


بیانات
3 خرداد 1394
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در عید مقاومت و آزادسازی، پانزدهمین سالگرد آزادسازی جنوب لبنان
| فارسی



«
اسرائیل از ۶۷ سال گذشته از سال ۱۹۴۸ تا امروز در طول این دههها برای جداسازی جبههها تلاش کرد و توانست به این نتیجه برسد. گفتند جبههی نبرد با مصر سیناست. مصر را با بخشیدن سینا بیطرف نگاه میداریم. جبههی نبرد با اردن فلان بخش از مناطق مرزی، با سوریه جولان، با لبنان نوار مرزی و با فلسطین کرانهی باختری، نوار غزه و پناهندگان است. متأسفانه توانستند جبههها و جنگ را جدا کنند. یکی از دلایل موفقیت و قدرت اسرائیل در این جنگ دهها ساله همین جداسازی است که انجام داد. امروز اگر من لبنانی بخواهم به فلسطینیها کمک کنم باید منطق، قانون، شرع، فرهنگ، اخلاق، ارزشها و… را شاهد بیاورم چون لبنانیها خواهند گفت فلسطینیها به تو چه ربطی دارند؟ اگر بخواهم به سوریها کمک کنم میگویند سوریها به تو چه ربطی دارند؟ اگر عراقی بخواهد به فلسطینی کمک کند میگویند تو عراقی هستی به فلسطینی چه کار داری؟ آیا امروز این فرهنگ رایج نیست؟ این را چه کسی ایجاد کرده است؟ آمریکا، اسرائیل و نخبگان رسانهای، سیاسی و فرهنگی جهان عرب. به همین خاطر است که فلسطین از سال ۱۹۴۸ تا امروز از نکبت رنج میبرد. چون ملت فلسطین تنها شده است. چون حتی نوار غزه داخل ملت فلسطین تنها شده است. غزه، کرانهی باختری، پناهندگان و قدس شرقی هر کدام برای خود حساب مجزا دارند. وقتی نبرد تجزیه شد اسرائیل در بسیاری از نبردها و جنگها بر ما غلبه یافت. امروز در مقابل خطری که کمتر از خطر اسرائیل نیست اولین سستی که وجود داشته و هنوز دارد جداسازی جبهههاست. عراق به ما چه ربطی دارد؟ خودشان مشکلشان را حل کنند. سوریه به ما چه ربطی دارد؟ خودشان مشکلشان را حل کنند. لبنان به ما چه ربطی دارد؟ خودشان مشکلشان را حل کنند. مصریها مشکلشان را در سینا خودشان حل کنند. یمنیها مشکلشان را خودشان حل کنند. به هیچ کس ربطی ندارد. مثل همان که در مسئلهی اسرائیل گفته میشود بگذارید فلسطینیها خودشان مشکلشان را حل کنند. این یک خطای استراتژیک، تاریخی و مهلک است. بله، ما امروز به یکی کردن جبههها فرا میخوانیم. سوا جنگیدن ممکن نیست. یک مثال ساده میزنم: اگر پیش از یک سال گذشته جلوی داعش در عراق گرفته شده بود بر موصل، صلاح الدین، دیاله، بخشی از کرکوک و الانبار تسلط پیدا نمیکرد و فقط در بعضی شهرها، روستاها و مناطق نفوذ داشت. اما وقتی همهی جهان در برابر داعش در سوریه سکوت کردند داعش کجا رفت؟ پروژه داشت. رفت رقه. نه به خاطر این که دمشق را نمیخواست. نه، پروژه داشت. باید هم داشته باشد. رفت رقه، دیر الزور، تمام مرزهای سوریه و عراق و بخشهایی از حسکه و بخشهایی از حومهی شمالی حلب. رفت سراغ نفت و گاز. داعش به حال خود واگذاشته شد. همه میدیدند دارد چه میکند. ترکیه میدید دارد چه میکند. آمریکا میدید دارد چه میکند. اردن میدید دارند چه میکند. همهی جهان میدیدند دارد چه میکند. به داعش فرصت داده شد نفت بفروشد. خودشان نفتهایش را فروختند. سلاح، امکانات، تانک و پادگان دست و پا کرد و هزاران هزار نفر از تکفیریان جهان را گرد آورد. در سوریه پایههای خود را محکم کرد و با یک حرکت موصل، صلاح الدین و دیاله را گرفت و اربیل و بغداد را تهدید کرد و بخش عظیمی از الانبار را گرفت و ماجرا هنوز هم ادامه دارد. اگر جلوی تسلط داعش بر این مناطق سوریه گرفته شده بود آن بلاها سر عراق نمیآمد. چند روز پیش تصویرهایی نشان دادند که دل انسان خون میشد. دهها هزار عراقی که هر کس دست مادر، همسر، فرزندان و بچههایش را گرفته بود و با یک بقچهی کوچک، پیاده رمادی را ترک میکردند و چشمانشان لبریز از رعب و وحشت بود. مسئولیت این با کیست؟ فقط به خاطر اتفاقات رمادی است؟ به یک و دو سال قبل برگردید. همهی کسانی که در سوریه در مقابل داعش سکوت کردند در برابر حوادث عراق و ذبحی که امروز در تدمر اتفاق میافتد مسئولند. اما کسانی که با تمام توانشان با داعش جنگیدند مسئولیتی ندارند. آنها تکلیف و سهمشان را به انجام رساندند. پس به نگاه یکپارچه به این نبرد فرا میخوانیم.






























