند تقصیر این را گردن ما میاندازند. دنبال کسی میگردند که مسئولیت شکست را به عهدهاش بگذارند. به خدا اینها مبالغه میکنند. ما از رهگذر علاء متهم به دخالت در سوریه، عراق و بوسنی هستیم. قاعدتا در مورد بحرین و یمن بعدا صحبت میکنم چون نیازمند وقت و جزئیات است. ما خدا را شکر میکنیم اگر مشخص شود ما در حزب الله مسئولیت عظیم شکست این پروژهها، جنگها و تجاوزگریها را بر عهده داشتهایم. ما به این موضوع در دنیا و آخرت مفتخریم. اما به خدا شما مبالغه میکنید. داستان این نیست. در این حجم نیست.
خب، علیه ما خشم گرفتند و خشمشان همهی لبنان را فراگرفت. چرا خشمشان لبنان را فراگرفت؟ زیرا لازم است لبنانیها نیز بر ما خشم بگیرند. چرا لبنانیها باید علیه ما خشم بگیرند؟ بروید نظرسنجیها را ببینید. متأسفانه مراکز پژوهشی که نظرسنجی میکنند نتایج را منتشر نمیکنند. میگویند ما به منافع ملی صدمه زدیم. لبنانیها میدانند که پروژهی سعودی در سوریه، سرنگونی نظام و سپس حکومت هر کس که شد، بود. قاعدتا اگر خودشان میتوانستند حکومت کنند بهتر بود. درست مثل یمن. پروژهشان کشتن و سرنگون کردن مخالفانشان است و اگر بعد از آن داعش و القاعده حاکم عدن، ابین و حضر موت شوند دیگر مهم نیست. اگر سوریه ایستادگی نکرده بود همین جنس تفکر در مورد سوریه وجود داشت و داعش، القاعده، النصره و صاحبان چنین تفکراتی که به این رخدادها ترجمه میشوند و آخرین نمونهاش خانهی سالمندان عدن بود، در سوریه به حکومت میرسیدند. اگر این طور شده بود چه بر سر لبنان و ملت و مسلمانان و مسیحیان لبنان میآمد؟ و همهی کسانی که امروز در مورد اعتدال صحبت میکنند. همچنین بر سر میانهروهای لبنان چه آمده بود؟ مدافع واقعی منافع لبنان، کسی است که در سوریه با سعودی مقابله میکند. شما نمیتوانید از ما لبنانیها باج بخواهید و بگویید من به شما اجازه میدهم در خلیج کار کنید ولی لطف کنید سوریه را رها کنید که به دست سازمانهای تروریستی تکفیری بیافتد که پس از آن برای سر بریدن کودکان، اسیر کردن زنان و ویران کردن مساجد و کلیساهایتان خواهند آمد. هیچ کس این منطق را نمیپذیرد. فقط کمی فکر لازم دارد. چنین باج خواستنی پذیرفته نیست. خب، واکنشهایی که دفعهی قبل دربارهی آن صحبت کردیم و هر روز با بهانهای تازه صورت میگیرند، آغاز شد. مثلا امروز چرا نمیخواهید به ارتش سلاح بدهید؟ میگویند اگر به ارتش بدهیم به حزب میرسد. عادل الجبیر گفته است. امروز بهانه این است. ای لبنانیها، حد اقل از زمانی که حکومتی شکل گرفت و پیمان طائف منعقد شد حزب الله با رضایت یا با زور از ارتش مهمات، گلوله، توپ یا موشک گرفته است؟ نشان دهید. از هنگام پیمان طائف که امروز حدود بیش از ۳۰ سال از آن میگذرد. آخر این چه حرفی است؟! به دنبال بهانههای بیمعنا هستند.
خیلی خب، دومین اقدام مهم رخ داد. حزب الله را در لیست سازمانهای تروریستی سازمان همکاریهای اسلامی قرار دادند. خیر است ان شاءالله. سپس آن را به نشست وزیران کشور عرب بردند. قاعدتا در نشست وزیران کشور عرب این گونه نبود که بندی بگنجانند که حزب الله یک سازمان تروریستی است یا تصمیم گرفته باشند حزب الله را سازمان تروریستی معرفی کنند. قاچاق کردند. بنده بار وزیران کشور عرب را سبک نمیکنم. باید بیدار بودند و خواب نبودند و چرت نمیزدند یا حد اقل با هشیاری رفتار میکردند که آیا این سیاستشان هست یا نه؟ نشست تمام شده بود و بیانیهی پایانی رسید. بیانیهی پایانی معمولا تکراری است. این صحبت را در میانهی آن آوردند. فلان موضوع، فلان موضوع و ناگهان عبارت حزب الله تروریست و… اینگونه حزب الله را سازمان تروریستی خطاب کردند. سعودی توقع داشت تمام شده باشد دیگر. کدام یک از وزیران کشور عرب میآیند در این باره بحث کنند؟! وزیر کشور عراق موضع گرفت و اعتراض کرد. از ایشان تشکر میکنیم. الجزائر هم امتناع کرد گفت من با این موافق نیستم. خدا خیرشان دهد. لبنان نیز خدا خیرش دهد. نسبت به موضع رسمی تعبد ورزید. ما اسمش را تعبد میگذاریم. او خود را نسبت به موضع رسمی دولتش متعبد دانست. خدا وزیر کشور لبنان را نیز خیر دهد. خیلی خب. بقیه گذشتند و بیانیه صادر شد. قاعدتا اجماع عرب در میان نبود ولی بیانیه صادر شد.
سپس واکنشها شروع شد. این چیزی است که میخواهم در پایان سخن به آن بپردازم. بزرگترین واکنش، به روشنی مربوط به تونس است. تعامل تونس با مقاومت و قضیهی فلسطین مشهور است اما شاید یکی از دلایل این بود که نشست در تونس برگزار میشد ولی وزیر کشور تونس هیچ واکنشی نشان نداد و این ملت تونس را به خشم آورد. در تونس شاهد واکنشهای متفاوتی از جانب شخصیتها و احزاب با گرایشهای مختلف داخل و خارج حکومت، فراکسیونهای پارلمان، اصناف پرسابقه، روزنامهها، رسانهها، گروهها، شخصیتها و طبقات مردم بودیم تا میرسیم به موضعی رسمی که از نخست وزیر تونس، جناب سبسی نقل شد و سخنان وزیر امور خارجهی تونس که: ما مسئولیت این موضع را بر عهده نمیگیریم و درخواست وی مبنی بر حل این موضوع. قاعدتا ما میخواهیم برای این واکنش عظیم و برجسته از تونس و رئیس جمهور، حکومت، ملت، احزاب، پارلمان، اصناف، روزنامهها، مردم و عزیزان تونس به طور ویژه تشکر کنیم که واقعیت خود و واقعیت این امت را نشان دادند. همان روز بنده و برادران نشست داشتیم و توافق کردیم با هیچ کس تماس نگیریم و از هیچ کس نخواهیم در موضوع مجلس همکاریهای خلیج موضع بگیرد. ما از هیچ کس درخواست نکردیم. مردم دیدند و موضع را ارزیابی کردند. هر کس دست به کاری زد که آن را به صلاح و مناسب میدید. ارزش این موضع در همین است. هیچ کس از طرف ما مجبور نشده بود. ما هیچ کس را مجبور نکردیم. با هیچ کس تماس نگرفتیم. از هیچ کس درخواست نکردیم. این موضع تونس بسیار عظیم بود و ما بسیار تشکر میکنیم.
مواضع لبنان، فلسطین، سوریه، عراق، مصر، الجزائر، اردن، ایران، پاکستان، مراکش، موریتانی و حتی داخل کشورهای خلیج و… در سطح مردم بسیار برجسته بود. در سطح رسمی الجزائر بازگشت و موضع شفافتری گرفت. سوریه و ایران نیز موضع رسمی گرفتند.
میخواهم دربارهی آنچه شاهد بودیم و گفته شد چند جمله عرض کنم:
اول: از همهی کسانی که در کنار ما ایستادند، از ما دفاع کردند و تصمیم خلیج یا وزیران کشور عرب را در توصیف حزب الله به عنوان سازمان تروریستی را محکوم کردند و بر نتابیدند تشکر میکنیم. از همه متشکریم. ان شاءالله در دنیا و آخرت خداوند خیرتان دهد.
دوم: اهمیت انچه رخ داد، بیان و نمایش جایگاه مقاومت نزد ملتهای عرب بود. کسی که میکوشد بگوید این مقاومت تمام شده و به پایان رسیده است، حرفش نادرست است. مقاومت، قضیهی فلسطین، فلسطین و نبرد عرب و اسرائیل همچنان با قدرت در صحنه است.
سوم: ارزش این فریادی که در این چند روز دیدیم و شنیدیم بسیار بالاست و حتی با تظاهراتهای میلیونی گذشته قابل مقایسه نیست. چرا؟ چون امروز در جهان عرب فضای هیمنهی پول، رسانه، نظامها و تکفیر دینی و سیاسی وجود دارد. یعنی هر کس این روزها موضع گرفت خودش و منافع شخصی، حزبی و ملی خود را در معرض خطر گذاشت زیرا در مقابل خشم ملوکانه و خشم پادشاهان و شاهزادگان ایستاد و شاید سعودی در حقش مسامحه نکند، چنانکه دربارهی لبنانیهایی که در مورد حزب الله سکوت میکنند مسامحه نمیکند. شاید دربارهی تونسیها، مصریها، عراقیها و… که تصمیمش را مبنی بر سازمان تروریستی نامیدن حزب الله بر نمیتابند نیز مسامحه نکند. پس این فریاد واقعا در مقابل پادشاهی است که از هیمنهی مالی و خطرناکتر از آن، رسانه و تکفیر دینی و سیاسی برخوردار است. از کجا معلوم فردا فتوایی از شیخهایشان صادر نشود که هر کس این تصمیم را رد کرده است، خدا را رد کرده و مشرک به خداوند(سبحانه و تعالی) است و همه را تکفیر نکنند؟! در هر صورت این افراد در همهی این کشورها و میادین چنین موضعی گرفتند.
چهارم که بسیار مهم نیز هست: واکنشهای رسمی و مردمی و مشخصا مردمی، پیامی قدرتمند به اسرائیل است؛ اسرائیلی که در دو سخنرانی گذشته گفتم این را یک فرصت میبیند و خود را دوست و پاسدار اهل سنت معرفی میکند. بعضی از اهل سیاست و رسانهی دروغگوی کذاب منافق، سخنان بنده را تحریف کردند و چیزی را که نگفته بودم به من نسبت دادند. گفتند من میگویم: اهل سنت همپیمان [اسرائیل] شدهاند. بنده چنین چیزی نگفتم. همهی شما شنیدید. اسرائیل خود را چنین معرفی میکند. افرادی نیز هستند که کمکش میکنند و او را چنین معرفی مینمایند. پادشاه بحرین در کاخش در منامه میزبان یک خاخام صهیونیست شد. علما و نمادهای بحرین را به زندان میافتند و صهیونیستها مهمان کاخهای پادشاه در منامه میشوند! میتوانید بروید بخوانید پادشاه بحرین به خاخام صهیونیست چه گفته است. واکنشهایی که شنیدیم، پاسخ ملتهای عرب -که اکثریت قاطعشان از اهل سنت و جماعت هستند- به اسرائیل بود که خواب دیدی خیر باشد! شما خوشحال شدید که مجلس همکاریهای خلیج حزب الله را وارد لیست سازمانهای تروریستی کرد اما این خوشی با این واکنشها ناکام ماند. پیام این واکنشها به اسرائیل این است: خواب دیدهاید خیر باشد. امکان ندارد روزی برسد که وجود شما در جهان عرب و اسلام و در میان ملتهای عرب و اسلام طبیعی شود و ما وجود و بقایتان را بپذیریم. امکان ندارد دوست ملتهای عرب و مسلمان ما شوید تا چه رسد به همپیمان. شما دشمن هستید و دشمن خواهید ماند. شما تروریست هستید و در نگاه ما تروریست خواهید ماند. این یک پیام قدرتمند بود. بله، اسرائیلی که اماکن مقدس و فلسطین را اشغال میکند، هر روز فلسطینیان را میکشد، هزاران فلسطینی را به بند میکشد و فلسطینیها را تا آخر دنیا تبعید میکند باید چنین پیامی دریافت کند. این مبارز شهید شریف، عمر نایف که از کشور خودش، فلسطین، مهاجرت داده و تبعید شد و به بلغارستان پناه برد. موساد اسرائیل میرود و او را در قلب سفارت فلسطین در بلغارستان ترور میکند و جهان عرب هیچ واکنشی نشان نمیدهد و نظامهای عرب سکوت پیشه میکنند، اعتراض نمیکنند، به شورای امنیت شکایت نمیکنند و اتحادیهی عرب بیانیه صادر نمیکند چون این یک فلسطینی است و توسط اسرائیل کشته شده و اهمیتی ندارد. پیامی که اسرائیل در روزهای گذشته دریافت کرد، این بود. اسرائیل، تو دشمن هستی و دشمن باقی خواهی ماند. هیچ نظام عربی و نه آل سعود و نه آل فلان و بهمان و هیچ نظامی با وعاظ السلاطین، فقیهان درباری، رسانههای میلیوندلاری، دروغهای فتنهی فرقهای و مذهبی و تحریک فرقهای و مذهبی نمیتوانند روابطشان را با اسرائیل عادی کنند. تحریک فرقهای و مذهبی میتواند میان شیعیان و اهل سنت و مسلمانان و مسیحیان مشکل ایجاد کند اما هیچ کس رابطهاش را با اسرائیل عادی نخواهد کرد. حتی این که آخرین سلاح شماست به نتیجه نخواهد رسید. مصر را ببینید. مصری که سالهای سال است کمپ دیوید امضا کرده. ببینید پارلمانشان با نمایندهای که دست به عادیسازی روابط زده و از سفیر اسرائیل در خانهاش پذیرایی کرده بود چه کرد. این از مصر که با اسرائیل روابط دیپلماتیک دارد. اسرائیل در قاهره سفارت دارد. به دلیل این که یکی از نمایندگان پارلمان مصر، سفیر اسرائیل را در خانهاش پذیرفته بود وقتی وارد مجلس شد با کفش زدندش و مجلس مصر با اکثریت قاطع علیه این نماینده که دست به عادیسازی روابط زده بود اقداماتی شدید تصویب کرد. عرب اینها هستند. هویت عربی این است. ملتهای عربی اینها هستند. امت عربی این است. اسرائیلیها اینطور بفهمند. آل فلان و آل فلان اگر با شما مصافحه و معانقه میکنند با شما هم سرنگون میشوند. ای قاتلان، ای جانیان، ای صهیونیستها، ای جنایتکاران دیر یاسین، جنین و قانا، ای جنایتکاران در حق مصریها و تونسیها و ملتهای منطقه، هر کس بخواهد شما را بلند کند، هر کس باشد، با شما زمین خواهد خورد. پیام این است. سعودی اگر عقلی برای فکر کردن داشته باشد خیلی زود خواهد فهمید وارد یک نبرد باخته شده است.
در مورد باقی اقدامات [سعودی علیه لبنان] یکی یکی صحبت نمیکنم تا زیادهروی هم نکرده باشم چون چیزهایی هست که خود سعودیها نگفتند اما لبنانیها گفتند! لبنانیها پیشنهاد میدهند که این اقدامات را نیز انجام دهید!
در محضر شما و فرمانده شهید حاج علی احمد فیاض (حاج علاء بوسنی) و برادران شهیدش تأکید میکنم ما از کشورمان در برابر خطرات محافظت و از همزیستی مسالمتآمیز و وحدت ملیاش پاسداری میکنیم و مقاومت و سدی مستحکم در برابر تهدیدها و آزمندیهای اسرائیل و امید امت برای کرامت و آزادسازی باقی میمانیم. هر تهمت و افترایی زده شود و هر قدر فداکاری بطلبد، ما در میادینی که باید حضور داشته باشیم میمانیم و ارزشمندترین فرماندهان و جوانانمان را تقدیم آستان شهادت میکنیم. ما کلمه و فریاد حق در مقابل سلطان زورگو با هر اندازه طغیان و قدرتی، باقی میمانیم. در زمانهی پیروزیها در رقم زدن پیروزی، سهیم خواهیم ماند و همیشه از بشارتدهندگان آن خواهیم بود. به وسیلهی شما، آغوش حمایتتان، محبتتان، تأییدتان و صبر و ایستادگی خانوادههای گرامی شهیدان راهمان را ادامه میدهیم و عاقبتش ان شاءالله چیزی جز پیروزی، خیر و برکت نخواهد بود.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
جستجو
دغدغههای امت
-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران