

بیانات
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در جشن دهمین سالگرد پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه
| فارسی



در جنگ سی و سه روزه، روح اسرائیل بود که صدمه دید. گاهی جسم کسی صدمه میبیند، دستش قطع میشود، چشمش کور میشود یا پایش میشکند ولی جسم به مرور خود را ترمیم میکند. اما صدمه دیدن روح، بسیار دشوار و رهایی از آن نیز دشوار است.
































اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و اصحابه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.
برادران و خواهران، حضار گرامی، السلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.
«بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَـٰنِ ٱلرَّحِيمِ وَٱذْكُرُوٓا۟ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌۭ مُّسْتَضْعَفُونَ فِى ٱلْأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ ٱلنَّاسُ فَـَٔاوَىٰكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِۦ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَـٰتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ صَدَقَ اللهُ العَلیُّ العَظیم - و به ياد آوريد آن هنگام را كه اندک بوديد و در شمار زبونشدگان اين سرزمين، بيم آن داشتيد كه مردم شما را از ميان بردارند و او پناهتان داد و يارى كرد و پيروز گردانيد و از چيزهاى پاكيزه روزى داد، باشد كه سپاس گوييد. (انفال/۲۸)» سپاس از آن الله است که از ما دفاع کرد و خطر را از ما دور ساخت و ما را پناه داد و ما را با پیروزیاش تأیید گردانید و از چیزهای پاکیزه روزیمان داد و به ما امنیت و آرامش و عزت و کرامت و حق حاکمیت و شرافت بخشید. سپاس از آن اوست که نعمتهایش به شماره نمیآیند.
برادران و خواهران، به همهی شما حاضران در گردهمایی پربرکت و بزرگ دهمین سالگرد پیروزیتان و خون شهیدانتان و میهن و مقاومت و ارتش و ملتتان در جنگ جولای سال ۲۰۰۶ خوشآمد میگویم. چون لیست خیلی طولانی است خیلی کوتاه تشکر میکنم و در پایان سخنرانی به باقی خواهم پرداخت. سپاس و درود بر همهی آنها که پیروزی را رقم زدند یا در رقم زدن، یافتن، پاسداری از آن و حمایت و پشتیبانی از آن مشارکت داشتند. سپاس و درود بر مردان مقاومت و ارتش ملی و نیروهای امنیتی، شهیدان، جانبازان، اسیران، آنها که در خاکشان ماندند، آنها که مهاجرت داده شدند، آنها که پناهشان دادند، صبوران، فداکاران، خسارتدیدگان، رهبران دینی، سیاسی، نظامی، امنیتی و رسانهای، حزبها، نیروها، جریانها، گروهها، سازمانها، رسانهها و همهی مردمان عزیز لبنان و سرتاسر جهان عرب و اسلام و همهجای جهان. و سپاس ویژه از کشورهایی که کنار مقاومت ایستادند و به اندازهی توانشان با آن بودند. سپاس از سوریه و جمهوری اسلامی ایران به خاطر ایستادگی تاریخیشان در کنار لبنان و مقاومت در جنگ جولای ۲۰۰۶.
در دهمین سالگرد، به نظر میرسد توجه اسرائیلیها از توجه لبنانیها و عربها بیشتر بود. در هر صورت وظیفه دارم از برخی رسانهها و طرفها تشکر کنم که توجه شاخص و ویژهشان را به این مناسبت بزرگ ابراز کردند. اما توجه اسرائیلیها بیشتر بود. بهگونهای که هیچ مسئولی در رژیم اسرائیل نماند مگر اینکه در طول ۳۳ روز بسیار به این موضوع پرداختند؛ از جمله رئیس جمهور، نخست وزیر، وزیر جنگ، وزیران فعلی و سابق، فرماندهان نظامی و امنیتی و رسانهها. گفتند و صحبت و تشریح کردند. آنها جنگ جولای ۲۰۰۶ را جنگ دوم لبنان مینامند و بنده جنگ جولای میناممش. در هر صورت نامش را پس از شکست تغییر دادند. ما نامش را کوتاه میکنیم و میگوییم جنگ جولای. علت واقعی این موضوع آن است که جنگ جولای برای رژیم و ذهنیت اسرائیل تبدیل به یک نقطهی عطف تاریخی بسیار مهم شد که پیامدهای سرنوشتسازی برای این رژیم داشت. به همین علت این جنگ در طول ده سال از رسانهها، بگومگوها، بحثها، خودآگاه و ناخودآگاه اسرائیل بیرون نرفت. قاعدتا در جهان عرب و اسلام و لبنان، بسیاری از افراد تلاشهای زیادی کردند تا این جنگ و پیروزیها و دستاوردهای این جنگ را [از ذهنها] بیرون کنند.
بنده میخواهم کمی دربارهی این مناسبت و جنگ و پیروزی صحبت کنیم سپس یک موضوع را دربارهی منطقه مطرح خواهم کرد و با سخنی دربارهی شرایط داخلی صحبتم را به پایان خواهم برد و در پایان، مؤخره.
معمولا وقتی از پیروزی مقاومت، لبنان و خط مقاومت در جنگ جولای صحبت میکنیم، دربارهی یک موضوع بسیار مهم به نام ناکام گذاشتن هدفهای جنگ سخن میگوییم. یعنی وقتی میخواهیم بگوییم بله، لبنان پیروز شد، چگونه باید این پیروزی را بیان کنیم و برایش دلیل بیاوریم؟ دلیل این است که مقاومت و حامیان و تمام این جبهه، هدفهای این تجاوز را نقش بر آب کردند. این دربارهی پیروزی جنگ جولای، درست و بسیار مهم است اما این تنها یک جنبه از واقعیت است. یک جنبهی دیگر وجود دارد که امروز میخواهم از آن صحبت کنم.
فقط برای یادآوری بخشی از جنبهی اول: نقش برآب کردن هدفهای تجاوز اسرائیل و آمریکا به لبنان (چون تصمیم تجاوز به لبنان توسط آمریکا گرفته شده بود. مثل جنگ این روزهای یمن. اسرائیل مجری تصمیم آمریکا مبنی بر تجاوز به لبنان بود.) یک دستاورد بزرگ، تاریخی، استراتژیک و بسیار عظیم بود. اما باید به جنبهی دوم نیز بپردازیم. برای یادآوری سریع هدفهایی که ناکام ماندند و دشمن و تجاوزش نتوانستند آنها را محقق کنند [میتوان از این مواد بهره برد:] توجه به آنچه در روزهای آغازین جنگ مطرح شد، آنچه پس از تحقیقات کمیتهی وینوگراد کشف شد، نوشتههای سالهای اخیر مسئولان آمریکا در خاطراتشان و گفتهها و نوشتههای چند هفته قبل برخی نومحافظهکاران که آن روزها در وزارت دفاع آمریکا بودند. بنده همهی شواهد را نمیآورم اما همهی اینها مستند به متون اسرائیلی و آمریکایی است. بنده اهداف را نام میبرم و شما میدانید که اینها محقق نشده است:
نابود کردن مقاومت. بزرگترین هدف جنگ یا تجاوز جولای، نابود کردن مقاومت بود.
هدف کمی تنزل پیدا کرد و شد: واردآوردن بالاترین میزان خسارت و کشتن بالاترین تعداد از فرماندهان و عناصر مقاومت و از میان بردن توان و امکانات مقاومت و خلع سلاح مقاومت.
بیرون انداختن حزب الله از معادلهی داخلی و منطقهای. این بعدها از هدفهایی که آمریکاییها برشمردند، مشخص شد.
باز هم آمدند پایین: اخراج مقاومت از جنوب [رود] لیطانی.
باز هم آمدند پایین: خلع سلاح مقاومت در جنوب [رود] لیطانی. که برخیها در لبنان میخواستند ارتش را مأمور به انجام این امر کنند.
تبدیل جنوب [رود] لیطانی به یک منطقهی حائل و خالی از سکنه. یعنی تداوم مهاجرت اهالی بنت جبیل و همهی جنوب لیطانی تا زمان نامعلوم.
دور کردن مقاومت از مرزها و همه میدانند مقاومت همچنان در مرزهاست چون مقاومت شما و خود شما فرزندان روستاها و شهرکهای مرزی هستید.
تحمیل نیروهای چندملیتی (نه یونیفل و نیروهای سازمان ملل) همچون نیروهایی که عراق را اشغال کردند و استقرار این نیروها در مرزهای لبنان و فلسطین و مرزهای لبنان و سوریه برای جلوگیری از پاگرفتن دوبارهی مقاومت و در فرودگاه و بندر برای تسلط بر تمامیت ارضی لبنان.
ملحق کردن لبنان برای همیشه به منظومهی سیاسی و امنیتی آمریکا و همپیمانانش در منطقه.
ترمیم توان بازدارندگی اسرائیل که مخصوصا پس از شکست سال ۲۰۰۰ و عقبنشینی از نوار غزه فرسایش یافته بود.
مستحکمسازی جایگاه منطقهای و بین المللی اسرائیل.
آزادسازی دو اسیر اسرائیلی بدون قید و شرط.
اینها را ذکر کردم اما بزرگترین، مهمترین، بالاترین و گستردهترین هدف که همهی این هدفها در خدمتش بودند، همچنان همان چیزی بود که کاندولیزا رایس آن را تولد خاورمیانهی جدید نامید. به یاد دارید که آمریکا افغانستان و عراق را اشغال کرده بود و ناوگانهای نظامیاش در اقیانوسها و دریاهای اطراف حضور داشتند و سوریه را تهدید میکرد. آمریکا پروژهی خاورمیانهی جدید را روی میز گذاشت که اولین گامش پس از همهی دستاوردهای آمریکا در منطقه، نابود کردن مقاومت لبنان بود. تا سپس تسلط بر سوریه، نابود کردن مقاومت فلسطین و منزوی کردن ایران به عنوان مقدمهی سرنگون کردنش را به آن بیافزاید و خاورمیانهی جدید تحقق یابد که به معنای سلطهی مطلق آمریکا و اسرائیل بر هر چیزی در منطقهمان تا صدها سال بود. این هدفهای بزرگ و عظیم و استراتژیک و تاریخی نقش بر آب شد. قاعدتا این یک پیروزی فوق العاده و عظیم بود. این تیتر برای تأکید بر عظمت این پیروزی کافی است. با این حال میخواهیم یک باب و تیتر دیگر را تا حد ممکن کوتاه توضیح دهیم.
جنبهی دیگر واقعیت پیروزی در جنگ سی و سه روزه، نتایجی بود که بر این جنگ مترتب شد. این جنگ نتایجی داشت که هدفهای مورد نظر مقاومت نبود. مقاومت در جنگ جولای تماما در حالت دفاعی قرار داشت. اگر از مقاومت بپرسید هدفتان در این جنگ چه بود میگوید جلوگیری از تحقق هدفهای جنگ. اما هر حادثه و اتفاق میدانی فارغ از هدفها و نیتهای شما نتایجی دارد. این نتایج از عدم نیامدند بلکه از رهگذر مقاومت، ایستادگی، جانفشانی، ایستادگی، خون شهیدان، زخمها، مدیریت، برنامهریزی، اتحاد، همکاری و مشارکت در آن جنگ ایجاد شدند. به همین علت بنده محققان و پژوهشگران را به این موضوع فرا میخوانم. افراد بسیاری روی این جنگ کار کردند اما بیشتر روی جنبهی اول. گفتند میآییم به این موضوع میپردازیم و نتایج نظامی، امنیتی، سیاسی، فرهنگی، روحی، اقتصادی و… این جنگ را استقرا میکنیم تا جنبهی دیگری از پیروزی جنگ جولای را بشناسیم. قاعدتا بنده متخصصان و پژوهشگران را به این موضوع فرا میخوانم و امیدواریم در این زمینه بسیار تلاش کنند اما بنده به صورت بسیار موجز برخی از تیترها را مخصوصا در زمینهی رژیم دشمن و مقاومت، یادآوری میکنم. بحث لبنان، منطقه، نتایج سیاسی، نظامی و امنیتی طولانی است. به برخی نتایج ملموس و غیرقابل بحث اشاره میکنم. وقتی میگوییم فلانی مرد، مرده است. وقتی میگوییم استعفا داد، داده است. اینها قابل بحث نیستند. میشمارم:
۱- تزلزل سازمان نظامی ارتش اسرائیل از داخل. پس از این جنگ و در نتیجهاش، این ارتش بهسختی و شدیدا به لرزه درآمد. حالت پریشانی و ضعف شدید روحی و شبه فروپاشی به ارتش دست داد. فرمانده ستاد کل، فرماندهان ستاد، فرماندهان واحدها، فرماندهان میدانی، افسران و سربازان از پایین به بالا و از بالا به پایین یکدیگر را متهم میکردند. اتهامزنیها به حد فحش و اتهام به خیانت کشید. اینها همه موجود است و میتوانید از ده سال پیش تا امروز مطالعهشان کنید. این تزلزل سخت و در نتیجه استعفاها و برکناریها و تغییرات دراماتیک در تاریخ ارتش اسرائیل سابقه ندارد. آنچه موجب بحران اعتماد شد، تا امروز در سازمان نظامی در بالاترین سطوح تا سطوح پایینتر و تا سربازان موجود است. نه افراد ردهی پایین به افراد ردهی بالا اعتماد دارند و نه افراد ردهی بالا به افراد ردهی پایین و این در هر جنگی در آینده بازتاب خواهد یافت. این بعدها در جنگ غزه نمایان شد.
۲- تزلزل (نمیخواهم مبالغه کنم و بگویم نابودی) اطمینان مردمان اسرائیلی به ارتش و اینکه این ارتش توانایی پیروزی و یکسره کردن کار نبرد را دارد. این در رژیم اسرائیل خطرناکترین چیز است. آیزنکوت، رئیس فعلی ستادکل ارتش اسرائیل میگوید:«بزرگترین تهدید، کاهش اعتماد مردم به ارتش است.» و این رخ داد.
۳- تزلزل اعتماد رهبران سیاسی به ارتش و فرماندهان آن. [به فرماندهان ارتش میگویند:] ارزیابیهایتان غلط است. شما مبالغه میکنید. نقشههایتان دقیق نیست. شما ناتوانید. اینها را در ده سال گذشته گفتهاند.
۴- تزلزل اعتماد ارتش به رهبران سیاسی که در جنگ جولای، مردد، ضعیف، هراسان و در تصمیمگیری آشفته بودند.
۵- تزلزل اعتماد مردمان اسرائیلی به رهبران سیاسی و شکلگیری بحران رهبری در اسرائیل. اولمرت پس از شارون نخست وزیر شد. شارون یک رهبر بزرگ در اسرائیل بود. پیش از او هم رابین و رهبران بزرگ دیگری بودند. اگر اولمرت در جنگ جولای پیروز میشد، یک رهبری تاریخی و عظیم را برای خود تثبیت کرده بود اما شکست جنگ جولای، رژیم اسرائیل را وارد بحران رهبری و زعامت سیاسی کرد که چندپارگی احزاب، دولتهای ائتلافی، انتخابات زودهنگام، شکافهای سیاسی و دولتی و پارلمانی و… نمودهای آن بود.
این پنج تیتر کلی نشان میدهد با جنگ جولای، چیزی به نام اطمینان، در جوهرهی اسرائیل صدمه دید. اطمینان مردم اسرائیلی به رهبران و ارتششان. اطمینان رهبران به ارتش و ارتش به رهبران. هر رژیمی وقتی این اطمینان را از کف میدهد یعنی در معرض سرنوشتی بسیار خطرناک قرار گرفته است. صحبت از نتایج موقت، تاکتیکی یا حتی استراتژیک نیست. صحبت از مسیری منتهی به سرنوشتی مشخص است.
۶- اسقاط دکترین نظامی اسرائیل. این دکترین در جنگ جولای ساقط شد. این دکترین را بن گوریون از اوایل تأسیس این رژیم برایشان بنیان گذاشته بود و همهی جنگهای عرب و اسرائیل آن را ساقط نکرده بود. شاید فقط کمی تعدیلش کرده بودند. اما بلافاصله پس از جنگ جولای، یک هیئت به نام هیئت امنیتی تغییر دکترین امنیتی و نظامی تشکیل دادند که یکی از رؤسای لیکود در کنشت رئیس آن بود و برای بازبینی در دکترین نظامی اسرائیل جلساتی طولانی تشکیل دادند. این دکترین نظامی بر نتیجهی قطعی سریع میدانی و تحقق سریع پیروزیها و جنگ در خاک دشمن متکی بود. جنگ در خاک دشمن و مرزها صورت میگرفت و جبههی داخلی در آرامش بودند و میتوانستند برای شنا به ساحل بروند. اینها در دکترین نظامی اسرائیل وجود داشت. البته این دکترین جزئیاتی نیز دارد که نمیخواهم واردشان شوم و فقط همین را به شما بگویم که کار این دکترین تمام شد. امروز اسرائیل در حال به کار بستن دکترین تازهای است یا آن را به کار بسته است. دیگر صحبت از یکسره کردن سریع کار جنگ نیست چون میداند که نمیتواند. دیگر نمیتواند فقط در خاک دشمن بجنگد بلکه شاید در خاک اشغالی نیز درگیری رخ دهد. تأکید میکنم خاک اشغالی چون این خاک متعلق به آنها نیست. همچنین جنگ فارغ از جبههی داخلی ممکن نیست. این موضوع را جنگ جولای و جنگهای غزه تثبیت کردند. نمیتوانید به لبنان بیایید و لبنان را بمباران کنید و در شهرکهای شمالی و حیفا و ورای حیفا و ورای ورای حیفا و ورای ورای ورای حیفا به هواخوری بپردازید. اینها گذشت. این دوران تمام شد. بروید دکترین تازهای را تعریف کنید. خودشان نیز معترفند و پذیرفتهاند. بیش از ۶۰ سال از درگیری عرب و اسرائیل میگذرد و میدانید بسیاری از مردم سخنرانی کردند و خط و نشان کشیدند و تهدید کردند و اسرائیل گاهی جواب آنها را با تمسخر داد. اما مقاومت لبنان هر چه میگوید، اسرائیل به آن باور دارد و باورش میکند. نه فقط چون میداند راست است بلکه چون اطلاعاتش نیز بر این موضوعات صحه میگذارد و میداند هیچ هدف و نقطهای در فلسطین اشغالی نیست مگر اینکه میتواند هدف و مقصد موشکهای مقاومت اسلامی لبنان قرار بگیرد. او این را میداند. به همین علت نیازمند یک دکترین نظامی تازه است که جبههی داخلی را در معادله بیاورد. ده سال است در حال کار روی جبههی داخلی هستند و تا این لحظه آماده نیستند. این مشکل حل نشده است.
۷- رهبران سیاسی و نظامی دشمن، محدودیت توان اسرائیل را فهمیدهاند و تسلیم شدهاند. فهمیدهاند اینطور نیست که هر کار خواستیم بکنیم. این دوران تمام شده است. نمیتوانیم گروهان موسیقی را به جایی بفرستیم [تا اشغالش کنند!] و کوماندوها را به جایی دیگر و فلانجا هلیبورن کنیم و فلان کشور را تهدید کنیم و با تهدیدمان بلافاصله تسلیم شود. این حرفها تمام شد.
۸- سقف بلندپروازیهای اسرائیل پایین آمده است. امروز وقتی هدفهای هر جنگی را مشخص میکند، هدفهای کوچکی خواهد بود. همچنین وقتی هدفها را اعلام میکنند، هدفهایی کوچک است. نگاه کنید، پس از جنگ جولای وقتی جنگ غزه را آغاز کردند، جرأت نکردند هدفهای بلندی ترسیم کنند. حتی جرأت نکردند هدفهایی کوچک اعلام کنند! هدفی اعلام نکردند. این از نتایج جنگ جولای است.
۹- ایجاد محدودیت برای انجام مأموریتهای آمریکایی توسط اسرائیل. در جنگ جولای، اسرائیل فقط اهرم پروژهی آمریکا بود. این هرم شکست خورد. یعنی آمریکاییها در منطقه یک اهرم داشتند و دهها سال بود که آن را حمایت مالی، تجهیز و پشتیبانی میکردند. به همین علت میگوییم این رژیم، پادگان پیشرفتهی نظامی آمریکا در منطقه است. اما وقتی آمدند آن را برای تحقق پروژهی خاورمیانهی جدید به کار بگیرند، شکست خورد و امید سروران آمریکاییشان نا امید شد. این را میتوانید در خاطرات جرج بوش، کاندولیزا رایس و نومحافظهکاران و مطالبی بخوانید که اخیرا منتشر شده است.
۱۰- موضوعی که بسیار مهم و بزرگ است: بازگشت شبهه و سؤال از وجود و بقای حکومت اسرائیل درون اسرائیل. اگر کسی از مقاومت یا حامیان آن در این باره صحبت کند میگویند مبالغه میکنید. بلافاصله پس از جنگ جولای، سؤال از وجود و بقا بار دیگر میان ژنرالها، رهبران و بزرگترین نظریهپردازان اسرائیل مطرح شد. آیا این اسرائیل میتواند باقی بماند؟ یا در سراشیبی سقوط و زوال است؟ چه زمانی؟ پس از جنگ جولای. پیش از جنگ جولای، شرایط اسرائیل به لحاظ اعتماد به قدرت، توان، بقا، بازدارندگی، تداوم، سلطه و سیطره کاملا متفاوت بود. مخصوصا که آمریکاییها در عراق، افغانستان، اقیانوسها، دریاها و منطقه حضور داشتند و محیط حیاتی در حال تغییر به نفع آمریکا و اسرائیل بود. شب آغاز جنگ جولای در ذهن هیچ اسرائیلی هیچ کجا هیچ سؤالی دربارهی بقای حکومت و رژیم اسرائیل وجود نداشت اما این سؤال پس از جنگ جولای بار دیگر مطرح شد.
اگر بخواهیم شاهد بیاوریم، رووین ریولین، رئیس جمهور فعلی (که شاید کسی در لبنان اسمش را نشنیده باشد) میگوید:«حزب الله از تلاش برای ویران کردن اسرائیل دست بر نداشته است و در برههی اخیر این را با صدای بلند اعلام میکند.» در هر صورت وی به «وحدت داخلی در اسرائیل برای نبرد احتمالی در آینده» که خدا میداند کی است، فرا میخواند. همهی لبنانیها، عربها و مردم منطقه بشنوند:«در حالی که ما» یعنی اسرائیلیان «میدانیم جنگ آینده اگر بر ما تحمیل شود» این عبارت اگر بر ما تحمیل شود را به خاطر بسپارید. این اسرائیلیان هستند که چنین حرفهایی میزنند! اسرائیلی که همیشه جنگها را به کشورها، دولتها و ملتهای منطقه تحمیل میکرد الآن میگوید اگر بر ما تحمیل شود! «…سخت خواهد بود. با این حال ما با دست برتر از جنگ خارج خواهیم شد.» قاعدتا باید روحیه بدهد. «چون دوستان عزیز، ما فرصت دیگری نخواهیم داشت.» یعنی این رئیس جمهور چه میگوید؟ میگوید اگر اسرائیل وارد جنگ تازهای شود و در جنگ ببازد، دیگر جنگی وجود نخواهد داشت چون اسرائیلی وجود نخواهد داشت. منظور از سؤال دربارهی وجود و بقا این است.
سال ۲۰۰۷ خود نتنیاهو که رئیس اپوزیسیون بود، در کنگرهی آمریکا سخنرانی کرد. به خاطر اینکه وقت شما را زیاد نگیرم، نمیخوانم. توضیح میدهد در جنگ ۶۷ و ۷۳ و ۸۲ چه رخ داد و اسرائیل ماند و تسلط یافت. سپس میگوید:«و پس از جنگ دوم لبنان در سال ۲۰۰۶، جهت عوض شد.» نزولی شد. «و امروز روشن شده است» این را برای برخی مردم لبنان میخوانم که هنوز چشمانشان پوشیده است. «امروز روشن شده است که اسرائیل دیگر آن کشوری نیست که نشود بر آن غلبه یافت.» تمام شد. «و بار دیگر سؤال از بقای اسرائیل در حال مطرح شدن است. آن هم نه فقط نزد دشمنان اسرائیل، بلکه همچنین نزد دوستانش.» امروز تحقیقاتی از سوی بزرگترین استراتژیستهای آمریکا انجام میشود که میگوید آیندهی اسرائیل طولانی نیست. این حرفها نه خواب است، نه پیشگویی است و نه نوستراداموس! اینها اطلاعات واقعی و خارجی است. او میگوید. میگوید این فقط سؤال دشمان نیست بلکه سؤال دربارهی بقای اسرائیل برای دوستان هم ایجاد شده است.
شیمون پرز در برابر وینوگراد چه میگوید؟ این صحبتها خیلی مهماند. این حرفها را یک نفر از طرف مقاومت یا یک دکتر، سرهنگ یا سرلشکر مقاومت نمیگوید. اینها رهبران اسرائیلند. شیمون پرز:«پیش از این جنگ، جهان عرب به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تسلیم وجود اسرائیل شده بود.» قاعدتا میگوید:«به جز ایران» سپس میگوید:«پس از جنگ این موضوع افولش را آغاز کرد و اگر این جمله درست باشد که راه حل نظامی وجود ندارد…» جنگ جولای آنها را به اینجا رساند که راه حل نظامی وجود ندارد و بروید به دنبال راه حل سیاسی «اگر این جمله درست باشد که راه حل نظامی وجود ندارد یعنی اسرائیل نمیتواند در این منطقه بماند.» چیز مبهمی وجود داشت؟ روشن بود.
۱۱- افزایش بازدارندگی استراژیک مقاومت لبنان برای پاسداری از لبنان. پس از ۲۰۰۰ مدام میگفتیم در صدد ایجاد بازدارندگی متقابل هستیم. بازدارندگی اسرائیل چیز تازهای نیست. اسرائیل از ۸۲ یک قدرت بازدارنده بوده و بازدارندگی داشته است. مشکل این بود که اسرائیل در طول عمرش بازدارنده بود و بسیاری از اعراب بازداشتهشده بودند. اما آنچه پس از جنگ جولای رخ داد این بود که بازدارندگی متقابلی ایجاد شد که اسرائیل نیز آن را به رسمیت میشناخت. قبلا ما بودیم که میگفتیم اگر جنگ بر ما تحمیل شود و امروز چه کسی این حرف را میزند؟ اسرائیل! خیلی خب، امروز دیگر این حرف نیست، بلکه به واقعیتی تبدیل شده است که همهی مسئولان سیاسی، نظامی و رسانهای اسرائیل دربارهاش سخن میگویند. امروز نسبت به توان بازدارندگی حزب الله اذعان وجود دارد. این موضوع تمامشده و در اسرائیل مسلم است و تصمیمات سیاسی و نظامی بر این اساس گرفته میشود و برنامهها و استراتژیها بر این مبنا تدوین میشوند.
نتنیاهو در سخنان چند روز پیشش که کمی بعد به آن خواهم پرداخت، دربارهی معادلهی آرامش در مقابل آرامش صحبت میکند. در مقابل چه کسانی؟ در مقابل طرفی که نتنیاهو میداند در حال افزایش توان، آموزش، تجهیزات و… هستند و دست برنداشتهاند. در برابر لبنان از آرامش در مقابل آرامش صحبت میکند. لبنانی که با آن پیمان صلح ندارد، لبنان تعهدی نداده است و اسرائیل دستاورد و هماهنگی امنیتی ندارد. این معادله از کجا آمده است؟ از اذعان روشن و قاطع اسرائیل به معادلهی متقابل بازدارندگی که نتایج جنگ جولای آن را تثبیت کرد. این نتیجه در مقابل چشمان شما و چشمان مردم است. هر کس چشم داشته باشد و کینهاش جلوی چشمانش را نگرفته باشد، میبیند. من هیچ سخنی را از طرف و خط مقاومت شاهد نیاوردم. عمدا همهی شاهدهایم را اسرائیلی آوردم. «وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا- و گواهی از خانوادهی [همسر عزیز مصر]، علیه خود او شهادت داد. (یوسف/۲۶)». چون برخی مردم حرف ما را باور نمیکنند اما حرف اسرائیلیها را باور میکنند. خود اسرائیلیها این حرفها را میزنند. خیلی خب، فصل مشترک و دلتایی که همهی این نتیجهها و رودها به آن منتهی میشود و میخواهم در این بخش به آن برسم (پیش از اینکه سراغ بخش منطقهای بروم) این است: در جنگ سی و سه روزه، روح اسرائیل بود که صدمه دید. گاهی جسم کسی صدمه میبیند، دستش قطع میشود، چشمش کور میشود یا پایش میشکند ولی جسم به مرور خود را ترمیم میکند. اما صدمه دیدن روح، بسیار دشوار و رهایی از آن نیز دشوار است. صدمات روحی اکثرا کشنده هستند. روح، اطمینان، عزم، ارده، آرزو، افق، آمادگی درونی، غرور، خودبرتربینی و تکبر اسرائیل و اطمینانش به باقی ماندن در این منطقه، اعتماد به نفسش، اعتمادش به ارتشش و اعتمادش به امکاناتش برای شکست دیگران صدمه دید. این مهمترین و بزرگترین دستاورد است. صحنهی عظیم نقش برآب کردن هدفها را کنار بگذارید. اینجا نیز صحنهای شگرف در تاریخ مقاومت و نبرد عرب و مسلمانان و مسیحیان حامی گزینهی مقاومت با اسرائیل وجود دارد. این مهمترین موفقیت دهها سال گذشته است؛ موفقیتی که در جنگ جولای به دست آمد.
مشکل کجا بود؟ آنها همیشه میگفتند باید بر ذهنیت عربها و فلسطینیها داغ بزنیم. این در متنهای بسیاری وجود دارد که دیگر وقت نیست برایتان بخوانم. متنهای بسیاری از زمان بن گوریون و قبل و بعدش وجود دارد. عربها باید قانع شوند اسرائیل شکستناپذیر است و با قدرت نمیتوانند چیزی از اسرائیل بگیرند و باید تهماندههایی را بپذیرند که اسرائیل با منت به آنها میبخشد. این باید در خودآگاه و ناخودآگاه عرب وارد شود. همچنین برتری، اقتدار، اعتماد به نفس، احساس توانایی آفرینش پیروزی وارد خودآگاه و ناخودآگاه اسرائیل شود. حتی مثالی مردمی در اسرائیل هست که وقتی اسرائیلیان اقتدار کافی به خرج نمیدهند، مردم میگویند ارتش را رها کنید خودش پیروز میشود. این یک اصل مسلم است که ارتش اسرائیل هر جا برود پیروز میشود. طی دهها سال این در ذهنشان کاشته شده است. جنگ جولای و پیش از آن سال ۲۰۰۰ مقاومت روی ذهنیت اسرائیل داغ زد. همانگونه که کمی پیش در آن فیلم کوتاه آمد و دربارهاش سخن خواهم گفت. چرا دشمن سال ۲۰۰۶ اصرار داشت وارد بنت جبیل شود؟ جنگ بر سر ذهن بود، نه بر سر سنگ و ورزشگاه و راهها و حومهها. جنگ بر سر ذهن بود تا ذهن اسرائیلی را ترمیم کنند و داغ زده شده بر ذهن عرب را باز گردانند. واقعیت نبرد بنت جبیل این بود. کمی بعد به آن بازخواهم گشت.
نگاه کنید، سال ۲۰۰۰ به برکت، فداکاریها، ایستادگی و خونهایی که شما دادید، بندهی فقیر آمدم و این افتخار را داشتم که در این ورزشگاه ایستادم و سخنرانی کردم و جملهی معروفی گفتم. روی این جمله هم قسم خوردم. «این اسرائیل از لانهی عنکبوت سستتر است.» تمام شد و گذشت. هیچ کدام از ما در حزب الله و همهی همپیمانان و مراکز پژوهشی و رسانههایمان برنامه نداشتیم که ماجرای لانهی عنکبوت را به یک جنگ روانی، رسانهای، سیاسی و فرهنگی تبدیل کنیم. یک سخنی گفته شد و گذشتیم. اما این کجا نشست؟ به کجا خورد؟ به اسرائیل. به ذهنیت رهبران، ژنرالها، اهالی رسانه، اهالی سیاست و بزرگ و کوچک اسرائیل. خب، در حال صحبت دربارهی ۱۶ سال قبل هستیم. جنگ جولای نیز بر این منطق، توصیف و واقعیت تأکید کرد. نمیتوانند از آن فرار کنند. شاید کسی بگوید سید تو داری آنها را متوجه میکنی و از فردا دربارهی لانهی عنکبوت صحبت نمیکنند. مهم نیست که صحبت کنند یا نکنند. مهم این است که بنده یقین دارم به این موضوع معتقدند. شاهد میخواهید؟ در دهمین سالگرد جنگ یعنی چند روز قبل، نتنیاهو، نخست وزیر دشمن که امروز مهمترین شخصیت و رهبر اسرائیل است و دست و پا میزنند برایش جایگزین پیدا کنند، دربارهی این جنگ دو سخنرانی کرده است. یک سخنرانی در کنشت و همان روز، سخنرانی دیگری در کوه هرتزل. هر دو جا دربارهی لانهی عنکبوت صحبت کرده است. صحبت از یک خبرنگار و روزنامهنگار و نمایندهی کنشت نیست. صحبت دربارهی رأس رژیم و فرمانده کل قوای دشمن است. در یکی از این سخنرانیها در میانهی صحبت از این اصطلاح نام میبرد. اما همین یادآوری نشان میدهد این اصطلاح چقدر روی او و همهی جامعهاش اثر گذاشته است. نتنیاهو چند روز قبل گفته است:«هر کس معتقد است اینجا با لانهی عنکبوت مواجه خواهد شد، با یک دیوار و مشت آهنین برخورد خواهد کرد.» نه عزیزم، ما مشت آهنینتان را سال ۲۰۰۶ در بنت جبیل دیدیم. دیدیم یا ندیدیم؟ بار دوم میگوید:«حزب الله ما را یک کشور ضعیف فاقد ستون فقرات قدرتمند و یک جامعهی سستتر از لانهی عنکبوت میداند که از جنگ و دفاع از خودش خسته است.» بنده امروز به نتنیاهو میگویم: بله، شما جامعهای سستتر از لانهی عنکبوت هستید که از جنگ و دفاع از خودش خسته است. این واقعیت است.
اینجا به نبرد بنت جبیل میرسم. اصلا چرا این نبرد صورت گرفت؟ این نبرد برای ذهنها بود. ما نمیدانستیم. فکر میکردیم حملهشان به بنت جبیل مثل حملهشان به مارون الرأس، عیناتا و روستاهای مرزی دیگر است. نمیخواهم وارد نامها شوم. اما بعدها روشن شد و خود اسرائیلیان گفتند همهی هدف نبرد بنت جبیل این بود که به ورزشگاه برسند و یک افسر اسرائیلی برود پرچم اسرائیل را آنجا نصب کند و سخنرانی کند و بگوید مردم، ما لانهی عنکبوت نیستیم، ما مشت آهنی و فولادی هستیم. نبرد بنت جبیل به واسطهی خون پهلوانان شهید، موضوع مشت فولادی را منتفی و موضوع لانهی عنکبوت را ثابت کرد. همهی ما میدانیم در جنگ جولای در بنت جبیل چه رخ داد: ویرانیها، بمباران هوایی، بمباران توپخانهای، بمباران موشکی، گردانها و تیپها و نیروهای ویژه و نفرات بسیار بالا و تانکها و نفربرهایی که وارد شدند. اما در مقابل، تعدادی مجاهد مقاوم پهلوان، این حماسه را آفریدند و ارتش لانهی عنکبوت نتوانست به این ورزشگاه برسد تا یک افسرش بایستد و بگوید ما لانهی عنکبوت نیستیم. ماجرای بنت جبیل این بود. این خطرناکترین ضربه به رژیم اسرائیل است. وقتی میگویم روح، ذهن، اطمینان، دکترین نظامی، رهبری، جبههی داخلی و توان برخورد اسرائیل صدمه دیده است. امروز اگر کسی به لبنان تجاوز نمیکند، هیچ کس نمیتواند بابت آن بر لبنان منت بگذارد. هیچ کس نمیتواند. نه آمریکاییها، نه شورای امنیت و نه اروپاییها. عربها که طبیعتا نمیتوانند مانع هجوم اسرائیل به لبنان شوند. حتی برخیشان از اسرائیل درخواست کردند به لبنان حمله کند. هیچ کس نمیتواند برای اینکه اسرائیل به لبنان تجاوز نکرده است، بر او منت بگذارد. ما ده سال است در امنیت زندگی میکنیم. به این موضوع نیز باز میگردم. هیچ کس ابدا نمیتواند بر ما منت بگذارد. اسرائیل اخلاق به خرج داده است؟ اسرائیل کی اخلاق داشته؟ چرا این اخلاق را در فلسطین نمیبینیم؟ نه، نتیجهی جنگ جولای و معادلهی بازدارندگی و تغییر در اطمینان، باور، دکترین، اندیشه، ذهنیت و روحیهی اسرائیل و واقعیتهایی است که پیروزی لبنان و مقاومت و خط مقاومت در جنگ جولای بر آنها تحمیل کرد، نه چیز دیگر. به همین خاطر بله، امروز ده سال است که امنیت داریم. هیچ کس با اسرائیل پیمان نبسته است. هیچ کس به اسرائیل قولی نداده است. هیچ کس ضمانت نداده است. هیچ هماهنگی امنیتی با اسرائیل وجود ندارد. برعکس، اسرائیل در مقابلِ کشوری بازداشته شده است که میداند مقاومت در آن در حال افزایش ساز و بزرگ، توان، محیط حیاتی، پایگاه مردمی، اطمینان، باور، عزم، اراده و… است. پس، معادلهای که مقاومت تحمیل کرده، این است.
خب، امروز شما در بنت جبیل در فاصلهی کمی از مرز هستید. مرزها را ببینید. همیشه اسرائیل در جایگاه اقدام و هجوم بود. ما جرأت نمیکردیم در مرز خانه بسازیم اما اسرائیل شهرک میساخت. امروز عزیزان ما در جنوب در نقطهی صفر مرزی خانه میسازند. اسرائیل در زمین خودش کشاورزی میکرد و خاک ما رها شده بود. بنده به یاد دارم وقتی سال ۲۰۰۰ به بنت جبیل آمدم و کارمان تمام شد و کمی در مرزها قدم زدیم، مناطق اسرائیل همهاش سرسبز بود و طرف ما اکثرا خشک بود. امروز منطقهی ما نیز در حال سبز شدن است. اما آنها چه میکنند؟ در حال کندن بخشی از گیاهان هستند. تپه میسازند و زمینها را تسطیح میکنند. چرا؟ چون از حمله به الجلیل میترسند. اسرائیل این است. روستاهای ما در هراس میخوابیدند. نمیدانستند اسرائیل کی کوماندوهایش را میفرستد و میآید و اشغال میکند و میدزدد و میکشد و بمباران میکند. در حالی که شهرکهای آنها در امنیت زندگی میکردند. امروز وقتی یک نفر از هرکدام از روستاها در مرز یا نزدیکی مرز کمپرسور روشن میکند، شهرکهای نزدیک فرار میکنند! از این کمپرسورهایی که با آن زمین را میکنند. نمیخواهم مبالغه کنم و بگویم اگر کسی چکش بزند! در حالی که کاروانهای نظامی اسرائیل میآیند و در نقطهی صفر مرزی میایستند و کودکان و زنان و مردم ما هیچ توجهی به آنها نمیکنند. شبها نگاه کنید ببینید کسی در شهرکها رفت و آمد میکند؟ یا زود میخوابند؟! سپس طرف ما را ببینید. مردم تا صبح شبنشینی میکنند. اینها چیست؟ اینها موفقیت و پیروزی نیست؟ اینها از نتایج این معادله است.
چرا اسرائیل همیشه مرزهای ما را سیمخاردار کشیده است؟ اما الآن شروع کرده است به ساخت دیوار؟ چون دکترین نظامیاش از بین رفته و تغییر کرده است. این داستان تغییر کرده که فقط اسرائیل به بنت جبیل حمله میکند. چرا این طور باشد؟ مردمی از بنت جبیل نیز به الجلیل حمله خواهند کرد. همانطور که ما نقشههای دفاعی میریزیم، آنها هم باید نقشههای دفاعی بریزند. همانطور که ما باید برای شهرها و روستاهایمان نگران باشیم، آنها نیز باید برای شهرکهایشان نگران باشند. اینها از نتایج جنگ جولای است.
به همین میزان بسنده میکنم تا چند موضوع را دربارهی منطقه و داخل عرض کنم. پس به صورت خلاصه، برادران خواهران، ما امروز میخواستیم توجهها جلب کنیم. قاعدتا اینها خلاصه و برخی موضوعات هستند. هنوز نگفتهایم بازتاب این نتایج بر مقاومت و اطمینان، قدرت، اراده، آغوشگشایی مردم برای آن و نظر امت دربارهی گزینهی مقاومت چه بوده است. همچنین گزینهی استراتژیک نظامی جایگزینی که مقاومت ارائه کرده و نتایج و پیامدهای آن در سطح منطقه و مقاومت فلسطین و موضعگیری سوریه و پیروزی مقاومت عراق و سپس بهار عرب و… همهی اینها میماند برای بعد. زمان کم است. فقط بنده دوست داشتم در همین اندازه بگویم که دشمن ما این است. آیا حتی از جنبهی نتایج، این یک پیروزی الهی تاریخی استراتژیک بزرگ نبود؟ قاعدتا این مجانی به دست نیامده است. با جانفشانیهای عظیم در سی و سه روز و پیش و پس از آن به دست آمده.
اجازه دهید به چند موضوع منطقهای بپردازم. (این لیموناد هم مشکلات خودش را دارد!) بنده شما و همهی لبنانیها و ملتهای منطقه و سران سیاسی و احزاب و همهی کسانی را که در زمینهی موضوعات حوزهی عمومی دغدغه دارند به پیگیری صحبتهایی دعوت میکنم که این روزها در ایالات متحدهی آمریکا در جریان است. -حالا برخیها میگویند سید ما را به آمریکا کشاند. نه، ما هنوز در منطقه هستیم.- صحبتهایی که دربارهی مسئولیت سردمدران آمریکا در تأسیس و پرورش و حمایت داعش است. میخواهم از اینجا و با دو نکته آغاز کنم. امروز وزیران و ژنرالها و شخصیتهای امنیتی آمریکا که در دولت وقت حضور داشتند و برخیهایشان همچنان نیز مسئولیت دارند، اعتراف میکنند و در سایتهای اینترنتی موجود است که: ما یعنی آمریکاییها داعش را تأسیس کردیم و پرورش دادیم. شاید برخی بگویند چگونه؟ در این باره نیز نظر خواهم داد. خب، چرا داعش را پرورش دادید؟ یا اولا چگونه؟ آنها در تشکیلات القاعده در عراق نفوذی داشتند. اگر نگوییم کاملا تحت تسلطشان بود، حد اقل نفوذ قدرتمندی داشتند. همچنین افرادی را از جمله ابوبکر بغدادی در زندانها داشتند. وی در زندانهای آمریکایی در عراق بود و آزاد شد. رفت و به سرعت به امیر تشکیلات القاعده در عراق تبدیل شد. تشکیلاتی که بعدها حکومت اسلامی عراق نام گرفت. ابومحمد جولانی، رهبر النصره نیز در حکومت اسلامی عراق پیش ابوبکر بغدادی بود. وقتی آنها را به سوریه فرستادند، اینها با هم بودند. به همین خاطر بنده مدام میگویم داعش و النصره یکی هستند. اختلافشان بر سر رهبری است. اما ناظر هر دو پروژه یکی است. آمریکاییها آمدند و برخی کشورها و مشخصا سعودی را جمع کردند و گفتند به این پروژه رسانه، شیخ، شبکهی ماهوارهای، پول، سلاح و مهمات بدهید. از برخی کشورهای منطقهای دیگر نیز برای ارائهی تسهیلات کمک گرفتند. اینها نیز با غرب همکاری کردند. به همین علت، دهها هزار جنگجو جمع کردند. یک پژوهشکدهی آلمانی میگوید ۳۶۰هزار نفر به سوریه و عراق آورده شدند. شاید همه یکجا آورده نشدند و در یک زمان نبودهاند ولی آمدهاند و رفتهاند. در هر صورت دهها هزار نفر را آوردند. کسی میتواند تصور کند؟ آمریکا که دلار و بانکهای لبنان را مورد پیگرد قرار میدهد که برای چه کسی حساب درست کردید و برای چه کسی درست نکردید، آیا برای بیمارستان درست کردید یا برای جمعیت خیریه یا پسرعموی فلان مسئول حزب الله؟ و اسلحه و موشک و قطعات پدافند و ضدهوایی را پیگیری میکند که از کجا آمدند و به کجا رفتند، به اذعان خودشان هزاران تن سلاح از زیر دست همین آمریکا میگذرد و به عراق و سوریه میرسد. اینها بدون اطلاع آمریکا و دولت آمریکا بوده است؟ به هیچ وجه. حمایت مالی و مدیریت و تجهیز با آمریکاییها بود. قاعدتا دلیلی ندارد آمریکا در زمینهی تحریک به خود زحمت بدهد. برخیها متخصص تحریک هستند و پول هم الی ما شاءالله دارند. اینها این گروههای گستردهی تکفیری را به نام القاعده ساختند که سپس نامش به حکومت اسلامی عراق تغییر یافت و سپس نامش شد حکومت اسلامی عراق و سوریه و جبههی النصره از آن جدا شد و گروههایی با همان فکر نیز امروز به آنها پیوستهاند. خب، آمریکاییها، چرا این کار را کردید؟ خیلی صریح میگویند و موجود است. همانگونه که از اسرائیلیها شاهد آوردم، از آمریکاییها شاهد میآورم. بگذارید مردم بشنوند و ببینند و درست تحلیل کنند و بفهمند و تصمیم بگیرند: برای زدن خط مقاومت و مشخصا حزب الله. نه به خاطر اینکه حزب الله از سوریه یا ایران مهمتر است بلکه چون حزب الله به صورت مستقیم یا غیر مستقیم سرنیزهی موجود در میدان بهشمار میآید. چون حزب الله یک جنبش مقاومت است و حاشیهی تحرکی دارد که شاید برخی حکومتهای خط مقاومت نداشته باشند. پس سرنیزهی این خط مقاومت در خط مقدم، که میجنگد و در جنگ جولای جنگید، حزب الله است. میخواهیم کسی را بیاوریم که حزب الله را شکست دهد و ویران کند. همچنین خط مقاومت را ویران کند. خب، این صحبت، چند ماه است در رسانهها مطرح شده است. دیگر نیازی نیست بنشینیم تحلیل کنیم. مثل تحلیلهایی که در طول جنگ جولای داشتیم و پس از جنگ خود اسرائیلیها آمدند و همه چیز را گفتند و آمریکاییها همه چیز و همهی هدفهای جنگ جولای را نوشتند. خب، امروز نیز آمدهاند و همان حرفها را میزنند.
چون این موضوع بسیار باورپذیر است، امروز در آمریکا و انتخابات ریاست جمهوری و بحثهای موجود میان ترامپ و کلینتون و اوباما، مهمترین سلاح ترامپ، نمایندهی جمهوریخواهان، علیه دموکراتها چیست؟ چون ملت و افکار عمومی آمریکا و غرب، همه به علت جنایتهای داعش، علیه آن هستند. دیگر نمیتوانند این موضوع را پنهان کنند. ترامپ به آنها چه میگوید؟ میگوید ای آمریکاییها و ای اروپاییها (سوریها، عراقیها، لیبیاییها، یمنیها، مصریها، فلسطینیها، افغانستانیها، پاکستانیها و هندیهایی که کشته میشوند، برایش هیچ اهمیتی ندارند. فقط آمریکاییها و اروپاییها برایش اهمیت دارند.) این داعش را اوباما و کلینتون درست کردند. این یک سخن ساده نیست. این یک کاندیدای ریاست جمهوری آمریکاست و به نمایندگی از جمهوریخواهان آمریکا صحبت میکند که اطلاعات و دادههای خود را دارند. نیازی به اطلاعات هم نیست. خودشان اذعان دارند و روی سایتهای اینترنتی هست. پس اینها داعش را درست کردند. و به صورت کلیتر، اینها بودند که این گروههای تکفیری را که امروز داعش و جبههی النصره میان آنها برجسته شدهاند، پس از شکست خاورمیانهی جدید، از اطراف و اکناف جهان آوردهاند. خوب گوش کنید. این رخداد پس از شکست خاورمیانهی جدید و ایستادگی مقاومت لبنان، مقاومت فلسطین، سوریه و ایران و شکست آمریکا در عراق و خروجش در سال ۲۰۱۱ و پدیدارشدن طلیعههای انقلابهای مردمی عربی صورت گرفت که نظامهای موجود در منظومهی آمریکا و همپیمان اسرائیل را سرنگون کردند. آمریکاییها در مقابل یک وضعیت تازه قرار گرفتند: یک خط مقاومت عظیم. فرض کنید ماجرا همانطور پیش میرفت! اسرائیل سال ۲۰۱۱ در کنفرانس هرتزیلیا میگوید ما در بدترین محیط حیاتی از هنگام برپایی این رژیم قرار داریم. چون حوادث سالهای گذشته را در نظر گرفته بودند. خب، چطور میتوانستند اجازه دهند این تحول بزرگ تاریخی نژادی در منطقه صورت بگیرد. اسرائیل میخواست جنگ راه بیاندازد؟ کمی قبل گفتیم یکی از نتایج جنگ جولای این بود که دیگر اهرم موفقی در مواجهههایی با این اندازه نبود. اسرائیل در مقابل حزب الله و مقاومت غزه شکست خورده بود. آیا میخواست جنگی به گسترهی منطقه راه بیاندازد؟ نه. آیا میخواستند ارتش آمریکا را بفرستند؟ مگر در عراق نبودند و در افغانستان نیستند؟ ولی نمیتوانند معادله را تغییر دهند. پس چهکار باید میکردند؟ جنگ نیابتی. این کاری است که ایالات متحدهی آمریکا در آن بسیار ماهر است و پیش از این در افغانستان آن را آزموده است. رفتند رفقای قدیمی را آوردند. گفتند ای سعودیها و… این افراد را برای ما از همهجای جهان بیاورید. میخواهیم از طریق آنها با نظام سوریه بجنگیم و ارتش سوریه را نابود کنیم. میخواهیم از طریق آنها با عراق بجنگیم که شرطهای ما را نپذیرفت و شرایط عراق را به هم بریزیم و آنچه را در عراق ایجاد شده و از قدرت و سلطهی ما خارج شده است، نابود کنیم. میخواهیم آنها را بفرستیم و حزب الله لبنان را نابود کنیم و بر لبنان سلطه پیدا کنند تا همهی لبنانیها در مقابل آمریکا و اسرائیل خاضع شوند و به مزدوران آمریکا در لبنان تبدیل شوند. بگذارید همگیشان خاضع شوند. از فلسطین هم رها میشویم. و در همهی کشورهای عربی، به جای اینکه دغدغهی مردم، اصلاح باشد، دغدغهشان به امنیت تبدیل شود و اینکه چگونه از داعش، القاعده، النصره، تکفیریها، انفجارها و رستورانها، مساجد، کلیساها، مدارسی که منفجر میشوند، رها شوند. آن وقت هر حاکم، نظام و قدرتی را خواهند پذیرفت و آزادیها، اصلاحات، دموکراسی، زندگی، کرامت و همهی این شعارهایی را که ملتهای عرب در منطقه مطرح کردند، فراموش خواهند کرد. تا چه رسد به فلسطین! این گروهها را آوردند تا این اغتشاش ویرانگر را در منطقهی ما ایجاد کنند. آمریکاییها آنان را به کار گرفتند. برادران، خواهران، جهانیان، مردم، آمریکاییها آنها را آوردند، جمعشان کردند و به آنها پول و سلاح دادند. البته نه از کیسهی خودشان، از خزانههای عرب. آمریکاییها مرزها را برایشان باز کردند، به آنها امکانات دادند، آنها را آموزش دادند و به واسطهی آنها جنگیدند. اما الآن به جایی رسیدهاند که در برخی جاها این مهره، سوخته است. همان اتفاقی که پس از افغانستان افتاد. این مهره سوخت.
امروز داعش در موصل و رقه، برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا رأی میسازد. باراک اوباما بر نبرد موصل و رقه اصرار دارد. اینکه ادامه میدهند یا نه، نمیدانم. اما علتش چیست؟ برای نجات عراقیها و سوریها از داعش؟ نه، برای انتخابات ریاست جمهوری. میخواهد حزب دموکرات حاکم شود. خب، حتی در مورد النصره تا پیش از نبرد حلب، میان روسیه و آمریکا توافق وجود داشت که داعش و جبههی النصره را بکوبند. اینها در رسانهها و روزنامهها هست و بنده راز فاش نمیکنم. شاید کسی بگوید سید این تناقض است. به هیچ وجه تناقض نیست. آنها را آوردند، بهکار گرفتند، مأمورشان کردند، به وسیلهی آنها جنگیدند، از تمام ظرفیتشان استفاده کردند و الآن وقت درو است. میخواهم یادآوری کنم که این موضوع را پنج سال پیش گفتم و به جنگجویان تشکیلات القاعده و حکومت اسلامی عراق (که هنوز اسمش داعش نشده بود) گفتم: شما که خودتان را رزمنده و مجاهد میدانید و مدعی برپایی دولت و حکومت اسلامی هستید، آمریکا و سعودی و کشورهای منطقه شما را آوردهاند، مسلحتان کردهاند، آمدنتان را تسهیل کردهاند، به وسیلهی شما جنگیدهاند و از شما برای تحقق اهدافشان حمایت کردهاند و سپس کارتان را میسازند. این مربوط به پنج سال پیش است. نیازی به دانستن آینده و غیب و دوربین ندارد. فهمیدن این با استفاده از تجربیات و واقعیتها و واقعیت دشمن و دوست امکانپذیر است.
امروز نیز به آنها میگویم و شاید تعجب کنید امروز در دهمین سالگرد جنگ میخواهم به داعش و جبههی النصره و همهی این گروهها که همچنان در سوریه، عراق، یمن، لیبی و سینا میجنگند، اگر هنوز صدایی میشنوند یا کمی عقل یا امکان تأمل دارند، بگویم: در این پنج سال از شما برای ویران کردن خط مقاومت و ملتهای منطقه و آرزوهای این منطقه سوء استفاده شده است تا بر ویرانههای آن، نظامهایی ضعیف، خاضع و مزدور آمریکا و اسرائیل برپا شود. اگر هنوز واقعا چیزی از اسلام، علاقه به پیامبر و رابطه با قرآن برایتان باقیمانده است، این کشتار را که به نفع آمریکا در منطقه است، تمام کنید. این کشتار را تمام کنید. این سلاح را زمین بگذارید. حالا یا با آشتی یا سازش. بله، شاید این حرف مبالغه باشد. سخن امروز بنده خطاب به همهی کسانی است که سلاح به دست دارند و ما برایشان تأسف میخوریم. اینها خودشان را استشهادی مینامند اما انتحاری هستند. تو انتحار و خودکشی میکنی و خودت و برادرانت را میکشی. اما برای چه؟ برای چه هدفی؟ در حلب، موصل، دیرالزور، درعا یا هر جای دیگری در سوریه و عراق، بغداد، دمشق یا شهرهای یمن خودتان را برای خدمت به چه کسی میکشید؟ برای خدمت به پروژهی چه کسی؟ برای چه کسی؟ گل روی چه کسی؟ بنشینید کمی فکر کنید. خیلی زود درخواهید یافت از شما سوء استفاده شده و زمان دروی برخیهایتان یعنی داعش رسیده است. زمان درو بقیه هم میرسد، زمانی که دیگر نیازی بهشان نباشد. این آن چیزی است که امروز در همهی نبردهای موجود در منطقه به آن دعوت میکنیم. علما، حکیمان، عقلا، فهیمها، مردمان دلسوز امت، هر کس میتواند سخنی بگوید، هر کس میتواند تماسی بگیرد، هر کس میتواند تلاشی بکند، باید همهی تلاشها برای ریشهکن کردن این فتنهی جاری در امت و منطقه به کار گرفته شود. اگر اینها از نبرد به نفع آمریکا و رفقای اسرائیلیاش دست برندارند، ما در پایان گزینهی دیگری نداریم. هر روز درستی و صحت رفتنمان به سوریه و غیر سوریه روشنتر میشود. چون همهی اینها یک نبرد است که داعش از اینجا و آنجا و آنجا و آنجا واردش شده. این داعشی را که در همهی این کشورها میجنگد آمریکا ساخته است و به آن تسهیلات و امکانات داده. حتی امروز که آمریکا میخواهد آن را بزند، زدنش مرز دارد چون میخواهد باقی را به کار بگیرد. هنوز استفادهی نهایی تمام نشده است. ما گزینهی دیگری جز ماندن در عرصههای نبرد نداریم، در حلب و غیر حلب و هر جایی که حضورمان لازم و بایسته باشد، بودهایم و هستیم. هرقدر هم علیه ما ارعاب کنند. دعوت اصلی امروز، دعوت به هشیاری، بازنگری، تأمل و اندیشیدن به واقعیت روندهایی است که امروز در منطقهمان رخ میدهد و در جریان است.
به خاطر فلسطین، قضیهی فلسطین و اسیران فلسطین، اسیرانی همچون بلال کاید و برادران و عزیزانش که با شکمهای گرسنهشان میجنگند، به خاطر مهاجران و افراد تحت محاصره، آنها که علیهشان توطئه و دسیسه میشود، لبنان و سوریه و فلسطین و یمن و بحرین و مصر و لیبی و همهی ملتها و حکومتها و جوامع این منطقه. دعوت امروز، دعوت به هشیاری، بازنگری و عقل است. عقل آن چیزی نیست که ما را به آن دعوت میکنند. آنان ما را دعوت میکنند از این نبرد عقبنشینی کنیم. برخی مردم لبنان میگویند باید از سوریه خارج شوید. ما را به عقبنشینی از این نبرد فرا میخوانند. برای چه؟ برای این که داعش غلبه پیدا کند؟ النصره غلبه پیدا کند؟ اگر ما شانه خالی کنیم، ارتش سوریه شانه خالی کند، ارتش عراق شانه خالی کند، گروههای مردمی شانه خالی کنند، ارتش یمن شانه خالی کند و گروههای انقلابی شانه خالی کنند و داعش اینجا و آنجا و آنجا و آنجا غلبه پیدا کند، سرنوشت ملتها، دولتها و منطقهمان چه خواهد شد؟
دو مسئله در زمینهی لبنان: روشن است که در لبنان همه نشسته و منتظرند که در منطقه چه رخ خواهد داد. این در حالی است که سررشتهی امور دست خودمان است. لبنانیها میتوانند مسائلشان را حل کنند. خب، همه اتفاق نظر دارند که انتخاب رئیس جمهور، کلید حل مشکلات است. خیلی خب. مردم از اطلاعات با خبرند. میتوانند بحث و بررسی کنند. ما، حتی در برههی اخیر، که برخیها دربارهی چیدن در یک سبد و چند سبد صحبت کردند و چندین سؤال مطرح شد، گفتیم ما به کاندیداتوری ژنرال عون برای ریاست جمهوری متعهد هستیم. واقعیت این است که بنده در دهمین سالگرد جنگ جولای دوست دارم توضیح دهم که تعهد ما به ایشان به پیش از جنگ جولای باز میگردد. پیش از جنگ جولای ما در گفت و گوهای ملی شرکت داشتیم و بحثی وجود داشت و برخی نیروهای سیاسی علیه جناب امیل لحود توطئه میچیدند و میگفتند میخواهند انصراف بدهد یا ندهد و ما میگفتیم نمیپذیریم و قاعدتا با رفتارهای والا و بزرگوارانهی جناب لحود در طول جنگ جولای در دولت، مشخص شد رفتار ما درست بوده است. همان زمان این موضوع مطرح شد و ما از آن روز به ژنرال عون متعهد هستیم که اگر انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت ما شما را انتخاب میکنیم. هنوز جنگ جولای رخ نداده بود. جنگ جولای رخ داد و اینجا نیز با موضعی که ژنرال عون گرفت، بر درستی این تعهد صحه گذاشته شد. همهی ما آن شرایط و فضا را درک کردیم.
در برههی اخیر آمدند و گفتند کاندیداتوری وزیر سلیمان فرنجیه، همپیمان و دوست ما را میپذیرند. ما از ایشان بسیار تعریف کردهایم و موضع ایشان در جنگ جولای نیز روشن بود. اما ما گفتیم تعهدی قدیمی و تازه داریم. امروز این فرصت وجود دارد. امروز میخواهم یک بخش کوچک و مثبت را اضافه کنم. اگر افراد مسئولی که میخواهند این رأیگیری انجام شود سؤالی دارند، ما گفتهایم و میگوییم پس از انتخاب رئیس جمهور در زمینهی کابینهی پیش رو پذیرا و مثبتنگر هستیم. به همین مقدار بسنده میکنم. نقطه. بابی است. بیایید پا پیش بگذاریم. منتظر چه کسی هستید؟ چرا منتظر هستید؟ منتظر چه هستید؟
موضوع دوم: اجازه دهید از همین الآن بگویم. ممکن است کسی بگوید سید خیلی زود است. نه، زود نیست. چند روز است یک نفر (بدون این که حرف اول نامش را بگوییم) مرتکب اشتباهی شده است؛ یک اشتباه عمدی. عمر این اشتباه عمدی به سال ۲۰۰۵ باز میگردد. ما از ۲۰۰۵ این خطا را نپذیرفتهایم و نمیپذیریم. یک نفر آمده است و از الآن میخواهد تعیین کند که چه کسی نخست وزیر آینده است و چه کسی رئیس مجلس است. قاعدتا حاج محمد رعد، عزیز و برادر بزرگ ما، را برای ریاست مجلس مطرح کرده. البته ایشان بعدا آمد عذرخواهی کرد اما این سهو لسان نبود. این یک ایده و پروژه قدیمی و زنده بود. میخواهم از بنت جبیل به صاحب این طرح و کسانی که همراه او نقشه میکشند و صحبت میکنند بگویم: امروز ۱۳ آگوست است و هنوز بسیار با انتخابات بعدی پارلمان فاصله داریم. همهی کشور و همهی نیروها و جریانهای سیاسی بدانند، نتیجهی انتخابات پارلمان آیندهی لبنان هر چه باشد، کاندیدای واحد و قطعی و قدیمی و جدید ما برای ریاست پارلمان بعدی، جناب برادر نبیه بری است. ایشان و جنبش امل شرکای ما در نبرد، سیاست، مذاکره، جنگ، میدان، دردها و زخمها هستند. به قول معروف روی این موضوع حساب نکنید.
پس روندهای ممکن در زمینهی ریاست جمهوری، ریاست آیندهی مجلس و نخست وزیر روشن هستند. ما مثبتنگر و پذیرا هستیم و سخت نمیگیریم. به همین میزان بسنده میکنم. پس بیایید. امروز دیگر دلیلی ندارد که سخت بگیریم و بگوییم بار شما را سنگین میکنیم. زمانی که ما آن موضوع را مطرح کردیم برای حل کردن مشکل شما بود، نه حل کردن مشکل خودمان.
قاعدتا همهی کشور وظیفه دارند گفتگو را ادامه دهند. بسیاری افراد در چند روز گذشته کوشیدند به گفت و گوهای ملی ضربه بزنند و بگویند دلیلی ندارد و بیفایده است. نه، گفت و گوها بیفایده نیست. دیدار لبنانیها و اینکه جایی برای صحبت، بحث، دیدار و گله داشته باشند به خودی خود پایانهای برای آرامش سیاسی و امنیتی کشور و ارتباط و جستجو به دنبال راه حلها است. به همین علت بر تداوم گفت و گوها و وجوب مسئولیتپذیری کامل دولت تأکید میکنیم، حتی اگر در برههی ویژه و انتقالی قرار داشته باشیم.
در زمینهی نفت و گاز: کشور هزار مشکل مالی دارد. بخش زیادی از مشکلات نیز در آینده به علت ناتوانی مالی و ناتوانی در اختصاص بودجه، افزوده خواهند شد. خب، خداوند در همین دریای کنارمان نعمتی قرار داده است. چرا نمیتوانیم استخراجش کنیم؟ چرا نمیتوانیم پولهایش را برای حل مشکلات کشور روانهی خزانه کنیم؟ چون تصمیمی سیاسی برای جلوگیری از این موضوع وجود دارد. ان شاءالله تصمیم آمریکا و اسرائیل نباشد. ان شاءالله فقط تصمیم داخلی باشد. در هر صورت دولت برای هر لحظه، ساعت و روزی که فرصت لبنان برای استخراج نفت و گازش و روانه کردن پولها برای منافع ملت لبنان و حل مشکلات آنها هدر میرود، مسئول است. امروز به علت نتایج جنگ جولای و بازدارندگی متقابل، ما این فرصت را داریم. همهی جهان میدانند نفتها و گازها کجاست و به زودی در خاک لبنان و خاک فلسطین تأسیسات نفتی برپا میشود. خودتان فهمیدید چه میگویم. پس لبنان امروز در شرایطی است که میتواند از نفت و گازش پاسداری کند. تنها کاری که باید بکند این است که برای استخراج نفت و گازش در جهت حل مسائل اقتصادی، معیشتی و مالیاش تصمیم بگیرد.
همچنین موضوع امنیت و توجه به آن و ارتباط میان دستگاههای امنیتی و همکاری همه و مسئولیت حفظ امنیت این کشور در این منطقه با این شرایط دشوار، مسئولیت همه است.
امروز در آستانهی سالروز ۳۱ آگوست قطعا باید از حضرت امام و رهبر، سید موسی صدر (اعاده الله بخیر) و برادران و عزیزان و هممسیرانش و که فقط همسفرانش به لیبی نبودند، حضرت شیخ محمد یعقوب و جناب عباس بدرالدین، یاد کنیم و بار دیگر تأکید کنیم این موضوع، موضوع میهن، ملت، امت و مقاومت است چون امام صدر، امام میهن و امام مقاومت و یکی از بلندقامتان این امت بود و درکی تاریخی داشت. به همین علت علیه او و همراهانش توطئه کردند و دزدیدندشان و زندانیشان کردند. امروز در آستانهی این سالگرد تأکید میکنیم همهی ما فرزندان، شاگردان، دوستان و ادامهدهندگان راه این امام هستیم.
با این که نمیخواستم وارد لیست اسامی همپیمانان، دوستان و حامیان شوم چون لیستی طولانی است و ممکن است برخیها دلگیر شوند، اما اجازه دهید از بنت جبیل از مواضع شرافتمندانه، حمایتی و پدرانهی حضرت آیت الله سید محمد حسین فضل الله(رضوان الله تعالی علیه) و پدرش، حضرت آیت الله سید عبدالرئوف فضل الله(رضوان الله علیه) در طول تاریخ مقاومت یاد کنم. همچنین عالمان جلیل القدر این خانواده، حضرت آیت الله سید عبدالمحسن فضل الله(رضوان الله علیه) و همچنین علمای لبنان و این جبل. ولی میخواستم مخصوصا از حضرت سید(رضوان الله تعالی علیه) به خاطر پدری، حق، تاریخ و حضورش بهخصوص در جنگ جولای نام ببرم. وی در آن جنگ مقاومان را به اهالی جنگ بدر و اصحاب رسول الله تشبیه کرد. از او نام میبرم به خاطر موضع وی در آن جنگ و پس از آن و همهی دردها و رنجهایی که کشید و همهی بحثها و مجادلاتی که پیرامون وی وجود داشت.
برادران و خواهران، عزیزان، بزرگواران، امروز اگر بخواهیم از همهی افراد شریف جهان که با مقاومت ایستادند و در کنار آن جنگیدند لیستی تهیه کنیم، لیستی طولانی خواهد بود. حتی بنده میدانم برخی خانوادههای شهید توقع دارند امروز بنده از بعضی شهدا نام ببرم اما چون در جنگ جولای تعداد زیادی از افراد و حتی فرماندهان میدانی به شهادت رسیدند، بنده عذرخواهی میکنم. گرچه این مایهی افتخار من است که نام شریف این شهیدان را به زبان بیاورم. اما به خاطر اینکه در برخی محظورات نیافتیم و نام بعضیها را ببریم و بعضی را فراموش کنیم، ان شاءالله آنها را در مناسبتهای متناسب با بیان نامشان فراموش نکنیم. ان شاءالله خداوند(سبحانه و تعالی) بر ما و شما منت بگذارد و بتوانیم با عزت و کرامت همهی این مناسبتها را برگزار کنیم.
اجازه دهید سخنانم را با فرازی دربارهی جنگ جولای و اولین روزهای آن به پایان ببرم. بنده این موضوع را در یکی از شبهای عاشورا مطرح کردم اما سخنرانیهای محرم معمولا در رسانهها منعکس نمیشوند. فقط المنار پخش میکند. اجازه دهید این ایده را تکرار کنم چون به حوادث جنگ جولای و حوادث این روزهایمان و حوادث پیش رویمان مرتبط است: بنده دربارهی خودم و برادرانم صحبت کردم. ما از کودکی در مجالس عزای اباعبدالله الحسین(علیه السلام) حضور مییافتیم و جملهای را میشنیدیم که سخنرانان همیشه میگفتند. ما همیشه و هر سال این جمله را میشنیدیم و وارد مغزها، عقلها، قلبها، جانهایمان و… شده بود. آن را میشنیدیم، درک میکردیم و به اندازههای مختلف حس میکردیم. این جملهی معروف امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا که بنده نیز روز عاشورا همیشه تکرارش میکنم:«بیریشهای فرزند بیریشه، مرا میان دو چیز مخیر گذاشت، میان تیزی شمشیر یعنی جنگ و خواری تسلیم ذلیلانه و چه دور است از ما خواری. الله و رسولش و مؤمنان و جانهای سازشناپذیر و غیرتمند برنمیتابند که ما اطاعت از فرومایگان را بر بهخونغلتیدن همچون گرامیان ترجیح دهیم.» این را از کودکی حفظ بودیم. ده سال پیش در جنگ جولای بنده برای اولین بار احساس کردم تا حدی جوهره و روح این حرف را درک کردم. شما نیز همراه بنده آن را در آن دوره درک کردید. چرا؟ چون برادران و خواهران، در آن روزها در جنگ جولای، برخی واسطهها به ما گفتند: اسرائیل و آمریکا و جهان تصمیم گرفتهاند شما را نابود کنند. تنها راه حل برای پایان جنگ یعنی این تیزی شمشیر، تسلیم همهی سلاح مقاومت (نه فقط موشکها بلکه همهی سلاح مقاومت)، انحلال تشکیلات مقاومت، پذیرش نیروهای چندملیتی (همانطور که کمی قبل گفتم منظور یونیفل و سازمان ملل نبود. منظور همانند نیروهایی بود که عراق را اشغال کرده بودند.) در مرزهای لبنان و فلسطین، لبنان و سوریه و در بندر و فرودگاه (یعنی میخواستند بیایند کشور را اشغال کنند) و تسلیم دو اسیر اسرائیلی بدون قید و شرط. این شرطها را برای ما نقل کردند. این زمانی بود که در روزهای اول هزاران بمباران هوایی روی سر ما انجام میشد و اکثریت قاطع جهان علیه ما بودند و هیچ کس را جز الله(سبحانه و تعالی) نداشتیم. به ما پیشنهاد دادند دو راه حل دارید: یا جنگ را ادامه میدهید و نابود و کشته و ذبح میشوید و زنانتان اسیر میشوند و مهاجرت داده میشوید و خانههایتان ویران میشود یا این شرطهای خوارکننده را میپذیرید. این شرطها به معنای پایان مقاومت، بازگشت اشغالگران، باقیماندن اسیران در زندانها، ورود اسیران تازه به زندانها و تسلیم لبنان به آمریکا و همپیمانان آمریکا بود. صحبت فقط ذلت نبود، پذیرش آن شروط به معنای از دست دادن همهچیز بود. از دست دادن دنیا و آخرت. در آن لحظه بنده و برادرانم بحث میکردیم و گویی که اباعبدالله الحسین بن علی بن ابیطالب در روز عاشورا پیش چشمانمان بود که میگفت:«بیریشهای فرزند بیریشه، مرا میان دو چیز مخیر گذاشت، میان تیزی شمشیر یعنی جنگ و خواری تسلیم ذلیلانه و چه دور است از ما خواری.» ما به آنها گفتیم: الله و رسولش و مؤمنان و جانهای سازشناپذیر و غیرتمند برنمیتابند که ما تسلیم و ذلیل شویم و کشورمان را تسلیم و اسیرانمان را رها کنیم و ملتمان را ذلیل کنیم و اطاعت از فرومایگان را بر بهخونغلتیدن همچون گرامیان ترجیح دهیم. برخی گرامیان ما به شهادت رسیدند ولی خداوند خواست که ما پیروز شویم و پیروزی جولای به وقوع پیوست.
به همهی کسانی که نقشه میکشند، توطئه میکنند، میبافند، دل میبندند و میکوشند به روحیهی هوادران و همراهانمان و روحیه، اراده، اصرار و اطمینانمان به پروردگار، ملت، توان، اصرار و عزممان ضربه بزنند، میگویم: این آن روحی است که در تن مردان، زنان، کودکان و بزرگسالان ما خانه دارد و نخواهید توانست به آن صدمه بزنید. نه با جنگ نرم، نه با تحریف، نه با کنایه، نه با تحریک، نه با جنگ سخت، نه با کشتار، نه با ترور، نه با ارعاب و نه با تهدید. از زمانی که این مقاومت آغاز شد و شهیدانی بسیار بسیار بزرگ همچون سید عباس، شیخ راغب و حاج عماد و بسیاری دیگر را تقدیم کرد، ما انتخابمان را در این میهن، خاک و منطقه قطعی کردهایم و راهمان را در لبنان، سوریه و همهی منطقه به همین نحو و با همین روحیهی سخت، قدرتمند، مؤمنانه، مصمم و پرعزم ادامه خواهیم داد.
در پایان این جشن پربرکت به خاطر طولانی شدن عرایضم از شما عذرخواهی میکنم و به شما میگویم همانگونه که در جنگ جولای پیروز شدیم، ما وارد دوران پیروزیها شدهایم. شعار جشن نیز همین است. ما وارد دوران پیروزیها شدهایم. دوران شکستها گذشت. پروژهای که امروز در عراق، سوریه و منطقه در حال فروپاشی است، نسخهی تازهای از پروژهی بسیار عظیم و توطئهی بسیار خطرناک آمریکا برای منطقه بود که همانگونه که عرض کردم دهها هزار میلیارد دلار و هزاران تن [سلاح] و صدها هزار جنگجو و تحریک مذهبی در آن به کار گرفته شدند. بدترین کاری را که آمریکا و دستنشاندههای منطقهایاش میتوانستند انجام دهند، در جنگ جولای انجام ندادند، امروز انجام دادند. هر کاری میتوانستند بکنند، کردند. فتنهی فرقهای و مذهبی و تحریف و پول و انتحاری و گردآوری وحوش زنجیری از همهجای جهان. اما پروژهشان امروز در حال فروپاشی است. این پروژه آیندهای ندارد. آیندهی لبنان، مقاومت است. آیندهی فلسطین، مقاومت است. آیندهی سوریه، مقاومت است. آیندهی منطقه، متعلق به ملتها و امتمان و کرامت و عزت و حق حاکمیتشان است.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
جستجو

دغدغههای امت

-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران
کتاب
