بسم الله الرحمن الرحیم
و إن يريدوا أن يخدعوك فإن حسبك الله هو الذي أيدك بنصره وبالمؤمنين
جوامع
سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله لبنان: بیانات در مصاحبه با روزنامه‌ی الاخبار

بیانات

23 مرداد 1393

سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مصاحبه با روزنامه‌ی الاخبار

|فارسی|عربی|عکس|
«
از طبقه‌ی بالا صدای پا شنیده می‌شد؛ صدای پای کودکی که میان اتاق‌ها می‌دوید. نوای اذان مسجد از پنجره و پرده‌های ضخیم می‌گذشت و گوش‌ها را نوازش می‌داد. گل‌دوزی پرده‌ها با دیگر رنگ‌های اتاق متناسب بود و محدودیت افق دید را در اتاق جبران می‌کرد. پس سید میان مردم زندگی می‌کند، نه زیر زمین. خودش هم کمی بعد این را می‌گوید و می‌گوید چگونه در خیابان‌های ضاحیه و… می‌گردد، تغییرات عمرانی را دنبال می‌کند، خیابان‌ها را به خاطر می‌سپارد و با اهالی انس می‌گیرد.
اهالی ضاحیه را دوست دارد. انسش را با اهل ضاحیه وقتی درک می‌کنیم که برق قطع می‌شود و چراغ یو.پی.اس تا قبل از روشن شدن موتور برق اشتراکی روشن می‌ماند. سپس درباره‌ی ماهواره‌ی اشتراکی صحبت می‌کند و این‌که چطور هم‌سایه‌ها کانال‌هایی را که می‌شود دید و نمی‌شود دید بر او تحمیل می‌کنند. سید میان مردم زندگی می‌کند. این را همان وقتی می‌فهمی که آسانسور تو را بالا می‌برد و تو نمی‌خواهی نگاه کنی که طبقه‌ی پنجم هستی یا ششم چون بخشی از وجود تو نسبت به امنیت سید احساس مسئولیت می‌کند. با وجود عطشت برای دیدار، از این که این بچه‌های لطیف حزب را به زحمت انداخته‌ای احساس گناه می‌کنی اما گویی بچه‌ها از عذرخواهی برای اقدامات امنیتی خسته نمی‌شوند. این‌قدر عذرخواهی لازم ندارد، این تو هستی که باید بابت مزاحمت عذرخواهی کنی. بچه‌های حزب از فرط دقت و کم‌حرفی مثل ماشین می‌مانند و البته توجهشان به جزئیات. کولر ماشین روشن است و شیشه‌های آب خنک برای طول مسیر تعبیه شده‌اند. حاج محمد عفیف، مسئول روابط رسانه‌ای حزب الله، مشاور رسانه‌ای سید و همه‌کاره‌ی این دیدار به مبل سمت چپ اشاره می‌کند و می‌گوید این جای سید است. ما روی مبل‌های دیگر تقسیم می‌شویم و به نوبت به مبل منتظر چشم می‌دوزیم و به دری که در تب و تاب گشوده شدن است. بشقاب‌های خرما، کشمش و آجیل و لیوان‌های آب با دقت روی میز چیده شده‌اند. جوانی خجالتی که صدایش به سختی شنیده می‌شود چای می‌آورد. حالا نوبت امتحان انتظار است. امتحان قبلی البته سخت‌تر بود. این که بدانی قرار است به دیدار سید بروی و آن را از اهل خانه، خانواده، نزدیکان و دوستان و حتی از خودت پنهان کنی! بار دیگر آن احساس به سراغت آمده که تا اطلاع ثانوی امنیت سید به تو نیز مربوط می‌شود.
در باز می‌شود. «سلام علیکم». انتظار تمام شد. سید با چهره‌ی باز و آغوش گشاده وارد می‌شود. برای لحظه‌های احوال‌پرسی کلی نقشه کشیده بودی اما همه‌اش نقش بر آب می‌شود. تلاش می‌کنی از تک تک ثانیه‌های رسم دیده‌بوسی استفاده کنی و هر چه می‌توانی ببوسی‌اش. به نظر می‌رسد سید از فرط خجالت و تواضع در حال آب شدن است. همه را شما خطاب می‌کند. می‌پرسد ضبط روشن است؟ و نگاهش را به طور مساوی میان اعضا تقسیم می‌کند.
این خود سید است که رو به رویت نشسته. این دیگر تلویزیون نیست. شباهت‌ها شگفت‌زده‌ات می‌کنند. از صحنه‌های «فصل الخطاب» که المنار پخش می‌کند جوان‌تر به نظر می‌رسد. به دست‌ها و انگشت‌هایی که خیلی‌ها را از کوره است در برده نگاه می‌کنی. سفید و نرم به نظر می‌رسند. تلاش می‌کنی روی صدای آرام‌ش تمرکز کنی اما نمی‌توانی از خودت نپرسی آيا واقعا این همان مردی است که روی منبر هوادارانش را آن‌گونه می‌خروشاند؟
سید غافل‌گیر کردن را دوست دارد؛ آن هم نه فقط درباره‌ی دشمن که حتی درباره‌ی مهمانانش. الاخبار وقتی می‌شنود سید خواننده‌ی همیشگی‌اش است غافل‌گیر می‌شود. سید در هشتمین سالگرد پیروزی پرآوازه‌اش بر صفحات الاخبار ظاهر می‌شود. به قول سردبیر، جوزف سماحة، او در زمان مناسب و با انتخاب روشن و صریح جبهه‌اش وارد یک ماجراجویی حساب‌شده شده است. غافل‌گیری دوم این بود که ما را مهمان سفره‌ی شامش کرد و غافل‌گیری سوم: این شب‌نشینی در محضر سید که تا طلوع فجر ادامه یافت: