بسم الله الرحمن الرحیم
و إن يريدوا أن يخدعوك فإن حسبك الله هو الذي أيدك بنصره وبالمؤمنين
جوامع
سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله لبنان: مصاحبه در نخستین سالگرد رحلت آیت الله مصباح یزدی با فرزند ایشان

بیانات

12 دی 1400

مصاحبه در نخستین سالگرد رحلت آیت الله مصباح یزدی با فرزند ایشان

|فارسی|فیلم|
«

    مجتبی مصباح یزدی: بسم الله الرحمن الرحیم. خوشبخت هستیم که به محضر حضرتعالی شرفیاب شدیم و اجازه‌ی ‌تشرف فرمودید. به مناسبت ارتحال علامه مصباح (رضوان‌الله‌علیه) خدمت حضرتعالی هستیم و درخواستی داشتیم از این‌که در مورد شخصیت ایشان به عنوان کسی که علاوه بر این‌که یک شخصیت سیاسی، علمی و انقلابی در جهان اسلام هستید، آشنایی نزدیک و خاصی با ایشان داشتید، سؤالاتی را از محضرتان بپرسیم و برای کسانی که اشتیاق دارند و دل‌شان می‌خواهد از این جهت بیش‌تر آشنا بشوند با شخصیت علامه مصباح، از حضرتعالی استفاده کنیم. به عنوان اولین سؤال اگر اجازه بفرمائید خواستم بپرسم که حضرتعالی از چه زمانی با ایشان آشنا شدید؟ شروع آشنایی شما با ایشان به چه زمانی برمی‌گردد؟

سید حسن نصرالله: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. الحمدالله رب‌العالمین. و الصلات و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و علی آله الطیبین و الطاهرین و صحبه الاخیار و المنتجبین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین. ابتدا به شما و برادران همراهتان خیرمقدم می‌گویم. خوش آمدید. ثانیا در سالگرد ارتحال حضرت آیت الله علامه مصباح (رضوان الله تعالی علیه) بار دیگر به حضرتعالی، خانواده‌ی محترم، همه‌ی شاگردان، مریدان و دوستداران ایشان، مسلمانان جهان به‌ویژه شیعیان اهل بیت(علیهم‌السلام) تسلیت عرض می‌کنم؛ کسانی که خسارت بزرگِ فقدان و رخت بربستن ایشان از این دنیا را احساس کردند.

آشنایی من با آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه) کمی پیش از سال ۲۰۰۰ میلادی یعنی کمی پیش از پیروزی تاریخی مقاومت اسلامی لبنان شروع شد. یعنی این آشنایی به بیش از ۲۰ سال پیش برمی‌گردد. در آن زمان برخی برادران مسؤول حزب‌الله از ایشان دعوت کردند به لبنان سفر کند تا اختصاصا برای مسئولان رده‌ی اول حزب‌الله سخنرانی‌هایی عمدتا با محوریت مسائل اعتقادی، ‌معرفتی و اخلاقی داشته باشند. به یاد دارم یکی از فرمانده‌هانی که در آن سخنرانی‌ها شرکت می‌کرد حاج عماد مغنیه بود (رضوان الله تعالی علیه). من در آن ایام با ایشان آشنا شدم و خدمت‌شان رسیدم. این اولین دیدار شخصی بنده و ایشان بود.

طبیعتا از ابتدای دوران طلبگی، از زمان قدیم با ایشان آشنایی عمومی و غیرشخصی داشتم. کتاب‌های مختلف ایشان (رضوان الله تعالی علیه) را دنبال می‌کردم. همچنین زمانی که در حوزه‌ی علمیه‌ی شهر بعلبک بودم، برخی از کتب ایشان در زمینه‌ی فلسفه، اعتقادات و کلام تدریس می‌شد و ما آن‌ها را تدریس می‌کردیم و آموزش می‌دیدیم. پس یک آشنایی دور وجود داشت.

اما آشنایی شخصی و مستقیم با ایشان کمی پیش از سال ۲۰۰۰ شروع شد و پس از آن با سفرهای مکرر ایشان به لبنان ادامه یافت. ایشان به ما لطف می‌کردند و برای چندین سال هرچند وقت یک بار به لبنان سفر می‌کردند. سفرهای متعددی صورت گرفت و بسیار مفید بود. هنگامی که ایشان برنامه‌ی سفر داشتند از برادران محتوای دیدارها و سؤالاتی که از ایشان پرسیده می‌شد و پاسخ‌های حضرت شیخ را جویا می‌شدم تا خودم استفاده ببرم. طبیعتا در هر سفری که جناب شیخ به لبنان داشتند به دیدارشان مشرف می‌شدم و دیداری خصوصی داشتیم. همچنین دیداری خصوصی با فرماندهی حزب‌الله که شورای مرکزی حزب‌الله می‌نامیم، فراهم می‌کردیم؛ برادرانی که از سال‌های دور، رهبران اصلی حزب‌الله هستند. آن‌ها نیز به دیدار و زیارت ایشان مشرف می‌شدند و جلسه ساعت‌ها به درازا می‌کشید و همه‌اش پرسش و پاسخ بود. همه می‌کوشیدند از حضور مبارک ایشان در سفرها بیش‌ترین استفاده‌ی ممکن صورت بگیرد. این آغاز آشنایی بود.

    مجتبی مصباح یزدی: غیر از آن کتاب‌های رسمی درسی، از جهت علمی چه اطلاعی از آثار ایشان داشتید یا بعدا مراجعه کردید؟

سید حسن نصرالله: بنده اکثر کتاب‌های ایشان را که به زبان عربی ترجمه شده مطالعه کرده‌ام. کتاب‌ها را مطالعه می‌کردم و همچنین غالبا سخنرانی‌های ایشان را دنبال می‌کردم؛ سخنرانی‌هایی که هر روز صبح در تلویزیون الصراط با زیرنویس عربی پخش می‌کردند. ولی من به زبان فارسی گوش می‌دادم و از فارسی‌اش بیش‌تر بهره می‌بردم. البته ترجمه‌ی عربی را هم دنبال می‌کردم تا مطمئن شوم دقیق است. از این دروس نیز بسیار استفاده کردم.

    مجتبی مصباح یزدی: این بحث‌هایی که می‌فرمائید از تلویزیون الصراط پخش می‌شود از چه زمانی شروع شده؟

سید حسن نصرالله: سال‌ها است که پخش می‌شود، یعنی در سال‌های اخیر. تقریبا دو، سه سال است. به نظرم این‌ها درس‌هایی است که در دفتر حضرت آقا در قم می‌دادند.

    مجتبی مصباح یزدی: بله، درس‌های اخلاق ایشان است.

سید حسن نصرالله: درس اخلاق، بله.

    مجتبی مصباح یزدی: سطح بحث‌های اخلاقی ایشان را چطور ارزیابی می‌فرمائید؟ هم از نظر علمی هم تأثیرگذاری‌اش در سطح اخلاقی و معنوی و تفاوتش با درس اخلاق‌های دیگری که حضرتعالی شاید یا از نزدیک دیدید یا نوارهایی که شنیدید؟

سید حسن نصرالله: اولا من شایستگی ارزیابی سطح اخلاقی، فرهنگی و فکری حضرت شیخ (رحمه‌الله‌علیه) را ندارم. واقعا من شایستگی این ارزیابی را ندارم. اما درباره‌ی خودم می‌گویم که بسیار استفاده می‌کردم. همیشه هنگامی که به درس‌های ایشان گوش می‌دادم مطالب جدیدی می‌شنیدم؛ غیر از آن‌چه در کتاب‌ها می‌خواندیم یا از اساتید بسیار و گذشته‌مان شنیده بودیم. من اصرار داشتم هر کتاب جدیدی که از ایشان چاپ می‌‌شود در اسرع وقت بخوانم، چه به فارسی به دستم می‌رسید و چه به عربی. مثلا همان کتاب درباره‌ی عرفان اسلامی که عرض کردم. این کتاب به زبان عربی ترجمه و چاپ شده است. خواندن این کتاب را همان روزی که به دستم رسید، شروع کردم و با وجود مشغله‌های فراوانی که دارم، در چند روز آن را خواندم. هنگامی که به دستم رسید هنوز در دست چاپ بود و به صورت جزوه‌هایی به دستم رسید. بعد از آن‌که به صورت کتاب گردآوری شد کتاب را فرستادند و اتفاقا آن را دو بار خواندم، یعنی یک بار به صورت جزوه و یک بار به صورت کتاب.

    مجتبی مصباح یزدی: سبک خاصی ایشان در ارائه‌ی بحث‌های اخلاقی داشتند. یعنی بعضی از درس‌های اخلاق صرفا توصیه و موعظه است. ایشان خیلی وقت‌ها بحث‌ها را به سبک دیگری مطرح می‌فرمودند. این تفاوت را حضرتعالی احساس می‌کردید؟ فکر می‌کنید چه سبکی مناسب‌تر است برای جوان‌های امروز و پاسخگوی نیازهایشان است؟

مهم‌ترین چیزی که در شیوه‌ی بیان حضرت شیخ (رضوان الله تعالی علیه) چه در کتب و چه در سخنرانی‌ها دیده‌ام، اولا بیان روشن است و طبیعتا این چیزی است که ما طلاب به آن نیاز داریم و جوانان نیز به آن نیاز دارند؛ بیان روشن. گاهی برخی اساتید به زبانی پُر از اصطلاحات و بیانی پیچیده سخن می‌گویند که درنتیجه شما منظور را متوجه نمی‌شوید یا ممکن است آن را اشتباه بفهمید و این برخلاف هدف است. این یک نکته. این طبیعتا یکی از مهم‌ترین مشکلاتی است که در تبیین مفاهیم دقیق اسلامی به آن مواجه هستیم. زیرا تبیین در این‌جا در وهله‌ی نخست به فهم درست و دقیق نیاز دارد که ایشان در بالاترین سطح از آن بهره‌مند بودند و همچنین به قدرت بیان نیاز دارد. چه‌بسا مطلبی در ذهن من بسیار روشن باشد اما نتوانم آن را توضیح دهم و تبیین کنم. یکی عمق اندیشه‌ی ایشان و دیگری قدرت بیان زیبا.

پس اولا همان‌طور که گفتم از بیان روشن شروع می‌کنم: مثلا به عقیده‌ی من برخی کتاب‌ها (به کتاب‌های تخصصی کاری ندارم) حتی برای جوانان عادی قابل فهم است. انسان پی می‌برد که آیت الله مصباح میان مخاطبان تفاوت می‌گذاشتند. این هم نکته‌ی مهمی است. مخاطبان ایشان گاه متخصصان و گاه عموم طلاب یا عموم جوانان هستند. هنگامی که برای عموم سخنرانی می‌کنند متناسب سخن می‌گویند. این هم یک ویژگی مهم است. برخی از اساتید چنین توانایی‌ای را ندارند، چون معمولا با متخصصان سخن می‌گویند.

نکته‌ی دومی که در سخنرانی‌ها و درس‌های آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه) ملاحظه کردم این است که ایشان بسیار به آیات و شواهد قرآنی استناد می‌کنند و بسیاری از آیات قرآن را حفظ بودند. ایشان در همه‌ی موارد به آیات قرآن استناد می‌کنند، آن‌ها را تفسیر می‌کنند و به صورت بسیار زیبا شرح می‌دهند. من به برخی از درس‌های ایشان گوش می‌دادم و مثلا به عنوان یک عرب، فهمی از یک آیه‌ی قرآن داشتم، اما ایشان آیه را به گونه‌ی جدیدی توضیح می‌دهند که من به عنوان یک عرب احساس می‌کنم که ایشان فهم جدیدی از همان کلمات و عبارات عربی آیه‌ی شریفه دارند. این نیز یکی از ویژگی‌های مهم ایشان است.

شیوه‌ی روایت ایشان نیز جذاب است و خسته‌کننده نیست. مثلا گاهی که بعضی درس‌های ۴۵ دقیقه‌ای، یک ساعته یا گاهی بیش‌تر ایشان مشاهده می‌کردم، گویا ۵ یا ۱۰ دقیقه گذشته است. یعنی احساس می‌کنی که زمان به سرعت می‌گذرد و این نتیجه‌ی جذابیت است.

خب! طبیعتا یکی از مهم‌ترین چیزها باورپذیری شخصی ایشان یا نگاه ما به سخنران یا نویسنده است. زمانی که بدانید سخنران به آن‌چه می‌گوید باور دارد و به آن عمل می‌کند، سخنش بسیار روی شما تأثیر می‌گذارد. خواندن حتما تأثیر دارد. اما به نظر من گوش دادن به سخنرانی که تصویرش در تلویزیون روبروی شماست تأثیر بیش‌تری دارد. درباره‌ی آیت الله مصباح شما احساس می‌کنید که سخن ایشان بر دل می‌نشیند، زیرا از دل برآمده است و با نهایت اخلاص و هیجان و محبت نسبت به دیگران سخن می‌گوید.

در مجموع من طبیعتا همیشه به برادرانم خصوصا در لبنان، که شاید استاد اخلاق در این سطح نداریم و این فرصت فراهم نیست که جمع زیادی از برادران فرمانده، نیروها و مسؤولان حزب‌الله در درس‌ها حاضر شوند، سفارش می‌کنم که این درس‌های تلویزیونی را ببینند و یا اگر می‌توانند، که می‌توانند، سی دی تهیه کنند و خود و خانواده‌شان در منازل، جلسات یا مراکز این درس‌ها را ببینند. زیرا این دروس از بهترین چیزهایی است که یک فرد می‌تواند گوش دهد و در این مرحله از آن استفاده کند.

    مجتبی مصباح یزدی: اشاره فرمودید که بعضی از بحث‌ها ایشان تخصصی بود و به شکل دیگری ارائه می‌کردند، از آن بحث‌ها چه نوع بحث‌هایی را حضرتعالی دیده بودید؟

سید حسن نصرالله: هرچیزی که ایشان در زمینه‌ی فلسفه، حقوق یا برخی مباحث دقیق اعتقادی نوشته‌اند. طبیعی است که این مباحث را به زبان علمی نوشته باشد، یعنی فهمش برای جوانان عادی یا حتی برخی سطوح طلاب نیازمند تخصص است. به‌ویژه آن‌که آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه) درواقع بسیار کوشیده است که در بسیاری از اندیشه‌های اسلامی نظریه‌پردازی کنند، به‌ویژه در ۱۰، ۲۰ سال اخیر بعد از شهادت شهید صدر (رحمه‌الله‌علیه) و شهید مطهری (رحمه‌الله‌علیه). آیت الله مصباح در جهان نظریه‌پردازی در حوزه‌ی ‌مفاهیم و نظریات و قوانین اسلامی اگر این تعبیر درست باشد تقریبا بی‌نظیر و بی‌بدیل هستند. البته این بر اساس شناخت محدود من است، نه آن‌که ادعا داشته باشم که اطلاع گسترده‌ای دارم.

    مجتبی مصباح یزدی: درباره‌ی بینش سیاسی ایشان چه؟ اطلاعی دارید که سطح بینش سیاسی‌شان چه بود؟ و شواهدی از این‌که بینش سیاسی ایشان را تأئید می‌کنید یا نه اگر نکاتی دارید استفاده می‌کنیم؟

سید حسن نصرالله:  می‌توانیم بحث را به دو بخش تقسیم کنیم: دیدگاه‌های سیاسی ایشان در سطح امت و دیدگاه‌های سیاسی ایشان در سطح داخل ایران. موضوع دوم را من به صورت دقیق دنبال نمی‌کردم یعنی اطلاع کاملی درباره‌اش ندارم. اما در بخش اول، از این جهت که من بخشی از آن هستم و بخشی از پی‌گیری و مسؤولیت من به شمار می‌آید، در این‌باره با هم گفتگو می‌کردیم. همچنین به برخی از سخنرانی‌های ایشان گوش می‌دادم و درواقع این یکی از دلایل هم‌پوشانی و ارتباط با ایشان بود.

ما همواره احساس کرده‌ایم که حضرت شیخ (رضوان الله تعالی علیه) به این خط و به این راه ایمان دارد و آن را تأئید می‌کند، برایش نظریه‌پردازی می‌کند و با قوت از آن پشتیبانی می‌کند.

اولا: موضع ایشان نسبت به ایالت متحده‌ی امریکا، شیطان بزرگ و دشمنی با ایالت متحده‌ی امریکا و مقابله با پروژه‌ی امریکا در منطقه و فهم سیاست‌های امریکا. می‌دانید که این، حتی داخل ایران میان گروه‌ها، نخبگان، اقشار و خط‌های سیاسی محل مناقشه است.

سپس موضوع اسرائیل و پروژه‌ی صهیونیستی در منطقه، مسأله‌ی فلسطین، مسأله‌ی مقاومت، مسأله‌ی محور مقاومت،‌ آینده‌ی مقاومت و نبرد با دشمن اسرائیلی، مسأله‌ی وحدت اسلامی، همکاری، تقریب و اتحاد سنی و شیعه. و در سال‌های اخیر مسأله‌ی جنگ با گروه‌های تکفیری و در رأس آن‌ها داعش که امریکا در منطقه از آن سود می‌برد. این‌ها همه، در جهان اسلام حتی در محیط‌های شیعه و حتی در محیط‌های خاص شیعه مورد مناقشه بود.

در این بخش ما آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه) را ۱۰۰٪ مطابق با اندیشه، خط و مکتب امام خمینی (قدس سره الشریف) و نیز مطابق با رویکرد، خط و اندیشه‌های حضرت امام خامنه‌ای (دام ظله الشریف) می‌دیدیم. ایشان آن‌ها را تأئید می‌کرد، برای آن‌ها استدلال می‌آورد، نظریه‌پردازی می‌کرد، آن‌ها را تبیین می‌کرد و مقدمات و اصول آن را ارائه می‌داد. این مهم است، ما به این نیاز داشتیم، ما به این اصالت‌بخشی نیاز داشتیم. گاهی ما اندیشه‌ای را ارائه می‌دهیم و گاهی مبانی، اصول و استدلال‌هایی را ارائه می‌دهیم که این اندیشه را در سطح اعتقادی، فکری، فقهی و شرعی تأئید می‌کند.

بنابراین در زمینه‌ی حوادث سطح منطقه و امت و درگیری فعلی، که ما نیز جزئی از آن هستیم می‌شد، ما احساس هماهنگی و حمایت کامل می‌کردیم و از او یاد می‌گرفتیم و استفاده می‌کردیم. در واقع یکی از نتایج سفرهای مکرر ایشان به لبنان این بود که آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه) این مفاهیم و اندیشه‌ها را تثبیت کرد.

درست است که حزب‌الله از همان روز اول به این‌ها اعتقاد داشت و در این زمینه‌ها پیرو حضرت امام (رضوان الله علیه) یا حضرت آقا (حفظه‌ الله) است اما هنگامی که به سراغ خود این اندیشه‌ها،‌ خطوط و دیدگاه‌ها می‌روید و برایشان به صورت علمی، متین، محکم و متقن استدلال می‌آورید، باعث می‌شود ایمان به آن‌ها عمیق شود. و این کار انجام شد.

همچنی موضع ایشان درباره‌ی مقاومت لبنان و موضعشان درباره‌ی جنگ جولای، جنگ ۳۳ روزه. ایشان اولین کسی بود که پس از پایان جنگ به لبنان آمد. به یاد دارم بعد از پایان جنگ ایشان به لبنان آمد و بیش‌تر خانه‌های ما همچنان ویرانه بود! سفر ایشان حتی پیش از این بود که خانه‌ها و مراکزمان را بازسازی کنیم. بنده در آن سفر با ایشان دیداری داشتم که دیداری خاص و ویژه و بسیار عاطفی بود. چون دیدار بعد از جنگ بود. می‌دانید که در طول جنگ همه نگران ما بودند که چه اتفاقی ممکن است بیافتد، چه کسی کشته و چه کسی مجروح می‌شود…

پس درباره‌ی دیدگاه سیاسی آیت الله مصباح در زمینه‌ی هرآن‌چه مربوط به منطقه و درگیری‌های منطقه می‌شود، می‌گویم که آن را تصدیق، تأئید و حمایت می‌کنیم. بلکه می‌توانم بگویم که حزب‌الله با جهاد و جان‌فشانی‌اش، تجسم عینی دیدگاه‌های سیاسی  منطقه‌ای آیت الله مصباح است.

طبیعی است که ایشان نه فقط از طریق سفر به لبنان بلکه با ایده‌ها، اندیشه‌ها، ‌استدلال و تثبیت آن‌ها به این موضوع کمک می‌کردند. برادران حزب‌الله در همه‌ی هیئت‌هایی که دست‌کم در ۳۰ سال گذشته به ایران می‌رفتند مشتاق بودند که به دیدار آیت الله مصباح مشرف شوند. هنگامی که ایشان قم بودند به به آنان وقت می‌داد سخنان‌شان را می‌شنید، برایشان توضیح می‌داد و به سؤالات آن‌ها پاسخ می‌دادند. همه‌ی برادرانی که به ایران می‌رفتند و برای دوره‌های فرهنگی، فکری، نظامی یا غیره مدتی در ایران می‌ماندند، مدیران این برنامه‌ها همیشه اصرار داشتند که یکی از بخش‌های ثابت برنامه‌هایشان، دیدار با آیت الله مصباح برنامه باشد.

برادران در قالب گروه‌های پرتعداد به دیدار ایشان می‌رفتند و ایشان نیز به آنان وقت می‌دادند و به سؤالات‌شان گوش می‌کردند و پاسخ می‌دادند. آیت الله مصباح به گونه‌ای با آن‌ها سخن می‌گفت که آن‌ها با عزم، ایمان و یقینی شدیدتر به لبنان بازمی‌گشتند و این چیزی بود که ما شاهدش بودیم. یعنی ایمان و یقین‌شان به این مسیر و درستی این راه که حزب‌الله لبنان درپیش گرفته بیش‌تر می‌شد. به همین دلیل در طول این ۳۰ سال، حتی در سطح داخی و دور از رسانه‌ها و تلویزیون، من مسئولان بزرگی را در میان برادرانمان می‌شناسم که وقتی به لحاظ روحی خسته و سرخورده می‌شدند برای دیدار با آیت الله مصباح به قم می‌رفتند. خب، می‌دانید که این‌جا تلاش و کار زیادی وجود دارد. این‌ها به قم می‌رفتند و ساعتی با ایشان می‌نشستند و هنگامی که برمی‌گشتند گویا دوباره متولد شده‌اند. پشتیبانی روحانی، معنوی و فرهنگی ما از سوی آیت الله مصباح این‌گونه بود. افراد کمی از این موضوع اطلاع داشتند چون یک موضوع داخلی است. این موضوع، پس از فوت حضرت آیت الله العظمی بهجت (رضوان الله تعالی علیه) برای برادران ما جدی‌تر شد. برادران بسیار نزد آیت الله بهجت و آیت الله مصباح می‌رفتند. اما پس از فوت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) سفرهایشان متمرکز شد و آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه) تبدیل شد به پناهگاه معنوی و روحانی‌شان در قم.

    مجتبی مصباح یزدی: اشاره فرمودید به جنگ ۳۳ روزه و دیداری که آیت الله مصباح از لبنان بعد از این جنگ داشتند و ارتباط عاطفی که ایشان با حزب‌الله برقرار کردند. اگر نمونه‌هایی و خاطره‌هایی از آن سفر ایشان به لبنان دارید بفرمائید استفاده کنیم.

سید حسن نصرالله: در آن سفر وقتی ایشان آمدند، چیزی که برای من قابل توجه بود… البته من شبی به محل اقامت ایشان رفتم و با ایشان ملاقات کردم. معمولا هر مسافری درباره‌ی جنگ جولای، یعنی جنگ ۳۳ روزه صحبت می‌کند توجهش بیش‌تر به دستاوردهای سیاسی، نظامی،‌ میدانی، ‌تحولات و معادلات است. اما حضرت شیخ  (رضوان الله تعالی علیه) اولین چیزی که از من پرسید، ابعاد معنوی و روحانی و اخلاقی این جنگ بود. من برخی نتایجی را که آن موقع، یعنی در آن جنگ، به دست آمده بود با ایشان مطرح کردم. بعد از صحبت من و گزارشی که خدمت‌شان ارائه کردم، محبت و علاقه‌شان به حزب‌الله و جوانان حزب‌الله و حتی به شخص من بیش‌تر شد و تحلیل خود را نسبت به این مطلب به من گفتند. من همواره به ایشان می‌گفتم و در آن جلسه هم وقتی از من درباره‌ی جنگ پرسیدند گفتم: می‌توانیم در این جنگ بخشی از فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام را درک کنیم که فرمودند: هیچ چیزی را ندیدم مگر این‌که خدا را در آن و پیش و پس از آن دیدم. به ایشان گفتم ما در این جنگ خداوند (سبحانه و تعالی) را دیدیم. وقتی از این‌جا شروع کردیم ایشان گفت، این را برای من توضیح بده. چگونه خدا را دیدید؟ او را چگونه یافتید؟ و من درباره‌ی وضعیت‌مان در طول این ۳۳ روزه با ایشان سخن می‌گفتم. درباره‌ی آرامشی که خداوند در دل مجاهدان و مقاومان و مردم قرار داد. آرامش عجیبی بود! در حالی که می‌دانیم جنگ ویرانگری بود. یعنی تمام شهرها و روستاهایی که مردم مقاومت در آن ساکن بودند… می‌دانید که دشمن عمدتا منطقه‌هایی را مورد حمله قرار می‌داد که [از لحاظ مذهبی و سیاسی] منتسب به مقاومت بودند. بیش‌تر خانه‌های این روستاها ویران شد یا خسارات بسیار سنگینی به آن‌ها وارد شد. همه‌ی مردم خانه‌های خود را ترک کردند یا از خانه‌های خود کوچانده شدند. با این حال وقتی به آن‌ها در اردوگاه‌ها سر می‌زدید یا در جبهه‌های نبرد نزد رزمندگان می‌رفتید هیچ‌گونه ترس یا نگرانی‌ای را در کسی نمی‌دیدید. همگی آرامش عجیبی داشتند و یقین داشتند پیروز می‌شوند. با این‌که شواهد مادی آن را تأئید نمی‌کرد. برعکس، ‌دشمن ما بسیار قدرتمند بود، همه‌ی دنیا او را پشتیبانی می‌کرد و به او کمک می‌رساند. ما در این رویارویی تقریبا تنها بودیم. با این‌حال مردم و رزمندگان آرامشی شگفت‌انگیز و باورنکردنی داشتند. چه کسی این اطمینان و آرامش خاطر را در دل مردم و رزمندگان جای داد؟ خداوند (سبحانه و تعالی). دلیل دیگری وجود ندارد. برعکس، همه‌ی عوامل به انسان می‌گفت که باید بترسید، باید شک کنید، باید در ترس و وحشت به سر ببرید و خود را در آستانه‌ی شکست ببینید. اما احساس [مردم و رزمندگان] برعکس بود.

سوی دیگر ماجرا، ایجاد رُعب و وحشت در دل رهبران سیاسی و نظامی و ‌افسران و سربازان دشمن بود. نیروی هوایی آنان را از آسمان پشتیبانی می‌کرد، تانک‌ها روبرویشان حرکت می‌کرد، قبل از ورود به هر منطقه آن‌جا را به آتش می‌کشیدند. با این حال آکنده از رُعب، وحشت، ترس و اضطراب بودند. ما این را در جبهه‌ها و تصاویر تلویزیونی می‌دیدیم. چه کسی این ترس را در دل ارتشی انداخت که ارتش‌های عرب را در سال ۱۹۶۷ میلادی به وحشت انداخته بود؟

    مجتبی مصباح یزدی: «و قَذَفَ في قلوبِهِمُ الرُّعب (حشر/۲ و احزاب/۲۶)»

سید حسن نصرالله: بله. یکی دیگر از مطالبی که به ایشان عرض کردم، پایداری و شجاعت رزمندگان بود. تعدادشان کم بود. الحمدلله اکنون تعداد ما بسیار زیاد شده است. در جنگ جولای تعداد کمی، یعنی چند هزار نفر، در برابر «ارتش شکست‌ناپذیر» با «قوی‌ترین ارتش خاورمیانه» و «قدرتمندترین تانک جهان» ایستادند. اما برادران به هیچ‌وجه از خطوط مقدم عقب‌نشینی نکردند، هرگز عقب‌نشینی نکردند و با شجاعت تمام و جانانه و با قدرت مبارزه کردند. این پایداری و شجاعت از کجا می‌آید؟

در جنگ‌ها معمولا وقتی دشمن شهری را به محاصره در می‌آورد، راهی را برای فرار باز می‌گذارد. یعنی آن‌جا را محاصره و بمباران شدید می‌کند و مبارزان راهی برای ایستادگی پیش روی خود نمی‌بینند و دشمن راهی برای خروج، فرار و عقب‌نشینی بازمی‌گذارند و این‌گونه شهر سقوط می‌کند. دشمن اسرائیلی مثلا در شهر بنت‌جبیل همین کار را انجام داد. بیش‌تر شهر را ویران و آن را محاصره کرد و راهی برای خروج باز گذاشت. اما آن‌چه در جنگ اتفاق افتاد این بود که همین راه، تبدیل شد به راهی برای ورود مبارزان بیش‌تر به داخل و دفاع از شهر! و دشمن نتوانست وارد شهر شود.

همچنین در موضوع به هدف اصابت کردن شلیک‌ها، حکایت‌های شگفت‌انگیزی وجود دارد که مصداق آیه «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی (انفال/۱۷)» است. پیش می‌آمد که رزمندگان موشک‌ها، خمپاره‌ها یا گلوله‌هایی را شلیک می‌کردند که ناباورانه به اهداف اصابت می‌کرد. ما باور داشتیم که خداوند (سبحانه و تعالی) است که شلیک آن‌ها را هدایت می‌کند. از این شواهد در جبهه‌ها زیاد وجود داشت. طبیعتا رزمندگان درباره‌ی‌ اتفاقات شگفت‌انگیز بسیاری صحبت می‌کنند و در آن تردیدی ندارند. می‌دانید که برخی افراد، هنگامی که درباره‌ی یاری الهی صحبت می‌کنیم مناقشه می‌کنند. اما بر اساس فهم قرآنی ما، مسلّم است که خداوند مؤمنان را به وسیله‌ی فرشتگان یاری می‌کند. اما این فرشتگان چگونه مداخله می‌کنند، شکل می‌گیرند و متجلی می‌شوند؟ نمی‌دانیم. اما رزمندگان در جبهه‌ها آن را احساس می‌کنند و عمیقا به آن باور دارند.

مهم این هدایت، راهبری، تأئید و دانستن این است که چه وظیفه‌ای داریم. این از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی است. ما در طول جنگ احساس سرگردانی نکردیم.

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای این جنگ توجه قلبی همه به خداوند متعال بود؛ بزرگسال و خردسال، رزمندگان، حامیان، ‌مردم، زنان و آوارگان داخل و خارج لبنان... دعا، توسل به خداوند (سبحانه و تعالی)، ‌استغاثه به مولایمان صاحب الزمان علیه السلام که در تجربه‌ی تاریخی مقاومت لبنان بی‌سابقه بود.

مثلا دعایی که به خاطر جنگ جولای مشهور شد، جوشن ‌صغیر بود. این دعا شبانه‌روز در مراکز، جبهه‌ها، ‌اردوگاه‌های مهاجران از رادیو و تلویزیون خوانده می‌شد و مسلمان و غیرمسلمان به آن گوش می‌دادند. برخی از مسیحیان که بعد از جنگ با من دیدار داشتند گفتند این دعایی که تلویزیون المنار پخش می‌کرد بسیار زیبا بود. پرسیدم که آیا شما هم به آن گوش می‌دادید؟ گفتند بله ما هم گوش می‌دادیم و معانی و ادبیات و محتوای بسیار زیبایی داشت. توسل و استغاثه با قوت برقرار بود.

آن شب بنده به حضرت شیخ گفتم که ما واقعا احساس می‌کنیم در این جنگ کاری انجام ندادیم، بلکه ما صرفا وسیله بودیم. همه‌ی ما فقط وسیله بودیم. خداوند (سبحانه و تعالی) بود که مبارزه می‌کرد، او بود که شلیک می‌کرد و «از مؤمنان دفاع می‌کند- يُدٰفِعُ عن الذين آمنوا (حج/۳۸)». او بود که مدد می‌رساند و راهبری و تأئید می‌کرد. این یک حقیقت است. اگر از من بخواهید که جنگ جولای را در یک جمله خلاصه کنم، می‌گویم؛ خدا را در آن و پیش و پس از آن دیدیم و به صورت حیرت‌انگیزی دیدیم.

یکی از برادران عزیز و گرامی‌ام در جمهوری اسلامی ایران که با هم رابطه‌ی ‌ویژه و عاطفی داریم و گاهی درباره‌ی این‌گونه مسائل با هم صحبت می‌کنیم، بعد از جنگ از طریق برادر شهیدمان، فرمانده‌ی بزرگ و عزیز حاج قاسم سلیمانی برایم پیغام فرستاد که آیا ممکن است این جنگ را برایم در یک جمله خلاصه کنید؟ من به او همین جمله را گفتم که ما در این جنگ خدا را دیدیم. طبیعتا این چیزی است که من به آن باور دارم و با حضرت شیخ درباره‌ی این ارزیابی تعارف نداشتم. به ایشان گفتم این چیزی است که شاهدش بوده و دیده‌ام. من در دل این جنگ بودم؛ در دل عرصه‌های میدانی، نظامی، رسانه‌ای، سیاسی، اجتماعی و مذاکرات آن. و عمدتا همه‌ی جزئیات را دنبال کرده‌ام. این ارزیابی بنده است.

پس از جنگ وقتی بنده و برادران گرد هم آمدیم و جنگ را ارزیابی کردیم، همگی بر این اتفاق‌نظر داشتیم که آن‌چه در جنگ شاهد بودیم یاری محض و مطلق الهی بود. اگرنه آن‌چه در اختیار داشتیم ما را به این نتیجه نمی‌رساند. به قول شما علما نتیجه تابع اخس مقدمات است. ما شاهد نتایج بسیار بزرگ از دل مقدمات بسیار کم و ساده بوده‌ایم. چنین دستاوردهای بزرگی نشانه‌ی نصرت و یاری الهی است، نه نتیجه‌ی آن اسباب و مقدماتی که ما فراهم کردیم. آیت الله مصباح از این تحلیل بسیار خوش‌شان آمد و فرمودند صحیح است. این همان چیزی است که برای شما اتفاق افتاد و من بسیار خوشحال هستم که شما این‌گونه فکر می‌کنید و این‌گونه تحلیل می‌کنید. ایشان گفت من ترس داشتم که نکند این پیروزی در نفس شما و برادران‌تان کوچک‌ترین تأثیری داشته باشد. منظورشان این بود که فکر کنیم: ما یک چیزی هستیم (به فارسی با خنده).

    مجتبی مصباح یزدی: عجب و غرور.

سید حسن نصرالله: یعنی [خیال کنیم] ما با دانش و توان، نیروها، برنامه‌ریزی و مدیریت خود این پیروزی را رقم زدیم. خیر، همان‌طور که برای آیت الله مصباح توضیح دادم ما واقعا و مطلقا پذیرفته‌ایم که علت تامه‌ی این پیروزی، خداوند (سبحانه و تعالی) و یاری، کمک و امداد اوست و اگر خدا ما را به خودمان واگذار می‌کرد و کار به اسباب و عوامل طبیعی سپرده شده بود هرگز امکان نداشت این موفقیت محقق شود.

بنده احساس کردم که بعد از این تحلیل و این دیدار و این فهم، رابطه‌ی ‌عاطفی آیت الله مصباح با ما قوی‌تر شد و از آن پس همواره تأئید ایشان نسبت به این مقاومت بی‌حد و اندازه شد. برای این‌که واقعا مطمئن شدند که رزمندگان لبنانی حقیقتا اهل الله هستند. آنان بندگان خدا هستند و در راه خدا اخلاص دارند، در راه خدا می‌جنگند، به امداد و نصرت الهی معتقد هستند و روح و جان و تن خود را تسلیم خدای متعال کردند. از این رو شایسته حمایت، محبت و تأئیدات حضرت آیت الله مصباح شدند؛ تأییداتی که گاهی ایشان آن‌ها را به گونه‌ای بیان می‌کرد که ما [از لطف ایشان] شرمگین می‌شدیم. یعنی هنگامی که بعضی از برادران نزد ایشان می‌رفتند می‌گفت اصرار دارم که خدمت فلانی برسید و دست ایشان و برخی افراد دیگر را ببوسید. طبیعی است که این کار ما را بسیار شرمنده می‌کند. این نشان‌دهنده‌ی میزان محبت و اعتمادی است که حزب‌الله با این تجربه در نزد آیت الله مصباح به دست آورده است.

    مجتبی مصباح یزدی: بله، یکی از دوستان بعد از این‌که از زیارت حضرتعالی برگشته بود و خدمت حاج آقا گزارش داده بودند که خدمت ایشان رسیدیم، به ایشان گفتند که آقا سید خودشان را هیچی نمی‌دانند. حاج آقا فرمودند که به خاطر همین است که من ایشان را این‌قدر بزرگ می‌دانم. چون ایشان خودش را هیچی نمی‌داند و همه چی است. در حالی‌که همه چی است.

سید حسن نصرالله: مچکرم. ممنون. سپاسگزارم. بله، ایشان همیشه اظهار محبت می‌کردند و من همیشه به محبت ایشان نسبت به خود و برادرانم افتخار می‌کردم.

    مجتبی مصباح یزدی: دومین سفری که ایشان به لبنان داشتند در سال ظاهرا همان ۲۰۰۰ میلادی می‌شود که فرمودید و فرمودید برای دوره‌ی آموزشی این‌جا بودند. از آن دوره خاطره‌ای دارید که ایشان اصلا برای چه به لبنان آمدند و برنامه‌ی آموزشی‌شان چه بود و چه تأثیری در حزب الله داشت؟

سید حسن نصرالله: اصل ایده این بود که ما در سطح فکری، فرهنگی و اعتقادی نیازمند توجه ویژه هستیم. به علمایی سطح بالا نیاز داریم که هم قابل استفاده باشند و اولا مورد پذیرش واقع شوند… زیرا، حتی با در نظر گرفتن امور اعتباری، وقتی که مسئولان رده‌ی اول و دوم حزب الله را گرد هم می‌آوریم که بسیاری از آن‌ها عالم، طلبه، استاد دانشگاه و مسئولان بلندپایه هستند، حاضر نمی‌شوند نزد هر کسی درس بگیرند. بنابراین باید آن‌ها را  در درجه‌ی اول درباره‌ی استاد قانع کنیم! (خنده) وقتی به آن‌ها می‌گوییم که می‌خواهیم دوره‌ای را مثلا در مسائل اعتقادی و فکری به مدت یک هفته یا ده روز برگزار کنیم و از شما می‌خواهیم که در این درس‌ها شرکت کنید، اولا باید قبول داشته باشند که استاد از آن‌ها برتر، بالاتر و عالم‌تر است و مفید خواهد بود که کارشان را رها کنند و در محضر او بنشینند.

به همین دلیل با برادران ایران این‌گونه برنامه‌ریزی کردیم که هر چند وقت یک بار یکی از علمای بزرگ و موثوق و نیز کسانی که بر امام خمینی متمرکز و در ایشان و خط ایشان فانی هستند، تشریف بیاورند. ما کسانی را می‌خواهیم که در این مسیر ما را تثبیت و تقویت کنند، نه کسانی که نزد ما بیایند و شک و سؤال ایجاد کنند. کسانی را می‌خواهیم که اگر تردیدی هم داشتیم به سؤالات و شبهات ما پاسخ دهند. مثلا در آن زمان برادران گفتند آیت الله مصباح…

    مجتبی مصباح یزدی: چه کسی این پیشنهاد را داد که شما سراغ آیت الله مصباح بروید؟

سید حسن نصرالله: در آن زمان شهید حاج قاسم سلیمانی(رضوان الله تعالی علیه) این مسئله را هماهنگ کرد. یعنی ایشان مسئول همه‌ی موضوعات لجستیک این مسئله بود. برادران سپاه قدس با علمای قم تماس می‌گرفتند و تلاش بر آیت الله مصباح متمرکز شد. بسیار مشتاق شدیم که ایشان به صورت مداوم تشریف بیاورند. طبیعتا در ابتدا هدف، همان رده‌ی اول یعنی [به اصطلاح] بزرگان قوم بود. اما پس از آن وقتی متوجه شدیم که ممکن است آیت الله مصباح به ما وقت بدهند و بقیه‌ی کادر حزب الله اعم از برادر و خواهر که برنامه‌ی آمدنشان را می‌دانستند و از ایشان محروم بودند درخواست کردند که از محضر ایشان بیش‌تر استفاده کنیم. به همین دلیل در سفرهای بعدی، از ایشان بیش‌تر بهره‌مند شدیم؛ دیدارهایی بسیار گسترده با طلاب، علما، دانش‌جویان اعم از خواهر و برادر و کادرهای مقاومت. همچنین گاهی به جنوب رفتند و با کادرهای نظامی و جهادی دیدار داشتند. این در لبنان بود.

اما مهم‌تر از آن، چیزی بود که در ایران اتفاق می‌افتاد. یعنی کسانی که برای شرکت در دوره‌های فرهنگی، فکری و حتی نظامی که در طول این ۳۰ سال برگزار می‌شد، به ایران می‌رفتند، اصرار داشتند که خدمت ایشان برسند و از حضرت ایشان توشه برگیرند. همان‌طور که در ابتدا به شما عرض کردم.

رابطه از این‌جا شروع شد، همان چیزی که شما سؤال کردید. رابطه در بیش‌تر موارد، رابطه‌ی فکری و روحی و معنوی بود. حتی وقتی که ایشان تشریف می‌آوردند و من تنها با ایشان می‌نشستم یا وقتی به شورای حزب الله می‌آمدند، برادران دو سه ساعت می‌نشستند و از صحبت درباره‌ی مسائل سیاسی خودداری می‌کردند و می‌گفتند حضور چندساعته‌ی ایشان در جمع ما فرصتی مغتنم است. در طول سال درباره‌ی سیاست صحبت می‌کنیم اما می‌خواهیم از محضر مبارکشان در بعد روحانی، در بعد اخلاقی و در بعد معنوی بهره‌مند شویم و به همین دلیل، سؤالات بر این جنبه‌ها متمرکز می‌شد و ایشان به همه‌ی پرسش‌های ایشان پاسخ می‌دادند.

    مجتبی مصباح یزدی: موردی از آن سؤال‌های خاص اخلاقی و معنوی که از ایشان می‌پرسیدند  یا خود حضرتعالی احیانا پرسیدید خاطرتان هست؟ و جواب‌هایی که ایشان می‌دادند؟ بفرمایید تا ما هم استفاده کنیم.

سید حسن نصرالله: برادران به طور کلی وقتی با ایشان می‌نشستند سراغ برخی اصطلاحات می‌رفتند مثلا می‌گفتند در عالم سیر و سلوک الی الله (سبحانه و تعالی) چه نصیحتی دارید؟ یا برخی دستورالعمل‌ها را درخواست می‌کردند و می‌پرسیدند که بعضی از اعمال را انجام بدهیم یا نه؟ طبق چیزی که بنده در دیدارها از ایشان می‌شنیدم، حضرت شیخ بسیار بر مسئله‌ی اخلاص تأکید داشتند و این‌که مقدار کار مهم نیست. زیرا به عنوان مثال، برخی از برادرانی که به لبنان برگشتند تحت تأثیر برخی آقایان در قم، تهران و جاهای دیگر برخی برنامه‌های طاقت‌فرسا و سنگین را نقل می‌کردند که نیاز به وقت، ذکر طولانی و عبادت داشت که گه‌گاه با ادای مسئولیت و مأموریت‌های آن‌ها منافات داشت. به همین علت از آیت الله مصباح در این باره سؤال می‌کردند. ایشان نخست بر مسئله‌ی اخلاص تأکید می‌کردند. می‌گفتند به همان اندازه که در کارتان، همین کاری که دارید انجام می‌دهید، اخلاص دارید [کار شما ارزشمند است]. به برادران می‌گفتند، شما در راه خدا مبارزه می‌کنید و خداوند جهاد در راه خود را دوست دارد. خداوند این را از شما می‌خواهد. اگر توانستید جهاد شما در راه خدا به طور خالص برای خدای متعال باشد، این بزرگ‌ترین چیزی است که شما را به خداوند نزدیک می‌کند. این سخن امیرمؤمنان است که:«همانا جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را به روی اولیاء خاص خود باز کرده است (خطبه‌ی۲۷)». یادم هست ایشان یک بار این حدیث را شاهد آوردند و گفتند وقتی خداوند متعال برای شما در لبنان، باب رویارویی با این صهیونیست‌ها را گشوده است، به این دلیل بوده که شما را اولیای خاص خود می‌داند. الآن دیگر قضیه فردی شد. در میان این گروه، کسانی هستند که اولیای خاص الهی هستند و اکنون من، تو و او باید کاری کنیم که جزء آن خاصان باشیم. و این مشروط به اخلاص است. پس اولا ایشان بر موضوع اخلاص بسیار تأکید داشتند.

ثانیا بر پرهیز از گناهان بسیار تأکید می‌کردند و می‌فرمودند اگر گناه را ترک کنید، راهی طولانی و مرحله‌ای بسیار مهم را طی کرده‌اید.

موضوع سومی که بر آن تأکید داشتند و این از چیزهایی است که در عالم سیر و سلوک از غیر او شنیده نمی‌شد، اطاعت از حضرت آقا است. به آن‌ها می‌فرمودند پیروی شما از ولایت امر و ولی فقیه شرطی از شروط سیر و سلوک الی الله (سبحانه و تعالی) است و معنای ولایت این است و بدون ولایت انسان به خداوند متعال نمی‌رسد. مثلا این یک نوع سؤال بود.

طبعا درباره‌ی امام نیز می‌پرسیدند و ایشان درباره‌ی ایشان بسیار زیبا صحبت می‌کردند. اما مهم‌ترین چیز، سخن ایشان درباره‌ی حضرت آقا بود. برادران در لبنان و بنده شخصا عالمی در سطح آیت الله مصباح ندیده‌ایم… علمایی دیده‌ام که این ویژگی‌ها بر آنان منطبق است اما در آن سطح نیستند که همچون آیت الله مصباح فقیه و فیلسوفی بزرگ، عالمی جلیل القدر، متفکری بزرگ و از برجسته‌ترین اساتید حوزه باشند و به حضرت آقا، امام خامنه‌ای اعتقاد داشته باشند، به ایشان عشق بورزند و به فنا و ذوب شدن در ایشان و اخلاص و اطاعت کامل از ایشان دعوت کنند. این نکته جالب توجه بود و من صادقانه به شما عرض می‌کنم که مهم‌ترین ویژگی و تأثیر آیت الله مصباح بر علما و کادرها و برادران و خواهران حزب الله، در زمینه‌ی تقویت، تحکیم و استحکام این رابطه‌ی ایمانی و عاطفی و ولایی با حضرت امام خامنه‌ای بود. ایشان در این زمینه تأثیر زیادی داشتند و با این افراد درباره‌ی حضرت آقا صحبت می‌کردند.

مثلا یک بار برادران از ارزیابی ایشان شگفت‌زده شدند. این سخن ایشان سابقه دارد و صحبت اختصاصی‌ای نیست. من بعدا در بعضی نوارها این مطلب را دیدم. من در آن جلسه حاضر بودم که ایشان به برادران فرمودند من تاریخ خوانده‌ام. من تاریخ را می‌شناسم و شخصیت‌ها را می‌شناسم. تاریخ امت اسلامی و تاریخ اسلامی را می‌شناسم. با قطع نظر از ائمه و برخی افراد خاص، به سختی و به ندرت می‌توان فردی را با این جامعیت، اخلاص، قدرت رهبری و این میزان از صبر، تحمل و با سعه‌ی صدر یافت.

ایشان درباره‌ی حلم حضرت آقا به صورت شگفت‌انگیز سخن می‌گفتند. من حلم حضرت آقا را می‌شناسم اما توصیفی را مانند توصیف آیت الله مصباح از حلم و صبر حضرت آقا نشنیده‌ام. معمولا این مسائلی بود که برادران از ایشان می‌پرسیدند.

گاهی از ایشان درباره‌ی برخی شخصیت‌های ایران می‌پرسیدند و ایشان احتیاط می‌کردند. ایشان نمی‌خواست از کسی به بدی یاد کند. هنگامی که به لبنان می‌آمد، اگر کسی شایسته‌ی تعریف بود، از او تعریف می‌کرد و اگر این‌طور نبود بلکه ممکن بود نقطه ضعفی داشته باشد، از این‌که اشکالی را درباره‌ی کسی مطرح کند اجتناب می‌کرد و این یکی از نکات قابل توجه بود. بله.

    مجتبی مصباح یزدی: شاید سال گذشته همین ایام بود که دیگر حال ایشان قدری بد بود و گاهی در شبانه‌روز ساعاتی فقط حال تکلم و صحبت و این‌ها داشتند و این اواخر که دیگر در بستر افتاده بودند گاهی در شبانه‌روز چند جمله‌ای را می‌توانستند بیان کنند. به محض این‌که شروع می‌کردند به صحبت ما می‌دویدیم ببینیم به چیزی احتیاج دارند یا کاری دارند که در خدمتشان باشیم، خاطرم هست یک مرتبه دارند صحبت می‌کنند، دویدم نزدیک. این جمله را می‌فرمودند. نفسشان می‌گرفت و به زحمت صحبت می‌کردند. فرمودند: هر چه… بگردید… مثل… آقای… خامنه‌ای… پیدا… نخواهد شد… بعد چشمشان را می‌بستند و ساعت‌ها دیگر نمی‌توانستند صحبت کنند. خیلی تأکید داشتند در مورد حضرت آقا.

سید حسن نصرالله: ایشان بارها به من می‌گفتند که من شما و مجموعه‌ی حزب الله را به خاطر ولایت‌مداری و اطاعتتان از حضرت آقا دوست می‌دارم؛به خاطر این ولایت‌مداری صادقانه‌تان. به همین دلیل است که شما را دوست دارم.

در طول ۲۰ سال گذشته پس از پیروزی مقاومت در لبنان… در هر صورت پیروزی مقاومت در سال ۲۰۰۰ میلادی، پیروزی بزرگی در جهان عرب به شمار می‌آمد، بسیاری از افراد، به‌ویژه برادران عراقی و دیگر کشورها به ما مراجعه می‌کردند و از من سؤال می‌کردند که رمز این پیروزی و موفقیت‌ها چیست؟ درست است که ما شهید داده‌ایم و غم‌هایی بر ما وارد شد اما الحمدلله مسیر کلی، مسیر پیروزی بوده است. بحمدالله شکست نخورده‌ایم. مسیر، مسیر پیروزی بوده است. می‌پرسیدند دلیل چیست؟ آن‌ها با ما درباره‌ی ساختار تشکیلاتی گفت‌وگو می‌کردند که مثلا رهبری گروهی و دبیرکل وجود دارد. این‌که چگونه تقسیم کار می‌کنیم. سازمان‌ها و تشکیلاتمان را چگونه می‌سازیم. درباره‌ی نظام‌های داخلی گفت‌وگو می‌کردند. من می‌گفتم پیروزی ما به این موارد ارتباطی ندارد! این‌ها مربوط به فرم است و تنها به محتوا شکل می‌دهد. مهم، محتواست. آن‌ها از برنامه‌ها پرسیدند. بر اساس چه برنامه‌هایی عمل می‌کنید؟ سیاست‌های شما چیست و پرسش‌هایی از این قبیل. به آن‌ها می‌گفتم آیا می‌خواهید بدون تعارف حقیقتش را به شما بگویم؟ می‌گفتند بله. می‌گفتم ایمان، وابستگی هویتی و اطاعت ما از ولایت. این همان جوهره و راز حقیقی است و این همان چیزی است که رضایت، نصرت و یاری خداوند متعال را برای ما به دنبال دارد. و جزئیات بسیاری را برایشان توضیح می‌دادم.

یک بار برای حضرت شیخ (رضوان الله علیه) توضیح دادم و گفتم که ما ولایت را این‌گونه می‌فهمیم و این هم باعث خرسندی بیش‌تر ایشان شد. من به ایشان گفتم ما به شیوه‌ای متفاوت حتی با بسیاری از برادرانمان در ایران به ولایت ایمان داریم. گفت چگونه؟

[این پاراگراف در مصاحبه‌ی عربی حذف شده و تنها در نسخه‌ی فارسی که ۲۱ دی ماه ۱۴۰۰ ساعت ۲۰ از شبکه‌ی ۱ سیما پخش شده موجود است و سایت nasrollah.ir قضاوتی درباره‌ی صحت ترجمه‌ی آن ندارد:]

گفتم این‌گونه اعتقاد داریم اگر ولی امر دستوری داد باید آن را اطاعت کنیم و از او پی‌روی می‌کنیم. اگر از کاری نهی کرد نباید آن کار را انجام دهیم و آن کار را انجام نمی‌دهیم. تا این‌جا قدر متیقن و مسلم است. اما ما شناختی از مبانی و اصول و مزاج ایشان یعنی شیوه‌ی اندیشه‌ی ایشان داریم. مثلا هنگامی که مسئله‌ای را بررسی می‌کنیم و احتمال می‌دهیم که این کار مورد رضایت ایشان است، آن کار را انجام می‌دهیم. همچنین به صرف آن‌که احتمال بدهیم یک کار باعث رنجش خاطر، ناراحتی یا غضب ایشان می‌شود، از انجام آن کار پرهیز می‌کنیم. فرمودند این همان ولایت حقیقی است. مثلا افراد بسیاری در زمان حیات امام بودند و نیز در زمان حضرت آقا وجود دارند که در چنین موقعیت‌هایی می‌گویند (به فارسی:) امر نفرمودند. فرمودند:«این نظر من است»، «از دیدگاه بنده». [ما معتقدیم:] این سخن کار را تمام می‌کند. اصلا این معنای حقیقی ولایت است و انسان نباید منتظر بماند تا امامش به او امر و نهی کند. گاهی اوقات امام از روی مهربانی ایده‌ای را به طور ساده به تو ارائه می‌دهد و امر نمی‌کند تا به زحمت نیافتی و به سختی نیافتی و به تو الزام نکرده باشد و این از رحمت و عطوفت پدرانه‌ی اوست. به آیت الله مصباح عرض کردم ما این‌گونه ولایت‌مداری می‌کنیم، نظر شما چیست؟ ایشان فرمودند این همان ولایت حقیقی است. ولیّ امر در نظر ما فقط فرمانده کل قوا نیست که امر و نهی صادر کند بلکه به او عشق می‌ورزیم زیرا ولایت یعنی عشق. آیا امامت طبق فهم اعتقادی ما به معنای اعتقاد به امام بدون دوست داشتن اوست؟ امام بدون عشق؟ این امامتی نیست که ما به ان اعتقاد داریم، بلکه فقط یک رهبری سیاسی است. مثل این‌که کسی از مرجعی تقلید می‌کند و آن مرجع در نظر او فقط کسی است که فتوا می‌دهد. مانند آن‌که من به پزشک مراجعه می‌کنم و مشکلم را با او در میان می‌گذارم و او برایم دارو می‌دهد اما بین من و آن پزشک که به پزشکی‌اش اعتماد دارم و به توصیه‌های پزشکی او عمل می‌کنم، ارتباطی عاطفی وجود ندارد. ما به ولایت به این شکل اعتقاد نداریم.

ما ولایت را عشق، محبت، فنا، ایثار و آمادگی برای بذل خون، جان، فرزند و عزیزان خود برای این ولی و دفاع از او می‌دانیم پس تا زمانی که این معنا در درون جان و دل حزب الله وجود دارد، ضمانت‌بخش و امنیت‌آور است.

به همین دلیل ما الحمدلله ۴۰ سال است (چون تا چند ماه دیگر حزب الله ۴۰ ساله می‌شود) که در جریان بزرگی هستیم که رشد می‌کند، بر عظمتش افزوده می‌شود و استوار، منسجم، هم‌یار و متحد است و درگیری و نزاعی در آن وجود دارد. البته اختلاف دیدگاه و سلیقه، الی ما شاءالله وجود دارد. اما منسجم و هم‌دل است چون در پایان، جایی وجود دارد که مسائل نهایی می‌شود و امور به آن‌جا ختم می‌شود و آن ولایت است. ما توانسته‌ایم در تمام مدت این ۴۰ سال، یکپارچگی، انسجام، قدرت و پایبندی دقیقمان به این خط یعنی اصول، مبانی و اهدافش را حفظ کنیم. الحمدلله هیچ نشانه‌ای از انحراف در زمان فعلی یا نزدیک به حال، وجود ندارد. من معتقدم این ضامن این انسجام، ولایت است.

    مجبتی مصباح یزدی: ثبتکم الله و ثبتنا علی هذه الولایه…

سید حسن نصرالله: پدر عزیز و بزرگ شما نقش به‌سزایی در تثبیت و تقویت این ولایت‌مداری در فرهنگ حزب الله داشت. ایشان هر گاه به لبنان می‌آمدند از امام سخن می‌گفتند، از حضرت آقا، از ولایت، اطاعت، پیروی، محبت و عشق سخن می‌گفتند. این معنایی که بنده عرض کردم را ایشان در همه‌ی دیدارهایی که با برادران داشت، تعمیق می‌بخشید. و این همان ثروت واقعی ماست.

    مجتبی مصباح یزدی: از ملاقات‌هایی که کادر و نیروهای حزب الله با ایشان داشتند، آن‌ها چه بازخوردهایی به حضرتعالی گزارش می‌دادند که در این ملاقات‌ها چه احساس می‌کردند؟ به لحاظ علمی، اخلاقی، معنوی، چه تأثیری می‌پذیرفتند؟ خب، حضرتعالی به عنوان شخصیتی که علما را می‌شناسید و با مسائل اخلاقی و معنوی خودتان مأنوس هستید طبیعی است که نسبت به این مسائل حساس هستید و تأثیرات این افراد را به وضوح درک می‌کنید. از افراد عادی که با ایشان ملاقات داشتند چه بازخوردی داشتید؟

سید حسن نصرالله: همه‌ی کسانی که در دیدارهای ایشان شرکت کردند، اعم از طلاب علوم دینی، علما، کادرها، برادران، خواهران، دانشجویان و تمام رزمندگان وابسته به شاخه‌ی نظامی، آنان از همان اول در برابر شخصیتی می‌نشستند که به او بسیار باور داشتند و او را بسیار محترم و بلکه مقدس می‌شمردند و این بسیار تأثیرگذار است. خود این پیش‌زمینه‌ی ذهنی نسبت به کسی که با او ملاقات می‌کردند اثر خودش را داشت. به همین علت وقتی در مجلس او حاضر می‌شدند آرامش و سکوت حکم‌فرما بود و همه سراپا گوش بودند تا از لحظه لحظه‌ی اوقات گذرا استفاده کنند و جلسه با ایشان، شکوه خاصی داشت زیرا همه‌ی مخاطبان و حضار، سخنرانی را که با آنان سخن می‌گفت در سطح بالایی از ارزش و احترام می‌دیدند. به همین دلیل آنان تحت تأثیر همه‌ی گفته‌های آیت الله مصباح قرار می‌گرفتند و سخنانش را می‌پذیرفتند و بر اساس آن عمل می‌کردند و این تا مدت‌ها در زندگی‌شان تأثیر می‌گذاشت. این چیزی بود که ما می‌دیدیم و برادران نیز برای من نقل می‌کردند. و طبعا بسیار خوششان می‌آمد. این را دیگر نشنیدم. این دریافت شخصی خودم است و البته از دیگران نیز به صورت شخصی پرسیده‌ام.

یا مثلا می‌شنیدند آیت الله مصباح قرار است بیاید و با شما دیدار کند و تصویر خاصی را در ذهنشان ترسیم می‌شد. اما سپس شدیدا تحت تأثیر تواضع عجیب حضرت شیخ قرار می‌گرفتند. خب، می‌دانید کسانی هستند (خنده) که مثلا دانشجو یا شهردار یک شهر کوچک یا کدخدای یک روستا یا کارمند دولت هستند و نوعی مشکل تکبر دارند یعنی خود را برتر از دیگران می‌دانند. خب، آنان با فقیه، فیلسوف و عالمی با این عظمت و شکوه دیدار می‌کردند و ایشان در نهایت تواضع، محبت و مهربانی با ایشان رفتار می‌کردند و این پیش از آن‌که ایشان بخواهند صحبتی بکنند، بسیار مؤثر بود. بنابراین بله، همه‌ی ذهنیت‌ها و خاطراتی که از ایشان نقل می‌کنند بسیار عمیق و تأثیرگذار بود.

    مجبتی مصباح یزدی: در ملاقات‌هایی که با آیت الله مصباح داشتید، نکاتی که راجع به مقاومت، حزب الله یا اعتقادات دینی می‌فرمودند، آیا هیچ‌گاه احساس کردید که این ممکن است تفاوتی داشته باشد با دیدگاه‌هایی که خودتان دارید یا دیدگاه‌هایی که امامین انقلاب، امام خمینی و امام خامنه‌ای، دارند؟

سید حسن نصرالله: هرگز، هیچ‌گاه.

    مجبتی مصباح یزدی: کاملا مطابق بود؟

سید حسن نصرالله: ما همیشه حس می‌کردیم انطباق وجود دارد. اصلا سنجش ایشان توسط ما کار درستی نیست چون ایشان استاد بود و ما شاگرد هستیم. اما تا آن‌جا که ما از ایشان می‌شنیدیم و آن‌چه از امام و حضرت آقا می‌دانیم، هماهنگی کامل و تطابق برقرار است. به اندازه‌ی اطلاعات و داده‌هایی که ما در اختیار داریم.

    مجبتی مصباح یزدی: این عقیده‌ی شخصی شما بود یا کسانی هم بودند که مثلا تفاوتی بگذارند و مناقشه کنند؟

سید حسن نصرالله: در حزب الله درباره‌ی قدردانی، احترام، پذیرش، محبت و همچنین تسلیم نسبت به آیت الله مصباح اتفاق نظر وجود دارد.

    مجبتی مصباح یزدی: یکی از سفرهایی که آیت الله مصباح به لبنان داشتند بعد از شهادت شهید عماد مغنیه بود. ظاهرا برای عرض تسلیت خدمت حضرتعالی رسیدند. می‌فرمودند که ما خدمت جناب سید رسیدیم در حالی که ایشان لباس‌های معمولی پوشیده بودند. یعنی بدون لباده و عبا و عمامه. اوضاع جوری بود که باید از جایی به جایی منتقل می‌شدند و در آن جلسه که برای عرض تسلیت رفته بودیم ایشان بحمدلله روحیه‌شان خیلی خوب بود.

سید حسن نصرالله (به فارسی): حالا این مصاحبه برای من مهم شده (خنده)!

    مجبتی مصباح یزدی: می‌فرمودند که در آن جلسه، چای آوردند برای ما و روی میزی که چایی گذاشتند یک قرآن بود؛ مصحف شریف. جناب سید با یک آرامشی، بدون آن‌که جلب توجه بشود، از جا بلند شدند قرآن را برداشتند و بوسیدند و یک جای بالایی گذاشتند که جایی که چای و این‌ها هست، کنار قرآن نباشد. احترام قرآن رعایت بشود. برداشت ایشان از کار شما این بود. و این را به عنوان توجه قلبی شما و احترام شما به قرآن در آن شرایط خاص برای ما از صفای باطن حضرتعالی نقل می‌کردند. خب طبعا کسانی که به مسائل معنوی این‌طور توجه دارند این جزئیات و دقائق را می‌بینند و از همدیگر متوجه می‌شوند. می‌خواهم بدانم که حضرتعالی نسبت به ایشان چه نکته‌ی دقیقه‌ای در مراوداتشان…

سید حسن نصرالله: این توجهات حضرت شیخ نشانه‌ی تسلط روح ایشان بر صحنه است. (به فارسی:) یعنی ما که روحمان کوچک است، متوجه نمی‌شویم. این نشان می‌دهد که او وقتی در جایی حضور دارد عقل، روح و جان ایشان بر همه‌ی این جزئیات اشراف و احاطه دارد و این دلیل کافی برای پاسخ به سؤال شماست.

    مجبتی مصباح یزدی: از آخرین دیدارتان با آیت الله مصباح، چه خاطراتی دارید؟ حول چه موضوعاتی بود؟ ظاهرا در آن سفر بنده هم به محضر شریفتان شرفیاب شدم. یک مرتبه حضرتعالی تشریف آوردید برای دیدار ایشان در آن‌جایی که ساکن بودند و یک مرتبه هم ایشان به ملاقات شما آمدند. علت این‌که شما تشریف آوردید چه بود و ایشان برای چه منظوری آمدند در جلسه‌ی حضرتعالی؟

سید حسن نصرالله: اینجانب در وهله‌ی اول برای احترام حضرت ایشان، اذعان به برتری‌اش و ابراز محبتم خدمت ایشان رسیدم. این بسیار طبیعی است. به‌ویژه آن‌که ایشان وقتی به لبنان تشریف آوردند، به دعوت ما بود و سختی راه و سفر را تحمل کرده بودند و نزد ما آمده بودند. بنابراین این وظیفه‌ی اخلاقی ما بود که در این سفر در خدمتشان باشیم.

اما دیدار ایشان [با ما]، در واقع برای دیدار با برادران بود. شما نیز در آن دیدار بودید. من خودخواه نیستم. همیشه اصرار داشتم به‌تنهایی از حضرت شیخ استفاده نکنم. همیشه اصرار داشتم برادران هم بیایند و بهره‌مند شوند. همان‌طور که شما هم در جلسه ملاحظه کردید، وقتی آیت الله مصباح آمدند من فقط برای سؤال فتح باب کردم و بقیه‌ی وقت را به برادرانم تقدیم کردم…

    مجتبی مصباح یزدی: ایشان ظاهرا عربی هم صحبت کردند…

سید حسن نصرالله: بله، ایشان زیبا به زبان عربی صحبت می‌کردند. من به عنوان یک عرب‌زبان این را به شما می‌گویم. برخی از برادران ایرانی به‌گونه‌ای عربی صحبت می‌کنند که گاهی قابل فهم است و گاهی قابل فهم نیست. مانند بعضی فارسی صحبت‌کردن‌های من! لکن حضرت شیخ، عربی را به‌گونه‌ای زیبا صحبت و جملات را به صورت صحیح بیان می‌کردند و جملات و تلفظشان به‌کلی بدون اشکال بود. به همین دلیل یکی از دلایل اقبال برادران به ایشان، این بود که بدون واسطه کلام ایشان را می‌فهمیدند چون ایشان به عربی صحبت می‌کردند. می‌دانید که وقتی یک مترجم در میان است، نمی‌دانید که مترجم چه چیزی فهمیده است و چگونه آن‌چه را فهمیده است بازگو می‌کند، زیرا او چیزی را ترجمه می‌کند که فهمیده است، نه آن چیزی را که گوینده‌ی اصلی مثلا حضرت شیخ می‌گوید. نه، الحمدلله عربی ایشان بسیار زیبا بود.

    مجتبی مصباح یزدی: شاید در اولین سخنرانی‌ای که در این سفر داشتند گفتند من مدتی است عربی صحبت نکرده‌ام و فراموش کرده‌ام و مترجم لازم است. یک قطعه فارسی صحبت می‌کردند و سپس مترجم ترجمه می‌کرد. بعد به ترجمه‌اش اشکال داشتند و گفتند من خودم صحبت می‌کنم و دیگر از آن به بعد شروع کردند به عربی صحبت کردن…

سید حسن نصرالله: بله.

    مجتبی مصباح یزدی: به نظر حضرتعالی ما توانستیم از افکار و دیدگاه‌ها و آثار و برکات وجودی آیت الله مصباح به درستی استفاده کنیم یا نه؟ و اگر در این زمینه خلأی وجود دارد از این به بعد چه‌کار باید بکنیم؟ وظیفه‌ی امثال ما در قبال این مسئولیتی که از این پس بر عهده داریم چیست؟

سید حسن نصرالله: هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که از نعمت وجود آیت الله مصباح در زندگی خود، بهره‌ی کامل برده است. خواه، به جهت کوتاهی کردن باشد یا ناتوانی خودش. در هر صورت هیچ کس نمی‌تواند چنین چیزی را ادعا کند. لکن وجود ایشان و برکات ایشان پس از رحلتشان در کتاب‌ها، آثار، افکار و شاگردانشان که اندیشه‌های ایشان را به همراه دارند، همچنان ادامه دارد. من معتقدم این مسئولیت بر عهده‌ی فرزندان، شاگردان و افراد آشنا و هر کسی است که از فکر ایشان استفاده کرده و به آن نزدیک شده است، مانند حزب الله.

امروز ما هنوز نمی‌دانیم که چگونه از بزرگانی که از دنیا رفته‌اند مانند حضرت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) فارغ از موضوع وجود جمهوری اسلامی استفاده کنیم. منظورم در حوزه‌های فکری، معنوی، روحی، اعتقادی و فرهنگی است. این‌ها ثروت‌های بزرگی هستند که نمی‌دانیم چطور از آن‌ها بهره‌ی ببریم.

همچنین شهیدان بزرگ دیگری در این سطح، مانند شهید مطهری و شهید صدر. جناب آیت الله مصباح(رضوان الله علیه) نیز در این زمره‌اند. لذا من معتقدم لازم است نگاهی دوباره به آثار ایشان انداخته شود، بازنشر و چاپ مجدد شود. به گونه‌ی جدیدی بازتولید شود.

به عنوان مثال، برادران ما در این‌جا، تجربه‌ی خوبی در این زمینه دارند. برخی کتاب‌های امام متناسب با سطح عموم مردم و عموم جوانان نیست. چگونه می‌توان کتاب‌های امام را به شیوه‌ای تازه بازتولید کرد؟ مهم آن است که سلامت محتوا را تضمین کنیم. مهم، محتواست نه این‌که سازوکارهای بیان ایده.

باید بکوشیم تولیدات آیت الله مصباح به بیش‌ترین اقشار ممکن برسد. البته نکته‌ای هست که ما از آن غافلیم و باید به دنبال آن بگردیم. مثلا، تأثیر آیت الله مصباح در جهان اسلام حتی جهان اهل سنت. ما اطلاعاتی در این باره نداریم.

من یک بار با یکی از علمای بزرگ مصر دیدار کردم و در رابطه با مسائلی صحبت کردیم که از من خواست نام او را نبرم و به همین جهت نام او را نمی‌برم ولی او از علمای بزرگ است. او به نحوی درباره‌ی واقعیت موجود و خلأهای امروز جهان اسلام و امت اسلامی سخن می‌گفت و مثلا برای من جالب توجه بود که گفت (این‌گفت‌وگو تقریبا مربوط به ۱۰ سال پیش است) آیا در دوره‌ی معاصر ما در جهان اسلام فیلسوف داریم؟ آیا متفکر داریم؟ بله، یک نفر هست که اسمش شیخ مصباح یزدی است. من جا خوردم چون او در مصر زندگی می‌کند. این نشان می‌دهد که او از کتاب‌ها و اندیشه‌های ایشان باخبر است. این برای من جدید بود. گفت آیا ما در حال حاضر فیلسوفی مانند شیخ مصباح یزدی(رضوان الله تعالی) داریم؟ یا اندیشمندی اسلامی در این سطح وجود دارد؟ بله، در یک دوره‌ای سید محمد باقر صدر را داشتیم. بعد از آن شیخ غزالی را داشتیم. نه غزالی قدیم، بلکه شیخ غزالی معاصر که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران فوت کرد. فرد شناخته‌شده‌ای است. شیخ محمد به ایران سفر می‌کرد و طبعا امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران را تأیید می‌کرد. او در جهان اسلام نزد برادران اهل سنت از اندیشمندان به شمار می‌رود. او می‌گفت ما مشکلی داریم و با کاستی بزرگی رو به رو هستیم. بسیار خب، این یک مورد است که به صورت اتفاقی مقابل من نام برده شد. اما هیچ یک از ما چنین مواردی را رصد نکرده است.

یا یک مورد مشابه دیگر. وقتی شهید سید محمدباقر صدر را مثال می‌زنم به این جهت است که وضعیت مشابهی دارد. به عنوان مثال بعد از سالیان، حوزه‌ی علمیه‌ی نجف یا طلاب علوم دینی متوجه شدند که کتاب شهید صدر مانند «بانکداری بدون ربا» یا «اقتصاد ما» یا «مبانی منطقی استقراء» در فلان دانشگاه در کشورهای اسلامی یا اروپایی در حال تدریس است. کسی این را نمی‌دانست. حتی خود شهید صدر هم اطلاع نداشت. این یک جهت است و باید مورد توجه قرار گیرد که اندیشه‌ی شیخ مصباح تا کجا رسیده است و آن را از کجا به بعد کامل کنیم؟

من معتقدم که ثروتی هنگفت و کم‌نظیر در اختیار ماست. زیرا کم‌تر کسی به مباحث و مسائل و بحث‌هایی که حضرت شیخ مورد بررسی قرار داده پرداخته است. باید بر این اساس عمل کرد و آن را پیش ببریم، شرح دهیم، تبیین کنیم، بازتولید کنیم؛ هم چاپ و هم بازتولید به گونه‌های مختلف تا این‌که زمانی برسد که سؤالات بسیاری مطرح شود و نیاز به کسانی باشد که به آن‌ها پاسخ بدهند.

    مجتبی مصباح یزدی: خیلی احتیاج داریم به دعای حضرتعالی که ان شاءالله شامل حال ما بشود وظیفه‌مان را در این جهت انجام بدهیم ان شاءالله. درباره‌ی کسالت آیت الله مصباح در این اواخر حضرتعالی چطور مطلع بودید و چه احساسی داشتید؟ چه جور پی‌گیری می‌کردید حال ایشان را؟

سید حسن نصرالله: ما در این‌جا برادری داریم که بسیار به شما علاقه‌مند است: شیخ نبیل قاووق. اتصال ایشان با قم باز است و راه‌های ارتباطی متعددی با قم دارد. من با ایشان در ارتباط بودم و به صورت روزانه با قم تماس می‌گرفت و مدام اطلاعات مربوط به وضعیت سلامت حضرت شیخ را به ما منتقل می‌کرد. ما هم مثل شما بودیم و غیر از دعا و تضرع به درگاه خداوند (سبحانه و تعالی) هیچ کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم. در هر صورت این سرانجام، خواسته‌ی الهی بود.

    مجتبی مصباح یزدی: احساستان از کمبود آیت الله مصباح در این زمان چیست و چه باید بکنیم؟

سید حسن نصرالله: ما از ابتدا بر این باور بودیم که ایشان فقیه، فیلسوف و متفکری بزرگ هستند و این امروزه فقدانی عظیم در جهان اسلام است. امروز فقیهانی داریم. ممکن است فیلسوفانی داشته باشیم. مفسران قرآنی داشته باشیم. ممکن است متکلمانی داشته باشیم لکن ما حقیقتا به اندیشمندانی نیاز داریم که تولیدکننده باشند یا (به فارسی:) به تعبیر حضرت آقا تولید علم کنند. تولید کنند. ثروت فکری ایجاد کنند و به شیوه‌ی اندیشمندانه از اسلام دفاع کنند. به سؤال‌های بزرگی که امروز مطرح است و بی‌پاسخ مانده، پاسخ بدهند. این‌ها کار یک دانشمند است و به نظر بنده و برادرانم با توجه به بررسی‌هایی که انجام داده‌ایم ایشان یک اندیشمند کم‌نظیر بود.

امید داریم که ان شاءالله خداوند متعال به واسطه‌ی شاگردان، فرزندان و برادران ایشان این خسارت بزرگ را جبران کند. ایشان الگو و سرمشق و نمونه و اسوه در تقوا، فروتنی، اخلاق، خوش‌خلقی و ولایت‌پذیری بودند. من به شما گفتم که به‌شخصه اندیشمندی را نیافتم که مانند ایشان دوست‌دار، عاشق، مروج و دعوت‌کننده به ولایت و حضرت آقا باشد. من ندیدم. در موضوع ولایت نیازی نبود که از ایشان سؤال بپرسید. در این موضوع، ایشان شروع‌کننده بود اما در موضوعات دیگر تو باید از او سؤال می‌کردی. لکن اگر از او سؤال نمی‌کردی، او خودش شروع می‌کرد. ایشان نعمت بزرگی بود و متأسفانه ما نیز از دستش دادیم.


 

بیاناتی در این رابطه با موضوعات:

دغدغه‌های امت

دغدغه‌های امت

صدر عراق/ به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر
شماره ۲۶۲ هفته نامه پنجره به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر، در پرونده ویژه‌ای به بررسی شخصیت و آرا این اندیشمند مجاهد پرداخته است. در این پرونده می‌خوانید:

-...

رادیو اینترنتی

نمایه

صفحه ویژه جنگ ۳۳ روزه
بخش کوتاهی از مصاحبه سید حسن نصرالله با شبکه المیادین به روایت دوربین دوم

نماهنگ

کتاب


سید حسن نصرالله