بسم الله الرحمن الرحیم
و إن يريدوا أن يخدعوك فإن حسبك الله هو الذي أيدك بنصره وبالمؤمنين
جوامع

بیانات

22 دی 1398

سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مراسم هفتم شهیدان خط مقاومت

|فارسی|عربی|
«

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین

سلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته

بسم الله الرحمن الرحیم.

«مردانی از گرویدگان هستند که بر آن‌چه با خداوند پیمان بستند راستی ورزیدند پس برخی از ایشان پیمان خویش را به انجام رساندند و برخی چشم‌به‌راهند و هیچ چیز را جایگزین آن نساختند.- مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (احزاب/۲۳)» ای روحانیان، برادران و خواهران و حضار گرامی از هرمل تا بعلبک، سحمر در بقاع غربی، نبطیه، صور، بنت جبیل و همه‌ی کسانی که این گردهمایی ما را که به منظور گرامیداشت است، دنبال می‌کنید از همه‌ی شما برای این حضور کریمانه و عظیم در این مناسبت بزرگ متشکرم.

در آغاز سالگرد شهادت صدیقه‌ی کبرا، سرور زنان جهان، حضرت زهرا، فاطمه بنت محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) را به همه‌ی مسلمانان تسلیت می‌گویم؛ همچنین بار دیگر به خانواده‌ی همه‌ی شهیدانی که در این جنایت پلید امریکا، چند روز پیش در بغداد، از دنیا رفتند، تبریک و تسلیت می‌گویم، به‌ویژه خانواده‌ی فرمانده شهید حاج قاسم سلیمانی و خانواده‌ی فرمانده شهید ابومهدی المهندس.

امروز بنده درباره‌ی چند موضوع که به‌طور کلی به مناسبت این گردهمایی‌مان مربوط است سخن خواهم گفت. موضوع نخست، درباره‌ی این دو شهید و به‌طور خاص شهید حاج قاسم و ارتباطی است که ایشان با لبنان و مقاومت لبنان داشت. یکشنبه‌ی هفته‌ی گذشته زمان برای پرداختن به این جنبه نبود. می‌خواهم بخشی از وقت را به پرداختن به این موضوع اختصاص دهم تا مردم بخشی از صفات، برتری، ارزش و عظمت این دو فرمانده شهید و آن‌چه را تقدیم [مردم] کردند بدانند و همچنین از ایشان تشکر کنیم. چه، خداوند سبحان و متعال از ما می‌خواهد همان‌گونه که آفریدگار را سپاس می‌گوییم آفریدگان را نیز سپاس گوییم. خداوند سبحان و متعال در برخی آیات قرآنی از ما می‌خواهد «مرا و پدر و مادرت را شکر گو- أنِ اشْکُر لِي وَ لِوالِدَيكَ (لقمان/۱۴)». در روایت‌های ما این از امور واضح و مسلم است که آدمی باید از کسی که به او نیکی می‌کند و بر او منت می‌گذارد، از پدر و مادر و استاد و معلمش، کسی که از او دفاع و او را یاری می‌کند، تشکر کند. پس [این بزرگداشت] اولا برای ادای وظیفه‌ی سپاسگزاری در حق این شهیدان عزیز [است] و آن‌چه را در لبنان، فلسطین، سوریه، عراق، افغانستان و همه‌ی منطقه در اختیار ما گذاشتند و [ثانیا] چون نعمت‌ها به واسطه‌ی قدردانی، تداوم می‌یابند و حفظ می‌شوند و خداوند سبحان و متعال خسارت‌ها را بدین‌وسیله با همانند آن یا بهتر از آن برای ما جبران می‌کند. اما اگر منت الهی را نشناختیم یا به جنگ نیکی او نسبت به خودمان رفتیم، این موضوع حتی با معیارهای ایمانی و اخلاقی، نتایج دیگری خواهد داشت. الحمدلله امروز و در این هفته یا ده روز از کشورهای مختلف از جمله فلسطین، سوریه (کمی پیش مجلسی در سوریه بود و رهبران و مسئولان آن‌جا سخنرانی کردند)، عراق، یمن، افغانستان و بسیاری از این کشورهایی که وی مستقیم یا غیر مستقیم در آن‌ها حضور داشته، بحرین، پاکستان، آفریقا، نیجریه، هند و بسیاری از کشورهای جهان [قدردانی‌هایی] شنیدیم. اما منظور من به‌طور ویژه کسانی هستند که با شهید حاج قاسم سلیمانی به لحاظ کاری مرتبط بودند و به‌خوبی می‌دانند چه به آن‌ها بخشید، چگونه کنارشان ایستاد، چگونه پشتیبانی‌شان کرد، رابطه‌اش با آن‌ها چگونه بود، این‌ها باید به مردم بگویند چون این‌ها، جز بخش کمی از آن، همه سری و پنهان از چشم‌ها و نگاه‌ها بوده است. این‌ها باید این واقعیت‌ها را به ملت‌هایشان بگویند. باید برای همگان توضیح دهند این فرمانده شهید بزرگ و پشت سر او، جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب اسلامی ایران، چه کرد چون حاج قاسم نماینده‌ی خود یا خانواده‌اش نبود بلکه نماینده‌ی این انقلاب و این نظام پربرکت و رهبری پربرکت و حکیم بود و خوب پیام‌رسان و نماینده و پرچم‌داری برای آن‌ها در میان ملت‌ها و حکومت‌ها و جنبش‌های مقاومت منطقه‌ی ما بود. پس هر کشوری درباره‌ی کشور خودش سخن بگوید و بنده نیز درباره‌ی لبنان سخن خواهم گفت و همچنین به علت موضوعیت حاج ابومهدی المهندس، کمی درباره‌ی عراق.

همچنین منظورم از این معرفی کوتاه، چون ان شاءالله [تعریف کامل] نیازمند مناسبت‌های دیگری است، این است که الگو و نماد و مصداقی از فرمانده جهادی اسلام‌گرای واقعی که پرورده‌ی دست اسلام و مکتب امام خمینی (قدس سره الشریف) و ارزش‌ها و مفاهیم این انقلاب پربرکت اسلامی است، به ملت‌هایمان و همگان ارائه دهیم.

ما در لبنان، به عنوان حزب الله، یعنی من و همه‌ی برادرانم با حاج قاسم سال ۱۹۹۸ آشنا شدیم وقتی ایشان فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران را بر عهده گرفت. ایشان وقتی مسئولیت را بر دوش گرفت شخصا به لبنان آمد. یعنی به قول معروف از ابتدا روشن بود چه خیر و برکتی در انتظار ماست. حتی منتظر نشد ما به ایران برویم که با او آشنا شویم و مسئولیتش را تبریک بگوییم و روی سازوکارها و پایه‌های رابطه توافق کنیم. او پا پیش گذاشت و نزد ما آمد. وی توانست به سرعت با عموم فرماندهان حزب الله و به‌ویژه فرماندهان جهادی و حتی سطوح مختلف مجاهدان مقاومت لبنان تا زمان شهادتش روابط متفاوت، شاخص و مستحکمی بسازد. بسیار سریع و در کمال صداقت احساس کردیم او یکی از خودمان است. با این‌که می‌دانیم در مرحله‌ی اول مانع زبان وجود داشت. به سرعت یادگیری عربی را آغاز کرد. مانع زبان وجود داشت. او یک سرتیپ، فرمانده یک نیرو در سپاه، یک سردار بزرگ ایرانی و نماینده‌ی یک نظام بزرگ منطقه بود اما از همان ساعت‌های نخست ما با حاج قاسم دیگر تشریفات، پروتکل‌ها، ستاره‌ها، درجه‌ها، رتبه‌ها، تعارف‌ها و موانع را به‌هیچ‌وجه حس نمی‌کردیم. یکی از ما بود. مانند یکی از برداران مجاهد خوب معمولی‌مان. حضور او میان ما همیشگی و قدرتمند بود. او حتی در میدان، خطوط مقدم و سنگرهای خاکی حضور می‌یافت. ممکن است بعدها اگر فیلمی باشد نمایش دهیم اما تصاویر حضور در سنگرهای خاکی عراق، تأثیرگذارتر است و واضح و منتشرشده هم هست. رابطه‌ی او با برادران ما در مقاومت لبنان به سطح «دوست می‌داردشان و دوست می‌دارندش- یُحبّهُم و یُحِبّونه (المائدة/۵۴)» رسید. به او انس می‌گرفتند و او به آن‌ها انس می‌گرفت. دل‌تنگش می‌شدند و او دل‌تنگشان می‌شد. به راستی که او با شادی ما شاد و با غم ما غمگین می‌شد. رابطه‌ی حاج قاسم با ما، با مقاومت لبنان، این‌گونه بود. قاعدتا یک رابطه‌ی مثال‌زدنی بود. درباره‌ی این جنبه‌های مثال‌زدنی باز هم توضیح خواهم داد.

به جای این‌که ما نزدش برویم او همیشه نزد ما می‌آمد. وقتی حاج قاسم مسئولیت نیروی قدس را بر عهده گرفت دیگر ما نیاز نداشتیم برای درخواست پشتیبانی یا کمک یا تشریح وضعیت، شرایط یا سختی‌ها هیئت به ایران اعزام کنیم. او مدام و زود به زود می‌آمد و می‌رفت و همه‌ی دردها، رنج‌ها، کاستی‌ها، خواسته‌ها، نیازهای ما را بر دوش می‌گرفت و در جمهوری اسلامی آن‌ها را پی‌گیری و برای ما تأمینشان می‌کرد؛ حتی بیش از آن‌چه می‌خواستیم یا پیش‌بینی می‌کردیم. پس همواره ما را پشتیبانی و حمایت می‌کرد و در کنار ما می‌اندیشید و ما را تقویت می‌کرد. یعنی پشتیبانی او از ما، یک پشتیبانی فکری، مالی، روحی و حضوری همواره در کنار ما بود. این را کسی در لبنان نه حس کرد و نه در گذشته درباره‌اش صحبت کرده است.

آغاز این آشنایی سال ۱۹۹۸ بود و اگر به حافظه‌تان رجوع کنید سال‌های ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ اوج فعالیت‌های مقاومت در جنوب لبنان و آغاز حضور حاج قاسم در نیروی قدس بود. یکی از علت‌های اصلی این تحول کمی و کیفی در عملیات‌های مقاومت در سال ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ که به پیروزی سال ۲۰۰۰ منجر شد، مطالبه، پی‌گیری و پشتیبانی حاج قاسم سلیمانی به عنوان نماینده و پرچم‌دار جمهوری اسلامی ایران بود. به همین علت حاج قاسم کاملا در آزادسازی لبنان در ۲۵ مه ۲۰۰۰ شریک بود. ما پیش از این در این باره صحبت نکرده بودیم و ایشان نیز هیچ‌گاه درباره‌اش سخن نمی‌گفت. اما امروز پس از شهادتش وظیفه داریم این واقعیت را بگوییم.

پس از سال ۲۰۰۰ انسان می‌توانست بگوید خب اسرائیل از جنوب لبنان عقب‌نشینی کرد و فقط مزارع شبعا و تپه‌های کفرشوبا مانده است و افق این [بخش از] ماجرا روشن نیست پس دغدغه‌ی مقاومت لبنان الحمدلله برطرف شد و در نتیجه حاج قاسم سراغ اولویت‌های دیگر خواهد رفت. ایده‌ی او همچون ما این بود که پس از آزادسازی جنوب لبنان، لبنان همچنان در معرض خطر، تهدیدها، آزمندی‌ها و بلکه انتقام اسرائیل است چون متفکران و فرماندهان بزرگ اسرائیل از پیروزی مقاومت در سال ۲۰۰۰ به عنوان یک پیروزی استراتژیک با پیامدهایی خطرناک برای درون این رژیم سخن گفتند. و ما به سرعت این را درون فلسطین در انتفاضه‌ی الاقصی مشاهده کردیم. به همین علت نیاز بود که توان مقاومت افزایش یابد تا از یک مقاومت که در کمربند اشغالی لبنان عملیات‌های فرسایشی انجام می‌داد به مقاومتی تبدیل شویم که از قدرت بازدارندگی فراوان برخوردار است و می‌تواند جلوی تجاوز اسرائیل را به لبنان بگیرد و دست اسرائیل و آرزوهای اسرائیل را از لبنان قطع کند. این‌طور شد که وارد مرحله‌ی تازه‌ای از رابطه [با آن شهید] شدیم و تحول کیفی تجهیزات در کنار تکمیل تحول کمّی در نیروی انسانی آغاز شد. این‌جا بود که موضوع توان موشکی به میان آمد و بارها درباره‌اش صحبت کرده‌ایم؛ چه موشک‌های زمین به زمین، چه زمین به دریا و چه حوزه‌های دیگری که معمولا درباره‌اش صحبت نمی‌کنیم. حاج قاسم به صورت روزانه و همیشگی پی‌گیر کار ما بود. بنده اعتراف می‌کنم حتی گاهی که ما شاید ملول یا خسته می‌شدیم یا کمی استراحت نیاز داشتیم حاج قاسم به ما می‌گفت برادران زیاد فرصت ندارید. زمان به نفع شما نیست. این اسرائیل است.

سال ۲۰۰۶ وقتی تجاوز به لبنان آغاز شد، حاج قاسم تهران بود. خودش را به دمشق رساند. با ما تماس گرفت که می‌خواهم به بیروت بیایم. گفتیم حاجی، چطور می‌خواهی بیایی؟! راه‌ها و پل‌ها مدام بمباران می‌شوند. اصلا امکان ندارد برسی. گفت من این‌ها سرم نمی‌شود. من نمی‌توانم در تهران یا دمشق بمانم. باید خودم را به شما برسانم. ما برادران را فرستادیم و حاج قاسم آمد به ضاحیه‌ی جنوبی و پیش ما. تمام مدت جنگ پیش ما بود. الآن ما در سال ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ هستیم. کسی خاطره‌ای از حاج قاسم دارد که او به دستاوردها و فداکاری‌اش افتخار کرده باشد که در جنگ سی و سه روزه کنار ما بود؟ هرگز. نه او گفت و نه ما گفتیم. جز همین چند ماه پیش که در یک مناسبت این را گفت. خب، او زیر بمباران کنار ما ماند. می‌توانست در دمشق بماند. می‌توانست در تهران بماند و برای ما امکانات، پول، اسلحه و کمک بفرستد و با فرماندهان در تماس بماند و با رهبران سوریه و ایران هماهنگی کند. اما نمی‌توانست تحمل کند در اتاق عملیات کنار ما نباشد. من با او مشاجره می‌کردم. می‌گفت سید من یا با شما زنده می‌مانم یا با شما می‌میرم و در طول جنگ و در همه‌ی سختی‌های جنگ کنار ما ماند. تا ۱۴ آگوست که روشن شد آتش‌بس شده و جنگ بارهایش را زمین گذاشته است. چند روز پیش از آن که روشن شده بود جنگ به زودی پایان خواهد یافت میان بنده و او و برادران گفت‌وگویی شد. گفت جنگ تمام خواهد شد و من پس از پایان جنگ به تهران خواهم رفت، از من چه می‌خواهید؟ گفتیم حاجی، جنگ که تمام شود اولین چالش ما، مهاجران و خانه‌های ویران خواهد بود و مردمانی که برمی‌گردند اما خانه‌ای ندارند. ما نیازمند یک پول بسیار بزرگ و سریع هستیم چون پروژه‌ای داریم که آن روزها پروژه‌ی «پناه‌بخشی» نام گرفته بود. می‌خواهیم مردم در خیابان‌ها نمانند. می‌خواهیم دو سه روز پس از پایان جنگ به مردم میزان مشخصی پول بدهیم که برای یک سال خانه‌ای اجاره کنند و اثاثیه‌ای هرچند محدود تأمین نمایند و پروژه‌ی ترمیم خانه‌های آسیب‌دیده را آغاز کنیم. واقعا هم این اولویت مطلق وی بود. وقتی به تهران رسید، فردایش این حمایت که آبروی همه‌مان را حفظ کرد، تأمین نمود و دیگر حتی یک نفر از ما در خیابان، راه و محل‌های اسکان موقت مهاجران نماند. به خانه‌هایمان برگشتیم و آن‌ها را ترمیم کردیم. سپس نوبت به کمک گسترده‌ی ایران در زمینه‌ی بازسازی رسید. چه کمک‌هایی که به حکومت شد و چه کمک‌های مستقیمی که از مسیر نهادهای ما انجام شد. حاج قاسم سال ۲۰۰۶ این بود.

پس از ۲۰۰۶ نیز تلاش‌هایش را با امید بیش‌تر و چشم‌انداز‌های تازه و بزرگ و گسترده‌تر ادامه داد. تا این‌که طوفان حوادث منطقه، سوریه، سپس عراق و آن‌چه اطراف ما رخ می‌داد، آغاز شد. الآن دارم درباره‌ی لبنان صحبت می‌کنم و درباره‌ی فلسطین سخن نمی‌گویم. الحمدلله فرماندهان گروه‌های فلسطینی در همین چند روز گذشته با انصاف و واقع‌بینانه صحبت کردند و از ایشان متشکریم. البته برخی هم به ایشان توهین کردند که چرا قدرشناس هستند و نمک‌نشناس نیستند! اما سخن من درباره‌ی لبنان است.

این‌جا نیز حاج قاسم آمد و مستقیما حضور یافت. خوانش ما درباره‌ی حوادث سوریه از روز نخست یکی بود. در بخش لبنانی دوست دارم به لبنانی‌ها بگویم: برخی‌ها وقتی به نبرد رشته‌کوه‌های شرقی یا اخراج داعش و خواهرخوانده‌هایش از کوهپایه‌های عرسال و بقاع شمالی نگاه می‌کنند، تلاششان این است که این‌ها را کوچک جلوه دهند -چون می‌دانید که برخی مردم از ریشه کوچک هستند و همه‌ی دستاوردهای بزرگ را هم کوچک می‌شمارند.- و می‌گویند حالا مگر چه شده است؟ مگر در آن کوهپایه‌ها چه خبر بوده است؟ هزار جنگجو، نیمی از داعش و نیمی از جبهه‌ی النصره بوده‌اند؟ این کجایش بزرگ است؟ این چه دستاوردی است؟ این تحریف است. واقعیت این است که اگر داعش در شرق حمص، تدمر، سخنه و صحرای سوریه شکست داده نشده بود، آیا می‌شد آن را از کوهپایه‌های عرسال و رشته‌کوه‌های شرقی بیرون کرد؟ این یک نبرد یکپارچه بود. چون ما لبنانی‌ها تلاش می‌کنیم با عقل یکدیگر صحبت کنیم و همدیگر را بفهمیم و مردمی وجود دارند که جز با این شیوه، متوجه نمی‌شوند، ما از مرزهای لبنان و سوریه سخن می‌گوییم اما نبرد با داعش بود که خطرات را از لبنان و لبنانی‌ها و همه‌ی مناطق، مذاهب، روستاها و شهرهایشان دور کرد. آن‌چه آن را آزادسازی دوم می‌نامیم نبرد رشته‌کوه شرقی یا کوهپایه‌های عرسال نبود بلکه نبردی یکپارچه بود که از آن کوهپایه‌ها و رشته‌کوه‌های شرقی تا شرق حمص، حلب، دیرالزور، بادیه و شرق فرات امتداد داشت. حاج قاسم در نبرد با داعش در کنار ما و برادران سوری‌مان شخصا حاضر بود.

پس از پایان نبرد داعش، هر قدرت بازدارندگی، امکانات، تجربه، تخصص و پیشرفتی که امروز مقاومت در اختیار دارد و به گفته‌ی مسئولان اسرائیلی -نمی‌خواهم بگویم من با این ارزیابی موافقم یا نه- لبنانی که روزی به آن این‌گونه نگاه می‌شد -و همواره در مناسبت‌ها می‌شنوید- که ضعیف‌ترین حلقه در زنجیره‌ی منطقه بود و دشمن اسرائیلی می‌توانست با گروهان موسیقی‌اش کارش را بسازد،‌ پیش و پس از سال ۲۰۰۰ به تهدید امنیتی شهرک‌های اسرائیلی ارتقاء یافت. پس از سال ۲۰۰۶ به اصطلاح به تهدید اصلی یا راهبردی این رژیم تبدیل شد. و در ماه‌های گذشته پس از موضوع موشک‌های نقطه‌زن، مدال تازه‌ای به ما داده‌اند و آن سطح تهدید وجودی است. مقاومت امروز نه‌تنها در چشم دشمن، می‌تواند معادله‌ی بازدارندگی رقم بزند و از لبنان و منابع، نفت، گاز و آب‌های لبنان پاسداری کند بلکه دشمن آن را برای خودش و بقا و رژیمش، تهدید وجودی می‌بیند. صادقانه بگویم ما پیش‌بینی نمی‌کردیم روزی برسد که دشمن به مقاومت لبنانی ما درون مرزها و با همین توان انسانی و مادی لبنانی‌اش، به عنوان تهدید وجودی نگاه کند. طبیعتا اگر این به نوعی واقعیت نداشت، نمی‌گفتند، چون به ضرر خودشان است. این در درجه‌ی نخست به برکت جمهوری اسلامی و رهبران و رهبری حضرت امام خامنه‌ای و فرستاده‌ی امانتدار ایشان و کسی است که این مسئولیت و مأموریت را با اخلاص، عشق، صداقت و با تمام وجود بر عهده گرفت یعنی حاج قاسم سلیمانی.

خب، با همه‌ی آن‌چه به ما تقدیم کرد و در کنار ما ایستاد، رابطه‌ی ما بر پایه‌ی دوستی، برادری، عشق و فروتنی بود. حاج قاسم سلیمانی حتی یک بار هم بر ما منت نگذاشت، هیچ‌گاه این‌گونه نشان نداد که به ما لطف کرده است و هیچ عبارت یا اشاره‌ای نکرد که معنای منت داشته باشد. نگفت من برای شما پول و اسلحه آوردم و شما را آموزش دادم و به فلان سطح رساندم و کمکتان کردم و در جنگ ۳۳ روزه کنارتان بودم و… هرگز. هرگز. هرگز. هیچ‌گاه چنین چیزهایی نگفت. نه به صورت پنهانی و نه به صورت علنی. نه جلوی ما و نه جلوی دیگران. همیشه می‌گفت این‌ها وظیفه‌ی من است و آن را در راه خدا و برای رضایت خداوند سبحان و متعال انجام می‌دهم و امیدوارم توشه‌ام برای روز قیامت و لحظه‌ی ملاقات با خداوند سبحان و متعال باشد. حتی بیش از این، می‌گفت من خدمتگزار شما هستم. این جمله از ایشان مشهور است. در لبنان، عراق، سوریه، به فلسطینی‌ها و… همین را می‌گفت. می‌گفت من در خدمت شما هستم. من خدمتگزار شما هستم. اگر کاری هست در خدمت شما باشم. وقتی می‌گوییم وی الگوست به این علت است.

در این ۲۰ سال و بیش‌تر، حاج قاسم سلیمانی از ما هیچ چیز نخواست. به ما هیچ فرمانی نداد. جمهوری اسلامی هرگز برای ایران از ما هیچ چیز نخواست. بله، یک روز در آغاز مصیبت داعش در عراق، حاج قاسم آمد و از ما برای دفاع از ملت عراق، فرمانده عملیات خواست. یعنی ایشان برای عراق درخواست کرد اما برای ایران هیچ چیز درخواست نکرد. طبیعتا چنین منطقی برای حکومت‌ها، نظام‌ها، ارتش‌ها، دستگاه‌های اطلاعاتی جهان و در مقابل برای احزاب، شخصیت‌ها و نخبگانی که با حکومت‌ها و نظام‌ها ارتباط برقرار می‌کنند چیزی از جنس حرف‌های آسمانی و خیالی و مقدس است. بله، سخنان من درباره‌ی همان جهان قداست است. کسی نمی‌تواند هضم کند که در ایران در دوره‌ی امام خمینی و حضرت امام خامنه‌ای و این جمهوری اسلامی، این رهبری، این نظام و این حکومت به ملت‌های مستضعف و ستمدیده و مظلوم که خاکشان اشغال شده این‌گونه نگاه می‌کنند که ما به عنوان یک کشور و رهبری اسلام‌گرا در قبال این ملت‌ها مسئولیت‌های دینی، ایمانی، انسانی و اخلاقی داریم و وظیفه داریم به آن‌ها دست کمک دراز کنیم و بر آن‌ها منت نگذاریم، توقع تشکر از آن‌ها نداشته باشیم، از آن‌ها چیزی نخواهیم و به آن‌ها فرمانی ندهیم. امریکایی‌ها و بسیاری از مردم جهان نمی‌توانند این را هضم کنند. به همین علت جنبش‌های مقاومت منطقه را دست‌نشانده‌های ایران می‌نامند. نه، این‌ها دست‌نشانده نیستند، دوست، هم‌پیمان و عزیزان ایران‌اند اما دست‌نشانده‌ی ایران نیستند. ایران نمی‌پذیرد که به این‌ها به عنوان دست‌نشانده نگاه کند یا این‌گونه با آن‌ها رفتار کند. شما سخنان بسیاری از فرماندهان گروه‌های فلسطینی را شنیدید. من این را غیرعلنی گفته بودم اما الحمدلله این‌ها علنی گفتند. گفتند ما از سال ۱۹۹۸ یا ۱۹۹۹ (هم‌زمان با ما) با حاج قاسم در ارتباط بودیم و در این ۲۰ سال ایران از ما هیچ چیز نخواست. از مقاومت فلسطین هیچ چیز نخواست. بله از آن‌ها می‌خواست که مقاومت کنند، متحد باشند، انسجام داشته باشند و اولویتشان را آزادسازی سرزمینشان قرار دهند اما این قضیه‌ی خود فلسطینی‌ها بود. اما آیا ایران برای خود چیزی خواست؟ از آن‌ها خواست از او دفاع کنند؟ از آن‌ها خواست به جای او بجنگند؟ از آن‌ها خواست از او تشکر کنند؟ هرگز از هیچ کس چیزی نخواست. حکومت و نظام اسلامی این است. اسلام سیاسی این است که بسیاری می‌کوشند چهره‌ی آن را به خاطر سازمان‌هایی مثل داعش و خواهرخوانده‌هایش مخدوش کنند. اسلامی که رسول الله، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آورده، این است. اسلام این است که انسان، حکومت، نظام یا ملتی کنار دیگر مستضعفان، مظلومان و ستمدیدگان بایستد و به اندازه‌ی وسع و توانش به سوی آن‌ها دست کمک دراز کند. طبیعتا «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا (البقرة/۲۸۶)». این همان کاری است که جمهوری اسلامی و حاج قاسم سلیمانی با ما انجام دادند. وقتی از یک فرمانده اسلام‌گرای جهادی نظامی و یک سردار بزرگ صحبت می‌کنیم، ایشان با تواضع، عشق، محبت، برادری، حضور در میدان، آمادگی برای شهادت، حضور در خطوط مقدم و خاکریزها یک الگوست. ان شاءالله این روزها آن‌چه را در رسانه‌ها چه از حاج قاسم و چه از حاج ابومهدی منتشر می‌شود، خواهید دید. خواهید دید که رفتار و فروتنی‌شان با مردم، خانواده‌های شهید، کودکان، یتیمان، رزمنده‌های معمولی و حضورشان در جبهه‌ها چگونه بوده است. همه‌ی این‌ها این الگو را ترسیم می‌کنند. طبیعتا ما نیازمند ارائه‌ی این الگو هستیم. ما در تاریخ اسلام شخصیت‌ها و شخصیت‌های نظامی بسیار بزرگی داریم اما این‌ها را در تاریخ خوانده‌ایم. اما آن‌چه امروز اسلام و مکتب امام خمینی در قالب فرمانده شهید حاج قاسم سلیمانی و فرمانده شهید ابومهدی المهندس به ما ارائه می‌دهند، یک الگو و اسوه‌ی زنده است که با آن زندگی کردیم و آن را دیدیم و می‌بینیم و در بسیاری از عرصه‌ها و سخت‌ترین شرایط، الگویی موفق بود.

وقتی به سراغ حاج ابومهدی المهندس می‌رویم نیز همین‌گونه است. در ویژگی‌های شخصی که کمی پیش نام بردم بسیار شبیه به هم‌اند. به همین علت رابطه‌ی او با حاج قاسم رابطه‌ای معنوی و عاشقانه بود. او خود را شاگرد و سرباز حاج قاسم می‌دانست. یک روز ایشان نائب رئیس بسیج مردمی عراق بود و بسیج مردمی عراق بیش از ۱۲۰ هزار رزمنده‌ی عراقی دارد اما حاج ابومهدی در یک مصاحبه‌ی تلویزیونی گفت من فرزند، سرباز و شاگرد حاج قاسم هستم. در حالی که شاید سنش بیش از حاج قاسم بود. برخی عراقی‌ها بعدها به حاج ابومهدی اعتراض کردند که این چه حرفی بود زدی؟! گفتند حاج قاسم یک ایرانی است و تو نائب رئیس بسیج مردمی عراق هستی. گفت من راستگو هستم و احساسم را گفتم. احساس من نسبت به حاج قاسم این است که من فرزند، شاگرد و سرباز او هستم. اگر مرا همین‌گونه می‌پذیرید بپذیرید، نمی‌پذیرید هم به خودتان مربوط است. تواضع، عشق، برادری و محبت را ببینید. به همین علت این دو در مرحله‌ی جهاد مقابل داعش، در کنار یکدیگر بودند و خداوند سبحان و متعال نیز این‌گونه برایشان اراده کرد که با هم به شهادت برسند. این اتفاقی نیست. اشتباه در برنامه‌ریزی نیست. این نیست که این‌ها نفهمیدند ابومهدی به فرودگاه رفته است. چرا ابومهدی باید برای استقبال حاج قاسم به فرودگاه برود؟ چرا؟ چه، می‌دانیم که وقتی حاج قاسم این‌جا بود، ابومهدی تماس گرفت و گفت حاجی نیا بغداد اوضاع خوب نیست. حاج قاسم گفت نه، من دارم می‌آیم. پس او می‌دانست که شرایط خوب نیست اما رفت فرودگاه نزد حاج قاسم. به نظر من خداوند سبحان و متعال برای این دو فرمانده عزیز و برادر که تجربه‌ای طولانی در کنار یکدیگر و رابطه‌ی معنوی ویژه و استثنایی با هم داشتند این‌گونه انتخاب کرد که در کنار یکدیگر به شهادت برسند تا این شهادت بازتابی گسترده در امت، در ایران و به‌ویژه در عراق داشته باشد. ملت عراق احساس کردند یکی از فرماندهان بزرگشان و فرماندهان ایرانی و عراقی دیگری همراه حاج قاسم و حاج ابومهدی کشته و شهید شدند. برخی از این شهیدان افسران و مجاهدانی بزرگ بودند. البته معمولا نام‌هایشان مشهور نیست. یکی از برادران پیش از این نامشان را خواند. در هر صورت ما در حق ایشان کوتاهی می‌کنیم.

خب، در زمینه‌ی عراق، چند سال پیش داعش برخاست. پس از تسلط بر شرق فرات و مناطقی گسترده در سوریه، بر بسیاری از استان‌های عراق مسلط شد و به نزدیکی بغداد رسید. چند کیلومتر مانده بود. و به نزدیکی کربلا رسید. این‌جا بود که مرجعیت دینی رشدیافته و پربرکت نجف فتوای جهادی تاریخی مشهورش را صادر کرد. این فتوا نیازمند فرماندهان و مردانی بود که آن را در میدان‌های نبرد پیاده کنند و تجسم ببخشند. حاج قاسم سلیمانی می‌توانست در تهران بماند و افسران و امکانات و سلاحش را بفرستد و بگوید همین است اما حاج قاسم روز بعد در فرودگاه بغداد بود. خودش و افسرانش مرزها را برای انتقال امکانات باز کردند. توطئه‌ای که علیه عراق رخ داده بود، هولناک بود. می‌خواهم به بینندگان و برادران حاضر و به‌ویژه ملت عراق یادآوری کنم که داعش از آن روز تا امروز ساخته‌ی امریکاست و از سوی برخی کشورهای منطقه پشتیبانی می‌شود. اگر رسانه‌های خلیج را در هفته‌ها و ماه‌های اول ببینید از عبارت انقلاب پربرکت داعش استفاده می‌کنند. پول، اسلحه، مرزها، رسانه، فتوا، پوشش و تحریک فرقه‌ای و مذهبی [از سوی آن‌ها بود]. یکی از خطرناک‌ترین چیزهایی که برای عراق و تمام منطقه رخ داد، پروژه‌ی داعش بود. خب، حاج قاسم به بغداد آمد. ابومهدی المهندس به علت تاریخ نظامی و جهادی و عهده‌داری چندین مسئولیت در فعالیت‌های جهادی و مقاومتی‌اش و اطمینان مسئولان عراقی به او و رابطه‌ی قدرتمندش با گروهان‌های مقاومت، تا آخرین لحظه یکی از فرماندهان اصلی در این نبرد بود. وقتی حاج ابومهدی المهندس به شهادت رسید نیروهای بسیج مردمی در حال برگزاری عملیات پاکسازی امنیتی در برخی استان‌های عراق بودند چون داعش از حوادث داخلی عراق در برهه‌ی اخیر سوء استفاده کرده است تا بتواند عملیات‌ها، کشتارها، کمین‌ها و جنایت‌هایش در حق عراقیان را از سر بگیرد. پس برتری این‌ها این است.

همچنین شکست داعش در عراق. اگر داعش در عراق شکست داده نمی‌شد، بر عراق سلطه یافته بود و اگر داعش در عراق پیروز شده بود، همه‌ی ملت‌های منطقه را تهدید می‌کرد. تهدید علیه سوریه بسیار گسترده و هولناک می‌شد. شکست داعش در عراق بسیار به شکست دادنش در سوریه کمک کرد. اگر داعش در عراق شکست نمی‌خورد، اردن در خطر بود. کویت در خطر بود. دولت و ملت کشورهای خلیجی که پول، اسلحه، رسانه، فتوا، نیروهای انتحاری و قاتل در اختیار داعش قرار داده بودند در خطر بودند. ایران در خطر بود. ترکیه در خطر بود. حتی کسانی که از داعش حمایت کرده بودند در خطر بودند. مار در آستین پرورش داده بودند. خودشان با این سم به هلاکت می‌رسیدند. اما قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و بسیاری از فرماندهان ایرانی و عراقی و همچنین برادران لبنانی ما و بسیاری از رزمندگان عراقی و دیگر مناطق (البته در درجه‌ی نخست خود عراقیان) داعش را شکست دادند. همه‌ی ملت‌های منطقه و نه فقط ملت عراق، باید از بسیج مردمی و فرماندهان آن و فرماندهان نیروهای نظامی و امنیتی تشکر کنند. همه‌ی ملت‌ها و حکومت‌های منطقه باید از قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و برادران شهیدشان و برادرانشان که زنده‌اند و پیمانشان با خدا را جایگزین نساخته‌اند، تشکر کنند چون در نبردشان با داعش از همه‌ی ملت‌های منطقه از لبنان تا همه‌ی دیگر ملت‌های منطقه دفاع کردند و امنیت و ثبات منطقه را حفظ نمودند. ببینید باقیمانده‌های داعش چه می‌کنند. در افغانستان هنوز بقایای داعش هستند. مقداری بقایای داعش در عراق هست. بقایای داعش در نیجریه هستند. بقایای داعش در شمال آفریقا هست. از این‌ها جز کشتار، جنایت و عملیات انتحاری در مساجد مسلمانان و کلیساهای مسیحیان و بازارهای مردم چه می‌شنویم؟ چه کسی ایستاد و با این‌ها جنگید؟ این یکی از دروغ‌های ترامپ است که کمی بعد به آن خواهم پرداخت. در هر صورت در بخش نخست به همین اندازه بسنده می‌کنم و می‌گویم حاج قاسم و حاج ابومهدی چنین الگوهایی هستند. فرماندهان اسلام‌گرای مسئولیت‌پذیر عاشق دغدغه‌مند که شبانه‌روز و بی‌وقفه کار می‌کنند و سرخورده و دل‌زده و خسته نمی‌شوند و فروتن هستند و برای رضای خداوند (عز و جل) کار می‌کنند و چشمشان به آخرتشان دوخته شده است. از خداوند سبحان و متعال می‌خواهم که برای ما جبران کند. الحمدلله در جمهوری اسلامی و عراق، فرماندهان نظامی و غیرنظامی بزرگی هستند که ان شاءالله با گذر زمان می‌توانند این خلأ را پر کنند گرچه هر فرماندهی ویژگی‌ها، شخصیت و نقاط تمایز خود را دارد.

موضوع دوم: برخی پیامدها و نتایج این شهادت عظیم. خیلی سریع عرض می‌کنم:

الف) صحنه‌های تشییع در عراق و معانی آن و تأثیر آن در التیام و بیداری عراق در برابر چیزی که برایش تدارک دیده بودند. یکشنبه‌ی گذشته این را عرض کردم و باز نمی‌گردم.

ب) صحنه‌های تشییع میلیونی در ایران از اهواز تا مشهد، تهران، قم و کرمان. در این شهرها تشییع شد. در دیگر شهرها نیز راهپیمایی‌های عظیمی رخ داد و فرزندان ملت ایران به خیابان آمدند. می‌خواهم کمی به تشییع تهران و تشییع اهواز بپردازم. درباره‌ی تشییع تهران: ما همیشه می‌گفتیم تشییع امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) از زمان خلقت آدم(علیه السلام) در جهان یگانه بود. با وجود آن‌که در تاریخ بزرگان، پیامبران، امامان، اولیاء و… جان سپرده بودند و به شهادت رسیده بودند اما در تاریخ بشری تشییعی با عظمت، هیبت، اندازه و کیفیت تشییع ۳۰ سال پیش امام خمینی(قدس سره الشریف) سراغ نداریم. به لحاظ حجم در آن ابعاد میلیونی و به لحاظ محتوا، این اندازه عاطفه، گریه، غم، درد و تأسف برای ارتحال این رهبر. آن سیل عظیم محبت که ملت ایران در تشییع امام خمینی (قدس سره الشریف) به نمایش گذاشتند.

اما جهان در تشییع حاج قاسم سلیمانی، در تهران شاهد چه بود؟ برخی گفتند ۵ و برخی گفتند ۷ میلیون نفر. در هر صورت یک تجمع انسانی عظیم بود. مثل تشییع امام بود؟ کمی کم‌تر؟ کمی بیش‌تر؟ این دقت نیاز دارد اما این تشییع پس از تشییع امام خمینی در تاریخ بی‌مانند است. و جالب‌تر این که -چون من هم مانند مردم پی‌گیری می‌کردم- پیش از طلوع آفتاب خیابان‌ها و میدان‌های اصلی تهران پر از مردم بود. یعنی مردم نماز صبح را خواندند و به میدان‌ها و خیابان‌ها آمدند و در طول روز و تا پس از غروب آفتاب ماندند تا این‌که پیکر شهدا به میدان آزادی رسید و به شهر قم منتقل شد. تا پس از غروب آفتاب ماندند. چندین ساعت در سرمای شدید. همه‌ی اعضای خانواده آمده بودند و مانده بودند و خشم و غمشان و تأثرشان را ابراز می‌کردند و نمی‌رفتند، تا این‌که پیکر از تهران خارج شد. واقعیت آن است که می‌خواهم بگویم نه‌تنها این تشییع در تاریخ بی‌مانند بود بلکه اجازه می‌خواهم بگویم ملت ایران در تاریخ بی‌مانند هستند. من نه تعارف می‌کنم و تملق کسی را می‌گویم. امروز روی کره‌ی زمین یک ملت به من معرفی کنید که اگر همین لحظه رهبر یا یکی از فرماندهان و عزیزانش فوت کند حاضر است در روزی چنین سرد پس از نماز صبح به خیابان بیاید و برای همراهی این پیکر در آن ازدحام مهیب، با همسر و فرزندان و خانواده‌اش تا پس از غروب میان میلیون‌ها نفر دیگر سر پا بایستد. همین صحنه در اهواز، مشهد، قم و کرمان تکرار شد. حتی اهالی این استان‌ها هم می‌گفتند چنین چیزی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران و در راهپیمایی‌های ایام انقلاب، پس از انقلاب و روز قدس بی‌سابقه است. استان‌های ایران چنین چیزی را به خود ندیده بودند. سالخوردگان، کودکان، مردان و زنان آمده بودند و غمگین، گریان، متأثر و خشمگین بودند. دولت این‌ها را نیاورده بود. بخشنامه نزده بودند همه‌جا را پر کنید. خودشان آمده بودند. شما می‌توانید مردم را به خیابان بیاورید اما می‌توانید کاری کنید ساعت‌ها گریه و ابراز غم و خشم کنند؟ این یک پیام بسیار بزرگ است. پیام تشییع در همه‌ی شهرهای ایران، پیامی بسیار بزرگ است. من از برخی متخصصان بزرگ امریکایی خواندم که می‌گفتند تشییع تهران، ترامپ و دولتمردانش را ترساند. این موضوعی که است که کمی بعد هنگام صحبت درباره‌ی حمله به عین الاسد به آن باز خواهم گشت.

اما اجازه دهید پیش از آن کمی روی موضوع تشییع جنازه‌ی حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی و شهدا در شهر اهواز درنگ کنم. همه‌ی استان خوزستان به شهر اهواز آمدند. برادران اهواز می‌گفتند چنین تجمع بشری‌ای هرگز، هرگز، هرگز در تاریخ معاصر و گذشته‌ی خوزستان سابقه ندارد. معنای این تجمع عظیم میلیونی در خوزستان چیست؟ پیام بسیار قدرتمندی دارد. و این پیام برای برخی کشورهای خلیج است که از خوزستان و اهواز علیه جمهوری اسلامی ایران توطئه می‌کنند و می‌کوشند از موضوع نژاد، قوم، عربیت و حتی موضوع مذهبی و فرقه‌ای علیه ایران سوء استفاده کنند. می‌کوشند از برخی شرایط سخت خوزستان سوء استفاده کنند. وقتی من تشییع جنازه‌ی حاج قاسم را در خوزستان دیدم، به آل سعود و این نظام‌های بی‌چاره‌ی خلیجی و سروران امریکایی و غربی‌شان گفتم امروز آیه‌ی «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ (مائده/۳)» بر جمهوری اسلامی صدق می‌کند. اگر بخواهیم تطبیقش دهم می‌گویم امروز دسیسه‌چینان از حکومت و دولتتان و امکان غلبه بر شما نا امید شدند. کسی این پیام خوزستان را دست کم نگیرد. این یک پیام بسیار قدرتمند و مهم و پرمعناست.

در هر صورت، با مشاهده‌ی این صحنه در ایران، انسان احساس می‌کند به برکت این خون‌های پاک با تولد دوباره‌ی انقلاب اسلامی و مفاهیم، احساسات، امیدها و ارزش‌های آن در ایران مواجه است. این تنها از خوزستان هم نبود، می‌توانم بگویم به عقیده‌ی من صحنه‌ی این تشییع در تمام ایران امریکایی‌ها و غیرامریکایی‌هایی را که روی درون ایران، تحریم‌ها، محاصره‌ها، فتنه‌ها و تحریک‌ها شرط می‌بندند، کاملا مأیوس ساخت.

امروز یا دیروز چند صد نفر در یکی از دانشگاه‌های ایران در اعتراض به مدیریت شرایط در سرنگونی هواپیمای اکراینی، اعتراض کردند. در حالی که می‌دانیم در همه‌ی کشورهای جهان چنین تجربه‌ای وجود نداشته که کشوری در نتیجه‌ی خطای انسانی، هواپیمایی را سرنگون کند و یکی دو روز یا چند روز بعد اعتراف کند، واقعیت را بگوید، چیزی را پنهان نکند، مجادله نکند، تعارف نکند و… . این شفافیت، شجاعت و وضوح در جهان بی‌سابقه است. خیلی خب، با این حال برخی کوشیدند سوء استفاده کنند. ترامپ برایشان توئیت زد. یعنی آن‌ها را دید اما طرف مقابل را… البته قطعا میلیون‌ها نفر دیگری را هم دید که آمدند و به او و دولت و قاتلان جنایت‌کارش مرگ فرستادند. در هر صورت، این صحنه‌ها و این خون، جمهوری اسلامی را از درون ایمن ساخت و بار دیگر زنده و قدرتمند و یکپارچه ساخت و بار دیگر به آن، ایمنی قدرتمند و عظیمی بخشید. و این در چهارچوب نبرد و حملات کنونی و به‌ویژه نبرد سال‌های اخیر از سوی ایالات متحده‌ی امریکا، بسیار مهم است.

همچنین یکی از معانی این شهادت بزرگ نیروی عظیم و تازه‌ای بود که به ارزش‌های جهاد، پایداری، شهادت، مقاومت، فداکاری، جان‌فشانی، اخلاق، ارزش‌ها، اخلاص و پاک‌بازی بی‌مرز در راه مستضعفان و ستم‌دیدگان بخشید؛ ارزش‌هایی که در ده‌ها سال گذشته کوشیدند آن‌ها را بمیرانند یا تحقیرش کنند. برادران و خواهران، شما می‌دانید که در جهان کوشش فرهنگی و رسانه‌ای بزرگی برای تحقیر و تمسخر هر چیزی به نام جهاد، مجاهد، شهادت، شهید، مقاومت و بازدارندگی وجود دارد. برخی افراد بی‌ارزش در لبنان وقتی می‌خواهند ما را ریش‌خند کنند به ما می‌گویند نیروی بازدارندگی. یعنی این واژه به مسخره تبدیل شده است. همچنین در برابر کسی که برای دیگران پاک‌بازی، فداکاری و جان‌فشانی می‌کند می‌گویند برو به خودت، خانواده‌ات، خانه‌ات و فرزندانت برس. در چنین جهانی اسلام، انقلاب اسلامی و مکتب امام خمینی حاج قاسم سلیمانی را معرفی می‌کند که خانواده‌اش و پسران و دخترانش کم‌تر می‌دیدندش؛ در حالی که وی بسیار به خانواده‌اش علاقه داشت. می‌توانست همیشه پیش خانواده‌اش باشد. اما اکثر عمر شریفش را در جبهه‌ها و میدان‌ها و خدمت به مجاهدان و ستم‌دیدگان و دفاع از مستضعفان گذراند. حاج ابومهدی نیز همین‌طور. می‌توانست مدام نزد همسر و دخترانش باشد اما بیش‌تر عمر شریفش را در [جبهه‌ها] گذارند. این چیزهاست که امروز در حال معرفی آن‌ها هستیم.

در مقابل، فرهنگی که امریکایی‌ها و دارودسته‌شان به جهان عرب ما آورده‌اند چیست؟ می‌گویند لبنان به فلسطین چه ربطی دارد؟ لبنان به سوریه چه ربطی دارد؟ سوریه به عراق چه ربطی دارد؟ ایران به عراق چه ربطی دارد؟ ایران چه ربطی به فلسطین دارد؟ این شخص چه ربطی به آن ربط دارد؟ می‌گویند عزیزم، چه کسی در لبنان شما را مأمور کرده از لبنان و خاک لبنان دفاع کنید و بازداشتیان لبنان [در زندان‌های اسرائیل] را بیرون بیاورید؟ فرهنگی که می‌کوشند آن را اشاعه دهند و پیش ببرند همین نیست؟ این شهادت بزرگ بار دیگر فرهنگ مقاومت، جهاد، فداکاری، پاک‌بازی، جان‌فشانی و دهش را زنده کرد. این هفته حتی در لبنان پیام‌های زیادی از برادران و فرماندهان و مسئولان مقاومت به من رسید که درخواست داشتند به آن‌ها اجازه‌ی عملیات استشهادی داده شود. این شهادت بزرگ و مظلومانه این را دوباره ساخت و پیش راند یا دست کم آن را به سطح آورد و علنی کرد.

آخرین موضوع در این بخش: یکی از مهم‌ترین معانی و پیامدهای این شهادت بزرگ، این است که بار دیگر تصویر روشن و واقعی امریکا را به ملت‌ها، دولت‌ها و حکومت‌های ما ارائه داد. در طول این مدت با وجود همه‌ی آن‌چه امریکا در منطقه‌ی ما مرتکب می‌شود، برخی اصرار دارند که امریکا دوست ماست چون امریکا پشتیبان حکومت‌ها و ملت‌ها و ضامن امنیت و ثبات است، در حالی که درست عکس این است. این شهادت هم‌زمان مظلومانه و بزرگ که ارتش امریکا آن را رقم زد و ترامپ و حاکمیت امریکا آن را علنا بر عهده گرفتند و کشتن بزرگ‌ترین فرماندهان و بهترین برادران ما به این شکل جنایت‌کارانه و وحشیانه، پرونده‌ی همه‌ی جنایت‌های امریکا در منطقه‌ی ما را می‌گشاید و آن‌ها را در کانون توجه قرار می‌دهد و این موضوع را به جای درست و طبیعی‌اش باز می‌گرداند و [ثابت می‌کند] امریکا دشمن نخست و واقعی ما و شیطان بزرگ و سردمدار طغیان، استبداد، فساد، سلطه، ظلم و استبکار در جهان ماست. جنایت‌های امریکا حتی در سده‌ی گذشته و سده‌ی کنونی، میلیون‌ها نفری که امریکا آن‌ها را کشت و جنگ‌هایی که امریکا به راه انداخت، باید با قدرت به فرهنگ، ذهن و فهم مردم بازگردد. الآن نمی‌خواهم برایتان لیست کنم. لیستش آماده روی سایت‌ها هست، می‌توانید ببینید امریکا چند جنگ به راه انداخت و چند میلیون نفر را در جهان کشت. بزرگ‌ترین جنایت‌کار جهان و همچنین منطقه‌ی ما، این شیطان بزرگ و دولت‌های پیاپی امریکاست. دولت‌های پیاپی امریکا و شیطان بزرگ، مسئول نخست پشتیبانی و حمایت و بقای اسرائیل اشغال‌گر فلسطین و جنگ‌افروز و جنایت‌کار پیش و پس از ۱۹۴۸ و تا امروز و همه‌ی ستم‌هایی است که از سوی رژیم صهیونیستی به ملت فلسطین و ملت‌های منطقه روا داشته شده. به اعتراف خود ترامپ، تروریسم تکفیری را امریکا به منطقه‌ی ما آورد. داعش را امریکا ساخت و آورد تا ملت‌ها، جوامع، ارتش‌ها، دولت‌ها، حکومت‌ها، تمدن‌ها، تاریخ، اکنون و آینده‌ی ما را نابود سازد. هر عملیات انتحاری که در هر جایی از جهان اسلام اجرا می‌شود، هر جنایتی که در یک مسجد یا کلیسا رخ می‌دهد، باید رویش نوشته شود ساخت امریکا. چون داعش دست‌نشانده‌ی امریکا برای سلطه، سیطره، بازگشت به منطقه، جنگ‌ها و فتنه‌ها و درگیری‌های داخلی است. این ساخت ایالات متحده‌ی امریکاست و ملت‌ها نباید این را فراموش کنند. باید در تشخیص دشمن واقعی ملت‌ها و امتمان به خطا نرویم. هر کشوری وقتی می‌خواهد درباره‌ی امنیت ملی‌اش بحث کند اگر به این نتیجه نرسد که امریکا برای امنیت ملی‌اش خطر و تهدید به شمار می‌آید، پس لوازم امنیت ملی‌اش را نشناخته است. یا جاهل است یا پشت ترس و بزدلی‌اش پنهان شده. امریکا، تهدید اول و اسرائیل فقط دست‌نشانده‌ی امریکاست. یک پادگان نظامی امریکایی است که در منطقه‌ی ما کاشته شده. اما تهدید اول امنیت ملی هر کشور و ملتی، ایالات متحده‌ی امریکاست. غارتگر نخست نفت و گاز و منابع کشورها و منطقه‌ی ما، ایالات متحده‌ی امریکاست. این [نتیجه‌گیری] باید از پیامدها و نتایج این شهادت بزرگ باشد.

سوم: پاسخ یا قصاص عادلانه که یکشنبه‌ی گذشته درباره‌اش سخن گفتیم و حضرت آقا و مسئولان ایرانی و عراقی و گروه‌های مقاومت در همه‌ی منطقه درباره‌اش صحبت کردند. می‌خواهیم برگردیم و کمی به این موضوع بپردازیم. یک جمله‌ی مشخص وجود دارد: پاسخ جنایت امریکا در به شهادت رساندن حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس و برادرانشان، یک عملیات واحد نیست بلکه یک مسیر است. یک مسیر طولانی که باید به اخراج حضور نظامی امریکا در منطقه‌ی ما، منطقه‌ی خاورمیانه یا چنان‌که حضرت آقا می‌گویند منطقه‌ی غرب آسیا بیانجامد. پس پاسخ، یک عملیات واحد نیست. آن‌چه در عین الاسد رخ داد تنها یک سیلی بود، پاسخ شهادت حاج قاسم سلیمانی نبود. اگر کسی می‌خواهد درباره‌ی حمله به پایگاه عین الاسد به عنوان پاسخ مذکور بحث کند یا به آن بپردازد، کاملا در اشتباه است. این همان‌گونه که حضرت آقا روی آن نام گذاشتند، یک سیلی به نیروها و پایگاه‌های امریکا بود. یک سیلی در یک مسیر طولانی. یک آغاز نظامی قدرتمند بود. این گام نخست و یک گام قدرتمند و زلزله‌افکن در مسیر طولانی پاسخ به این جنایت بود که در صدر جنایت‌های امریکا در منطقه قرار می‌گیرد. و همان‌گونه که گفتم این مسیر باید به اخراج و پایان حضور نظامی امریکا در منطقه‌ی ما بیانجامد.

می‌خواهم کمی به این سیلی بپردازم سپس درباره‌ی این مسیر سخن خواهم گفت. اولا وقتی چند روز پیش نیروی موشکی سپاه پاسداران شبانه این حمله‌ی موشکی را به انجام رساند، هدف اصلی‌شان پایگاه عین الاسد بود. به اربیل هم به عنوان یک پیام معنوی یک یا دو موشک زدند اما هدف نظامی و فیزیکی‌شان، پایگاه عین الاسد بود. چند عدد موشک را از فاصله‌ی چند صد کیلومتری شلیک کردند و این موشک‌ها به اذعان وزیر دفاع امریکا به قلب آن پایگاه و به هدف خورد. این یک رخداد عظیم و زلزله‌افکن بود و همه‌ی منطقه را… ما تمام شب و روز پی‌گیر بودیم. منطقه در آستانه‌ی جنگ بود. می‌خواهم کمی به معنای این سیلی و ضربه بپردازم. البته از همان ساعت‌های نخست، برخی رسانه‌های امریکا و برخی رسانه‌های خلیجی که از خود امریکا‌یی‌ها امریکایی‌ترند، آماده شدند برای پاسخ امریکا. من از همان لحظه که ترامپ گفت هیچ کشته و زخمی‌ای در کار نیست، فهمیدم ترامپ موضوع را خواهد بلعید و سکوت خواهد کرد. این سیلی را کوچک و بی‌مقدار شمردند. عادتشان این است. اما اگر بخواهیم منصف باشیم، بیایید کمی به این سیلی بپردازیم.

اولا این سیلی و این حمله‌ی بزرگ نظامی نشان‌دهنده‌ی شجاعت بی‌نظیر رهبری و ملت ایران است که پشت رهبرشان هستند؛ یک شجاعت وصف‌ناپذیر. صحبت درباره‌ی چیست؟ شما در حال کوبیدن پایگاه نظامی و نیروهای امریکا هستید. این موضوع، همان‌گونه که همه‌ی متخصصان و تحلیل‌گران در روزهای گذشته گفتند، از زمان جنگ دوم جهانی بی‌سابقه است. در حال صحبت درباره‌ی یک حکومت هستیم، نه یک سازمان، تشکیلات یا جنبش مقاومت. این‌ها رخ داد. نیروهای مارینز را در بیروت زدند اما این‌جا صحبت از یک کشور است. کشوری که نظام، مسئولان، ارتش و چندین پالایشگاه، کارخانه، فرودگاه، بندر و… دارد. به قول معروف، چیزهایی برای از دست دادن دارد. این تصمیم و پا پیش گذاشتن نشان‌دهنده‌ی یک شجاعت بی‌نظیر و بی‌مانند است. از زمان پایان جنگ جهانی، چه کسی در کره‌ی زمین و این جهان جرأت کرد رو به روی امریکا بایستد و یکی از پایگاه‌هایش را با موشک بزند؟ چه کسی جرأت کرد؟ به‌ویژه آن‌که در روزهای گذشته مسئولان امریکایی تهدید کردند. توئیت ترامپ را به یاد بیاورید. اگر زدید و فلان کردید من سریع و شدید و قدرتمند پاسخ می‌دهم. تهدید کرد من ۵۲ نقطه‌ی ایران از جمله برخی آثار باستانی را می‌زنم. همه‌ی این‌ها را قورت داد. رهبری ایران وقتی این تصمیمات را می‌گرفت، این‌ها را می‌دانست. پس نخستین معنای این ضربه و سیلی، این شجاعت و جرأت و پا پیش نهادن است. این در گذشته بوده و در آینده هم ادامه دارد. یعنی ای امریکایی‌ها، ای دار و دسته‌ی امریکا در منطقه، شما با چنین رهبری، نظام و ملتی رو به رو هستید. اگر خیال کرده‌اید که آن‌ها ترسیده‌اند، ضعیف شده‌اند، سست شده‌اند، بزدل‌اند، بازگشته‌اند یا احساس شکست می‌کنند، هرگز این‌گونه نیست. این شاید قدرتمندترین تصمیم در زندگی حضرت آقا پس از رحلت امام (رضوان الله تعالی علیه) بود. بنده نمی‌خواهم خیلی توصیف کنم اما این تصمیم واقعا یک قله‌ی بلند در شجاعت است. ما می‌دانیم گرفتن چنین تصمیمی یعنی چه. ممکن است پیامدهای خطرناکی داشته باشد. ممکن است به جنگ منجر شود.

دوم آن است که این ضربه یا سیلی از قدرت نیروی نظامی ایران که همواره کسانی هستند که می‌خواهند کوچک بشمارندش، پرده برداشت. برخی هستند که اصولا حقیرند و دوست دارند حقیر باشند و خودشان را تحقیر می‌کنند و نمی‌پذیرند که کسی در این امت قدرتمند و مقتدر باشد و اگر حرفی زد عمل کند چون خودشان این‌گونه نیستند. این ضربه از قدرت نظامی ایران پرده برداشت. موشک‌ها صد در صد ساخت ایران بودند و از شرکت‌های اسلحه‌سازی ایالات متحده‌ی امریکا خریده نشده بودند و برایش صدها میلیون دلار از پول ایران پرداخت نشده بود! ساخت ایران و متخصصان ایرانی بود، بدون نیاز به متخصص خارجی. همچنین مسئله‌ی تعیین هدف و متخصات و عملیات اجرایی را افسران و سربازان ایرانی اجرا کردند، نه اجیرانی امریکایی یا غیر امریکایی مثل برخی کشورها. تصمیم، سلاح و اجرا ایرانی بود و موشک‌ها به دقت به هدفشان خوردند. من شنیدم و گفتم ۱۳ موشک بوده و وزیر دفاع امریکا گفت ۱۱ موشک به داخل پایگاه اصابت کرده است. موشک‌هایی که از فاصله‌ی صدها کیلومتری شلیک شده بودند. معنای این برای امریکا چیست؟ یعنی همه‌ی پایگاه‌های امریکا در منطقه در تیررس موشک‌های ایران هستند. در حالی که می‌دانیم جمهوری اسلامی موشک‌هایی دقیق‌تر از این موشک‌ها در اختیار دارد اما به کارشان نگرفت. آن‌ها به کنار. با وجود این‌که امریکایی‌ها در وضعیت آماده‌باش شدید بودند و پیش‌بینی می‌کردند که ایران پاسخ دهد، نتوانستند این موشک‌ها را سرنگون کنند. وضعیت همه‌ی پایگاه‌هایشان همین است. این پیامی است به همه‌ی کسانی که در کنار امریکا علیه ایران دسیسه می‌چینند و پیامی قدرتمند به رژیم صهیونیستی است که همواره در فکر بازی با ایران است. نتانیاهو مدام خواب می‌بیند که نیروی هوایی‌اش را بفرستد و برخی تأسیسات هسته‌ای ایران را بزند و نظامیان و شخصیت‌های امنیتی رژیم صهیونیستی با او مخالفت می‌کنند. او می‌خواهد از این طریق افتخار کسب کند اما این احمق نمی‌داند خودش و رژیمش را به کجا خواهد کشاند. پیام این حمله برای صهیونیست‌ها بسیار قدرتمند بود. وقتی به تهدیدهای حضرت آقا یا مسئولان ایران درباره‌ی رژیم اسرائیل گوش می‌دهند، باید این تهدیدها را جدی بگیرند. این چیزی است که تحلیل‌گران و متخصصان اسرائیلی در روزهای گذشته خوانده‌اند. حمله‌ی موشکی به عین الاسد عراق بود اما عزایش در رژیم صهیونیستی گرفته شد! یعنی اگر به ایران تجاوز کنید یا دسیسه بچینید یا ایران را تهدید کنید، این چیزی است که در انتظار شماست. ایران چنین قدرت و توانی دارد. به همین علت برادران و خواهران، این ضربه بسیار مهم و بزرگ بود. حالا این‌که کشته و زخمی داشته یا نداشته را گذر زمان مشخص می‌کند. دیروز خبرنگار سی.ان.ان. وارد شد و تصاویری از ویرانی عظیم درون پایگاه گرفت و گفت این‌ها اثرات تنها یک موشک است. خیلی خب، فرض کنیم نظامیان را به پناهگاه فرستاده یا دور نگه داشته بودند. هیچ کس آن‌جا نگهبان نبوده است؟! در هر صورت خسارت‌های نظامی بسیار گسترده بود. صحبت درباره‌ی رادارهای بسیار پیشرفته، تجهیزات، چندین هواپیما و پایگاه است. چه کشته‌ای در کار باشد و چه نباشد این ضربه به خودی خود، به همین شکل، چنین معانی‌ای دارد.

یکی از معانی آن شکستن هیبت امریکاست. حمله به عین الاسد هیبت امریکا را در چشم دوستان و دشمنان شکست. گفتند اه، امریکایی‌ها دست و پایشان را جمع کردند؟! بله، جمع کردند کردند. در روزهای گذشته روی یک پا ایستاده بودند. بله، روی یک پا ایستاده بودند. این‌ها امریکایی‌ها هستند، مردم. این کاری است که ایران در روزهای گذشته کرد. به همین علت، یکی از ماتم‌هایی که در اسرائیل گرفتند این است که ترامپ واقعا در حال عقب‌نشینی از عراق و منطقه و رها کردن ماست. امروز این صحبت بسیار در رژیم دشمن رایج است. هیبت امریکا شکست. پاسخ امریکا چه بود؟ زبانشان را خوردند. به چه بهانه‌ای؟ گفتند ای امریکایی‌ها خوشحال باشید، کسی کشته نشده است. شما که هستید؟ شما امریکا هستید و این پایگاه امریکا بود. هزاران سرباز امریکا پنهان شدند، عقب‌نشینی کردند، دست و پایشان را جمع کردند و در هراس شدید به پناهگاه رفتند. به پایگاه شما موشک زده‌اند و یک کشور مسئولیت آن را بر عهده گرفته است. تجهیزات و رادارها و هواپیماهای شما را زده‌اند. موضوع تمام شده است؟ موضوع را قورت دادند. شما فقط قالب موضوع را ببینید. ما در لبنان در این زمینه بسیار تجربه داریم. قالب کنفرانس خبری را که صبح گذاشتند ببینید. نائب رئیس جمهور، وزیر خارجه، وزیر دفاع و فرماندهان ارتش امریکا ایستاده بودند و او آمد. چهره‌ها نشان‌گر چه بود؟ آیا امریکای پیروز و مقتدر و برتر را القا می‌کرد؟ امریکایی که [حریفش را] شکست داده است؟ یا کاخ سفید مراسم ختم بود؟ برگردید و چهره‌هایشان را ببینید. بعد که درباره‌ی این موضوع صحبت کرد، رفت سراغ موضوعی دیگر. تا وقتی من رئیس جمهور باشم نمی‌گذارم ایران به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند! ایران به سلاح هسته‌ای دست پیدا نخواهد کرد. ایران اصلا دنبال سلاح هسته‌ای نیست. این دیگر چه حرف مسخره‌ای است. رفت سراغ موضوعی دیگر. موضوع را قورت داد. و به روشنی گفت از نیروی نظامی استفاده نمی‌کنیم و می‌رویم سراغ تحریم‌ها. خب، چرا؟ برادران و خواهران، خیلی ساده، چون قدرتمند، شجاع و مقتدر است. چیزی که جلوی ترامپ را گرفت… من مطمئنم آن شب وقتی جلسه گذاشتند نظامیان به او گفتند اگر بخواهی الآن به ایران پاسخ دهی ایرانی‌ها موشک‌هایشان را برای همه‌ی پایگاه‌های ما در منطقه آماده کرده‌اند و به همه‌ی پایگاه‌های ما در منطقه حمله خواهد شد. ایرانی‌ها از طریق واسطه‌ها به امریکایی‌ها گفتند و اعلام کردند اگر به ما پاسخ دهید همه‌ی پایگاه‌هایتان در منطقه و اسرائیل را خواهیم زد. نظامیان گفتند ما نمی‌توانیم از پایگاه‌هایمان دفاع کنیم. یک نمونه‌اش عین الاسد. و شاید کار به جنگ بکشد. چه کسی گفته ترامپ می‌خواهد امروز سراغ جنگ برود؟

علاوه بر این، تشییع در ایران را دست کم نگیرید. این بخشی از پیام قدرتمند در پاسخ [به ترور] بود مبنی بر این‌که تصمیم پاسخ، تنها تصمیم رهبر یا مسئولان حکومت نیست بلکه تصمیم و آرزوی ملت ایران است که حاضرند برای دفاع از کرامتشان و خون‌خواهی شهید بزرگشان، حاج قاسم سلیمانی، بجنگند. به همین خاطر به‌سادگی حرفش را قورت داد، عقب‌نشینی کرد و برگشت و آمد یک سخنرانی بدون تهدید کرد و البته دروغ‌هایش را تکرار کرد. گفت من ایران را به مذاکره دعوت می‌کنم. چه کسی این را می‌گوید؟ کسی که شب قبل ۱۱ موشک بزرگ به نیروهایش در پایگاه عین الاسد خورده است. و می‌گوید ایران را به همکاری در فعالیت‌های مشترکی همچون جنگ با داعش فرا می‌خوانم. ای منافق بزرگ، تو می‌خواهی با داعش بجنگی؟! در حالی که بزرگ‌ترین دو فرماندهی را که در منطقه با داعش جنگیدند و شکستش دادند کشتی؟ و داعش برای کشته‌شدنشان جشن برپا کرد. همچنین به ملت ایران می‌گویی من خواهان پیشرفت شما هستم؟ عجب دروغگویی! تو خواستار پیشرفت ملت ایران هستی و همزمان شدیدترین تحریم‌ها و محاصره‌ها در تاریخ ایران را بر آن‌ها تحمیل می‌کنی؟! سپس جای دیگری، نه در کنفرانس خبری، در سخنان و مصاحبه‌هایش دروغ‌هایش را برای امریکایی‌ها تکرار می‌کند. می‌خواهد بهانه بیاورد. امریکایی‌ها از او می‌پرسند تو ما را به کجا رسانده‌ای؟ من به خاطر لباسم و این‌که طلبه‌ام و درست نیست این تصویر را بیاورم اما توصیه می‌کنم کاریکاتوری را که واشنگتن پست از او چاپ کرد ببینید. کاریکاتور واشنگتن پست درباره‌ی موشک‌های ایران در عین الاسد و موضع‌گیری ترامپ. ببینیدش. برای این‌که بهانه بیاورد می‌گوید من دستور کشتن سلیمانی را دادم چون در حال برنامه‌ریزی برای منفجر کردن سفارت‌های امریکا در منطقه بود. این دروغ‌گو به ملت خود هم دروغ می‌گوید. معروف است که گرچه همه‌ی رئیس‌جمهورهای تاریخ ایالات متحده‌ی امریکا دروغ‌گو بودند اما ترامپ دروغ‌گوترین آن‌هاست. حاج قاسم سلیمانی هرگز برای منفجر کردن سفارت‌های امریکا برنامه‌ریزی نمی‌کرد. هرگز. نه نقشه‌اش را داشت و نه چنین چیزی در ذهنش بود. هرگز. این‌ها دروغ‌های ترامپ برای پوشاندن علت‌های واقعی ارتکاب این جنایت است. در هر صورت این عقب‌نشینی امریکا و این سیلی ایران، درسی برای همه است که شجاع باشند و به توان و امکاناتشان اطمینان داشته باشند و همچنین باور داشته باشند و هشیار باشند که قدرت امریکا هر اندازه هم که فراوان و عظیم باشد اما تصمیم‌گیران امریکا در شرایط مختلف از ضوابط و مرزها و شرایط معینی پیروی می‌کنند. در هر صورت، این یک سیلی در طول یک مسیر بود.

بسیار سریع می‌روم سراغ موضوع آخر یعنی باقیمانده‌ی مسیر. این‌جا درباره‌ی دو چیز سخن خواهم گفت. اولا: عراق. چرا؟ چون عراق صحنه‌ای است که جنایت در آن صورت گرفت. اگر اولویت‌بندی کنیم، پس از ایران، شایسته‌ترین کسی که وظیفه‌ی پاسخ به این جنایت را دارد عراق است. اولا چون جنایت در خاک عراق و ذیل حق حاکمیت عراق و در راه فرودگاه بغداد صورت گرفت. ثانیا چون این جنایت یک فرمانده بزرگ و رسمی عراق، نائب رئیس بسیج مردمی و چند فرمانده و نیروی رسمی بسیج مردمی را نیز هدف قرار داد. ثالثا چون این جنایت حاج قاسم سلیمانی و برادران ایرانی‌اش را هدف قرار داد که فداکار و مدافع ملت عراق بودند. پس از ایران، عراق اولین کسی است که وظیفه‌ی پاسخ به این جنایت را دارد. اولین پاسخ، تشییع شهدا و موضع‌گیری مراجع دینی، علما، نیروهای سیاسی، حوزه‌های علمیه، ملت عراق و… و دومین پاسخ، موضع‌گیری نخست‌وزیر و پارلمان عراق بود. این‌جا داخل پرانتز از آقای مسعود بارزانی خواهش می‌کنم قدرشناس حاج قاسم سلیمانی باشد چون خود ایشان چند سال پیش به این کمک اعتراف کرده است. امروز نیز باید به آن اعتراف کند. وقتی داعش نزدیک اربیل بود، وقتی نزدیک بود اقلیم کردستان به دست داعش بیافتد و تو با همه‌ی دوستانت تماس گرفتی و هیچ کس کمکت نکرد و با ایرانی‌ها تماس گرفتی و به اعتراف خودت فردا حاج قاسم به همراه برادرانش آمد آن‌جا و من می‌افزایم که برادرانی از حزب الله نیز همراه او بودند و همراهش به اربیل رفتند. حاج قاسم و برادرانش که به اربیل رفتند، به من گفتند که مسعود بارزانی می‌لرزید. دستانش از شدت ترس و نگرانی می‌لرزیدند اما حضور سریع حاج قاسم سلیمانی و جمهوری اسلامی در کنار شما این خطر بی‌سابقه در تاریخ منطقه‌ی شما در کردستان را از شما دور کرد. امروز شما نیز مسئولیت دارید قدرشناس باشید و در کنار دیگر مسئولان در دولت، پارلمان و نیروهای عراق، بخشی از پاسخ باشید. در هر صورت، یکی از مهم‌ترین نمونه‌های پاسخ واقعی، اخراج نیروهای امریکایی از عراق است. پارلمان عراق این را مصوب کردد که از ایشان متشکریم. یک تصمیم بزرگ، شجاعانه، جرأتمندانه و مهم بود. نخست‌وزیر، سید عادل عبدالمهدی، در کمال شجاعت و صداقت در حال پی‌گیری اجرای این مصوبه است و به صورت علنی از پومپئو خواست نمایندگانی برای مذاکره درباره‌ی سازوکار عقب‌نشینی نیروهای امریکا بفرستد. رهبران، مسئولان و ملت عراق در حال پی‌گیری این موضوع هستند. اگر این را به نتیجه برسانند، این قدر متیقن و زیباترین پاسخ به این جنایت عجیب است. این آرزوی حاج قاسم و ابومهدی بود که روزی عراق از اشغال رها و از تروریست‌های تحت نظر آن‌ها و از بالگردهای اشغالگران که افسران و رهبران داعش را در میان استان‌ها جابه‌جا می‌کنند، پاک شود. این ارزشمندترین آرزوی آن‌ها بود و [امروز] ملت عراق این مسئولیت را بر عهده گرفته است و اگر امریکایی‌ها خارج نشوند، این ملت عراق و گروه‌های مقاومت هستند که تصمیم می‌گیرند با نیروهای اشغالگر چگونه رفتار کنند. قاعدتا باید بدانیم که سردمداران امریکا از طریق بازی با اختلافات داخلی و احیای فتنه‌ها و تهدید به تحریم و مصادره‌ی سپرده‌های عراقی در امریکا، در حال تلاش برای لغو این موضع‌گیری تاریخی عراقیان هستند. امریکا ملت عراق را در برابر دو گزینه می‌گذارد: یا به من تحمیل می‌کنید که خارج شوم و من شما را کیفر می‌دهم و دارایی‌هایتان را مصادره می‌کنم، یا به من اجازه می‌دهید بمانم و شما را اشغال و نفت و منابعتان را غارت کنم. خودتان انتخاب کنید عراقی‌ها. این چیزی است که امریکا در عراق می‌خواهد. او از شما نفت و منابعتان را می‌خواهد. او می‌خواهد بر کشور شما سلطه پیدا کند و عراقی‌ها هستند که انتخاب خواهند کرد.

آخرین موضوع و آخرینشان در بخش چهارم: بقیه‌ی مسیر از نگاه خط مقاومت. پس از سیلی عین الاسد و تحولات موجود در عراق، معتقدم که نوبت فعالیت خط مقاومت در حال فرا رسیدن است. آن‌چه چند روز پیش از سوی همه بیان شد، سخنی برای مصرف داخلی و هضم ضربه‌ای که به خط مقاومت وارد شد و روحیه دادن به مردم، نبود. مقاومت در هدف بزرگی که مطرح کرد جدی، راستگو و هدفمند است. روزها، هفته‌ها و ماه‌های پیش رو در این باره شهادت می‌دهند. این مسیر، طولانی است. طولانی است. امریکایی باید پایگاه‌ها، سربازان، افسران و ناوهایشان را از منطقه‌ی ما بیرون ببرند. باید بروند. جایگزین چیست؟ می‌خواهم موضوع را به شیوه‌ای متفاوت با یکشنبه‌ی گذشته بیان کنم. گفتم عمودی آمده‌اند. اما این بار می‌گویم جایگزین عمودی رفتن، افقی رفتن است. جایگزین، این است و این تصمیم قطعی خط مقاومت است. موضوع، زمان است و هیچ شوخی نیست. هر کس خیال کرده این اتفاق و شهادت بزرگ و این خون‌های پاک ریخته‌شده در طول هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌ها به فراموشی سپرده خواهد شد، این‌گونه نیست. ما از آغاز یک مرحله و برهه و دورانی تازه در منطقه صحبت کردیم. و این چیزی است که روزهای پیش رو، خبرهایش را خواهند آورد اما نیازمند پافشاری بیش‌تر بر این موضع است و این مسئولیت همه‌ی امت است و من امروز به روحیه، ثبات، بلندهمتی، جرأت و شجاعت در جهان عرب و اسلام ما و آمادگی و هشیاری و فهم عظیم حجم خطرهای موجود اطمینان دارم و از آن مطلعم. سردمدران امریکا و قاتلانی که این جنایت را مرتکب شدند و جنایت‌های مختلفی را در منطقه و کشورهای ما به انجام می‌رسانند هزینه‌ی هنگفتی خواهند داد و پی خواهند برد که در تخمینشان اشتباه کرده‌اند. پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی من از ترامپ و پنس، نائب رئیس و وزیر خارجه و وزیر دفاع و مشاور امنیت ملی و تعدادی از نمایند‌ه‌های جمهوری‌خواه مجلس سنای امریکا شنیدم که می‌گفتند پس از کشته شدن سلیمانی، جهان جای امن‌تری است. شما در اشتباهید و به‌زودی به اشتباهتان پی خواهید برد. به زودی با خون به این پی خواهید برد. کدام جهان امن‌تر است؟ جهان کسانی که خاکشان اشغال شده؟ جهان مستضعفان؟ جهان ملت‌های فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان، یمن، بحرین و منطقه؟ این‌ها؟ شما در حال صحبت درباره‌ی جهان صهیونیست‌ها و زورگویان و مستکبران هستید. گذر روزها به شما نشان خواهد داد که پس از شهادت سلیمانی، جهان جای دیگری خواهد شد و دیگر این طاغوت‌ها، قاتلان، جنایتکاران و زورگویان در آن امنیت نخواهند داشت. امروز به همین اندازه بسنده می‌کنم.

در هر صورت این رخ‌داد در زمان و در حوادث و در تحولات ادامه دارد. بنده گفتم که این یک رخ‌داد معمولی نیست. آغاز یک تاریخ تازه در منطقه‌ی ماست. ان شاءالله بیش‌تر در این باره سخن خواهیم گفت.

از حضور امروزتان متشکرم؛ حضوری که در لبنان و در این شهرها آن را اذعانی به برکت حاج قاسم سلیمانی و حاج ابوممهدی المهندس و جمهوری اسلامی ایران و حضرت آقا و مسئولان جمهوری اسلامی و ملت ایران می‌دانیم. از آن‌ها به خاطر پشتیبانی، حمایت، حضور و فداکاری‌شان متشکریم. یکی از بزرگ‌ترین این فداکاری‌ها وجود حاج قاسم سلیمانی در میان ما بود که ممکن بود هر لحظه، در مسیر، در جنگ سی و سه روزه یا در هر مرحله‌ای کشته شود. از خداوند سبحان و متعال می‌خواهم از همه‌ی شما قبول کند. پیمان می‌بندیم که تا محقق شدن این هدف‌ها در این راه بمانیم. این خون‌ها هدر نمی‌رود. هدر نمی‌رود. اهدافش را محقق خواهد ساخت و پیامش به همه‌ی جهان خواهد رسید.

عظم الله اجرکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته


 

بیاناتی در این رابطه با موضوعات:

دغدغه‌های امت

دغدغه‌های امت

صدر عراق/ به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر
شماره ۲۶۲ هفته نامه پنجره به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر، در پرونده ویژه‌ای به بررسی شخصیت و آرا این اندیشمند مجاهد پرداخته است. در این پرونده می‌خوانید:

-...

رادیو اینترنتی

نمایه

صفحه ویژه جنگ ۳۳ روزه
بخش کوتاهی از مصاحبه سید حسن نصرالله با شبکه المیادین به روایت دوربین دوم

نماهنگ

کتاب


سید حسن نصرالله