بیانات
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در شب سوم محرم 1437
| فارسی | فیلم | صوت |بعضی از ما به جایی میرسند که همهی آنچه را بر سر خانواده، ملت، امت و اماکن مقدسش میآید میبیند اما هیچ واکنشی نشان نمیدهد، غمگین نمیشود، به جایی میرسد که حتی دردمند، حزین و غمگین هم نمیشود، سؤالی برایش ایجاد نمیشود و مبنایش این است که من باشم و باقی به جهنم. البته این من را میتوانید بزرگتر هم بکنید و آن را خانواده، عشیره، روستا، تشکیلات سیاسی، گروه، سازمان، فرقه یا… در نظر بگیرید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
و الحمد لله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.
السلام علیک یا سیدی و مولای یا ابا عبدالله الحسین یا بن رسول الله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
دانشمندان، برادران و خواهران، السلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.
دهها سال است تلاشهایی فکری، فرهنگی و رسانهای ذیل جنگ نرم بر نسلها و عقلهای ما در جهان عرب و اسلام و از جمله لبنان متمرکز شده است. به ایدهی مشخصی خواهم پرداخت که امشب از آن صحبت خواهم کرد و آن مسئولیتپذیری در قبال مسائل و موضوعات عمومی است؛ اگر مبنا را جغرافیا قرار دهیم مسائل عمومی کشوری که در آن زندگی میکنیم. مثلا بنده به عنوان یک لبنانی در قبال کشورم لبنان؛ یک عراقی در قبال عراق؛ یک مصری در قبال مصر؛ یک فلسطینی در قبال فلسطین و… یا در قبال دیگر کشورهای منطقه یا جهان. همچنین در همهی سطوح دیگر. این مسائل عمومی میتوانند سیاسی، رسانهای، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، معیشتی، تربیتی، امنیتی یا… باشند. وقتی میگوییم مسائل عمومی یعنی به همه یا طبقهی عظیمی از مردم مربوط میشود. مسائل عمومی این است. این تلاش از دهها سال پیش تا امروز در حال انجام است ولی در سالهای اخیر تمرکز و مقدار آن به دلایلی از جمله تحول وسائل ارتباطی افزایش یافته. امروز ما تلویزیون، شبکهی ماهوارهای، رادیو، سایت، شبکهی اجتماعی، مجله، روزنامه و… داریم که بیش از همیشه فرصت در اختیار این تهاجم گذاشتهاند. ایدهی آنچه آن را جنگ نرم مینامیم در زمینهی مسئولیتهای عمومی چیست؟ کسی نمیتواند در زمینهی مسئولیت شخصی با کسی بحث کند و بگوید لازم است به فکر سلامت، علم، مثلا پول و زندگی پاک و شاید حتی مسائل شخصی دینی، نماز، روزه و… باشی. در این زمینه زیاد با شما بحثی نمیکنند. بحث به مسئولیت شما در قبال مسائل عمومی مرتبط است.
اولین مرحلهی کار جغرافیایی بود. بنده میخواهم آن را جغرافیایی بنامم. شما میتوانید آن را نژادی، ملی یا… بنامید. میگویند: برادر، شما لبنانی هستید و مسئول کشور، مردم، عزیزان، ملت و میهن خودتان؛ و فلسطین و فلسطینیها، سوریه و سوریها، عراق و عراقیان، یمن و یمنیها، مصر و مصریها، پاکستان و پاکستانیها و… -نمیخواهیم همهی کشورها را بشماریم.- به شما چه ربطی دارند؟ دیگر مهم نیست که منافع مشترک دارید، در یک منطقهی واحدید که بر روی هم تأثیر میگذارید یا به یک نژاد، زبان، دین و تمدن تعلق دارید. شما به اینها چه کار دارید؟ کشور خودتان را بچسبید. قاعدتا این را شبانه روز در لبنان و غیر لبنان در جهان عرب میشنوید و بسیار روی این کار میشود. مرحلهی اول اینگونه آغاز شد. بر این اساس اگر شما به فکر مسائل دیگر ملتها و کشورها باشید اولا مسئولیتتان نیست، خودتان را اذیت نکنید، به خودتان زحمت ندهید و به خودتان استراحت بدهید. در لبنان و منطقه از این ادبیات استفاده میکنند. پس دلیلی ندارد که بپرسید، پیگیری کنید، اهتمام داشته باشید و غم بخورید. اهتمام در زبان عربی اصیل یعنی توجه به علاوهی غمخواری. میگویند چه دلیلی دارد؟ چه برسد به این که بخواهید فکر کنید چگونه میتوانید کمک کنید؛ که آن را دخالت مینامند. میگویند این مسئولیت شما نیست و سپس کار تا حد محکومیت میرسد. یعنی بدتر هم میشود. اگر کسی به ملتها، کشورها و سرنوشت منطقه اهتمام داشته باشد این یک عیب ملی برایش به حساب میآید و چیزی است که انسان و گروهش به خاطر آن محکوم میشوند و مورد حمله و توهین قرار میگیرند. گناهشان چیست؟ این است که به شرایط، ملتها، سرنوشت و… منطقه اهتمام دارند. این اولین مرحله بود. قاعدتا مثل مرحلهی دوم که به آن خواهیم رسید به جایی رسیدهاند که برای این منظور مراکز تحقیقاتی تشکیل دادهاند و حول این ایده نظریهپردازی میکنند. برای آن قانون و بیان و عبارتهای حقوقی مییابند و با زبان منفعت و حسابگری با شما صحبت میکنند. بدترینش این است که در برههی اخیر بیان موازین دینی هم برای آن صورت گرفته است. میگویند اسلام، دین و انبیاء این را میگوید. این بزرگترین تحریف تاریخی است. اسلام، دین و انبیاء کی چنین چیزی میگویند؟! کار به جایی رسیده است که یک نفر که خود را متفکر بزرگی میداند میگوید من در اسلام و دین هیچ مبنایی برای مسئولیتپذیری در قبال ملتها و کشورهای منطقه و آنچه امت مینامیم نیافتهام. یعنی جهل، تجاهل و تحریف به اینجا رسیده است.
بنده معتقدم مرحلهی اول تا حد زیادی در جهان عرب و اسلام موفقیتآمیز بوده است. همچنین از سویی سختیها، چالشها و خطرات به این مسئله کمک کرده است چون در هر کشوری به اندازهی کافی سختیهایی برای مشغول کردن اهالی کشور وجود دارد؛ و از سوی دیگر سرخوردگی، یأس، عدم اعتماد به نفس، عدم اطمینان به دیگران، ناکامی، احساس ناتوانی از موفقیت و پیروزی که در جنگ نرم روی اینها کار میشود. این دو جنبه کشورها و ملتها را به جایی رسانده است که فقط به خودشان فکر میکنند. این همان چیزی است که روز اول دربارهاش صحبت کردم و گفتم یک اشتباه فکری، انسانی و دینی است.
در هر کشور رفتند سراغ مرحلهی دوم. در هر کشوری قطعا مثل لبنان مشکلات، دشمنیهای سیاسی و تنوع هست و طرفها و منطقههای مختلف، شمال و جنوب، شرق و غرب و احیانا خاستگاههای نژادی و دینی مختلف وجود دارد. رفتند داخل کشورها و این اهتمامها و مسئولیتها را آنجا نیز تقسیم کردند. به خاطر این که از کشورهای دیگر مثال نیاوریم از کشور خودمان، لبنان، مثال میزنیم. فرض کنیم ما لبنانیها قرار گذاشتیم فقط به فکر لبنان باشیم و منطقه به ما ربطی ندارد. خیلی خب، گام بعد این است که به اهتمام به لبنان و میهنمان برسیم اما بلافاصله اهتمام به لبنان خودش به چند قسمت تقسیم میشود. میگویند این یک مسئلهی شیعی است و کسی نباید وارد آن شود. بقیهی لبنانیها به این مسئله چه کار دارند؟ میگویند این مسئله مربوط به اهل سنت، دروزیها یا مسیحیهاست. مسلمانان چرا میخواهند دخالت کنند؟ و اگر مسئلهی مسلمانان باشد مسیحیان چرا میخواهند دخالت کنند؟ آمدند مسئولیتهای ملی و مسئولیتهای عمومی لبنان را تقسیم، تکه تکه و کوچک کردند. بعد از فرقهبندی ما را به منطقهبندی کشیدند یا میکشند. فردا به اهالی شمال خواهند گفت اهالی بیروت به شما چه ربطی دارند؟ امروز این در حال وقوع است. اهل بقاع چه ربطی به اهل شمال دارند؟ اهل جنوب چه ربطی به اهل بقاع دارند؟ مثل منطقه که قرار شد هر کس گلیم خودش را از آب بکشد. این ضرب المثل در واقع بیان یک فرهنگ استعماری است. ملت سوریه، عراق، یمن، ایران، فلسطین و هر ملتی باید گلیم خودش را از آب بکشد. و اگر ما ملت لبنان راضی شدیم گلیم خودمان را از آب بکشیم ملت لبنان خودش به چند ملت تقسیم میشود. مردم شیعه باید گلیم خودشان را از آب بکشند، مردم سنی نیز باید گلیم خودشان را از آب بکشند و هر فرقهی دیگر همچنین. از کشور رسیدیم به منطقه. هر منطقه باید گلیم خودش را از آب بکشد. کریهترین تصویر از این انحطاط فکری، فرهنگی و اخلاقی که کشور به آن رسیده است -ببخشید که این مثال را میزنم- مسئلهی پسماندهاست. امروز روزنامهها را بخوانید. چرا پروندهی پسماندها متوقف شده است؟ چون منتظر محل دفن زبالههای شیعیان هستیم! این طور نیست؟ کشور به اینجا رسیده است. میگویند محل دفن زبالههای اهل سنت در عکار تهیه شده است. هفت روز دیگر محل دفن زبالههای دروزیها در ناعمه نیز آماده میشود. محل دفن زبالههای مسیحیان نیز فلانجاست. فقط مانده است محل دفن زبالههای شیعیان! میگویند اگر حزب الله و جنبش امل به ما محل دفن زباله معرفی نکنند مسئلهی پسماندها جلو نمیرود. میبینید کشور به کجا رسیده است؟ این از اینجا شروع نشده. از آنجا شروع شد که تفکیک مسئولیت در قبال امت، مسلمانان، ملتهای منطقه و مردمان این امت فارغ از خاستگاه دینی، ملی و نژادیشان را پذیرفتیم. اول از آن مسئلهی بزرگ شروع میشود و به اینجا میرسد که در لبنان محل دفن زبالهها هم فرقهای میشود! خب، سپس کار به جایی میرسد که حتی در یک فرقه میگویند چه معنی دارد که اهل فلان منطقه زبالههای همفرقهایهای خود در منطقهی دیگر را جمعآوری کنند؟ خب، هر منطقهای زبالهی خود را جمع کند. بعد دوباره تکه تکه میشویم. منطقه تقسیم میشود به حوزه، حوزه تقسیم میشود به روستا، روستا تقسیم میشود به حومه و عشیره و به جایی میرسیم که در کشور هیچ کس مسئولیتی در قبال میهنش نمیپذیرد. در زمینهی امت که تمام شد. هر کس در لبنان در قبال امت یا مسائل امت مسئولیتی را بر دوش بگیرد محکوم و در زمینهی پیوندش با میهن و لبنان متهم میشود و لازم است چند نفر به لبنانی بودنش شهادت بدهند! چنین شرایط منحطی داریم. فعلا مسائل امت به کنار. در همین لبنان دیگر مسئلهی ملی وجود ندارد. مسائل، فرقهای و منطقهای شدهاند و بعد از این به مسائل عشیرهای و خانوادگی خواهیم رسید. سپس هر خانواده خودش چند ریشه دارد و… این مرحلهی سومی است که میخواهند ما را به آن بکشانند. به زودی به آن خواهیم رسید. در سطح مناطق به بخشهایی از آن گرفتار شدهایم.
مرحلهی چهارمی که اساسا از ابتدا هدف ابلیس و همهی شیاطین جن و انسی بوده است که در کنار او کار میکنند این است که به هر کدام از ما بگویند تو در مورد هیچ چیز غیر از خودت مسئولیت نداری؛ خودت هم یعنی خواستههایت، دوستداشتنیهایت، خوردنت، نوشیدنت، بهرهمندیهایت و زندگی آرامت. مسئولیت دیگری نداری. در مورد این که خانوادهات چه وضعی دارند، اطرافیانت در دنیا و آخرت به کجا خواهند رسید، اهالی روستا، شهر، منطقه، فرقه، کشور و امتت به چه وضعی گرفتار خواهند شد مسئولیتی نداری. مهم آن است که هر کدام از ما در غمها، شهوتها، منافع، احساسات، کینهها و آنچه خودش برای خودش میپسندد و خودش برای خودش نمیپسندد غرق شود. این فاجعهی بزرگی است که ممکن است در سطح دنیا و آخرت بر سر هر فرد یا امتی بیاید.
خب، این مسئلهای است که چنان که عرض کردم شبانه روز در همهی وسایل ارتباطی رویش کار میشود. در لایهی فرهنگ، ما، فرزندانمان، مردم، کودکان، جوانان، بزرگسالان، کوچکترها و… را قانع میکنند که فرهنگ رایج این است. امروز بخش عظیمی از این فرهنگ رواج پیدا کرده. بنده نمیگویم مردم مراقب چیزی باشید که رخ خواهد داد. این رخ داده است. ما در دل ماجرا هستیم و این موضوع در حال پیشروی است. به همین دلیل ما وظیفه داریم با آن مقابله کنیم. با وجود این که چنان که خواهم گفت این مسئله از واضحترین واضحات و بدیهیترین بدیهیات عقلی، فطری و دینی است. اما ما در زمانهای هستیم که جوشش وسایل ارتباطی و مراکز تحقیقاتی به جایی رسیده که حتی در زمینهی بدیهیات و واضحترین واضحات عقلی، دینی و فطری با عقلهای ما بازی میکنند. خطر این بیماری کجاست؟ اگر دستها، پاها، سر و چشم جدا باشند و آنها را به هم بچسبانید و یک بدن کامل اما بدون روح درست کنید این بدن ارزشی ندارد. در جمع نیز تعدادی فرد وجود دارد. اگر آنها را در یک چهارچوب مشخص مثل حکومت، جامعه، روستا، شهرک، شهر، عشیره، خانواده یا… جمع کنید اما این جمع روح نداشته باشد دیگر این جمع نیست، جمعنماست. مثل جسدی که انسان نیست چون روحی ندارد. مسئولیتپذیری، روح جامعه است. مسئولیتپذیری دربارهی دیگران و دیگر اعضای جامعه، یکی از بارزترین عناصر یا تجلیهای روح جامعه است. اما اگر در جامعه بنا بر این باشد که هر کس مسئولیت خودش را بر عهده بگیرد و در مورد دیگران هیچ مسئولیتی نداشته باشد این دیگر جامعه نیست، فقط ظاهرش جامعه است، مثل جسد یک انسان. در این مسئله این روح ماست که در حال ضربه خوردن است. چون میخواهند این جامعهی بشری را تکه تکه کنند. امت به نژاد، نژاد به کشور، کشور به منطقه، منطقه به عشیره، خانواده و قبیله و حتی خانواده به فرد تجزیه میشود. این خطرناکترین بیماریای است که ممکن است مشاهده کنیم و امروز داریم مشاهدهاش میکنیم و با آن مواجهیم. بعضی از ما به جایی میرسند که همهی آنچه را بر سر خانواده، ملت، امت و اماکن مقدسش میآید میبیند اما هیچ واکنشی نشان نمیدهد، غمگین نمیشود، به جایی میرسد که حتی دردمند، حزین و غمگین هم نمیشود، سؤالی برایش ایجاد نمیشود و مبنایش این است که من باشم و باقی به جهنم. البته این من را میتوانید بزرگتر هم بکنید و آن را خانواده، عشیره، روستا، تشکیلات سیاسی، گروه، سازمان، فرقه یا… در نظر بگیرید. و این خطرناک است. خب، میرویم سراغ پاسخ و بحث تا همهی وقت را به توضیح اشکال نگذرانیم.
پیش از آن که مشخصا از دین و اسلام بپرسیم بیایید از عقلهایمان سؤال کنیم. ما اینجا نشستهایم و گوش میکنیم و همهمان عقل داریم. بیایید از فطرت بشریمان که خداوند همهمان را بر اساس آن آفریده است سؤال کنیم. همهی مردم سفید، سیاه، سرخ و سبزه یک فطرت بشری واحد دارند. این عقل و فطرت بشری از بزرگترین مواهب خداوند (سبحانه و تعالی) برای انسان است. بپرسید. یک مثال ساده میزنم. نمیروم سراغ مسائل میهنی، نژادی، امت و… . یک مثال ساده: شما دارید کنار ساحل یا کرانهی یک رود راه میروید میبینید یک نفر در حال غرق شدن است و فریاد میزند. عقلتان چه میگوید؟ باید کمکش کنید یا نه؟ عقل، فطرت، دل، احساسات، ژرفای جان و صمیم دل شما چه میگوید؟ میگوید باید کمک کنید. به طور غریزی فریاد میکند و از شما و افرادی که کنار ساحل هستند اگر شنا بلدید کمک میخواهد. حتی ممکن است کسی که شنا بلد نیست از دستپاچگی چون عقل، فطرت و احساساتش میگوید خودش را به آب بیاندازد تا شاید بتواند برای او کاری بکند. آیا عقل و فطرت این طور نیست؟ چرا هست. این یک مثال ساده بود. حالا اگر ما نشسته باشیم و به ما بگویند خانوادهای همین لحظه دارند از گرسنگی میمیرند و اگر به آنها یک قرص نان بدهیم از مرگ نجات پیدا میکنند عقلمان چه میگوید؟ میگوید باید برویم کمکشان کنیم یا نه؟ فطرتمان چطور؟ همین را میگوید. خب، اگر به ما گفته شود خانوادهای در این خانه در محاصره شدهاند، آتش اطراف خانه را فراگرفته است و نمیتوانند بیرون بیایند. لازم است چند نفر بروند در را بشکنند یا دیواری را خراب کنند که خانواده بیرون بیایند. عقل و فطرت چه میگوید؟ چنین مسئولیتی در قبال دیگران وجود دارد یا نه؟ اینها مثالهای شخصی، کوچک و معمولی هستند. پس این مسئله حکم عقل و فطرت است. حرف آنها با عقل و فطرت متناقض است. عقل و فطرت هر انسانی مسئلهی دیگری را نیز حکم میکند. اگر در حال عبور از ساحل باشم و کسی در حال غرق شدن باشد آیا باید فریاد بزنم و از او بپرسم برادر، تو لبنانی هستی؟ یا سوری، عراقی، شرقی، غربی، مسلمان، مسیحی، سنی، شیعه، همحزبی ما یا غیر هم حزب ما؟ عقل و فطرت چه میگوید؟ اینجا ما با مردم، انسان و حکم فطرت و عقل در این باره مواجهیم. پس عقل و فطرت میگویند شما فارغ از رنگ، زبان، حتی دین، کشور، عشیره، نژاد و نسبشان در قبال دیگران مسئولیت دارید. بله، قبض و بسط پیدا میکند اما اصل آن هیچ گاه از بین نمیرود. فارغ از همهی تقسیمبندیها ما در قبال دیگران مسئولیتهای عظیمی داریم.
میآییم سراغ دین. این مسئله از واضحترین واضحات دینی و اسلامی است اما ما در زمانهی تحریف، دروغ، نادانسازی و به قول معروف استحمار قرار داریم. واقعا استحمار در کار است. بنده از گذشته این واژه را دوست نداشتم و معتقد بودم به صورت مستقیم یا غیر مستقیم درون خودش توهین دارد. اما دیدم نه، ما واقعا گرفتار استحماریم. میآیند خیلی شیک برای حرفهای بیهوده منطق، اصطلاح، ادبیات آکادمیک و پژوهش ارائه میدهند. و امروز مسئله به دین و اسلام رسیده است. از اصطلاحات اسلامی برای ارائهی ایدههایشان استفاده میکنند. با وجود این که این مسئله واضح است بگذارید در لایهی دین کمی دربارهی آن صحبت کنیم.
اولا اسلام دین عقل و فطرت است و کمی پیش عرض کردیم که عقل و فطرت چه حکم میکنند.
ثانیا سیرهی همهی انبیاء (علیهم السلام) از آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی تا محمد (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین)، همهی پیامبران الهی، اوصیاء آنها و مردمان شایستهی تاریخ این است و خود را در قبال همهی مردم مسئول میدانستند. برای بیرون بردن مردم از تاریکیها به سوی نور و نجات مردم از ظلم و کشاندن مردم به خیر، سعادت و امنیت چقدر جهاد، تلاش و فداکاری کردند؟ چقدر برای اقامهی عدل در زمین تلاش کردند؟ اینها مسئولیتهای عمومی است. این اصلا یکی از ارکان دین و هویت دینی است. در طول تاریخ چقدر خطر پذیرفتند و چقدر پیامبر، وصی و افراد شایسته کشته شدند؟ چرا؟ نمیگویم تنها دلیل اما یکی از بزرگترین دلایل این بود که این مسئولیتهای عظیم را در قبال بشریت، خلایق و مردم بر عهده میگرفتند. وقتی سراغ قرآن کریم و سنت و سخنان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میآییم، حال چه از طریق اهل بیت (علیهم السلام) و چه صحابه (رضوان الله تعالی علیه) به ما رسیده باشد، باز هم این مسئله از واضحترین واضحات است. نگاه کنید در ادبیات متون قرآنی و سنت اسلامی عبارتهای مسلمانان، مؤمنان، کسانی که ایمان آوردند، مردم، خلق، خلق الله، عباد، عباد الله، عیال الله، «وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ (نساء/۷۵)» و… را داریم. یعنی مخاطب و موضوع مردم، بشر، انسانها، خلق الله، عیال الله و عباد الله هستند. برخی روایاتی را که به این مسئله اشاره میکنند بیان خواهم کرد. اگر تنها فهرست این موضوعات را هم در نظر بگیریم روشن میشود یکی از ارکان حقیقی دین اسلام این است که پیروانش مسئولیتهای همگانی را در قبال مردم و مسلمانان بر عهده بگیرند. بنده فقط به برخی از این موضوعات اشاره میکنم اگرنه فهرستی طولانی است. مثلا: مسئولیت هدایت مردم به سوی حق. دعوت به سوی خداوند. یاری مظلومان. دستگیری از غمدیدگان. کمک به فقراء، مساکین، ایتام و پناهجویان. فرمان به انجام نیکی و فرمان به ترک بدی. دفاع از مردان، زنان و کودکان مستضعف. آشتیدادن مردم. آشتی دادن فقط بین زن و شوهر یا میان دو قبیله که نیست! آشتی دادن مردم خیلی بزرگتر از این حرفهاست و میتواند در اندازهی کشور، ملت، منطقه، امت یا حتی تمام مردم صورت بگیرد. خیرخواهی برای مردم. این نیز علاوه بر جنبهی شخصی، جنبهی همگانی هم دارد. هر چیزی که به زندگی، خیر، صلاح، منافع، سعادت، امنیت، صلح و سلامت دنیوی و اخروی مردم ربط داشته باشد همین خیر و نفعی است که باید همهی مسلمانان برای آن تلاش کنند. کافی است هر چند کوتاه چند حدیث را یادآوری کنیم تا به بخش دوم برسیم.
حدیثی هست که حد اقل بعضی فقهای ما میگویند مشهور و بلکه متواتر است یعنی کسی روی سندش بحث نمیکند. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:«هر کس شب را به روز برساند و به مسائل مسلمانان اهتمام نداشته باشد مسلمان نیست.» متن دیگری نیز وجود دارد که میگوید:«کسی که به مسائل مسلمانان اهتمام نداشته باشد مسلمان نیست.» یعنی بخش «هر کس شب را به روز برساند» را ندارد. حدیث دیگری از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز هست که میگوید:«هر کس شب را به روز برساند و به مسائل مسائل مسلمانان اهتمام نداشته باشد از آنان نیست و هر کس صدای کسی را بشنود» نفرمود هر کس صدای مسلمانی را بشنود «هر کس صدای کسی را بشنود که فریاد بر میآورد: ای مسلمانان به دادم برسید! و پاسخ او را ندهد مسلمان نیست.» دستگیری از غمدیده این است. نگاه کنید دین و اسلام ما این است؛ ولی این دین امروز در جهان از طریق داعش و ماعش و… به پلیدترین صورتی که ممکن است به ذهن انسان برسد معرفی میشود. حدیث دیگری از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هست که میفرماید:«بلندمرتبهترین مردم در روز قیامت» چه کسی است؟ بشنوید. «بلندمرتبهترین مردم در روز قیامت کسی است که بیش از همه بر روی زمین خدا برای خیرخواهی خلق خدا گام بردارد.» خیرخواهی در همهی زمینهها، همهی چیزهایی که خیر و صلاح آنها در آن است. چنین فردی در روز قیامت بلندمرتبهترین مردم نزد خداوند است. کارش در روستا، شهر، منطقه، فرقه، ملت و امتش چیست؟ گام زدن در مسیر خیرخواهی، راهنمایی و رشدبخشیدن به سوی حق، صلاح، خیر، حل بحرانها. «بر شما باد به خیرخواهی الهی در میان خلق خدا که او را با هیچ عملی برتر از این ملاقات نخواهید کرد.» باز هم از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):«خلایق، نانخور خداوند هستند و دوستداشتنیترین فرد نزد خداوند کسی است که به نانخوران خداوند نفع برساند.» ، «از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پرسیده شد چه کسی نزد خداوند محبوبتر است؟ فرمود: پرفایدهترین مردم برای مردم.» حالا میخواهم یک حدیث جالب برایتان بخوانم. حدیثی که میگوید برادر حتی اگر نمیتوانید کاری انجام دهید همین که هم و غم داشته باشید کافی است. «[پیش میآید که] خبر نیاز مؤمنی به برادر مؤمنش میرسد.» خبردار میشود یا از او درخواست میشود که برادر فلانی نیازی دارد. «ولی چیزی در اختیار ندارد.» نمیتواند کاری بکند، پول ندارد، دستش نمیرسد مشکل را حل کند، نمیتواند از او دفاع کند یا… . اما «دلش از آن حاجت غمگین میشود.» همین قدر. نیمهشب یا در روز فکر میکند این برادر من نیاز دارد و من هیچ کاری نمیتوانم برایش بکنم. میگوید خدایا چه کار میتوانم برایش بکنم؟ از این ماجرا ناراحت است. «پس خداوند تبارک و تعالی او را به واسطهی این هم و غم وارد بهشت میکند.» نگاه کنید مستکبران، اهالی جنگ نرم، نوکران شیاطین جن و انس و استحمارگران میخواهند ما را از چه چیزی محروم کنند. وقتی ما را از هم و غم مسائل مسلمانان، مؤمنان و مستضعفان محروم میکنند در حقیقت دارند راه بهشت را از ما میگیرند. خداوند (سبحانه و تعالی) در قرآن میفرماید:«وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا- و چرا در راه خدا و [نجات] مردان و زنان و كودكانى كه زبون شمرده شدهاند نمىجنگيد؟ همانان كه مىگويند: پروردگارا! ما را از اين شهرى كه اهلش ستمكارند بيرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستی بگمار و از جانب خود براى ما ياورى قرار ده. (نساء/۷۵)». رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:«هر کس تجاوزگر یا آتشی را از گروهی از مسلمانان دور کند بهشت بر او واجب شده است.» فقط نماز، روزه و حج نیست. دین، دین اسلام، دین همهی پیامبران و نه فقط دین محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) این است.
خب، در این ادبیات دینی به من جایی را نشان دهید که از ملیت لبنانی، عراقی، سوری، فلسطینی، ایرانی، افغانی، هندی، بحرینی، کویتی، موریتانیای و، نیجریهای صحبت شده باشد. چنین چیزی وجود ندارد. صحبت از مردم، عیال الله، خلایق خداوند، مسلمانان، مؤمنان و بشر است. دین این است. این که به لبنان بپردازید و دربارهی مردم خارج از لبنان مسئولیت ندارید بدعت است. بدعتی است که داخل لبنان هم گذاشتهاند. میگویند شما امروز فقط دربارهی فرقهی خودت مسئولیت داری و تمام. بقیهی فرقههای لبنان میخواهند زنده باشند یا بمیرند، امنیت داشته باشند یا منفجر شوند، بخورند و بنوشند یا گرسنه باشند به تو ربطی ندارد. به تو ربطی ندارد. تو مسئولیتی نداری. آنها میخواهند به اینجا برسند و رسیدهاند. متأسفانه امروز بخش زیادی از ما در لبنان با این فرهنگ و ذهنیت زندگی میکنند. گویی ما چند کشور و چند ملت هستیم که هر اتفاقی برای هر کداممان بیافتد به هیچ وجه به دیگری ربطی ندارد. بنده صادقانه و بیمبالغه این دوران را دوران انحطاط مینامم. نه، در ادبیات دینی، اسلامی و نبوی مسئولیتهای همگانی وجود دارد و باید مسئولیتپذیر باشیم. برادران و خواهران، امشب بنده خواستم این مسئله را برای شما و بینندگان ارائه بدهم تا بگویم: اولا مراقب این گمراهسازی، ظاهرسازی و دروغ که به عقل، فطرت بشری، الله و پیامبران خدا هیچ ربطی ندارد باشد. چون با ادبیات دینی و به نام اسلام با ما صحبت میکنند میگوییم: مشخصا بر ما مسلمانان واجب است که نماز بخوانیم، روزه بگیریم، حج به جا بیاوریم، زکات مالمان را بدهیم و برای خیر، منفعت، امنیت، صلح، عزت و کرامت مردم کشورمان و هر جایی که میتوانیم در آن کمک و مساعدتی داشته باشیم بکوشیم. دین این است. غیر از این دیگر دین نیست چیز دیگری است. دین این است. شما باید اینها را بپذیرید. حالا همانطور که ممکن است کسی شما را به خاطر نماز، حج، روزه و دینتان مسخره کند این امکان هم هست که به خاطر مسئولیتپذیری در قبال امت، منطقه، اماکن مقدس و ملتهای منطقه مسخرهتان کنند.
بخش دومی که میخواهم دربارهی آن صحبت کنم و سخنم را به پایان ببرم این است که: حواسمان باید به این مسئولیت عمومی هم باشد تا بتوانیم مسائل را در چهارچوب خودش اجرا کنیم. نه باید گرفتار افراط شویم و نه تفریط. یعنی مردمی مثل آنها که اول عرض کردم میخواهند بگویند شما اصلا مسئولیت عمومی ندارید و چیزی به نام مسئولیت عمومی وجود ندارد. کس دیگری هم پیدا میشود که میخواهد مسئولیت کرهی زمین، تمام بشر و همهی منطقه و ملتهای آن را بر دوش شما بگذارد و بگوید شما باید همه کار بکنید، برای همه چیز قیام کنید، به جای همه بجنگید و…. اسم این افراط و تفریط است. متوجه هستید؟ وقتی از مسئولیت عمومی صحبت میکنیم نمیخواهیم گرفتار افراط و تفریط شویم. قواعدی هست که بر مرزبندی تکالیف شرعی حاکم است. بنده دربارهی حوادث هر کشوری مسئولم؟ بله، به لحاظ مبنایی مسئولم. اما این مسئولیت چیست؟ مرزهای این مسئولیت کجاست؟ اینجا مبنا درست است ولی وقتی سراغ اقدام، چارهاندیشی و جزئیات میرویم دیگر هیچ چیز مطلق نیست، ضوابط و مرزهایی وجود دارد. اینجا به دو ضابطه یا قاعده اشاره میکنم چون همینقدر وقت داریم. قاعدهی اول که قاعدهای عقلی نیز هست قدرتداشتن است. «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا- خدا بر هیچ کس جز به اندازهی توانش بار نمینهد. (بقره/۲۸۶)» این یک شرط عقلی است. شرع آمده و به آن رهنمون شده یا به اصطلاح به آن ارشاد کرده است. خداوند به کسی بیش از اندازهی توانش مسئولیت نمیدهد. مثلا روز قیامت خداوند از ما که در ضاحیهی جنوبی نشستهایم نمیپرسد چرا در مورد زلزلهای که در ژاپن رخ داد کاری نکردید. چون نمیتوانستیم کاری بکنیم. وقتی نوبت به اقدام میرسد قدرت داشتن شرط تکلیف است. پس اولا قدرت شرط است.
خداوند (سبحانه و تعالی) ما را به اندازهی توانمان تکلیف میکند. اینجا توانها متفاوت است. توان افراد، گروهها، کشورها، ملتها، دولتها و حکومتها متفاوت است. همین تفاوت توان باعث تفاوت تکلیف اشخاص، گروهها، کشورها، ملتها و مناطق میشود. این طبیعی است. چون تکلیف در مرزهای توان است. شاید تکلیف همهی ما به یک اندازه نباشد. مثالی میزنم. شاید افرادی باشند که کاری از آنها بر نمیآید. شخص مریضی که نمیتواند کاری بکند، پول هم ندارد و افتاده گوشهی خانه چه تکلیفی دارد؟ فقط این که نگران باشد، عاطفه بورزد و دعا کند یا اگر میتواند به خاطر درد دیگران دردمند، به خاطر غم دیگران غمگین و به خاطر شادی دیگران شاد شود یا داستان آنها را برای عیادتکنندگانش بگوید یا برای دیگران دعا کند. اگر همین قدر میتواند همین قدر تکلیف دارد. یک نفر میتواند با پول کمک کند. یک نفر قدرت بدنی و سلاح دارد و میتواند با سلاح مبارزه کند. یک نفر علم و فرهنگ دارد. یک نفر منبر دارد. یک نفر تلویزیونی دارد که شبانه روز در آن حرفهایش را میزند. تفاوت توان موجب تفاوت تکلیف افراد، گروهها و… میشود. حتی مثلا در نماز که ستون دین است و ترک آن در هیچ صورتی جایز نیست خداوند (سبحانه و تعالی) گفته است من میخواهم شما ایستاده نماز بخوانید. اگر نمیتوانید ایستاده بخوانید نشسته بخوانید. اگر نمیتوانید نشسته بخوانید خوابیده بخوانید. اگر نمیتوانید دستانتان را تکان دهید لبان یا پلکهایتان را حرکت دهید. توان حتی در نماز که ستون دین است هم لحاظ شده. یا روزه و… اگر کسی به خاطر بیماری، ناتوانی یا مشقت نمیتواند روزه بگیرد خداوند او را به روزه گرفتن تکلیف نکرده است. اینجا وقتی میگوییم توان شرط است، نکتهی دقیقی پیش میآید. باید شناخت، امانتداری و اطمینان وجود داشته باشد. این که میگوییم من میتوانم یا نمیتوانیم و ما میتوانیم یا نمیتوانیم باید همراه با صداقت و تشخیص و شناخت دقیق باشد. آیا ما واقعا میتوانیم یا نمیتوانیم؟ امروز در جهان عرب، اسلام و لبنان و غیر لبنان بسیاری از مردم برای فرار از مسئولیت میگویند ما ناتوانیم. به اینها چه پاسخی میدهید؟ این فرد راست نمیگوید، میتواند. به ملت، خانواده و خودش دروغ میگوید ولی به پروردگارش که رازها و پنهانترینها را میداند نمیتواند دروغ بگوید. اینجاست که در مسائل بزرگ به رهبران زمانشناس، امین، مورد اطمینان، صادق و با اخلاصی نیاز پیدا میشود که مسئولیتگریز نباشند. چون میخواهند بگویند ما میتوانیم یا نمیتوانیم و تکلیف بر اساس آن مشخص میشود.
میروم سراغ قاعدهی دوم. اصطلاحش را نمیگویم. فرض کنید ده کار وجود دارد که میتوانید همزمان انجام دهید. خیلی خوب، بسم الله، انجام دهید. اما گاهی ده کار هست و من فقط میتوانم ششتایش را انجام دهم. باید ششتایش را انتخاب کنم. هر دهتا همهاش عالی، خوب و موجب خدمت و منفعترسانی به مردم و تقرب به خداوند است ولی من نمیتوانم آنها را همزمان یا در فرصت محدود انجام دهم. اینجا عقل و شرع چه میگویند؟ هر دو میگویند به ترتیب اهمیت انجام دهید. مهمترین را جلو بیاندازید. مهمترین را انتخاب کنید و به آن بپردازید. [در علم اصول] اصطلاحا به این مسئله تزاحم میگویند. اینجا تزاحم رخ داده است. حالا ده و شش را کنار میگذاریم. فرض کنید دو موضوع وجود دارد. بنده با امکاناتم فقط میتوانم یکی از آنها را انجام دهم. اینجا هم یک مثال فردی میزنم. فرض کنید هزار دلار وجود دارد و دو خانواده. گاهی با تقسیم مساوی مشکل هر دو خانواده حل میشود. اما گاهی در خانوادهی اول پدر، فرزند یا… مریض یا در آستانهی مرگ است و تأخیربردار نیست و هزار دلار نیاز دارند. خانوادهی دوم هم که میخواهند فرزندشان را به مدرسه بفرستند هزار دلار نیاز دارند. اینجا مهمترین و مهم کدامند؟ عقل و دین چه میگویند؟ این که پول را به خانوادهی اول بدهید و به مریضی که در آستانهی مرگ است کمک کنید نه به خانوادهای که میخواهند فرزندشان را به مدرسه بفرستند و اگر کمی هم تأخیر پیش بیاید آسمان به زمین نمیآید. همچنین وقتی مثلا در مسئلهای امنیتی یا نظامی من گروهی دارم که یا میتوانم آنها را در مکان اول مستقر کنم و یا در مکان دوم. در مکان اول خطری بالفعل هست و در مکان دوم خطری احتمالی و بالقوه. اهم این است که آنها را در مکان اول و محل واقعی و بالفعل خطر مستقر کنم. عقل و شرع این را میگویند. اینجا هم بحث پیادهسازی است. مثل توان که صحبتش را کردیم. یعنی هنگام تشخیص اهمیت چیزی نسبت به چیزی دیگر ممکن است کسی برای فرار از مسئولیت و به دلیل این که پرداختن به مسئلهی مهمتر مشقتبار، خستهکننده و نیازمند فداکاری است میرود سراغ مسئلهی کماهمیتتر و عمدا یا سهوا در تشخیص مهمتر دچار اشتباه میشود. اینجا نیز بر نیاز عرصههای عمومی به رهبران زمانشناس، امین، با اخلاص و شجاعی که مسئولیتگریز نباشند صحه گذاشته میشود. پس به این دو ضابطه بسنده میکنم. ما چنان که میخواهند قانعمان کنند، نمیپذیریم که دربارهی حوزهی عمومی مسئولیت نداریم. ما اساسا دربارهی حوزهی عمومی کشور، منطقه و امتمان و هر کجای جهان مسئولیتهای مختلفی داریم. هر کس میخواهد محکوم کند یا خوشش نیاید خودش میداند. این یک تضاد سیاسی با نیروهای لبنان و منطقه نیست بلکه تضادی فکری، فرهنگی، معنوی، روحی و بلکه تمدنی و حتی انسانی است. حرف ما منطق عقل، فطرت و دین است و حرف آنها چیز دیگری است برای خدمت به سرورانشان. داخل پرانتز: جالب است سروران و بزرگان کسانی که این نظریهها را ارائه میدهند مثل ایالات متحدهی آمریکا حق دارند در هر جایی که میخواهند ورود کنند و هر جای جهان از شرق تا غرب هر کاری میخواهند بکنند، ارتش میفرستند، جنگ تحمیل میکنند، حاکم تحمیل میکنند، راه حل تحمیل میکنند، سبک زندگی تحمیل میکنند، فرهنگ تحمیل میکنند. آنها حق دارند. اما اگر شما موضع دینی بگیرید و بخواهید کمکی بکنید، حتی شاید هیچ کاری از دستتان بر نیاید و فقط صحبت کنید، این ممنوع است. مثلا حادثهی منی. شما لبنانی هستید و آن حجاج ایرانی، پاکستانی، مصری و… بودند. طبق آخرین آمار خبرگزاری فرانسپرس یا… جمع تعداد همهی کشورها به ۱۶۰۰ و خردهای رسیده است. البته آمار سعودی همچنان ۷۰۰ است. خب میگویند برادر به شما چه ربطی دارد؟ شما فقط میتوانید دربارهی عالم جلیل القدر حضرت سید حیدر حسنی صحبت کنید. ایشان لبنانی بوده است و شما حق دارید دربارهی ایشان صحبت کنید. اما دیگران به شما چه ربطی دارند؟ منی در لبنان شماست؟ نه. لبنانی فوت شده است؟ نه. چرا در این مورد نظر میدهید؟ اصلا چرا میخواهید در این مورد صحبت کنید؟ ما به اینجا رسیدهایم.
پس نه بیمسئولیتی و نه مسئولیتهای مطلق تا جایی که بخواهید بار مسئولیت آسمانها و زمین را بر عهده بگیرید. این غیر ممکن است. در نهایت قاعدهی توان و تزاحم اولویتها در کار است. الآن دیگر وقت نیست. میخواستم این موضوع را به طور خلاصه بر مسئلهی اسرائیل، مقابله با پروژهی تکفیری و مسائل داخلی لبنان تطبیق بدهم ولی وقت نیست. میرویم سراغ پایان.
یکی از والاترین مصادیق تاریخی پذیرش مسئولیتهای عمومی با وجود همهی خطرات و فداکاریها، مسئلهی کربلا و کاری است که امام حسین (صلوات الله و سلامه علیه) انجام داد. خب، امام حسین (علیه السلام) فرزند دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه جایگاهی داشت، باقیماندهی پیامبر بود، باقیماندهی اصحاب کساء بود، از احترام برخوردار بود و میتوانست در خانهاش بماند و هر روز برود در کنار قبر پیامبر نماز بخواند، با ایشان صحبت کند، به سؤالات مردم پاسخ بدهد و همه چیز طبق رول پیش برود. همهی این داستان برای چه بود؟ همهاش یعنی همهاش. اولا چون حسین (علیه السلام) به عنوان یک مسلمان و به عنوان امام مسلمانان (چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده بود و نزد شیعیان و اهل سنت هم موجود است که:«حسن و حسین امامند، چه قیام کنند و چه بنشینند.») در قبال اسلام به عنوان یک دین، مسلمانان به عنوان یک امت و مسلمانان به عنوان انسان، بشر، نانخوران خداوند، بندگان خداوند و خلایق خداوند مسئولیت داشت. مگر کسی هم از حسین برای بر عهده گرفتن این مسئولیت شایستهتر بود؟ پس ایشان آن را بر عهده گرفت. در نتیجه اولین دلیل آن وجود مسئولیتی بود که نیاز به مسئولیتپذیری داشت. دومین دلیل تشخیص ایشان از مهمترین مسئله بود. بزرگترین تهدید امروز علیه اسلام و مسلمانان چیست؟ حسین (علیه السلام) به این نتیجه رسید که این تهدید یک مسئلهی فقهی، اصولی، کلامی، بحث اجتماعی یا یکی از جزئیات سیاسی نیست که برود درمانش کند. حسین (علیه السلام) به این نتیجه رسید که وجود یزید بن معاویه با این مشخصات و در جایگاه حاکمیت مسلمانان خطری است که اسلام را به عنوان یک دین و مسلمانان را به عنوان بشر، عیال الله و خلق الله تهدید میکند و بر ایشان واجب است برای خیرخواهی عباد الله و خلق الله به راه بیافتد. به همین خاطر مهمترین و بالاترین چیز و اولویت مطلق، مبارزه با این حاکم طاغوتی که اسلام را تهدید میکرد قرار گرفت. نگاه کنید گاهی بعضی حاکمان ظالمند اما در زمینهی اسلام بیطرفند و تهدید محسوب نمیشوند. فقط میخواهند حکومت کنند. این که قرآن، احادیث پیامبر، دانشگاه، حوزه، فکر اصیل، بحث، تحقیق، آزادی بیان و… وجود داشته باشد و مردم نماز بخوانند، با هم به توافق برسند، با هم آشتی کنند و زندگی مسلمانانه داشته باشند از نظر او مانعی ندارد. برای او فرقی ندارد که مردم به مسجد بروند یا کاباره. او فقط میخواهد حکومت کند. خطر چنین حاکمی از حاکمی که اسلام را تهدید میکند، میخواهد «اشهد ان محمد رسول الله» را براندازد و امویّت و جاهلیت او این اذان را بر نمیتابد کمتر است. وضعیت چنین حاکمی فرق میکند. مسئله، مسئلهی یزید بود. به همین خاطر حسین (علیه السلام) احساس کرد این اولویت مطلق است و جنبشش را آغاز کرد. اینجا در مورد توان سؤال پیش میآید. توان به هدف بستگی دارد. سؤال این است که آیا من میتوانم این هدف را برآورده کنم یا نه؟ هدف حسین در کربلا این نبود که… هدف حسین حفظ اسلام بود. یکی از اهداف ایشان نجات دادن امت و فاش کردن حقیقت این حاکمی بود که اگر دهها سال بر مسلمانان حکومت میکرد فاجعهای دینی، فرهنگی، تاریخی و در همهی سطوح رخ میداد. خب، آیا با این قیام حسینی حسین میتوانست این هدفها را محقق کند؟ بله، با شهادت میتوانست. نیازی به صد هزار رزمنده، یک میلیون تظاهراتکننده و رسانهها نبود. حسین تشخیص داد با خون، جان، برادران، فرزندان، اصحاب و ندای زینب، تنها رسانهاش، میتواند اسلام را حفظ و صیانت کند و یزید را زمین بزند و این پروژهی جاهلی تازه را که آمده است در لباس اسلام، اسلام را از بین ببرد رسوا کند. اینجاست که امانتداری، شناخت تواناییها و تشخیص اولویتها مشخص میشود. ما امروز به حرکت در مسیر ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) که همان مسیر رسول الله و پیامبران بزرگ خدا (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) است فراخوانده شدهایم. برادران و خواهران، ما در این برهه مانند همهی برهههای گذشته وظیفه داریم مسئولیتها و اولویتهایمان را مشخص کنیم، تواناییهایمان را بشناسیم و فارغ از سر و صداها مسئولیتمان را با لحاظ اولویتها و تواناییها در هر عرصه و میدانی بر عهده بگیریم و به آن پا بگذاریم. در این دنیا و عمر موجود ما را همین بس که رسالت بشری و مسئولیت شرعیمان را بر عهده بگیریم تا در مقابل خداوند (سبحانه و تعالی) بریء الذمه باشیم و حق بندگیاش را به جا آورده باشیم. آن زمان است که شایستگی محشور شدن با انبیاء و اولیاء الله و سید الشهداء، اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، را خواهیم داشت.
السلام علیک یا سیدی و مولای یا ابا عبدالله الحسین یا بن رسول الله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم.
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
خداوند اجرتان دهد.
والسلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.
جستجو
دغدغههای امت
-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران