بسم الله الرحمن الرحیم
و إن يريدوا أن يخدعوك فإن حسبك الله هو الذي أيدك بنصره وبالمؤمنين
جوامع

بیانات

28 آذر 1392

سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مراسم بزرگداشت فرمانده شهید حسان لقیس

|فارسی|عربی|عکس|فیلم|صوت|
«
آن‌چه در سوریه رخ می‌دهد یک نبرد فرقه‌ایست؟ نه. بخش اعظمی از ارتش سوریه که می‌جنگند، شهید و کشته می‌شوند و سرهایشان بریده و سینه‌هایشان شکافته می‌شود از طائفه‌ی بزرگوار اهل سنت هستند. پس مسئله فرقه‌ای و مذهبی نیست. مسئله این است که تفکری تکفیری وجود دارد که به هر کس غیر از خود حمله می‌کند. این وضعیت در ذهن کسی اشتباه ترسیم نشود و در ارزیابی‌ها مغلوب نشود.
 این مقاومت سال 2000 یک پیروزی تاریخی آفرید. به دشمن تحمیل کرد بدون قید و شرط، شکست‌خورده، به ذلت نشسته و مغلوب از کشور خارج شود. بسیاری در جهان هستند که تلاش می‌کنند این حرف‌ها فراموش شود و اصلا یادآوری و بازگو نشود. به بخشی از گذشته‌ی فراموش‌شده بدل شود.
  [مجاهدانی از] لبنان، فلسطین و سوریه در رقم زدن پیروزی 2000 سهیم بودند. این پیروزی بسیاری از معادلات منطقه را تغییر داد، دروازه‌های امید را گشود و انتفاضه را داخل فلسطین اشغالی به راه انداخت و الخ.
  بعضی از لبنانیان فکر می‌کنند تمام فکر و ذکر حزب الله 14 مارس است. بنده به شما می‌گویم 14 مارس برای بخش اعظمی از حزب الله آخرین دغدغه است. این کوچک شمردن کسی نیست بلکه به اولویت‌بندی مربوط است.
  در طول مسیر می‌دانستیم که قرار است شهید بدهیم، آماده می‌شدیم که شهید بدهیم و می‌دانستیم حالا که روی این مسیر پافشاری می‌کنیم باید شهید بدهیم و هنگام تمرین‌ها باید شهید بدهیم.
  مقاومت ما مقاومتی میدانی است. مقاومت همایش‌ها، زندگی‌های مجلل و در رفاه نیست. مقاومتی است که شهید داده است و هر لحظه آماده است برای تحقق این هدف‌های عظیم و شریف شهید بدهد.
  ما تا این لحظه در بخش کوچک، مشخص و ساده‌ای [از نبرد سوریه] مشارکت کرده‌ایم و به مرحله‌ای نرسیده‌ایم که بنده برای سخنرانی به میان هواداران بیایم و بسیج عمومی اعلام کنم.
  ترور حاج حسان لقیس یک اتفاق گذرا میان ما و اسرائیل نیست. هیچ دوست و دشمنی توهم چنین چیزی به ذهنش نرسد.
  تنها قاتلان حقیقی را قصاص خواهیم کرد، نه آن‌ها که حمایتشان کرده‌اند. و بنده به شما می‌گویم: ما از قاتلان حقیقی انتقام خواهیم گرفت.
  جایی برای صلح بگذارید! راهی برای بازگشت بگذارید. مگر وقتی که همه قانع شدیم دیگر امکان همزیستی مسالمت‌آمیز و مشارکت وجود ندارد و می‌خواهیم در لبنان نیز همان بلایی را سر خودمان بیاوریم که بر سر دیگر کشورهای عربی آمده است.
  از جو مذهبی و فرقه‌ای کشور با خبرید. ما هر جا هم بتوانیم زخم را بخیه می‌زنیم و ترمیم می‌کنیم.
  همه‌ی ما می‌دانیم اگر باورپذیری ارتش از بین رفت و متلاشی شد همه چیز به باد رفته است.
 این رویکرد تکفیری برای اقلیت‌ها تهدید محسوب نمی‌شود، برای هر کسی غیر از خودش تهدید محسوب می‌شود.
  آن‌چه در سوریه رخ می‌دهد یک نبرد فرقه‌ایست؟ نه. بخش اعظمی از ارتش سوریه که می‌جنگند، شهید و کشته می‌شوند و سرهایشان بریده و سینه‌هایشان شکافته می‌شود از طائفه‌ی بزرگوار اهل سنت هستند.
 مسئله‌ی سوریه از نظر ما نبرد وجود است نه نبرد امتیازات. به قول معروف شرط کمال نیست، شرط وجود است. آن‌هم نه فقط وجود ما در حزب الله بلکه نبرد وجود لبنان، سوریه، فلسطین، مسئله‌ی فلسطین و خط مقاومت در منطقه است.
  شهیدان ما نوامیس ما هستند. کسی که به آن‌ها توهین کند به نوامیس ما توهین کرده است. کسی با این قضیه شوخی نکند. شهیدان را رها کنید. شما هستید و ما هم هستیم. شما زبان دارید ما هم زبان داریم. شهیدان را رها کنید.
  ما هیچ روزی دنبال قدرت نبوده‌ایم. قدرت برای ما هیچ ارزشی ندارد. به همین خاطر وقتی در نبرد وجود و نبرد سرنوشت امت، منطقه و مقدسات قرار می‌گیریم کسی با ما بازی‌های بچگانه‌ای به نام قدرت، وزارتخانه، دولت و… راه نیاندازد.
  به نظر می‌رسد کسی در جایی در منطقه به واسطه‌ی خشم، کینه، ناکامی و بسته‌شدن تمام راه‌ها در مقابلش به جایی رسیده است که می‌خواهد کشور را به انفجار بکشاند.

نثار روح فرمانده شهید حاج حسان لقیس و ارواح مطهر همه‌ی شهدا الفاتحه مع الصلوات.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمن الرحیم.

و الحمد لله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبیینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.

حضار گرامی، برادران و خواهران سلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.

خداوند (عز و جل) در قرآن مجید می‌فرماید:«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ ۚ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ- همانا خدا از مؤمنان جان و مالشان را به بهاى بهشت خريدارى كرد آنان در راه خدا مى‌جنگند و مى‌كشند و كشته مى‌شوند. اين در تورات و انجيل و قرآن وعده‌ى حقى بر عهده‌ى خدا است، و چه كسى از خدا به عهد خويش وفادارتر است؟ پس به اين معامله‌اى كه با خدا كرده‌ايد، خوشحال و شاد باشید؛ و این است کامیابی بزرگ. (توبه/١١١)» در ابتدا به همه‌ی شما خوشامد می‌گویم و از حضورتان در گردهمایی بزرگداشت و یادبود این شهید، فرمانده و عزیز تشکر می‌کنم. همچنین شهادت فرمانده عزیز برادر حاج حسان لقیس (رحمت الله علیه) را به خانواده‌ی محترم ایشان و همگی شما تسلیت و تبریک عرض می‌نمایم.

سخنرانی امروز را به دو بخش تقسیم کرده‌ام. بخش اول مربوط به این شهید و واقعه‌ی شهادت و مسائل مرتبط با این پرونده میان ما و اسرائیل است که به نکاتی چند اشاره خواهم کرد. و بخش دوم مربوط به مسائل سیاسی داخلی لبنان است.

اولا این دسته از برادران شهید پیش از شهادتشان جز در میان خانواده، گروه‌های اجتماعی مشخصی مثل دوستان و نزدیکانشان یا حوزه‌ی مستقیم کاری یعنی برادرانی که با آن‌ها کار می‌کنند شناخته‌شده نیستند. ماهیت وظیفه‌ای که بر عهده‌دارند به آن‌ها و ما اجازه نمی‌دهد در هنگام حیات و پیش از شهادت، آن‌ها را به مردم معرفی کنیم. معرفی برخی اعضای شورا، نمایندگان، وزیران، مسئولان سیاسی و برخی مسئولان اجرایی طبیعی است. ولی مشخصا ماهیت شرایط، وظیفه و چالش‌های پیرامون برادرانی که مستقیما در حوزه‌ی جهادی کار می‌کنند این اجازه را نمی‌دهد. به این دلیل آن‌ها پیش از شهادتشان ناشناخته و غیر مشهور هستند.

پس از شهادت مردم عکس آن‌ها را می‌بینند، آن‌ها را به نام می‌شناسند و گاهی از مرتبت و جایگاه این شهیدان در مقاومت شگفت‌زده می‌شوند. ولی پس از شهادتشان نیز نمی‌توانیم جز به طور بسیار مختصر درباره‌ی آن‌ها صحبت و آن‌ها را به مردم معرفی کنیم. دلیل آن هم این است که زندگی آن‌ها و دستاوردهایشان و جزئیات رفتار و شخصیتشان آمیخته، ذوب‌شده و فانی در این مقاومت و مسیر است. یعنی خارج از حیاتشان در مقاومت حیاتی ندارند. این برادران، این دسته از برادران، چه آن‌ها که به شهادت رسیده‌اند و چه آن‌ها که همچنان در قید حیات هستند جوانی‌شان را برای این مقاومت داده‌اند. به همین دلیل طبیعتا اکثرشان -نگویم همه‌شان- به معنای متعارف، زندگی اجتماعی ندارند. چون تمام شب و روز، شب‌زنده‌داری و تلاش‌ها و کوشش‌هایشان در خدمت این مسیر و این مقاومت بوده است. وقتی پس از شهادتشان از آن‌ها صحبت می‌کنیم در حقیقت درباره‌ی دستاوردهایشان صحبت می‌کنیم که از آن‌ها هم نمی‌شود صحبت کرد! چرا؟ چون هنوز در دل نبرد هستیم. وقتی همچنان در دل نبرد هستیم بنده نمی‌توانیم بگویم حاج حسان لقیس روی چه کار می‌کرد؟ چه به دست آورد؟ چه می‌کرد؟ مأموریت، وظیفه و موفقیت‌هایش چه بود؟ چون این‌ها به سیر مقاومت مربوط است. واقعیت از این قرار است. این خودش نوعی فداکاری است. یکی از انواع فداکاری خانواده‌های شهید است. خانواده‌های شهید با شهادت وی عزیزشان را از دست می‌دهند و پس از شهادت هم مجال معرفی حقیقت دستاوردها و عظمت شهیدشان برایشان فراهم نمی‌شود. در هر صورت این هم بخشی از سرگذشت فداکاری‌هاست. چون ما از طریق شهادت به دنبال پیروزی برای مقاومت، میهن، ملت و امت‌مان هستیم. و این بخشی از فداکاری‌هایی است که همگی باید بر آن صبر کنیم. ما امیدواریم روزی برسد که بتوانیم از دستاوردها، موفقیت‌ها، شخصیت و خصوصیت این شهیدان مخصوصا فرماندهان صحبت کنیم و حق آنان را در این دنیا ادا نماییم. گرچه در هر صورت این دنیا نابودشدنی است و «الْجَزَاءَ الْأَوْفَىٰ- پاداش کافی (نجم/۴۱)» نزد خداوند (سبحانه و تعالی) است و او کسی است که بی‌حساب به آنان پاداش خواهد داد. آن‌چه موجب التیام نزدیکان و ارواح شهدا می‌شود این است که دستاوردهای این شهیدان محفوظ و تحت مراقبت است و پیشرفته‌تر خواهد شد. و هر تلاش، اشک، خون، آه، شب‌زنده‌داری و زحمتی که در راه این مقاومت به انجام رساندند به برکت افراد زنده‌ای که در راه مقاومت بر پیمان و وعده‌ی خود استوار و ثابت‌قدم و بلکه راسخ‌قدم هستند به ثمر خواهد نشست و این شهیدان علاوه بر دستاوردهایشان در قامت نمادهایی در کالبد مقاومت زنده خواهند ماند.

دوم، آن مقدار سخنی که درباره‌ی فرمانده شهید حاج حسان لقیس می‌توان گفت. برادرانی که با وی کار کرده‌اند و به وی نزدیک بوده‌اند می‌دانند این برادر مجاهد و فداکار که جوانی خود را از اوایل مقاومت در این راه خرج کرد عنصری تلاش‌گر، خستگی‌ناپذیر، عاشق شهادت، مؤدب، با اخلاق، دوست‌دار، خوش‌محضر و همچنین خلاق بود. وی یکی از ذهن‌های شاخص و درخشان مقاومت بود. دشمن در همه‌ی سال‌های گذشته از جنگ مغزها میان خود و مقاومت لبنان صحبت می‌کرده است. حاج حسان لقیس واقعا یکی از این مغزها و ذهن‌های مشعشع بود. فرماندهی مسئولیت‌پذیر بود که شبانه‌روز کار می‌کرد. هنگام جنگ در وسط میدان، خط مقدم و زیر آتش و همچنین در دوران صلح، بحث آمادگی، توان و پیشرفت مقاومت وی را کاملا به خود مشغول کرده بود چون جنگ با دشمن هنوز به پایان نرسیده است.

البته -چنان که خیلی‌ها هم می‌دانند.- ایشان از وقتی در شهر بعلبک جوان‌های کم سن و سالی بودیم برای بنده یک برادر، دوست نزدیک و مونس بود. در هر صورت وی خواستار این پایان خوش بود و برای دستیابی به این شرف بزرگ تلاش می‌کرد که به لحاظ محتوا و زمان میان عاشورای حسین در دهم محرم و اربعین حسین در بیستم صفر به هر دوی این‌ها دست یافت.

سوم، عملیات ترور. همه‌ی قرائن، نشانه‌ها و اطلاعاتی که به دست ما رسیده نشان‌دهنده‌ی اتهام اولیه‌ای است که مطرح کردیم. یعنی اتهام علیه دشمن اسرائیلی. اگر تلاش‌های پیشین ترور -چون حاج حسان چندین بار در معرض ترور ناموفق قرار گرفته بود و دشمن هم در این باره صحبت کرد.- و رفتار چندروزه‌ی رسانه‌ها، تلویزیون‌ها، روزنامه‌ها و تحلیل‌گران دشمن اسرائیلی را هم اضافه کنیم می‌توانیم بگوییم -بنده مثل همیشه دنبال کرده‌ام.- با آن‌چه درباره‌ی حاج حسان و عملیات ترور گفتند تقریبا مسئولیت رسمی این عملیات را بر عهده گرفتند. در هر صورت تحقیق ادامه خواهد یافت. ولی اطلاعات و نشانه‌هایی که به آن‌ها دست یافتیم بر این اتهام صحه می‌گذارند. این اتهام سیاسی نیست بلکه متکی به بعضی اطلاعات و نشانه‌هاست. اما بخشی از آن‌چه پس از شهادت حاج حسان گفته شد -چون هر کسی می‌تواند هر چیزی روی توئیتر و شبکه‌های اجتماعی دیگر بگذارد و چیزهایی را بر عهده بگیرد.- حرف‌های بیهوده، بخشی به منظور تحریک مذهبی -مخصوصا وقتی عبارت اهل سنت در عملیات ترور استعمال شد.- و بخشی به منظور گمراه‌سازی بود. که اسرائیل برای کمرنگ کردن شبهه نسبت به خودش و منحرف کردن آتش به سوی دیگر استفاده می‌کند. هیچ کدام از چیزهایی که گفته شد برای ما هیچ ارزشی ندارد. قاتل، دشمن و خصم ما مشخص است. می‌دانید ما در این زمینه‌ها تعارف نداریم. نمی‌خواهیم بگوییم همه چیز کار اسرائیل است یا نیست. اما وقتی اسرائیل کاری را انجام دهد اعلام می‌کنیم که اسرائیل انجام داده. گاهی هم پای گروه‌ها و کشورهای دیگر در میان است. ولی وقتی کار اسرائیل باشد و شواهد متوجه اسرائیل باشد، متهمشان می‌کنیم.

چهارم، این شهادت نشان‌دهنده‌ی حالت و وضعیتی است که سال‌هاست در آن به سر می‌بریم و بنده آن را پرداخت هزینه می‌نامم. و برادران و خواهران، هواداران مقاومت و همه وظیفه داریم بدانیم ما سال‌هاست در این وضعیت به سر می‌بریم و تا قطعی‌شدن نتیجه‌ی این نبرد نیز در این وضعیت خواهیم ماند. به چه معنا؟

اولا: ما هزینه‌ی پیروزی‌های گذشته‌مان بر دشمن اسرائیلی را می‌پردازیم. این مقاومت سال 2000 یک پیروزی تاریخی آفرید. به دشمن تحمیل کرد بدون قید و شرط، شکست‌خورده، به ذلت نشسته و مغلوب از کشور خارج شود. بسیاری در جهان هستند که تلاش می‌کنند این حرف‌ها فراموش شود و اصلا یادآوری و بازگو نشود. به بخشی از گذشته‌ی فراموش‌شده بدل شود. ولی باید مدام بازگو و یادآوری شود. چون فرآورده‌ی جان‌فشانی‌هایی عظیم، حجم وسیعی از خون شهیدان، درد خانواده‌های شهیدان، زخم جانبازان و آه بازداشت‌شدگان و اسیران دربند است. [مجاهدانی از] لبنان، فلسطین و سوریه در رقم زدن پیروزی 2000 سهیم بودند. این پیروزی بسیاری از معادلات منطقه را تغییر داد، دروازه‌های امید را گشود و انتفاضه را داخل فلسطین اشغالی به راه انداخت و الخ تا می‌رسیم به پیروزی 2006 که پروژه‌ی خاورمیانه‌ای نومحافظه‌کاران یعنی خاورمیانه‌ی جدید را نه تنها در سطح لبنان و جنوب لبنان بلکه در سرتاسر منطقه با شکست مواجه کرد. آیا کسی تصور می‌کرد پروژه‌های این قدرت‌ها شکست داده شود؟ آن هم شکست مفتضحانه نه شکست معمولی؟ خب برای کسی که شکستشان داده دست می‌زنند و می‌گویند احسنت؟ یا چون جرأت کرده در مقابلشان بایستد، این اراده را داشته که مقاومت کند، تا آخرین نفس در میدان مقاومت مانده، با آنان جنگیده، جنگ با آنان را اولویت زندگی‌اش قرار داده و در این اولویت بر آنان پیروز شده به خون‌خواهی و انتقام بر می‌خیزند و مجبورش می‌کنند هزینه‌ی هنگفتی بپردازد؟ بسیار طبیعی است. می‌خواهند بکشندمان، ترورمان کنند، تعقیبمان کنند و انتقام بگیرند. پس اولا ما در حال دادن هزینه‌ی پیروزی‌های مقاومت هستیم. پیروزی‌هایی که ادعا نمی‌کنیم متعلق به ما هستند. بلکه فقط می‌گوییم ما در آن سهیم بوده‌ایم. البته به عنوان بخشی فعال و اصلی. و به تمام تلاش‌های دیگر برادران مقاوم احترام می‌گذاریم و قدردانی و اذعان می‌کنیم.

و ثانیا هزینه‌ی پایبندی مداوم و مستمرمان به قضیه‌ی مقاومت و باقی ماندنمان در جایگاه مقاومت و تلاشمان برای آمادگی واقعی بازدارنده‌ی دشمن را می‌پردازیم. مردم مشغول هستند و هر کس اولویت و کار خود را دارد. ولی بنده پیش از این هم عرض کرده بودم در حزب الله تعداد زیادی از برادران، نخبگان، عقل‌ها، کادرها، فرماندهان، جوانان و حتی برادران و خواهران هستند که به هیچ کدام از اتفاقات اطرافشان کاری ندارند بلکه دغدغه‌ی بنیادی‌شان این است که چطور این مقاومت برای مقابله با دشمن در روزی که از جانب وی به مقاومت، لبنان و منطقه جنگی تحمیل خواهد شد در بالاترین آمادگی ممکن باشد. دغدغه‌ی شبانه روزشان این است. بررسی، بحث، ترسیم نقشه، برنامه‌ریزی، تلاش، کوشش و پایمردی می‌کنند. یکی از آن‌ها حاج حسان لقیس و یکی از بزرگان آن‌ها حاج عماد مغنیه بود. و دیگرانی که شما نمی‌شناسیدشان ولی خداوند آن‌ها را می‌شناسد. خب، دشمن این را می‌داند. شاید بسیاری از مردم نمی‌دانند. بعضی از لبنانیان فکر می‌کنند تمام فکر و ذکر حزب الله 14 مارس است. بنده به شما می‌گویم 14 مارس برای بخش اعظمی از حزب الله آخرین دغدغه است. این کوچک شمردن کسی نیست بلکه به اولویت‌بندی مربوط است. اولین، آخرین و تمام دغدغه‌ی بخش عظیمی از حزب الله، این دشمن و مقابله با آن و دفاع از این کشور و کرامت، استقلال، منابع، ملت آن و خون‌ها و نوامیس مردم این کشور است. خب، هزینه‌ی این را هم داریم می‌پردازیم. ترور حاج حسان در راستای انتقام پیروزی‌های پیشین و هدف قرار دادن مفاصل، پایه‌ها و مبانی توان و آمادگی فعلی مقاومت برای تحول است. شهادت فرمانده عزیز حاج عماد مغنیه و دیگر فرماندهان از جمله غالب عوالی، علی صالح و ابو حسن دیب که پیش از این ترور شدند نیز در همین راستا بود. اگر کسی فکر کند این فرماندهان عزیز در حاشیه یا خارج از نبرد کشته شده‌اند و فقط کسی که در عملیات یا جنگ هدف قرار می‌گیرد درون نبرد کشته شده است، در اشتباه است. نه، این‌ها در دل نبرد ما و دشمن کشته شدند چه این که نبرد در اشکال متفاوت و مختلف در جریان است.

طبیعتا وقتی درباره‌ی پرداخت هزینه صحبت می‌کنیم این فرماندهان، کادرها، خون‌ها و جان‌ها بخشی از آن است. هزینه‌های دیگری هم هست که ما می‌پردازیم. چون صحبت از پیروزی‌ها و شکست‌های گذشته و توان، قدرت و آمادگی مقاومت یعنی صحبت درباره‌ی مشکل‌آفرینی برای اسرائیل، قدرت‌های بزرگ و برخی دولت‌های منطقه؛ دولت‌هایی که ده‌ها سال برای شکست خوردن و تسلیم و ضعیف شدن انتظار کشیدند تا فلسطین، بیت المقدس و کلیسای رستاخیز را بفروشند ولی پیروزی‌های مقاومت آنان را به زحمت انداخت، منطق آنان را که منطق تسلیم شدن و شکست خوردن بود نقض کرد و افق‌های دیگری گشود. در هر صورت پرداخت هزینه فقط از جان و خون شهدا نیست بلکه از جایگاه و بی‌پیرایگی این مقاومت نزد مردم، اعتماد مردم به آن و روحیه[ی اهالی]، مجاهدان و هوادارانش نیز هست که از طریق این جنگ وحشیانه‌ی رسانه‌ای صورت می‌گیرد. جنگی که میلیاردها دلار برای آن هزینه می‌شود. و این مبالغه نیست. یک بار دیگر به یاد بیاوریم که چند سال پیش ولتمن گفت -این مال چند سال پیش است که همان سال پرداخت کردند.- ما فقط برای خدشه‌دار کردن وجهه‌ی حزب الله و منصرف کردن جوانان لبنانی از پیوستن به حزب الله یا محترم شمردن آن 500 میلیون دلار خرج کردیم.

چقدر پول به رسانه‌ها داده شد تا هر روز این حجم عظیم از شایعه، دروغ، تهمت و تحریف را ایجاد کنند تا به هواداران، اراده و روحیه‌ی ما ضربه بزنند. مسئله‌ی سوریه بخشی از آن است. آخر برادران، مثلا آیا معقول است هر روز از ما 200 یا 300 نفر در سوریه به شهادت برسند؟ مگر حزب الله چند نفر است؟ نباید تمام شود؟! چه معنا دارد برخی رسانه‌های لبنانی و عربی زیرنویس می‌کنند -که فراموش نکنید. دروغ 24 ساعته. اگر در اخبار بگویند یک دروغ است که می‌گذرد. در بخش خبری بعدی بگویند آن هم یک دروغ دیگر، می‌گذرد. ولی در طول شبانه‌روز زیر نویس می‌کنند. دروغ مداوم.- هر روز 50، 70، 200 و 500 شهید اعلام می‌کنند! فقط در دو سه هفته‌ی گذشته وقتی نبرد باغ‌های شرقی -که توطئه‌ای بسیار بزرگ بود و شکست خورد.- رخ داد برخی رسانه‌های طبعا لبنانی زیرنویس کردند، مقاله نوشتند و تحلیل کردند که شهدای حزب الله به 500 تن رسیده‌اند و به سرعت در حال رسیدن به 1000 نفر هستند! انگاری تیله بازی است که در دو هفته به 500 نفر رسیده و به سرعت در حال رسیدن به 1000 تن است! برادران و خواهران، خیال نکنید این‌ها نمی‌دانند دارند دروغ می‌گویند. اتفاقا می‌دانند دروغ می‌گویند. عمد دارند. در هر صورت این بخشی از جنگ روانی است که بر عهده‌ی آنان گذاشته شده است. به هواداران حزب الله، ملت لبنان و دوستداران مقاومت می‌گویند نگاه کنید حزب الله در دو هفته‌ی گذشته در باغ‌های شرقی 500 شهید داده است. قطعا کسانی دردمند می‌شوند، تعجب می‌کنند و باور می‌کنند. هدف، ضربه زدن به اراده‌ها و روحیه‌هاست و این که به شما بگویند هزینه‌ی موضع‌گیری‌تان بسیار بسیار بسیار زیاد است و باید در این زمینه تجدید نظر کنید. ولی خودشان هم می‌دانند که دروغ می‌گویند. مگر نه این است که لبنان یک روستاست؟ یک روستای باز که همه همدیگر را می‌شناسند؟ اگر کسی بمیرد، به شهادت برسد، کشته شود، ربوده شود یا به خانه برنگردد این از چشم مردم یا رسانه‌ها پنهان می‌ماند؟ ببینید حزب الله چه حزب قدرتمندی است که می‌تواند هزاران شهید را از خانواده‌هایشان، روستاهایشان و محیطشان پنهان کند! در هر صورت این یک مثال بود.

این جنگ تمام‌عیار که امروز و در گذشته شاهد آن بوده و هستید ربطی به اختلاف بر سر کابینه، مسائل سیاسی لبنان یا اختلاف و توافق بر سر یک نخست وزیر یا قانون انتخابات ندارد. کسی اشتباه نکند. این‌ها ظاهر مسئله است. مسئله بسیار عمیق‌تر از این حرف‌هاست. مسئله به مقاومت و اراده، پروژه و زمین زدن مقاومت مربوط می‌شود. می‌خواهند روحیه، فرهنگ و وجدان مقاومت را در میان اهالی، مردم و هوادارانش زمین بزنند. این‌ها سال‌هاست وارد این نبرد شده‌اند. در هر صورت شما می‌دانید بخشی از این گروه در لبنان و جهان عرب از روز اول با مقاومت بنای دشمنی گذاشته‌اند و چیز جدیدی نیست. ولی در هر برهه دنبال شعار، آرم و پرچمی می‌گردند تا به وسیله‌ی آن به مقاومت حمله کنند. چون در برخی برهه‌ها نمی‌توانند مستقیم به خود مقاومت حمله کنند پس می‌روند دنبال عناوین و شعارهای دیگر. به همین دلیل عقیده‌ی ما این است که در حال پرداخت هزینه هستیم و این هزینه‌ها بخشی از نبرد است. ما این را درک می‌کنیم. آن را بخشی از نبرد می‌دانیم. همچنان که در عملیات‌های نظامی، جنگی که سال 2006 رخ داد، خوشه‌های خشم 96، -به قول خودشان- تسویه‌ی حساب جولای 93 و در طول مسیر می‌دانستیم که قرار است شهید بدهیم، آماده می‌شدیم که شهید بدهیم و می‌دانستیم حالا که روی این مسیر پافشاری می‌کنیم باید شهید بدهیم و هنگام تمرین‌ها باید شهید بدهیم. گاهی شهیدان هنگام تمرین‌ها به شهادت می‌رسیدند. ما وظیفه نداریم هر موقع کسی شهید شد اعلام کنیم کی، چگونه و چرا. البته این را به خانواده‌اش می‌گوییم. این حق آن‌ها بر گردن ماست. هنگام اعلام به خانواده‌ی شهید امکان ندارد حتی یک کلمه از واقعیت را تغییر دهیم. اما در رسانه‌ها وظیفه نداریم جزئیات را بیان کنیم. البته در رسانه‌ها هم دروغ نمی‌گوییم. ولی وظیفه نداریم چیز دیگری بگوییم. به همین بسنده می‌کنیم که: در حین انجام جهاد. به همین خاطر برخی می‌گویند در قلمون شهید شده است، دیگری می‌گوید فلان جا شهید شده است، دیگری می‌گوید در تمرین به شهادت رسیده است، دیگری می‌گوید در تصادف به شهادت رسیده است… هر چه می‌خواهید بگویید. در هر صورت راهی که در آن گام بر می‌داریم همچنان راه شهادت است. چه این که راه مقاومت راه شهادت است. مقاومت ما مقاومتی میدانی است. مقاومت همایش‌ها، زندگی‌های مجلل و در رفاه نیست. مقاومتی است که شهید داده است و هر لحظه آماده است برای تحقق این هدف‌های عظیم و شریف شهید بدهد. به همین خاطر ما این هزینه‌ها را تحمل، بر آن‌ها صبر و به آن‌ها افتخار می‌کنیم، آن‌ها را قربانی می‌دانیم و به محضر خداوند (عز وجل) تقدیم می‌کنیم. احساسات خانواده‌های شهیدمان را هم که مشاهده می‌کنید. می‌توانید به دیدار خانواده‌ی شهدا بروید. چه آن‌ها که در نبرد با اسرائیل کشته شده‌اند، چه آن‌ها که در مقابله با گروه‌های تروریستی در سوریه به شهادت رسیده‌اند و چه آن‌ها که با خودروهای بمب‌گذاری شده در لبنان شهید شده‌اند. بروید سراغ خانواده‌های شهید. چیزی جز این عبارت نخواهید شنید:«اللهم تقبل منا هذا القربان.- خداوندا این قربانی را از ما بپذیر.» آیا منطق خانواده‌های شهید همین نیست؟ ولی همه‌ی تلاش اصحاب آن جنگ روانی این است که از آشفتگی هواداران مقاومت، لکنت، شک -شکی که خودشان سعی می‌کنند ایجادش کنند.-، خشم خانواده‌های شهیدان -که بخشی از دروغ‌ها، خیالات و آرزوهای خودشان است.- صحبت کنند. ولی تا این لحظه چیزی ندیده‌اند. بنده در انتها به مسئله‌ی سوریه اشاره خواهم کرد. ولی دوست دارم الآن به شما عرض کنم وقتی از این تعداد شهید صحبت می‌کنند مگر تعداد رزمندگان چقدر است که این مقدارش شهید شده باشند؟! اما در هر صورت بنده به هر کس تلاش می‌کند در تصمیم، اراده و عزم هوادران مقاومت، خانواده‌های مقاومان و مردان مقاومت تشکیک کند می‌گویم: ما تا این لحظه در بخش کوچک، مشخص و ساده‌ای [از نبرد سوریه] مشارکت کرده‌ایم و به مرحله‌ای نرسیده‌ایم که بنده یا هر کدام از برادرانم جلسه‌ای داخلی بگیریم و مجاهدان را به اعزام به میدان نبردی که می‌خواهیم تشویق کنیم. به مرحله‌ای نرسیده‌ایم که بنده برای سخنرانی به میان هواداران بیایم و بسیج عمومی اعلام کنم. تا این لحظه به آن مرحله نرسیده‌ایم. و بنده به شما بگویم: بر اساس اطلاعات و واقعیت‌های میدانی و تغییرات داخلی و سیاسی منطقه و جهان به نظر می‌رسد -قطعی نگویم.- در آینده نیز به چنین کاری نیاز نخواهیم داشت.

پنجمین قسمت از بخش اول که بعد از آن سراغ بخش دوم برویم: ترور حاج حسان لقیس یک اتفاق گذرا میان ما و اسرائیل نیست. هیچ دوست و دشمنی توهم چنین چیزی به ذهنش نرسد. این یک اتفاق گذار نیست. یکی از فرماندهان ما را کشتند و تمام؟ شهید را تشییع کردیم و اللهم تقبل منا هذا القربان و تمام؟ نه. ما با اسرائیل حساب و کتاب داریم. هنوز مانده است. بعضی مسائل مربوط به گذشته اند و برخی مسائل جدیدند. بعضی مسائل هم تازه می‌شوند. اگر اسرائیل تصور می‌کند زمانی را انتخاب کرده است که حزب الله مشغول و آشفته است و مشخص نیست شرایط لبنان و منطقه چگونه است و این مسائل باعث می‌شود اسرائیل از محاسبات خارج شود، بنده امروز در مراسم بزرگداشت شهید حاج حسان لقیس می‌گویم: در اشتباهید. این حساب و کتاب از دوران شیخ راغب تا سید عباس تا حاج عماد و تا حسان لقیس ادامه داشته است و ادامه خواهد داشت. قاتلان دیر یا زود کیفر داده خواهند شد. خون شهیدان بزرگ و کوچک ما هیچ گاه هدر نخواهد شد. کسانی که برادران ما را کشتند در هیچ کجای جهان ایمنی نخواهند داشت. هنگام قصاص فرا می‌رسد. وقتی اراده، تصمیم و شجاعت لازم وجود داشته باشد فرصت نیز هست. آن را ما مشخص می‌کنیم. چون ما و خانواده‌های شهید اولیای دم هستیم. اما تنها قاتلان حقیقی را قصاص خواهیم کرد، نه آن‌ها که حمایتشان کرده‌اند. و بنده به شما می‌گویم: ما از قاتلان حقیقی انتقام خواهیم گرفت.

اما درباره‌ی مسائل سیاسی لبنان -پس از آن بازخواهم گشت و با حاج حسان (رحمت الله علیه) سخن را به پایان خواهم برد.- چند نکته.

اولا: گرچه در برهه‌ی اخیر همیشه چنین بوده است اما در روزها، هفته‌ها و ماه‌های گذشته -به نظر بنده- شاهد تندشدن بی‌سابقه‌ی ادبیات گروه مقابل، گروه 14 مارس، بوده‌ایم. معمولا شواهد بنده و برادرانم این نیست که فلانی در فلان سخنرانی این حرف را زده است. چون معمولا در سخنرانی‌ها -ما و آن‌ها. در هر صورت همه انسانیم.- مخصوصا اگر بداهه باشد از فضا، محیط و مجلس تأثیر می‌پذیریم و احساساتی و حماسی می‌شویم و موضعی کمی شدیدتر می‌گیریم. هر کس می‌تواند این مسئله را درک کند. اما وقتی متن، نوشته شده و نه تنها نوشته شده بلکه چاپ شده است و همه هستند و با این متن موافقند معنایش چیز دیگری است، یعنی قرار است بر این مبنا، بر مبنای این رویکرد، کاری صورت بگیرد. به نظر بنده در بیانیه‌ی چند روز پیش طرابلس که از سوی نیروهای 14مارس اعلام شد چیز بسیار خطرناک، بی‌سابقه و جدیدی گفته شد. البته نمی‌دانم در گرماگرم حوادث چقدر روی این نکته دقت شده بود. بنده دو جمله را می‌خوانم و باز می‌گردم و بیان می‌کنم چرا این رویکرد خطرناک است. باید به این مسئله توجه شود. پس از صحبت درباره‌ی رد پدیده‌ی تکفیریان، افراطی‌گری، عصبیت‌ها و غلو از هر طرف می‌گویند:”همچنین افراطی‌گری و شیطنت برخی غالیان شیعه را که از مرزهای سیاسی عبور کرده و سیاست ولایت فقیه را از تهران با خود به همراه آورده‌اند، سیاستی که دست به حذف، تکفیر، بمب‌گذاری و کشتار زد، نمی‌پذیریم.” نمی‌خواهم روی محتوا بحث کنم که درست است یا غلط. حرف بیهوده است. ولی تهمتی زده شده. کار به جایی رسیده که -منظورشان کیست؟ ماییم. مشخص است حرف اول اسم آن افراد چیست! ماییم.- این متن مکتوب را در میان جمعی از شخصیت‌هایتان اعلام می‌کنید. شما چه می‌گویید؟ دشمن سیاسی خود را تکفیری، اهل حذف، بمب‌گذار و قاتل دانسته‌اید. منظور از این حرف چیست؟ دو فرضیه وجود دارد. واقعا ما در این زمینه سؤال داریم و نیاز به بحث دارد.

فرضیه‌ی اول این است که: شما قصد دارید با گروه ما یا حتی خود ما -چرا تعمیم دهیم؟- یعنی مشخصا حزب الله به هم بزنید و در خیال و تصور شما دیگر روزی وجود ندارد که ما پشت یک میز گفت و گوی ملی بنشینیم یا ذیل هر ترکیبی 9-9-6 یا… در یک کابینه مشارکت کنیم. بگذارید فرض کنیم -این یکی از فرضیه‌هاست.- انگیزه‌ی این ادبیات، حذف و تکفیر است و در نتیجه هدف از این ادبیات، اعلام جنگ است. اگر این است که بفرمایید تا ما و شما وقتمان را هدر ندهیم. اگر منظور از این ادبیات این است که تمام است و هیچ راه بازگشتی نیست و این گروه پراهمیت و بزرگ لبنانی -بنده شخصا تواضع می‌کنم ولی حق ندارم از طرف مقاومت، این کارنامه، شهیدان و این مردم تواضع کنم!- از محاسبات لبنان اخراج شده‌اند و تصمیم بر حذف و طرد آنان است و چون قاتل، تکفیری، غالی و بمب‌گذارند خونشان حلال شمرده شده است به ما هم اعلام کنید. اگر این یک اعلام جنگ است به ما بگویید. شما می‌دانید ما نمی‌خواهیم علیه شما جنگ راه بیاندازیم یا شورش کنیم. جنگ ما با اسرائیل است. ولی کسی با ما بازی نکند. انگیزه‌ی این حرف چه بوده است؟ دوست داریم بدانیم.

فرضیه‌ی دوم این است که: این بخشی از هجمه، هیاهو و فشار رسانه‌ای، سیاسی و روانی است که به حزب الله می‌گویند شما افراطی، تکفیری، قاتل و… هستید تا از مواضعش باز گردد، دست و پایش را جمع کند، تضعیف شود، کوتاه بیاید و آن‌چه را می‌خواهند به آن‌ها تسلیم کند. خب، اگر هدف این است لا اقل به شعور، احساسات و دل هوادارانتان احترام بگذارید. شما در برابر هوادارانت می‌گویی این‌ها تکفیری، بمب‌گذار، قاتل، غالی و… هستند بعد پس‌فردا می‌بینند شما با ما پشت یک میز نشسته‌ای. کمی به خودت و شعور آن‌ها احترام بگذار. بنده در این زمینه همه‌ی گروه‌های سیاسی لبنان حتی گروه خودمان را دعوت می‌کنم هر مقدار هم که ادبیاتتان تند شد جایی برای صلح بگذارید! راهی برای بازگشت بگذارید. مگر وقتی که همه قانع شدیم دیگر امکان همزیستی مسالمت‌آمیز و مشارکت وجود ندارد و می‌خواهیم در لبنان نیز همان بلایی را سر خودمان بیاوریم که بر سر دیگر کشورهای عربی آمده است. اگر این طور شد بحثش جداست. اما تا وقتی ذره‌ای عقیده، فرهنگ یا اراده وجود دارد که در هر صورت در لبنان می‌خواهیم با هم باشیم، پای میز گفت و گوهای ملی بنشینیم، در یک کابینه مشارکت کنیم و کشور را در کنار هم بگردانیم پس ما، دیگران و آن‌ها باید برای احترام به احساسات، شعور و اراده‌ی مردم و همچنین کرامت خودمان جایی برای صلح بگذاریم. چون وقتی چنین اوصاف خطرناک و حادی را به یکدیگر نسبت می‌دهیم دیگر بعد از آن بر اساس چه منطقی می‌خواهیم با هم رابطه داشته باشیم؟

بخش دوم: در بخش دوم از مسائل لبنان می‌خواهم به مسئله‌ی ارتش بپردازم. کسی تعدی‌هایی را که در برهه‌ی اخیر علیه ارتش لبنان و ایست‌های بازرسی ارتش لبنان صورت گرفت ساده نگیرد. بنده با کمال صراحت به شما می‌گویم ما در حزب الله روز اول، روز دوم و روز سوم بیانیه و نظری ندادیم تا کسی نگوید داریم از این اتفاق سوء استفاده می‌کنیم. از جو مذهبی و فرقه‌ای کشور با خبرید. ما شهر، شهر صیدا و هویت کسانی را که کشته شدند در نظر داریم و بسیار مراقبیم هیچ جا روی زخم نمک نپاشیم. هر جا هم بتوانیم زخم را بخیه می‌زنیم و ترمیم می‌کنیم. این مصلحت همه‌ی ماست. منافع حزبی، فرقه‌ای و منطقه‌ای نیست. مصلحت کشور است. ولی از سوی دیگر کسی حق ندارد خطر آن حوادث را ناچیز بشمارد. همه می‌دانند منظورم چیست. چون معنای این حوادث در زمینه‌ی ذهنی، عقیدتی، روحی و معنوی بسیار خطرناک است؛ خطرناک‌تر از انفجار سفارت ایران، خودروی بمب‌گذاری شده در بقاع، بیروت یا ضاحیه یا شلیک موشک به هرمل یا -چنان که دیروز گفتند.- میان القاع و رأس بعلبک -دقیقا نمی‌دانم کجا-. به همین خاطر ما اولا به بررسی و تأمل فرا می‌خوانیم. کسی مسئله را با عصبیت، دشمنی سیاسی یا احساسات بررسی نکند. نه، بررسی و تأمل واقعی لازم دارد. همه‌ی لبنانیان، نیروهای سیاسی و ملت لبنان باید بدانند این حادثه خطرناک است و شاید آغاز پایان باشد. ثانیا ما به حفظ کیان سازمان نظامی فرا می‌خوانیم. آن هم به یک دلیل ساده. این بدبینی به دیگر سازمان‌ها نیست. چون چنان‌که پیش از این گفتیم سازمانی است که هنوز بر سر آن اجماع ملی وجود دارد. دیگر سازمان‌ها متأسفانه صحیح یا غلط به صورت فرقه‌ای و مذهبی تقسیم‌بندی شده‌اند. سازمان ارتش همچنان تا حد زیادی از احترام و اجماع ملی بهره‌مند است. به زبان خودمان این بقیة الحکومة است. یعنی اگر خدای ناکرده سازمان‌ها تعطیل شوند یا فرو بپاشند و فقط ارتش بماند می‌توانیم به این کوه تکیه بزنیم و دوباره حکومت را بسازیم. اما اگر این سازمان به بن‌بست کشیده شد و تقسیم، تضعیف و سرنگون شد دیگر هیچ چیز نداریم. کشور و مردم تباه می‌شوند. به همین دلیل باید از این سازمان محافظت و آن را از تهدیدات و خطرها دور کنیم. همچنین نباید در آن تشکیک کنیم. بنده می‌خواهم این‌جا چیزی به لبنانیان، نیروهای سیاسی، مراجع دینی، خودمان و دیگران پیشنهاد بدهم. نمی‌گویم ما در گذشته به طور علنی به سازمان‌های نظامی کنایه نزدیم. ولی به واسطه‌ی حساسیت شرایط فعلی لبنان و منطقه و این که ارتش لبنان مایه‌ی اطمینان و حد اقل کمربند ایمنی این کشور و ملت است پیشنهاد می‌دهم از این به بعد از آن پاسداری و محافظت کنیم و حتی اگر حرف یا انتقادی داریم -ما و دیگران، مثل کاری که ما داریم می‌کنیم.- هیئتی از نمایندگان و مسئولان نزد فرمانده ارتش یا مسئولان فرماندهی ارتش بروند و بگویند ما این نکته‌ها را داریم، این ایست بازرسی روی همه اسلحه می‌کشد، به فلان‌جا بدون دلیل حمله کرده‌اید، این‌جا ایست بازرسی‌تان هیچ کس را نمی‌گردد و… نکته‌هایمان را بگوییم ولی در رسانه‌ها نگوییم. بیایید به این پایبند باشیم تا این سازمان، کرامت و باورپذیری‌اش و اعتماد مردم به آن محفوظ بماند تا بتوانیم برای بنای آینده به آن تکیه کنیم. همه‌ی ما می‌دانیم اگر باورپذیری این سازمان از بین رفت و متلاشی شد همه چیز به باد رفته است. امروز اگر دو حومه، عشیره، حزب یا منطقه با هم اختلاف پیدا کردند و روی هم اسلحه کشیدند حد اقل هنوز کسی هست که می‌تواند به هر دو طرف بگوید به خانه‌های خود برگردید. گاهی از ارتش لبنان خواسته می‌شود به مسائل از طریق نظامی پایان دهد. در کشوری مثل لبنان این مسئله آسان نیست. ولی خدا خیر ارتش لبنان را بدهد که می‌تواند این نقش را، نقش آتش‌نشان را بازی کند. اگر آتش‌نشانمان را از دست دادیم چطور می‌خواهیم آتش را خاموش کنیم؟ در زمانه‌ای که می‌بینید تمام منطقه‌ی اطراف، گداخته است.

ثالثا درباره‌ی دولت: هنوز به لزوم تشکل کابینه‌ی سیاسی همه‌جانبه و کابینه‌ی واقعی وحدت ملی معتقدیم. به نظر ما کابینه‌ی بی‌طرف، کابینه‌ی فریب است. در لبنان کسی بی‌طرف نیست. بی‌طرف کجا بود؟ گاهی شما با کسی در زمینه‌ی سیاسی اختلاف دارید. ممکن است اهل سیاست، متفکر، اهل فرهنگ، هنرمند یا… و بسیار محترم باشد. اما اعتقاد او شبیه اعتقاد شما نیست و در مسائل سیاسی با شما مشکل دارد ولی شخص شما را دوست دارد. افرادی هستند که به هر دلیلی، به دلیل شخصیت، رفتار، فداکاری‌ها یا… به یکدیگر علاقه‌مندند ولی در زمینه‌ی سیاست اختلاف دارند. این را برای کسانی می‌گویم که می‌خواهند کابینه‌ی بی‌طرف تشکیل دهند: ما در کشور به جایی رسیده‌ایم که اگر کسی بگوید من فلان سیاست‌مدار را دوست دارم رابطه‌ی شخصی‌شان به هم می‌خورد! در چنین کشوری بی‌طرف کجا بود؟! ممنوع است کسی دیگری را دوست داشته باشد. ممنوع است کسی به دیگری احترام بگذارد. دیگر کسی در میانه نیست. پذیرفته نیست کسی در میانه باشد. شرایط لبنان این‌گونه است. ممنوع است! بلافاصله مردم را دسته‌بندی می‌کنند، می‌سوزانند، حمله می‌کنند و هتک حرمت می‌کنند. در چنین شرایطی آیا بی‌طرف وجود دارد که شما می‌خواهید کابینه‌ی بی‌طرف تشکیل دهید؟ این فریب و گمراه‌سازی است. همچنین ما به هیچ وجه کسی را به پیش‌قدم شدن در تشکیل کابینه‌ی یک‌سویه توصیه نمی‌کنیم. نقطه سر خط. جایگزین فقدان دولت، تشکیل کابینه‌ی منافع ملی است؛ یعنی کابینه‌ی همه‌جانبه‌ی سیاسی که کسی را حذف نمی‌کند. بی‌باک و شجاع کسی است که در لبنان بایستد و بگوید من کابینه تشکیل می‌دهم. آن هم کابینه‌ی وحدت ملی. هر کس خواست بخواهد، نخواست نخواهد. و اگر هم کسی می‌خواهد شاخ و شانه بکشد برای کشورهای منطقه بکشد. برود به سعودی و غیر سعودی بگوید پایت را از گلیم خودت درازتر نکن. اگر ایران یا سوریه هم خواستند جلوی تشکیل کابینه را بگیرند به ایران و سوریه هم بگوید پایت را از گلیم خودت درازتر نکن. و بگوید من به پشتوانه‌ی اختیارات قانونی تشخیص می‌دهم در این برهه‌ی حساس، رهایی لبنان در گرو تشکیل کابینه‌ی وحدت ملی است و بنده آن را تشکیل خواهم داد. مسئولیت‌پذیری قانونی و ملی، جرأت، شجاعت و مردانگی این است نه فرار به سمت کابینه‌ی بی‌طرف با هر نامی. این مقدار‌ [صحبت] درباره‌ی کابینه زیاد هم بود. چون نمی‌خواهیم بیش‌تر از این مزاحم شما شویم.

رابعا: درباره‌ی موعد انتخاب ریاست جمهور. خب، این موعد برای لبنان بسیار پر اهمیت است و دلیلی ندارد بنشینیم توضیح دهیم که چقدر مهم است در 25 مه آینده، ما رئیس جمهور جدید داشته باشیم. و این چه تأثیراتی بر انتخاب نخست‌وزیر، قانون جدید انتخابات، انتخابات بعدی پارلمان، پر کردن خلأ سازمان‌های حکومتی، نجات کشور و… دارد. این‌ها از بدیهیاتی است که همه‌ی لبنانیان از آن خبر دارند. ولی متأسفانه به جای این که نیروهای سیاسی از الآن برای برگزاری موفق این موعد دست به کار جدی بزنند، شروع کرده‌ایم یکدیگر را به دامن زدن به فقدان حکومت متهم می‌کنیم. هر کس به دیگری می‌گوید شما به دنبال فقدان حکومت هستید. هنوز که شروع نکرده‌ایم! بنده شخصا فکر نمی‌کنم کسی در لبنان به دنبال فقدان حکومت باشد. هیچ کس حتی تندروهای 14مارسی هم به دنبال آن نیستند. در نیروهای 8مارس و دیگر ائتلاف‌ها هم کسی به دنبال فقدان حکومت نیست. فکر نمی‌کنم و عقیده ندارم چنین افرادی وجود داشته باشند. منافع همه‌ی ما در این است که رئیس جمهوری وجود داشته باشد. این اول.

دوم: هر گروه سیاسی تلاش می‌کند و آرزو دارد رئیس جمهوری که می‌آید از گروه آنان باشد که آرزوها، هدف‌ها و مقاصد آن‌ها را برآورده‌کند؛ هدف‌هایی که مصلحت لبنان را در آن می‌بیند. طبیعتا این گونه است. هیچ کدام از ما نمی‌تواند این حق را از دیگری سلب کند. آن‌ها حق دارند آن طور فکر کنند و ما نیز حق داریم این طور فکر کنیم.

سوم: امروز لبنانیان یک فرصت تاریخی پیش رو دارند. و آن این است: یا می‌توانند با اراده‌ی صد در صد ملی لبنانی به طور کامل و صد در صد رئیس جمهورشان را انتخاب کنند. یعنی این فرصت وجود دارد. یا اگر این را نگوییم و مبالغه نکنیم قطعا: لبنانیان امروز به واسطه‌ی اوضاع منطقه‌ای و بین المللی از حاشیه‌ی امن بی‌سابقه‌ی بسیار وسیعی از آزادی بیان برخوردارند. خب این نیروها و سران سیاسی، لبنان را در چه وضعیتی قرار می‌دهد؟ در برابر یک موعد بسیار بزرگ. آیا این نیروهای سیاسی، ملت لبنان و سران شایسته می‌توانند کشور را بدون توصیه و سرپرستی خارجی مدیریت کنند؟ ما سال‌هاست هر از چندگاهی با هم وارد نبرد سروری می‌شویم و هر طرف خود را مدافع سروری کشور می‌داند. یعنی مثلا -داخل پرانتز- وقتی چند روز پیش سفیر فرانسه در بیروت گفت فرانسه اگر میان فقدان حکومت و تمدید مخیر شود حامی تمدید مدت ریاست جمهوری است. هیچ کدام از طرفداران سروری هیچ حرفی نزدند. به فرانسه چه ربطی دارد؟ لبنانیان هنوز دارند [برای انتخاب رئیس جمهور] بحث می‌کنند عزیزم. چرا عجله دارید؟ او فکر می‌کند هنوز فرانسه همان مادر مهربانی است که تمدید می‌کند، می‌نشاند، می‌شمارد، معین می‌کند، انتخاب می‌کند و مردم می‌روند در صف بیاستند. نمی‌خواستیم ملالت ایجاد کنیم. در هر صورت نبرد سروری فقط شعار نیست. سروری حقیقی در موعد انتخاب ریاست جمهوری این است که واقعا ما لبنانیان بدون شنیدن اسم رمز از هیچ کشوری در جهان رئیس جمهور را انتخاب کنیم. چه آن کشور دوست باشد، چه از کشورهای منطقه و چه جهان. آماده‌اید به عنوان اهالی لبنان این کار را انجام دهیم؟ نام این موعد، موعد شایستگی سروری و استقلال است. اگر آماده نیستید یعنی همه‌ی این‌ها شعارهایی پوچ است. این یک امتحان بزرگ است که به سوی آن در حرکتیم. ما ائتلاف‌ها، دوستی‌ها و روابطی داریم ولی اگر در این موعد بتوانیم بدون این که در معرض فشار قرار بگیریم و فشارها را بپذیریم تصمیم داخلی خود را بگیریم و به اعتقاد خود عمل کنیم این به منزله‌ی تأسیس واقعی یک حیات سیاسی تازه خواهد بود. البته بعضی از مردم زیاد از کلمه‌ی تأسیس خوششان نمی‌آید. می‌توانیم بگویم اگر بتوانیم در 25 مه 2014 این‌گونه عمل کنیم آن وقت 25 مه 2014 نه فقط عید مقاومت و آزادسازی بلکه عید حقیقی تأسیس سروری و استقلال خواهد بود. ولی این چه لازم دارد؟ شایستگی.

خب، آخرین مسئله درباره‌ی موعد انتخاب رئیس جمهور. به جای بازی با اتهامات و متهم کردن یکدیگر به علاقه به فقدان حکومت -هیچ کس خواستار فقدان حکومت نیست.- بیایید کسی دست به کار شود، تلاش کند، تماس‌هایی بگیرد و یک نقشه‌ی راه جدی برای موفقیت این موعد ارائه کند. وقتمان را تلف نکنیم، یکدیگر را مسخره نکنیم و به گردن هم نیاندازیم. آیا واقعا می‌خواهیم این موعد را به انجام برسانیم؟ آیا واقعا می‌خواهیم رئیس جمهور انتخاب کنیم؟ با توجه به همه‌ی شرایط موجود در کشور باید ببینیم چطور می‌توانیم با موفقیت این موعد را به انجام برسانیم؟

ما در حزب الله قاطعانه فقدان حکومت را نمی‌پذیریم، تنها جایگزین آن را انتخاب رئیس جمهور جدید در موعد معین می‌دانیم و در کنار همپیمانانمان تمام تلاشمان را برای تحقق این امر به انجام خواهیم رساند و طبیعی است گروه سیاسی‌مان کاندیدایی قدرتمند، متناسب و در حد این برهه‌ی دشواری که لبنان، منطقه و بلکه جهان با آن مواجهند داشته باشد.

رابعا: می‌خواهم درباره‌ی حضور در سوریه دو مسئله را مطرح کنم و با سخنی درباره‌ی فرمانده شهید صحبتم را به پایان خواهم برد. در گذشته بنده و برادرانم به اندازه‌ی کافی مسئله را شرح دادیم که چرا در سوریه هستیم؟ چرا رفتیم؟ کی رفتیم؟ چه کسانی قبل از ما رفته بودند؟ ما آخرین افرادی بودیم که رفتیم. ماهیت نبرد سوریه چیست؟ وضعیت چطور تغییر کرد؟ مسئله‌ی سوریه در ابتدا چه بود؟ سپس به کجا رسید؟ حتی اهالی انتفاضه، انقلاب یا اپوزوسیون -یا هر چه شما بنامید.- می‌گویند تحولات سوریه به سرقت رفته است. من نمی‌گویم. آن‌ها می‌گویند به سرقت رفته است.

اگر بخواهیم بنشینیم از ابتدا بحث کنیم مشکلی نیست. ولی هر چه بوده است فعلا کنارش بگذارید. ولی الآن -ما ابن الوقت هستیم.- سوریه در چه وضعیتی است؟ ارزیابی شما از وضعیت سوریه چیست؟ کسی انشا نخواند. درباره‌ی واقعیت‌ها صحبت کنید. بیایید روی زمین حرف بزنیم. کسی از توهماتش صحبت نکند. بیایید درباره‌ی حقایق و اطلاعات واقعی میدانی حرف بزنیم. پس بنده خواهش می‌کنم وقتی درباره‌ی سوریه صحبت می‌کنیم به ابتدا باز نگردید. برادر، بدترین ارزیابی که می‌شود از ابتدای ماجرا ارائه داد این است که کسی بگوید ما اشتباه کرده‌ایم. باشد، ما اشتباه کردیم. ولی الآن چه؟ الآن شما دارید اشتباه می‌کنید. اول حق با شما بود و ما اشتباه می‌کردیم. ولی الآن چه؟ الآن حق با من است و شما اشتباه می‌کنید. خب، بنشینید درباره‌ی امروز صحبت کنیم. چه کسی ما و شما را درباره‌ی ابتدای ماجرا محاکمه می‌کند که چه کسی به لحاظ دنیوی و اخروی اشتباه کرده است؟ خداوند همه را محاسبه می‌کند. ولی در این لحظه بر اساس اطلاعات فعلی از داخل سوریه و منطقه، مسائل جنگ بدون مرزی که در سوریه برملا شده است، هویت‌هایی که در سوریه مشخص شده است، هدف‌هایی که [برای اثبات] نیاز به دلیل ندارند، رفتارها و روش‌ها، تهدیداتی که شرایط داخلی سوریه به همراه دارد چه؟ عبارتی در ادبیات امروز لبنان در این باره وجود دارد که صحیح نیست. می‌گویند تهدید اقلیت‌ها. نه، این رویکرد تکفیری برای اقلیت‌ها تهدید محسوب نمی‌شود، برای هر کسی غیر از خودش تهدید محسوب می‌شود. خوب دقت کنید، نه هر کس غیر از خودش به لحاظ فکری. یعنی ممکن است دو گروه کاملا هم‌فکر، تکفیری و القاعده باشند ولی از دو تشکیلات باشند [و درگیر شوند]. آیا خبرهای جنگ میان داعش و جبهه‌ی النصره را نمی‌شنوید؟ در حالی که هر دو تکفیری، القاعده‌ای، در بیعت یک امیر یعنی ایمن الظواهری، متعلق به یک مکتب و یک مؤسس، دارای یک ادبیات و هدف هستند. البته جبهه‌ی النصره دیروز آمدند و کمی ادبیاتشان را تعدیل کردند. که این هم به ژنو 2 و… مربوط می‌شود. آیا خبرهای آن‌چه را بر سر یکدیگر می‌آورند نمی‌شنوید؟ این که چطور همدیگر را می‌کشند؟ زنان یکدیگر را به اسارت می‌برند؟ خون همدیگر را می‌ریزند؟ اموال یکدیگر را به غارت می‌برند؟ این‌جا از اقلیت‌ها و باقی اهل سنت که پیکره‌ی اصلی این امت هستند صحبت نمی‌کنم. از کسانی صحبت می‌کنم که به گفته‌ی خودشان به یک تفکر، امیر، مکتب، بیعت، پروژه و هدف تعلق دارند. بعد این‌گونه رفتار می‌کنند. این‌ها دلیل می‌خواهد؟ دلیل نمی‌خواهد. خودشان فیلم گرفته‌اند. برایتان از اینترنت دانلود کنیم؟ می‌گویند نه! شما با چشم خودتان دیده‌اید؟ نه، بنده با چشم خودم ندیده‌ام ولی امروز خودشان برایم از تلویزیون نشان دادند. یعنی بیش از این دلیل می‌خواهیم؟ با توجه به اطلاعات کنونی روشن است که آن‌چه در سوریه می‌گذرد تهدیدی برای ملت سوریه، اکثریت ملت سوریه -می‌گویند مردم را می‌کشند و با آن‌ها می‌جنگند؟ چه کسی مردم را می‌کشد و با مردم می‌جنگد؟-، تمام لبنان، تمام منطقه، مسئله‌ی فلسطین و اهل سنت و همچنین دیگر اقلیت‌ها، فرقه‌ها و مذاهب است. همه به یک اندازه. خب، در همین [شهرک] عدرا العمالیة که در رسانه‌ها پخش شد علویان و مسیحیان را کشته‌اند اهل سنت را نیز کشتند. آن‌چه در سوریه رخ می‌دهد یک نبرد فرقه‌ایست؟ نه. بخش اعظمی از ارتش سوریه که می‌جنگند، شهید و کشته می‌شوند و سرهایشان بریده و سینه‌هایشان شکافته می‌شود از طائفه‌ی بزرگوار اهل سنت هستند. پس مسئله فرقه‌ای و مذهبی نیست. مسئله این است که تفکری تکفیری وجود دارد که به هر کس غیر از خود حمله می‌کند. این وضعیت در ذهن کسی اشتباه ترسیم نشود و در ارزیابی اشتباه نکند. خب، توضیحات کامل داده شد.

در حقیقت آن‌چه می‌خواهم در پایان بگویم این است که: مسئله‌ی حضور ما در سوریه فارغ از اندازه‌اش و مبالغه‌هایی که وجود دارد -که بنده آن را در مصاحبه‌ی گذشته تشریح کردم و باز نمی‌گردم.- به کانون توجه رسانه‌ای و سیاسی و نقطه‌ی تحریک مداوم تبدیل شده است. در هر صحبتی مطرح می‌شود. می‌گویند هر اتفاقی که امروز در لبنان می‌افتد به خاطر حضور [حزب الله] در سوریه است. در منطق به این می‌گویند: آن‌چه دلیل و سبب نیست را دلیل و سبب می‌پندارند. چرا دولت وجود ندارد؟ چون حزب الله به سوریه رفته است. چرا قانون انتخابات ننوشتیم؟ چون حزب الله در سوریه است. چرا وضعیت اقتصادی این‌گونه است؟ چون حزب الله در سوریه است. چرا تونل اتوبان فرودگاه تبدیل به دریاچه‌ی فصلی شده است؟ چون حزب الله در سوریه است. این همه مشکل برای چیست؟ چون… . خب، این‌ها منطقی نیست. چرا؟ چون پیش از این که حزب الله وارد سوریه شود -داریم منطقی صحبت می‌کنیم و به دنبال دلیل می‌گردیم.- [همین طور بود]. ما دولت داشتیم؟ قانون انتخابات داشتیم؟ قانون انتخابات پارلمان داشتیم؟ امنیت برقرار؟ همزیستی در اعلا درجه؟ گفت و گوی متمدنانه در حال انجام؟ هیچ کس به هیچ کس حمله نمی‌کرد؟ کسی کسی را نمی‌کشت؟ تکفیری‌ها نبودند؟ خودروهای بمب‌گذاری‌شده وجود نداشتند؟ ارتشیان لبنان کشته نمی‌شدند؟ هیچ خبری نبود و لبنان پیش از این که حزب الله به سوریه برود در رؤیایی‌ترین حالت قرار داشت. اما پس از این که حزب الله به سوریه رفت شد آن‌چه شد. این‌ها فریب است. [می‌گویند] اگر امروز حزب الله از سوریه برگرد همه چیز درست می‌شود. چه کسی چنین چیزی گفته؟ این هم درست نیست. به روشنی هدف این همه فشار ایجاد نوعی حالت در حزب الله است. می‌خواهم بگویم دارید وقتتان را هدر می‌دهید، پولتان را بیهوده خرج می‌کنید، اعصاب گروهتان را بیخود خرد می‌کنید، بی‌دلیل انرژی خودتان را می‌گیرید و هیچ فایده‌ای ندارد. ما وقتی مقاومت را آغاز کردیم سه‌چهارم جهان خارج به ما فحش می‌دادند، ما را تروریست و سازمانی تروریستی در لیست سازمان‌های تروریستی می‌نامیدند، با ما اعلام جنگ می‌کردند، اموالمان را توقیف می‌کردند و هر کس را با ما ارتباط می‌گرفت به زندان می‌انداختند ولی این‌ها موضع و اعتقاد ما را کوچک‌ترین تغییری نداد. امروز هم من به این افراد می‌گویم: هر چه بگویید، هر قدر فشار بیاورید، هر کار بکنید و… موضع ما را درباره‌ی سوریه تغییر نخواهید داد. چون مسئله‌ی سوریه از نظر ما نبرد وجود است نه نبرد امتیازات. به قول معروف شرط کمال نیست، شرط وجود است. آن‌هم نه فقط وجود ما در حزب الله بلکه نبرد وجود لبنان، سوریه، فلسطین، مسئله‌ی فلسطین و خط مقاومت در منطقه است. به همین خاطر این اعتقاد و اراده به خاطر این که عده‌ای هر روز از صبح تا شب ما را به باد ناسزا می‌گیرند، متزلزل نخواهد شد. بنده مدام به بعضی برادران می‌گویم چرا گوش می‌دهید؟ اگر چیز جدیدی بود می‌خواندیم و می‌شنیدیم. مگر کسی وظیفه‌ی شرعی دارد بنشیند به کسانی که شبانه روز به او فحش می‌دهند گوش کند؟ نه کسی چنین وظیفه‌ای ندارد. این‌ها فایده نخواهد بخشید. تصمیم ما نهایی و قطعی است. چیزی تغییری نخواهد کرد.

چند روز پیش ماجرای 1000 شهید را درست کردند. چون بنده گفته بودم این تعداد نیستند. البته اصلا بنده یا هیچ کس در حزب الله وظیفه نداریم به کسی صورت حساب بدهیم. هر کس می‌خواهد می‌تواند برود بشمارد. وظیفه‌ی ما نیست بشماریم. اما گفتند حزب الله می‌گوید این تعداد نیست ولی ما باید به آن‌ها ثابت کنیم هست. پس کمپین 1000 شهید را به راه انداختند. عکس زنده‌ها را گذاشتند. بعضی از این افراد سالم و زنده هستند و روزی می‌گیرند. بعضی از عکس‌ها کسانی هستند که در نبرد با اسرائیل به شهادت رسیده‌اند. البته به بنده گفتند کمپین تمام شده است. آخر از کجا می‌خواهند هزار شهید بیاورند؟ هزاری در کار نیست. نگاه کنید درست است که بنده کمی شیرین مسئله را طرح کردم ولی واقعا زشت است. وقتی ما با کسی اختلاف داریم، آن‌ها به ما حمله می‌کنند، ما به آن‌ها حمله می‌کنیم، چیزهایی را به آن‌ها نسبت می‌دهیم، آن‌ها چیزهایی را به ما نسبت می‌دهند، شاید حتی فحش بدهند ولی وقتی به نوامیس می‌رسند -شرقی‌ها این طور هستند. مسلمانان و مسیحیان عرب معمولا همگی این‌طور هستیم.- می‌گویند به ناموس من چه کار داری؟ شهیدان ما نوامیس ما هستند. می‌فهمید؟ شهیدان ما نوامیس ما هستند. کسی که به آن‌ها توهین کند به نوامیس ما توهین کرده است. کسی با این قضیه شوخی نکند. شهیدان را رها کنید. شما هستید و ما هم هستیم. شما زبان دارید ما هم زبان داریم. شهیدان را رها کنید. شهیدان کرامت و احترام خاص خود را دارند. عجیب است که آن‌ها از ما می‌خواهند به شهیدانشان احترام بگذاریم و ما هم می‌گذاریم ولی آن‌ها حاضر نیستند به شهیدان ما و احساسات خانواده‌های شهید ما احترام بگذارند. عرضم این است که این مسائل نمی‌تواند چیزی را تغییر دهد.

چیزی هست که می‌خواهم به آن بپردازم گرچه آن را یک سخن جدی نمی‌دانم. اما شاید کسی جایی چنین فکری می‌کند. بنده چند روز پیش شنیدم یکی از نمایندگان 14 مارس می‌گوید: بگذارید حزب الله از سوریه عقب‌نشینی کند و هر کابینه‌ای که می‌خواهد تشکیل دهد. البته بنده فقط تیتر را دیدم. متن را نخواندم. اگر در متن شرط‌های دیگری هم گذاشته است نمی‌دانم. ولی تیتر مرا جذب کرد. یعنی مسئله‌ی حضور ما در سوریه این‌قدر برای شما مهم است؟ خب برادر اگر از ما 200، 500، 1000، 2000 و 3000 نفر کشته می‌شوند شما چرا نگرانید؟ واقعا این‌قدر دلتان برای ما می‌سوزد؟ بگذارید کمی هم عامی صحبت کنیم، سیاسی صحبت نکنیم. واقعا دل شما برای ما می‌سوزد؟ یا وقتی از 200، 300 و 500 نفر که به سرعت به سمت 1000 در حال افزایش است صحبت می‌کنید در حال ملامت ما هستید؟ این مسئله را که 3 روز زیرنویس می‌کردید ملامت است یا دلسوزی؟ اگر دلسوزی است که ممنون. اما اگر ملامت است بی فایده است. ولی در هر صورت می‌گویند حزب الله از سوریه عقب‌نشینی کند و هر کابینه‌ای که می‌خواهد تشکیل دهد. دارید اشتباه می‌کنید. مسئله‌ی سوریه برای ما مسئله‌ی کسب قدرت، دولت و امتیاز در لبنان نیست بلکه بزرگ‌تر، ژرف‌تر، پر اهمیت‌تر و خطرناک‌تر از این‌هاست. اما درباره‌ی بازی قدرت: بنده به بزرگانشان یادآوری می‌کنم. شاید کوچک‌ترهایشان نمی‌دانند و شگفت‌زده شوند. در سال 2005 همه‌ی قدرت به ما عرضه شد تا بر سر مقاومت سازش کنیم ولی نکردیم. چون جایی که یک مسئله‌ی بزرگ وجود دارد، قدرت دیگر جزئیات است. ما هیچ روزی دنبال قدرت نبوده‌ایم. قدرت برای ما هیچ ارزشی ندارد. به همین خاطر وقتی در نبرد وجود و نبرد سرنوشت امت، منطقه و مقدسات قرار می‌گیریم کسی با ما بازی‌های بچگانه‌ای به نام قدرت، وزارتخانه، دولت و… راه نیاندازد. حضور ما در سوریه از این جنس است، از جنس استراتژی‌های عظیم. مسئله‌ی خصومت‌های داخلی نیست. مسئله‌ی این نیست که من در سوریه می‌جنگم تا شما در لبنان بر من پیروز نشوید. نه، من به خاطر این در سوریه می‌جنگم چون سرنوشت سوریه، لبنان، فلسطین، همه‌ی منطقه و مقدسات امت به آن وابسته است. ما حاضریم در این باره بحث کنیم. نمی‌گوییم نمی‌خواهیم بحث کنیم. و وقتی طی تلاش‌های جناب نبیه بری گفته شد در گفت و گوهای ملی این یکی از مسائل مورد بحث باشد پذیرفتیم. آماده‌ی بحثیم. برادر بنشینید بحث کنیم در سوریه دارد چه اتفاقی می‌افتد؟ موضع صحیح کدام است؟ به همین‌خاطر بنده خواهش می‌کنم این دستاویز را کنار بگذارید. موضوعات بسیاری برای صحبت دارید. هنوز سلاح مقاومت هست و به اندازه‌ی کافی می‌توانید درباره‌ی آن صحبت کنید! ولی این مسئله به نتیجه نخواهد رسید و نمی‌رسد.

این فضای کشور، این تحریک‌ها و این فریادها فرصتی نمی‌گذارند. بنده متأسفم که از طریق تلویزیون در حالی که همه‌ی لبنانیان می‌شنوند بگویم: می‌خواهم کمی با نگرانی صحبت کنم. به نظر می‌رسد کسی در جایی -نه در جهان بلکه- در منطقه به واسطه‌ی خشم، کینه، ناکامی و بسته‌شدن تمام راه‌ها در مقابلش به جایی رسیده است که می‌خواهد کشور را به انفجار بکشاند. می‌خواهم با نگرانی این مسئله را اعلام کنم. متأسفم که این را به لبنانیان اعلام کنم. به همین خاطر باید مراقب بود. به همین خاطر گفتم مسئله‌ی ارتش نیاز به تأمل بسیار دارد. باید حواسمان باشد ممکن است در منطقه پدیده‌ای جدید وجود داشته باشد: کسی که خون جلوی چشم‌هایش را گرفته است. کسی که تا پیش از این کمی جلوی پایش را می‌دید چون امید داشت در سوریه پیروز شود و می‌گفت مشکلی نیست، لبنان را بی‌طرف نگه دارید، آرام باشید، ارتش لبنان را وارد نکنید، می‌خواهید به کسی حمله کنید به حزب الله، محیط حزب الله و… حمله کنید. ولی ترس و نگرانی این است که کسی وجود داشته باشد -حرف اول اسمش را بگویم؟- که به قول معروف به آخر خط رسیده است، افقی پیش رو ندارد، امکان موفقیت و پیروزی ندارد، امید ندارد -او «امل» و امیدی ندارد اگرنه جنبش «امل» روی چشم و دل ما جا دارد.- و می‌گوید چه فرقی می‌کند، لبنان هم خراب شود. همه‌ی کشورهای دیگر هم خراب شود برای او مسئله‌ای نیست. آن‌ها در قصرهایشان نشسته‌اند، می‌خورند، می‌نوشند، بهره‌مند می‌شوند، به مسافرت و هواخوری می‌روند، شنا می‌کنند، سوار قایق می‌شوند، برایشان چه فرقی می‌کند که میلیون‌ها پناهنده در اردوگاه‌ها زندگی می‌کنند، سیل آن‌ها را می‌برد، از گرسنگی می‌میرند، سرما آن‌ها را می‌کشد؟ چه فرقی می‌کند؟ یک، دو یا سه کشور ویران شوند چه اشکالی دارد؟ بنده این‌جا زنگ خطر را می‌زنم و می‌گویم توجه کنید، خطر جدیدی وجود دارد که از مسئولان لبنانی، سران سیاسی، رسانه‌ها -که نقش بسیار پر اهمیت و عظیمی را ایفا می‌کنند.- و همه‌ی ما دقت، مسئولیت‌پذیری، صبر و جستجو درباره‌ی نقشه‌های انفجار -اگر کسی به دنبال انفجار است.- را در این برهه می‌طلبد. پس همه باید مسئولیت‌پذیر باشیم. در هر صورت این بود آن‌چه می‌خواستم عرض کنم.

فرمانده شهید ما، حاج حسان لقیس گرچه هنگام شهادتش و بلکه پس از آن مانند دوران حیاتش در افکار و رسانه‌های عمومی گمنام بود، به یک نماد شاخص در میان فرماندهان شهید فداکار، مجاهد و سخت‌کوش این مقاومت تبدیل شد. فرماندهان شهیدی که حق بزرگی در پیروزی‌های عظیمی که مقاومت برای لبنان، عرب، فلسطین و منطقه رقم زد داشتند. ما با فرمانده شهیدمان، خانواده‌ی محترم، همه‌ی دوستان، عزیزان، برادران، همسنگران و همکارانش و همچنین فرماندهان شهیدمان از سید عباس تا شیخ راغب، حاج عماد و تک تک شهیدانمان پیمان می‌بندیم: ای فرماندهان ما، ای عزیزان ما، مقاومتتان در عقل‌ها، ذهن‌ها، قلب‌ها، خون جاری در رگ‌هایمان، هدف‌هایمان، سرنوشتمان و اولویت‌هایمان وجود دارد. شما به وصال رسیدید و ما با شما پیمان می‌بنیدم حتی اگر آسمان‌ها به زمین بیایند مسیرتان را ادامه دهیم و هیچ تغییر نکنیم.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.


 

بیاناتی در این رابطه با موضوعات:

دغدغه‌های امت

دغدغه‌های امت

صدر عراق/ به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر
شماره ۲۶۲ هفته نامه پنجره به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر، در پرونده ویژه‌ای به بررسی شخصیت و آرا این اندیشمند مجاهد پرداخته است. در این پرونده می‌خوانید:

-...

رادیو اینترنتی

نمایه

صفحه ویژه جنگ ۳۳ روزه
بخش کوتاهی از مصاحبه سید حسن نصرالله با شبکه المیادین به روایت دوربین دوم

نماهنگ

کتاب


سید حسن نصرالله