بیانات
سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مراسم روز شهید
| فارسی | عربی | عکس | فیلم | فیلم | صوت |بر اساس آنچه گذشت: اوّل: اکنون پس از تمامی این تجربهها، اشتباه میکند، آن کس که تصوّر میکند امکان پذیرش یا تسلیم مقاومت در برار متّهمشدن هر کدام از مجاهدان یا سرانش وجود دارد. هر مقدار هراسافکنیها، تهدیدات و فشارها هم وجود داشته باشد. دوّم: آن عجولی که میخواهد رای اوّلیّه صادر شود، اشتباه میکند اگر فکر میکند ما اجازهی دستگیری یا بازداشت [حتّی] یک نفر از مجاهدانمان را خواهیم داد، قطعا دستی که به سوی هر کدام از ایشان دراز شود قطع خواهد شد. سوّم: اشتباه میکند، آن کس که تصوّر میکند مقاومت در برابر اتّهامات از خود و کرامت خود وقتی به آن دستدرازی شود، به روشی که با همپیمآنان مخلص و دلسوزش در اپوزسیون ملّی لبنان، دلسوزان عزّت و شکستناپذیری لبنان، انتخابخواهند کرد، دفاع نخواهد نمود. چهارم: اشتباه میکند، آن کس که تصوّر میکند در ترساندن ما از جنگی اسرائیلی نفعی هست، بالعکس، کسی که با ما از جنگ صحبت کند، ما را بشارت داده، تهدید نکرده. تکرار میکنم، کسی که با ما از جنگ سخن بگوید اقدام به تبشیر ما کرده نه تهدید ما. ما آن روز را انتظار میکشیم، از طریق رای اوّلیّه یا غیر از ان، ما امادهی هر گونه جنگ اسرائیلی علیه لبنان هستیم تا انشاءالله آن پیروزی بزرگ و عظیممان را تحقّق بخشیم. پنجم: اشتباه میکند کسی که بار دیگر به آمریکاییها دل بسته است. تکرار میکنم، اشتباه میکند کسی که بار دیگر به آمریکاییها دل بسته است. این آمریکاییها وقتی در بالاترین حدّ قدرت بودند، آن زمان که قلدری و تهدید میکردند و جنگ راه میانداختند، شما را ترک کردند و تنها گذاشتند. امروز که آنان در نزول و قهقرا هستند و در حال بیاثری و سرگردانی به سر میبرند، چگونه ممکن است به داد شما برسند؟! ششم: تمام فرصتها را برای سامان بخشیدن کارها از دست دادید، فرصتهایی برای این امر وجود داشت که از دست دادید و هنوز نیز در حال از دست دادن هستید، هنوز هم فرصت هست. به شما گفتیم برای سامان دادن وضعیّت، شاهدان دروغین و کسانی که آنان را ساخته و جعل کردهبودند محاکمه کنید. به جایاین که آنان را محاکمه کنید، از آنان با دروغگوییهای قانونی و قضایی و امروز و فرداهایی از این دست، حمایت کردید. کسی که حقیقت و عدالت را میخواست، شاهدان دروغین و آن که ایشان را ساخت محاکمه میکرد. ما بحثی در مجلس داشتیم که شورای عدالت باشد یا دادگاهی معمولی؟ بنده جانب شورای عدالت بودم و سؤال میکنم چرا تا کنون دادگاه معمولی [شما] هیچ حرکتی از خود نشان نداده؟! یا حدّ اقل چرا هنگام سخنان رئیسجمهور با روزنامهی شرق الاوسط کاری نکرد؟ چرا از آن روز تا کنون دادگاه معمولی هیچ حرکتی انجام نداده؟ به این دلیل که موضع حقیقی شما همان است که بعضیهایتان میگویید «چیزی به نام شاهدان دروغین وجود ندارد.» بل که حقیقت بزرگتر این است که پروندهی شاهدان دروغین به سرانی بزرگ و بزرگترین افتضاح سیاسی در تاریخ لبنان و منطقه میرسد. برای همین از شاهدان دروغین حمایت میکنید، نه برای حمایت از فلانی و فلانی بلکه برای حمایت آنان که این شاهدان را ساختند و جعل کردند. به آنان گفتیم به تحقیق بپردازید و از حاشیهها جلوگیری کنید، آنان به حاشیهها افزودند. به شما گفتیم راههای دیگری را پیش بگیرید. عزیز من، فرضیهای بر ضدّ اسرائیل نیز موجود است این هم دادهها و شواهد. بعضی از سران سیاسی لبنان من را به شگفتی میاورند، همه چیز را میفهمند، سیاست، طب، فلسفه، جغرافیا، مسائل نظامی و همه چیز! ولی روزی که چند وقت پیش بنده شواهدی را ارائه کردم. یکی از فیلسوفان بزرگ از گروه ۱۴ مارس با تلویزیون آمد و گفت که اینها از «گوگل» است! امّا وقتی پس از آن اسرائیلیان گفتند این تصاویر صحیح و دقیق است، و یکی پس از دیگری تایید کردند و گفتند صحیح است، زبانهایشان را خوردند و ساکت شدند، پس «گوگل» کجا رفت؟! هفتم و اخر: اکنون پیش روی لبنانیان، در حالی که در ۲۰۱۰/۱۱/۱۱ صحبت میکنیم، پیش روی لبنانیان فرصتی است طلایی. با تمام صراحت، فرصتی برای نجات کشورشان از نقشههای آمریکاییها و اسرائیلیها برای این کشور. مردمی وجود دارند که در این راه با ایشان دانسته یا نادانسته همراه میشوند، ممکن است نادانسته باشد، کشور را به راه منفعت اسرائیل میبرند نه منفعت لبنان. تلاشهایی سعودی- سوریهای وجود دارد، شما لبنانیان دو گزینه پیش رو دارید: میتوانید کشورتان را تسلیم ولتمن، کلینتون، سوزان و کاندولیزا رایس، دیک چنی و کیسینجر کنید، یا میتوانیم همچون لبنانیان اراده، عزم و شجاعت داشتهباشیم و پای میز بنشینیم، حقیقت را صریح بگوییم و با سعودی و سوریه برای رسیدن به درمان همکاری کنیم. امّا میخواهم یک خیال را از میان ببرم: در ذهن کسی نباشد وقتی ما از صلح و حلّ مسائل صحبت میکنیم یعنی اتّهام را میپذیریم. هرگز، از همین حالا، ما هیچ اتّهامی را نمیپذیریم، هیچ ادّعایی را، ما متّهم نیستیم، هر کس ما را متّهم کند قاتل هماو است، ما آنان که مرتکب این قتل شدهاند نیستیم. امّا پس از پنج سال از دادگاه، تحقیق، افتضاحات، خطاها و فضایح میبایست سرنوشت کشورمان را در نظر بگیریم. و برای حقیقت بنشینیم، همکاری و بحث کنیم چگونه میتوانیم به حقیقت دست پیدا کنیم، آیا این دادگاه و این کمیتهی تحقیق به حقیقت خواهند رسید؟ لبنانیان این فرصت را در پیش رو دارند.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم.
بسم الله الرحمن الرحيم.
والحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا ونبينا خاتم النبيين ابي القاسم محمد وعلى آله الطيبين الطاهرين وصحبه الاخيار المنتجبين وعلى جميع الانبياء والمرسلين.
اخواني واخواتي السيدات والسادة السلام عليكم جميعا ورحمة الله وبركاته
ارحب بكم جميعا في يوم شهيد حزب الله واخص بالذكر عوائل الشهداء الكرام.
في البداية اتوجه بالتحية إلى الارواح الزكية لشهداءنا العظام والأعزة نهدي إليهم ثواب المباركة الفاتحة.
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
يقول الله سبحانه وتعالى في كتابه المجيد بسم الله الرحمن الرحيم "ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم وأموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون ويقتلون وعداً عليه حقاً في التوارة والانجيل والقرآن ومن اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به وذلك الفوز العظيم". صدق الله العلي العظيم.
هذه الآية الكريمة المباركة نقف عندها قليلا في بداية حفلنا وفي محفل الشهداء لاقول انها من الآيات الكريمة التي تتحدث عن لطف من اعظم الطاف الله، وجودا وكرماً من اعظم جود الله وكرمه.
ايها الاخوة والاخوات إن الله سبحانه وتعالى هو الذي وهبنا الأنفس وهو الذي اعطانا الأموال، هي ملكه وليست ملك لنا، ثم بكرمه وجوده ولطفه اعطانا، ثم بلطفه جاء الينا ليشتري منا وطلب منا ان نبيعه هذه الانفس وهذه الأموال، وفي المقابل لم يعطنا او لم يعدنا بثمن يتناسب كما هو حال اي بيع وشراء يتناسب مع حجم ما نقدمه وانما وعدنا بما هو اعظم بكثير واكبر بكثير من ما نقدم في هذه المعاملة الربانية.
"ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم واموالهم" وهي بالاساس ملك له، في المقابل بأن لهم الجنة التي عرضها كعرض السموات والارض، الجنة التي فيها ما لا عين رأت ولا أذن سمعت ولا خطر على قلب بشر، هذه الجنة هي الثمن المقابل.
ترجمت هذا العقد وهذه المعاملة، يقاتلون في سبيل الله، الذين يبيعون انفسهم واموالهم يقاتلون في سبيل الله، ليس بالإدعاء، ليس بالشعارات، ليس بالكلمات الرنانة وانما بالفعل الجهادي الدامي يقاتلون في سبيل الله فيقتلون ويقتلون. يقضي منهم الشهداء وعدا عليه حقاً، التاكيد من الله سبحانه وتعالى، التشديد على هذا الوعد وعدا عليه اولا، حقا تأكيد آخر، والتأكيد الثالث اين؟ في التوارة والانجيل والقرآن. هو يريد ان يقول للمؤمنين ان هذا العقد وهذا البيع هو التزام مني في كل الرسالات السماوية وفي جميع الكتب المقدسة وهي من الثوابت الإيمانية منذ ان خلق الله الانسان الى قيام الساعة وعدا عليه حق في التوراة والانجيل والقرآن . والتأكيد الرابع، ومن اوفى بعهده من الله. لماذا كل هذه التاكيدات؟ لأنه في اي معاملات اخرى او اتفاقيات اخرى قد يعجز الطرف المقابل عن الوفاء بوعده ولا مجال للعجز او الضعف او الوهن عند الله سبحانه وتعالى، قد يتردد في الوفاء بوعده ولا تردد في وعد الله وقوله ومشيئته، قد يندم على ما فعل نتيجة خطأ في المعطيات، قد وقد وقد، ولكن الله المالك القادر العليم العزيز الجبار المتكبر الذي بيده ملكوت السموات والارض من اوفى بعهده منه.
ثم بعد كل هذه المعادلة هو الذي وهب وهو الذي طلب الشراء وهو الذي اعطى الجنة وهو الذي وعد وهو الذي يبارك لهم ويهنئهم ويبشرهم، فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به، ثم يصف هذا الفوز بالفوز العظيم.
من الذي يصف هذا الفوز في هذه المعادلة في هذا العقد بالعظيم؟ الله العظيم، العظمة الحقيقية والمطلقة هي التي تطلق وصف العظيم على هذا الفوز.
في آية اخرى، و"اخرى تحبونها نصر من الله وفتح قريب وبشر المؤمنين".
ايها الاخوة والأخوات اننا في مسيرتنا الجهادية الإيمانية مجموعة من الاخوة والاخوات من الرجال والنساء الذين آمنوا بهذه الآية وآمنوا بوعد الله سبحانه وتعالى ووثقوا بعهده فباعوا انفسهم وامواله لله وجاهدوا في سبيل الله باموالهم وانفسهم وسبيل الله هو سبيل احقاق الحق والعدالة والحرية. سبيل الله هو سبيل الدفاع عن المعذبين والمظلومين والمضطهدين والمظلومين والجائعين. سبيل الله هو هذا، وإلا فان الله عز وجل غني عن صلاتنا وصيامنا وعبادتنا وجهادنا وسعينا ودماءنا واموالنا وانما هو هذا هو سبيل الله.
هؤلاء الاخوة والأخوات منهم من قضى نحبه، وهم الشهداء الذين نالوا بشرى اللقاء والجنة، ومنهم من ينتظر، وهم الاحياء المجاهدون الذين ذاقوا طعم العزة وشهدوا الانتصارات الموعودة بام اعينهم وعلى هذا نمضي بهذه الروح بهذا الإيمان الذي نستند اليه بعزم كهذا العزم.
اليوم 11 تشرين الثاني هو يوم شهيد حزب الله هو يوم العملية الجهادية النوعية الاهم والاقوى في تاريخ الصراع العربي الإسرائيلي عندما اقتحم امير الاستشهاديين، هو امير لأنه مؤسس، لأنه فاتح عصر العمليات الاستشهادية في مواجهة العدو الصهيوني.
عندما اقتحم الامير الشهيد احمد قصير وبحق يجب وصفه بالامير الشاب البالغ من العمر 18 عاماً في سنوات الطبيعة، والبالغ من المعرفة والعقل والوعي والإيمان والعشق والإرادة والعزم ما يؤهله لأن يكون من القامات الشامخة في حياة وتاريخ هذه الامة. وعندما اقتحم الامير الشهيد مقر الحاكم العسكري الاسرائيلي في صور فقتل 140 ضابطاً وجندياً وأدخل الكيان الصهيوني في حداد وحزن عميق لمدة ثلاثة أيام وأسس بعملياته الاستشهادية النوعية لمرحلة جديدة ومختلفة وحاسمة من المقاومة والقتال والجهاد والعمليات والترجمة الحقيقية لصراع الإرادات.
اخترنا في حزب الله منذ سنوات طويلة هذا اليوم ليكون يوماً لكل شهداءنا، لكل شهداءنا القادة من السيد عباس الى الشيخ راغب الى الحاج عماد الى كل القادة الآخرين، يوما لكل استشهاديينا بعد احمد قصير، يوما لكل شهداءنا المجاهدين لكل رجالنا ونساءنا وكبارنا وصغارنا الذين قتلوا في ساحات المواجهة او في ميادين المجازر او وهم يدفعون ثمن انتماءهم لهذه المقاومة ولهذا الخط من الشهيد الأول في مسيرتنا الى آخر شهيد قضى قبل اسابيع الاخ الشهيد مهدي محمد حرز ابن العشرين عاماً الذي استشهد وهو يعمل مع اخوانه المجاهدين في المقاومة الإسلامية بنزع الالغام والقنابل العنقودية من حقولنا وارضنا في الجنوب اللبناني المقاوم والمجاهد.
من حقهم علينا في هذا اليوم ان نتحدث عن جهادهم وعن تضحياتهم وعن انتصارات دمهم على كل سيوف الدنيا وعن انجازاتهم العظيمة وما تركوه لنا من عزة وكرامة ورفعة وحرية وتحرير وسيادة واستقلال وقوة وقدرة على مواجهة التحديات الآتية، ولكنني سأتحدث عن قضيتهم وعن مقاومتهم وما تواجهه في المرحلة الحالية لأن هذه المقاومة كانت دائما وصيتهم الأساس التي سجلوها باصواتهم وكتبوها في اوراقهم في وصاياهم الأخيرة.
أيها الاخوة والاخوات، نحن الآن دخلنا مرحلة حساسة جدا في مصير الوطن والمقاومة والمنطقة، وبين يدي هؤلاء الشهداء العظام والكرام نحن معنيون بان تكون لنا وقفة تأمل ومراجعة وهي لازمة لنا جميعا ليس لفريق دون فريق لأننا عندما نواجه مراحل جديدة وخطيرة يجب ان نستحضر المراحل السابقة، أين اصبنا؟ اين اخطأنا؟ كيف واجهنا عناصر القوة عناصر الضعف؟ قرأت ما حصل لنعرف كيف نواجه ما هو آت ولتكون مواقفنا وخياراتنا صحيحة ومناسبة ومسؤولة.
كلنا يشعر اليوم أن لبنان أمام فصل جديد ومرحلة جديدة وأن المقاومة بالتحديد أمام فصل جديد من فصول الاستهداف، وأنا بهذه المراجعة التي أريد أن أصل فيها إلى الوضع الحالي وأحدد مجموعة من النقاط، (ويمكن أن يتبين مع أي أخ وبقراءة مختلفة شيء أخر من التقسيمات) أنا تبين لي انه حتى الآن مررنا بخمس فصول أي أنه هناك خمس فصول ونحن الآن نعيش الفصل الخامس من استهداف المقاومة في لبنان ، بالتأكيد ما نُشر من كتب في هذه الأيام والأسابيع، وحتى الآن أنا لم أر ترجمات وإنما بعض ما نشر في الصحف وأطلعنا عليه سواء الكتب الفرنسي المسمى "سر الرؤساء" أو مذكرات طوني بلير أو الكتاب الأخر لجورج بوش أو كتاب القائد الأسبق لقوات الطوارئ في جنوب لبنان، هذه كلها تساعدنا. بالتأكيد من بين هذه الكتب يبقى كتابا جورج بوش وطوني بلير لهما أهمية أعلى بكثير لأنهم وثائق ولهم قيمة قضائية وقيمة قانونية، لماذا؟ لأنه هو يعترف، هو يكتب، هو يوقع، هو يقر، هو يقول أنا فكرت هكذا وقمت بذلك، ولا أحد يكتب عنه. رغم أن الكتاب الفرنسي - قيل لي أنه على درجة عالية من الأهمية وأيضا القيمة العلمية لكن يبقى هو ينقل عن وثائق أو عن رؤساء أما هؤلاء فهم الرؤساء هم كانوا يقررون ويقودون ويخططون وهم الآن يكتبون ويقرون عن بعض ما فعلوا وهذا طبعا يمكن أن نستند إليه. ولا احد يستطيع في لبنان أو العالم العربي أن يقول من أين أتيتم بهذه الأشياء وما هذا الكلام وليس هنالك شيء من هذا القبيل، هذه كتبهم تنطق بما قالوا وبما فعلوا، وهذا طبعا يمكن أن نستفيد منه. لكن في البداية يجب أن الفت إلى حجم الحقد والوحشية التي كان يفكر فيها جورج بوش وطوني بلير، من خلال اعترافاتهم، فبلير يتحدث مثلا عندما يتحدث عن سوريا هو لا يتحدث عن إسقاط النظام في سوريا وهو طبعا "سياسي عريق ورئيس وزراء بريطانيا لسنوات طويلة لا يخطئ في تعبير من هذا القبيل" وإنما يتحدث عن تدمير الدولة السورية، الدولة السورية شيء والنظام السياسي شيء أخر، ما حصل في العراق ليس تغييرا للنظام ما حصل في العراق هو تدمير العراق وليس تغيير النظام السياسي، فرطوا الجيش وفرطوا وزارات الدولة وفرطوا البلد والمجتمع ودمروه تدمير كامل، اليوم القيادات العراقية والشعب والنخب العراقية أمام مسؤولية كبيرة وأمام حاجة ملحة لإعادة بناء العراق على كل صعيد، من الإنسان إلى الثقافة إلى العاطفة إلى البنيان إلى الدولة إلى القرار إلى المؤسسات، الروح التي جاء بها بوش وطوني بلير ومن معهم هي روح تدمير- تدمير سوريا وتدمير العراق وتدمير لبنان وتدمير إيران وليس إسقاط النظام. ما جرى في أفغانستان ويرجي هو تدمير أفغانستان وكله من اجل إسرائيل. ولست أنا الذي أقول لأنه سوف أقرأ نص لكيسنجر والنص الذي نشر لجورج بوش خلال هذه الأيام كذلك يؤكد هذا المعنى. أن كل هذا التدمير لمصلحة من. لكي نذهب إلى فصول إستهداف المقاومة وأنا أتمنى لو أنه يتاح فرصة ونحن في لبنان الناس لا يستمعوا لبعضهم البعض أنا أتمنى لهذا الكلام الذي سوف أقوله أن يكون موضع نقاش فيما بيننا كلبنانيين لأنه يعني مصيرنا جميعا. بعد الانتصار الكبير للمقاومة عام 2000 ومن أهم عناوين هذا الانتصار انه كما ذكرنا سابقا أنه دق المسمار الأخير في نعش إسرائيل الكبرى الممتدة جغرافيا لتنتقل إلى مرحلة جديد، قال الإسرائيليون بوضوح ومعهم الأميركيين أنهم لن يسكتوا على مقاومة ألحقت الهزيمة بهم، وهنا دخلنا إلى فصول جديدة في استهداف هذه المقاومة بشكل أساسي في لبنان.
لقد جعلت لكل فصل اسما:
الفصل الأول: المواجهة مع المجتمع الدولي: في الحقيقة أنا انتخبت الأسماء من تصريحات أعداءنا، أول استهداف مباشر للمقاومة بعد هذا الانتصار كان من خلال إصدار القرار 1559، سلفان شالوم وزير خارجية العدو في ذلك الحين يقول انه بعد عام 2000 أنا قمت بجولة حول العالم من اجل إصدار هذا القرار، طبعا هو ينسب الفضل لنفسه ومن المؤكد أنه هناك شراكة إسرائيلية بإصدار القرار، وعلل ذلك بوضوح عندما قال نريد وضع حزب الله والمقاومة في لبنان بمواجهة المجتمع الدولي، ولماذا يجب أن يكون في مواجهة إسرائيل- إسرائيل هزمت في المعركة مع المقاومة اللبنانية إذا نذهب إلى مكان نضع المقاومة اللبنانية في مواجهة المجتمع الدولي، هذه المساعي الإسرائيلية تلاقت مع الوقت والتطورات والأحداث إلى اجتماع بين الرئيسيين بوش وشيراك وهذا الذي تكلم عنه سر الرؤساء وجورج بوش شخصيا، التقى شراك وبوش واتفقوا على القرار 1559 كل ذلك هم الذين يقولونه ولست أنا الذي أقول يعني أن هذا القرار صناعة أميركية- فرنسية وإذا لا نريد أن نحمله للدول نقول بوشية وشيراكية وبمساهمة عوامل إقليمية ومحلية ودولية متعددة لكن الصناع الحقيقيين هم جورج بوش وجاك شيراك، المقاومة قبل هذا القرار1559 لم تكن جزءا من المعادلة السياسية الداخلية ولا من الصراع السياسي الداخلي، ولكن كان عليها أن تدفع الثمن للذي يجري في المنطقة. بالنسبة لشيراك أولويته إخراج سوريا من لبنان ومن الممكن انه لم يكن مستعجلا على المقاومة، أما أولوية بوش فكانت إنهاء المقاومة اللبنانية والفلسطينية من أجل خدمة بقيت المشروع الذي هو الشرق الأوسط الجديد الذي كنا مقدمين عليه، في نهاية المطاف من جملة الاستهدافات الحقيقية في 1559 كان المقاومة وضرب المقاومة وما زال، أمس سلفان شالوم الذي لم يعد وزيرا للخارجية بل نائب رئيس في كيان العدو يقول إن القرار الظني بحق حزب الله، برأيه، الذي سيصدر سيؤدي إلى تطبيق 1559 وهو واهم، ربما افترضوا أن مجلس الأمن سيجتمع والعالم كله يؤيد ويحصل انقسام لبناني وأميركا موجودة في العراق وموجودة في أفغانستان وإسرائيل مستأسدة بالمنطقة أن هذا سيؤدي إلى انهيار الموقف السياسي السوري واللبناني والمقاومة والإيراني في تلك المنطقة والأمور تسير من خلال التهويل والحرب والضغط وأنكم في مواجهة المجتمع الدولي وكل ما نسمعه اليوم من مواجهة المجتمع الدولي بدأ منذ 2004. وفي 2004 قلتم لنا أيضا أنتم تواجهون المجتمع الدولي من خلال رفضكم 1559. هنا أخطأوا في التقدير فظنوا انهم إذا وضعوا المجتمع الدولي بمواجهة المقاومة أو حتى في مواجهة سوريا فالجميع سينهار وسينهزم ولكن لم يحصل هذا الأمر..
ذهبنا إلى الفصل الثاني, كان اغتيال الرئيس الشهيد رفيق الحريري, أحدث زلزالاً في البلد, حصل اتفاق أمريكي – فرنسي وضغط واستخدام كل عناصر القوة في العالم من اجل أن تخرج سوريا من لبنان, خرجت سوريا من لبنان فكان لا بد من أن يركب البلد من جديد.
الفصل الثاني الذي بدأ بالعملية السياسية الداخلية عام 2005 أنا اعتبره من الفصول التي كانت تستهدف المقاومة ولكن بطرقة ناعمة، وسميت العنوان: الإغراء بالسلطة، دعونا نضيف على كتاب "سرّ الرؤساء" ما نشرته الصحف عن لقاءات السفير الفرنسي في ذلك الحين معي هو صحيح، إدارة الرئيس جاك شيراك كان لديها رؤية تقول دعونا نأخذ حزب الله والمقاومة إلى السلطة وهذا ليس تحليلي, هذا ما كنت أراه دائما في لقاءاتي مع السفير, لكن أهم من تلك اللقاءات أن الرئيس شيراك في لقاء مع رئيس لإحدى الدول في المنطقة قال له أنا وجورج بوش متفقان على لزوم إنهاء المقاومة في لبنان ونزع سلاحها ولكن الفارق بيني وبين الأمريكيين أنني أريد أن أنجز هذا الهدف من خلال العقل والسياسة وهم يريدون انجازه من خلال العضلات, أنا رأيي أن ندخل المقاومة وحزب الله بالتحديد إلى السلطة السياسية ونفتح أمامه أبواب السلطة, بعد مدة من الزمن سوف يشعر حزب الله لوحده أن بقاءه في ميدان المقاومة وان تمسكه بالسلاح بات عبئاً عليه فيتخلى عن السلاح، هذا الرئيس المحترم أرسل لي هذه المعطيات وأنا اشكره, وقال هم يفكرون بهذه الطريقة وانتم انتبهوا, وهو طلب من هذا الرئيس أيضا أن يساعدنا وان يقنعنا في أن نسير في هذا المجال وفي هذا الطرق السلمي، الفرصة التي كانت ممنوحة لجاك شيراك لإنجاز هذا الهدف مع أصدقائه في لبنان هي سنة أو سنة ونصف وليس أكثر من ذلك, لأن ولادة الشرق الأوسط الجديد لم يعد يحتمل تأخيرا، وكان الحمل قد بلغ غايته ويفترض أن يولد هذا الشرق الأوسط الجديد, فالوقت كان ضيقا, وبالفعل نحن في حزب الله عُرضت علينا السلطة إلى أقصى ما يمكن أن يعرض على حزب سياسي ضمن تركيبة النظام الطائفي اللبناني، وهنا أريد أن أصحح معلومات لبعض اللبنانيين الذين لا يحبون أن يفهموا, في موضوع المثالثة, يقولون إن هناك من يعمل من اجل المثالثة في لبنان بدل المناصفة بين المسلمين والمسيحيين, يتهمون حزب الله وحركة أمل أنهم يريدون المثالثة أي المثالثة بين الشيعة والسنة والمسيحيين, ولا اعرف أين يصبح الدروز عندما يتكلمون عن المثالثة, ومنذ يومين أو ثلاثة رأيت بعض قيادات 14 آذار يتهمون العماد عون انه يسهّل فكرة المثالثة، ما الذي أتى بالعماد عون إلى فكرة المثالثة؟ لا افهم. إن أول من طرح فكرة المثالثة هم الفرنسيون في إدارة جاك شيراك، نحن لم نفكر في المثالثة في يوم من الأيام وأنا أتحدى كل العالم أن يجلبوا تصريحاَ في لبنان لمسؤول من حركة أمل أو مسؤول من حزب الله أو من المجلس الإسلامي الشيعي الأعلى, عالم دين شيعي أو رجل سياسي شيعي أو صحافي شيعي أو شاب شيعي تحدث عن المثالثة, أبدا. والموضوع ليس في بالنا، الفرنسيون عرضوا على الإيرانيين, وهذا موجود في محاضر جلسات وزارة الخارجية الإيرانية وفي طهران حصل هذا العرض, حيث قال الفرنسي للإيراني انه ألا تعتقدون انه بات هناك حاجة ملحة لإعادة النظر باتفاق الطائف، وان نعمل اتفاقاَ جديدا وعقدا جديدا, وعندها يسأل الإيراني, الذي هو خالي الذهن, مثلا ما الفكرة، فقال الفرنسيون مثلا من جملة الأفكار المطروحة يمكن الكلام عن المثالثة، لأنه هناك أوضاع في لبنان تغيرت, الوضع الديموغرافي, الوضع السياسي, تركيبة القوى, المنطق يقول أن هذا الاتفاق كان منذ عشرين عاما أما الآن فيمكن أن نناقش في اتفاق جديد. اذهبوا إلى الفرنسيين أصحابكم وهم الذين يتكلمون في الموضوع, منذ يومين من الذي تكلم عن اتفاق جديد وان هناك 5 دول عربية تؤيد عقد اتفاق جديد في لبنان، أليس كوشنير؟ ماذا يعني اتفاق جديد؟ لماذا عندما تحدث كوشنير عن اتفاق جديد على حساب اتفاق الطائف بلع كل الغيارى على اتفاق الطائف ألسنتهم؟ سكتوا, أين هم؟ أين الغيارى؟ أين أصحاب الشهامة؟ أين من إذا كان احد ما تكلم عن اتفاق الطائف تقوم الدنيا في لبنان والصحافة والإعلام ؟ أكثر من ذلك , منذ عدة أسابيع لم نرد أن نعلّق ولكن الآن في السياق, احد النواب الواعدين في قوى 14 آذار تحدث عن نظام سياسي جديد ينقض أساس الطائف وهو اقرب إلى الفيدرالية ، أين قوى 14 آذار؟ أين الغيارى على اتفاق الطائف؟ لماذا بلعوا ألسنتهم من جديد؟ هذا يدل على المستوى السياسي الموجودين فيه, لو تكلم احد من المعارضة بهذا الكلام فما الذي كان سيحصل؟ وخصوصا المعارضة المسيحية , لو أحد من التيار الوطني الحر أو تيار المردة قال ما قاله كوشنير أو ما قاله ذاك النائب الواعد فما كان الذي سيحصل في البلد؟ الانقلاب على الطائف, المؤامرة على الطائف, ويأخذون الأمر من الرابية إلى طهران إلى السموات السبع. أليس هذا هو مستوى التركيبة السياسية في البلد؟
نرجع إلى أصل الموضوع, لماذا عرضوا أو فكّروا بالمثالثة وقاربوا فكرة المثالثة؟ من اجل إغراء الشيعة في لبنان, عندما نأتي الى شيعة لبنان الذين كانوا طوال عمرهم مهملين في التركيبة السياسية في لبنان، نأتي ونقول لهم تفضلوا انتم الآن تمثلون الثلث, انتم لديكم فيتو, ما الثمن في المقابل, أولا الخروج من الصراع العربي-الإسرائيلي أي التخلي عن المقاومة، ثانيا: أنا أقول لكل من يراهن على الأميركيين إذا فتحنا لهم باب حارة حريك هناك الكثير من الأماكن التي لا يعود الأميركيون يذهبون إليها، إذا أردنا أن نعمل صفقات في لبنان فثمن المقاومة اكبر من المثالثة التي تتهموننا بها. المثالثة عُرضت كي نتخلى عن المقاومة في وجه إسرائيل وان ننفصل عن سوريا التي كانت مستهدفة في المشروع الجديد, حيث كان طوني بلير يتكلم عن تدمير سوريا وليس عن إسقاط النظام, وان نركب في المشروع، فهناك مشروع أمريكي وبريطاني وغربي وإسرائيلي فيه مكان للجميع حتى للحزب الإسلامي, حتى للحركة الإسلامية حتى للمقاومة الإسلامية، حتى للعمائم ورجال الدين وأصحاب اللحى, فالأميركيون براغماتيون ولا مشكل لديهم, حتى ولو كنت قاتلا لأبيه يمكنه أن يركّب معك مشروعا, وهنا مجددا فشل هذا المشروع لأنهم فهمونا غلط، هنا اركّز على كلمة "فهمتونا غلط" ظننتم أننا طلاب سلطة وان مقاومتنا ليست مقاومة تحرير وحرية ومقدسات وكرامة وإنما طريق للحصول على مناصب فعرضتم علينا المناصب لنتخلى عن المقاومة، وكنتم مخطئين ومشتبهين, نحن لسنا طلاب سلطة ولا نبيع مقاومتنا ولا حريتنا ولا كرامتنا ولا دماء شهدائنا ليس بثلث السلطة بل بكل السلطة, والمقاومة بالنسبة إلينا هي واجب إلهي وواجب ديني, هو عقد وبيع مع الله خالق الخلائق ورب الأرباب وليس مساحة للمساومة مع أحد في هذا العالم، أخطأتم وما طلع من أمركم شيء، أيضا أريد أن اذكّر انه في العام 2005 حتى ما قبل الحرب بقليل خصوصا بعد الانتخابات النيابية وفي ظل التحالف الرباعي, القوى المحلية هي من عرضت علينا السلطة وهم يعرفون أنفسهم وأريد أن أقول أكثر من ذلك, ارجعوا إلى الأرشيف وانظروا مستوى المدح لنا والتغزّل بنا وبسلوكنا وبأدائنا وبأخلاقنا وبزهدنا كان واضحا عند قوى 14 آذار وقالوا فينا شعراً. منذ عدة أيام عندما تكلّم احد قيادات المعارضة بكلمة طيبة تجاهنا هجمتم عليه, انتم في العام 2005 قلت فينا أكثر مما يقوله فينا, ولكن هو يقوله فينا لأنه صادق في التحالف وانتم قلتموه فينا لأنكم كنتم تنفذون فصل الإغراء في السلطة من فصول المؤامرة علينا. أي هناك من يمدحك ليذبحك وهناك من يمدحك لأنه يعتقد بك ويريد أن يبني معك بلدا.
الفصل الثالث هو الحرب، انتهى الوقت وأصبح المطلوب أن يولد حمل جورج بوش وديك تشيني وكونداليزا رايس , فالمطلوب أن يولد الشرق الوسط الجديد في 2006 , لأنه في أواخر العام 2006 كانت هناك انتخابات الكونجرس النصفية كما تذكرون, فكان الخيار هو الحرب، وفي لبنان اعتبروا أنهم وضعوا يدهم على المجلس النيابي والحكومة والبلد, وصحيح أن المعارضة تشكل عاملا أساسيا لكن بقيت عقدة أساسية ومشكلة حقيقة هي المقاومة المسلحة، الأمريكي لا يريد أن يحل مشكلة لبنان بل يريد أن يحل مشكلة إسرائيل. ونحن اللبنانيون والشعوب العربية يجب أن يحضر دائما في ذهننا أن المهم لدى الأمريكيين ليس لبنان ولا فلسطين ولا سوريا ولا العراق ولا مصر ولا السعودية ولا إيران ولا باكستان, بل المهم عندهم هو إسرائيل وأمن إسرائيل وقوتها وبقائها وعلوّها, فهذه هي الثابتة الأمريكية المطلقة.
نقرأ كلمتين نقلا عن جريدة النهار, جريدة النهار تنشر رسالة جوابية لكسينجر أرسلها للعميد ريمون اده، وأرسل العميد ريمون اده برسالة قاسية إلى كسينجر ومضمونها قاسي جداً وشجاع, وعندما يطّلع الإنسان يستغرب هذه الشجاعة للتعبير عن الموقف, متهما فيها كسينجر بأنه يريد تدمير لبنان، وهذه هي خلاصة التهمة, وكسينجر رد برسالة طويلة, جزء منها سخيف, فيها نوع من الاستكبار وانه يكتب وهو في الطائرة, المهم أن هناك مقطعان أنا أحببت أن اقرأهما لكم, لكي يسمعهم اللبنانيون, وأتمنى أن يسمعهم 14 آذار، وبالتحديد مسيحيو 14 آذار, وشباب مسيحيي 14 آذار. كسينجر هذا الذي كتب الثابت الأمريكي الذي عاد جورج بوش الآن والتزم به وهو يشهد في كتابه, يقول كسينجر في الرسالة صحيح أنني أفكر بخلق دويلات شبيهة بإسرائيل، (وهذه الرسالة مؤرخة في 14/06/1976، أي أيام الحرب الأهلية اللبنانية عندما كان البلد يدمر ويخرب), صحيح أنني أفكر بخلق دويلات شبيهة بإسرائيل بعدما فشلت في إقناع الدول العربية بفكرة الصلح الانفتاحي وفي قبول هذه الدولة الجديدة جزءا من المنطقة ولكن الصحيح أيضا أن الأحداث الدامية التي افتعلناها في لبنان، (أي انه اعتراف بخط يد وزير خارجية أمريكا في ذلك الوقت بأن الأحداث التي افتعلت في لبنان والحرب الأهلية في لبنان هي من صنعهم)، أمنت لنا أرضية مثالية لتقسيم النفوس الموحدة وتدمير صيغة التعايش ( أي التعايش بين اللبنانيين وفي ذاك الوقت كان الموضوع بين المسلم والمسيحي ولم يكن بين السني والشيعي) وإحداث خلل أساسي في النظام الديمقراطي الوحيد في المنطقة، وأنا أرى، (كسينجر يقول)، بعكس ما يراه قداسة البابا والرئيس ديستان وأكثر زعماء أوروبا في ذلك الوقت, ويرى (كيسنجر) بأن لبنان أصبح عبئا على الغرب لكثرة ما أعطت حريته من أفكار كانت تستعمل ضدنا وليس ضد دول المنطقة، لهذا قررت إلغاء هذه الحرية في لبنان, بالرغم من معارضة كذا.., ثم أجعل من نظامه نظاما ذيلياً ( أي انه أول من يتحمل مسؤولية إقامة دولة ضعيفة, هزيلة, ذيلية في لبنان هي السياسات الأمريكية, لمن يتكلم عن العبور إلى الدولة) وأنت تعرف جيدا أن طمس النظام اللبناني ولو لمدة سنتين على الأقل هو آمر ضروري للتسويات المطلوبة, إلى أن يقول له أنت نظرتك يا ريمون إده نظرة عاطفية لا تليق برجل مثلي يعني مثل كيسنجر، يتطلع إلى جغرافية العالم من خلال مصالح أميركا ومن خلال مصالح إسرائيل في المنطقة، والدليل على ذلك أن الحرب أسمعوا أيها اللبنانيون لتفهموا كل ما جرى من السبعينات إلى اليوم،والدليل على ذلك أن الحرب لن تتوقف في بلادكم إذا هُدد أمن إسرائيل، أنتم إلى هذا الحد تُساوون عند الأمريكان،لأن كل ما يحدث في المنطقة يجب أن يخضع لهذا المنطق، وختاماً تطلب مني يقول كيسنجر: يا مستر إده أن أثق بصداقتك المخلصة التي تكنها للشعب الأميركي وبالمقابل أريدك أن تثق بأن إخلاصي لإسرائيل لا يعادله إلا إخلاصي لزوجتي وبلادي الثالثة أميركا، هذا مقطع، أميركا تغيرت من وقت كيسنجر إلى اليوم أم هو ذاته؟.
المقطع الثاني مهم جداً، يقول له أنه بعد أن أتيت إلى لبنان وماذا صار معي وكيف إختبأنا في الثكنة و كيف لذلك إكتشفت في الساعات القلائل التي أمضيتها في ثكنة عسكرية عندكم أنني في وطنٍ هارب يختبأ من واقعه المتردي، طبعاً أنا أعرف جوابك على هذه الصورة، فالمسؤولية دائماً وأبداً تقع على الولايات المتحدة، وإنما ثق بأننا حاولنا مراراً وتكراراً أن نتآمر على أنظمة عديدة في العالم العربي، ولا نزال إنما باءت كل محاولاتنا بالفشل، لماذا؟ (إسمعوا جيدا) لماذا؟ لأننا إصطدمنا بمقاومة وطنية وبمناعة داخلية،(لقد فشل)، (وهنا يرجع إلى لبنان)والزلازل لا تحدث إلا في الأرض المشقوقةً"، (الأرض المتماسكة الصلبة القوية حتى الزلزال لا يهزها)ولا أكتمك أن لبنان هو بلدٌ مثاليٌ لتحقيق المؤامرات، ليس ضده فقط(أي ليس ضد لبنان نفسه)، وإنما ضد العالم العربي ككل، من هنا إكتشفت في تناقضاته عناصر جديدة لنصب فخ كبير للعرب جميعاً، ولقد أبلغني الرئيس فورد مرةً بفرح أن النجاح الذي حققته خطتي في لبنان قد غطى على الأخطاء التي إقترفتها في تشيلي وقبرص وبنغلاديش وأنغولا، وأنا شخصياً لم أكن أتوقع هذا القدر من النجاح، صحيح أن وجود إسرائيل وسع حجم العمل، لكن التناقضات اللبنانية هي التي كانت تؤمن لنا إستمرار الخطة وسلامتها" وعليك السلام ورحمة الله، هذا الكلام يجب أن يُكتب بالذهب، هذا يجب أن يُدرس بالمناهج التربوية بلبنان وبالعالم العربي، هذا يجب أن يُطبع بوضوح ويُوزع ليقرأه كل لبناني وكل طفل لبناني وكل عجوز لبناني، هذه أميركا وهذه هي السياسة الأميركية، كل الذين لحقوا بأميركا من الستينات إلى السبعينات إلى الثمانينات إلى التسعينات إلى الآن هذه هي أميركا، تستغلهم وتوظفهم لمشاريعها لكن لا يعنيها شيئاً لا أمنهم ولا سلامتهم ولا إستقرارهم ولا شيء آخر، الذي يعنيها هو مصالحها وإسرائيل ولا شيء آخر يعنيها أبداً.
بناءً على هذه القراءة، نرجع إلى الفصل الثالث، الحرب الإسرائيلية على لبنان ، أُخذ قرار أميركي يقول: بأنه يبدو أن هؤلاء هم جماعة موضوع السلطة لا يُحل معهم، أي مُعطى داخلي للقضاء على المقاومة منتفي، وهنا لا يوجد حل، ونريد أن نعمل شرق أوسط جديد والوقت قد ضاق فتفضلوا إعملوا حرب، هنا نرجع أن الأسيرين قد سببا الحرب أو لم يسببا الحرب، قلنا في وقته لو أننا لم نأخذ الأسيرين في تموز فالحرب كانت ستحدث في أيلول، والله لطف بأن أخذنا الأسيرين فقاموا بتعجيل الحرب، يمكن لو صارت الحرب في أيلول لكان وضعها أصعب، لأن عنصر المفاجأة كان متوفراً، بينما عشية الأسرى لم يكن عنصر المفاجأة متوفراً،حيث كنا محتاطين ولو بنسبة معينة، أُخذ قرار الحرب، تقدير بوش وهذا واضح في الكتاب، هو وأولمرت أنه خلال مدة أقصاها أسبوع يتم القضاء على حزب الله، بيننا يعني بالمعادلات المادية الطبيعية هذا منطقي، لأن حجم الهجمة الجوية التي صارت وحجم الدمار وحجم القتل وحجم الإستهداف، يا إخوان تعرفون واللبنانيون يعرفون والآن إرجعوا لتعرفوا من جديد، بأنهم لم يتركوا لنا مركز ولم يتركوا لنا بيت، هناك أهداف قاموا بضربها مرة ومرتين وثلاث لأن بنك الأهداف قد إنتهى ولم يعد هناك أهداف ليتم قصفها، المفترض بالخطة أن تنجح وأن تدمر المقاومة ومن بقي منها على قيد الحياة يُعتقل ويُسجن والعالم ترفع العشرة وتستسلم، لكن هذا الذي لم يحصل، يُعبر عن خيبة أمله جورج بوش ويحمل المسؤولية التي سماها: الأداء العسكري الإسرائيلي المهتز، ويعتبر أن هناك فرصة ذهبية بالأسبوع الأول قد فوتها أولمرت وفوتتها إسرائيل للقضاء على حزب الله، لأنه في الأسبوع الأول كما هو يقول دول الثمان كانوا معنا والعالم كان معنا وكله كان معنا،لكن فيما بعد عندما صمدت المقاومة وإبتدأت المجازر وصارت الصور تطلع على كل العالم، كل هذا من كلام بوش بالمضمون يعني، والإسرائيلي واضح أنه متعثر والآن نحن هنا نضيف معلومات إسرائيلية تقول أن أولمرت طلب وقف الحرب بعد إنتهاء الأسبوع الأول، وأدرك أن هذه الحرب لم تحقق شيئاً من أهدافها، من الذي أصر على مواصلة الحرب؟ الأميركان وهو يعترف جورج بوش أنه: "أنا الذي طلبت إطالة الحرب"، من أجل أن يُجدد الفرصة أمام إسرائيل للقضاء على حزب الله، وأعطاه جمعة ثانية وثالثة وأربعة، وكان قادر يعطيه أكثر، لكن هو جورج بوش يقول: أنهم عملوا تقييم في مجلس الأمن القومي وطلع معهم بنتيجة التقييم أنهم غير قادرين على إستكمال الحرب،فلا أحد يربحنا الجميل بأنه أوقف الحرب، كما قلت لكم بذكرى الرابع عشر من آب أو الخامس والعشرون من آيار لا أحد يربحنا الجميل، صمود لبنان صمود المقاومة صمود الشعب صمود الجيش التضحيات الشهداء الأبطال الشجعان الرجال القلاع الشامخة وليس الخونة هم الذين أوقفوا الحرب على لبنان، أتوا وعملوا قراءة وطلع معهم أنه إذا إستكملنا الحرب وها قد مضى ثلاثة أسابيع على بدأها وليس هناك أفق بل بالعكس بالأسبوع الرابع بدأ يتضح أن الإسرائيلي لو أنكم تلاحظون أن أكثر خسائر عسكرية إسرائيلية يعني بالجنود وبالدبابات صارت بالأسبوع الأخير وفي الأيام الأخيرة، طيب طلع معهم أنه خلص سوف نذهب إلى مجلس الأمن لإستخدام مجلس الأمن، يقول بوش أنه قد أخذ خيار الذهاب إلى مجلس الأمن لثلاث أسباب، يعني مجموع المناقشات التي صارت في مجلس الأمن القومي الأميركي: واحد: إنقاذاً لإسرائيل، 14 آذار هل يقبلوا هذا التقييم من سيدهم جورج بوش؟، فاليطلع واحد ليناقشه،يقول كلا شو إنقاذاً لإسرائيل، الرجل (بوش) يتحدث مضبوط، يا جماعة في الإسبوع الأخير كان يدخل إلى الجنوب أربعين ألف ضابط وجندي، دبابات تدمر، جنود يقتلون، إرباك شديد ، القوات التي أدخلوها بالمظليين بلا أكل وبلا شرب ماتوا الجوع، الصراخات عالمكشوف بلا شيفرة وبلا رمز يشتمون الضباط والقيادة العليا لهم، هذا الذي يريد الطعام وهذا الذي يقول أبدلوني وهذا أحملوني، قوات النخبة الإسرائيلية لا يصمد ثمانٍ وأربعين ساعة في أرض الجنوب يُطالب بتبديل القوات، شباب المقاومة ببنت جبيل وبعيتا وبغيرها من المواقع، بعيتا تعرفون القصة كلها ، أنا بعثت إليهم في نصف الحرب لا داعي أن تبقوا، بقوا ثلاثٍ وثلاثين يوماً وبعد الثلاث والثلاثين يوماً. جوج بوش يتحدث بشكل دقيق "إنقاذاً لإسرائيل"، لو أكملت الحرب لرأيتم مشهداً آخر ولرأيتم هزيمة أكبر لأنه في تلك اللحظات انتهت ثقة الحكومة بالأركان، ثقة الأركان بالضباط، ثقة الضباط بالصف، ثقة المقاتلين بالضباط ، هناك روح قد ضُربت، وكان من الممكن أن يصنع إنجاز ضخم وأكبر، يمكن أن يأتي أحداً ليقول : لماذا إذاً قبلتم بوقف الحرب؟ نحن ليس مشروعنا الحرب، وكنا نؤمن ونُدرك ونرى ماذا يحدث على الأرض أمامنا،لكنا نحن أيضاً نحمل مسؤولية بلدنا أهلنا شعبنا بيوتنا ناسنا، فأولاً ليس من أجل إنقاذ لبنان أوقف الحرب جورج بوش ولا من أجل إنقاذ أطفال لبنان ولا شعب لبنان ولا المجازر حركت فيه ساكن وبعواطفه، وإنما أولاً من أجل إنقاذ إسرائيل. إثنين: من أجل منع عزلة أميركا، لأنه مع الوقت كل العالم بدأ يتراجع عن تأييده للحرب وأميركا ستبقى لوحدها، وصورة أميركا بالعالم العربي التي جاءت تريد أن تنقذه من الطواغيت والديكتاتوريين وتريد أن تنشر الديمقراطية وتعتبر أن أعظم نجاحاتها هي ثورة الأرز، هذا كله سوف يُضرب، إنقاذ أميركا من العزلة. وثالثاً: يقول إنقاذاً لحكومة السنيورة الديمقراطية، في هذه هو كاذب وإبن كاذب أيضاً، هو لا يسأل لا عن حكومة فؤاد السنيورة ولا عن غير حكومة فؤاد السنيورة، هذا كلام لا قيمة له، ليقول أن هناك بعض الديمقراطية في لبنان ونحن حريصين عليها. لقد كان السيد جورج بوش موجوداً بالبيت الأبيض عندما حصلت أحداث السابع من آيار، فماذا فعلت إدارة بوش لحكومة السنيورة الديمقراطية؟، الموضوع إسرائيل، انتهت الحرب وفشلت.
هنا وقبل أن أنتقل إلى الفصل الرابع، هناك ملف نحن لم نفتحه بعد الحرب ولكن جدير أن يتم الوقوف عنده، يحق لنا بإسم ألف ومئة وأربعين شهيداً في حرب تموز لبناني وسوري وفلسطيني وعربي ألف ومئة وأربعين شهيداً من المقاومة بكل فصائلها وأحزابها من الجيش من قوى الأمن، مزارعين وعمال بإسمكم نسأل سؤال: هل هناك قيادات وقوى سياسية لبنانية طلبت أن يُشن حرب على المقاومة في لبنان أو لا؟، يوجد أم لا يوجد؟، هل هناك قيادات وقوى سياسية لبنانية أثناء الحرب طالبت بتمديد مدة ومهلة الحرب لتتمكن إسرائيل من القضاء على المقاومة أم لا؟، هل هناك قيادات وقوى سياسية في لبنان راهنت على هذه الحرب أو لا؟، ما هي الأدوار التي لعبتها قيادات وقوى سياسية لبنانية أثناء الحرب إعلامياً وسياسياً وحتى أمنياً ومعلوماتياً؟، هل هناك في لبنان من يتحمل مسؤولية المماطلة أثناء التفاوض في الأسابيع الأخيرة لتطول مدة الحرب على المقاومة؟، نعم، نرجع للفرنسيين الذي لهم والذي عليهم، الرجل ما زال على قيد الحياة ومسؤول علاقات دولية وأصبح نائباً، لكن في الحرب كان مسؤول علاقات دولية، اتصل الفرنسي قال له لاقيني، كلمته بمحل في بيروت لأنه ليس لدينا محل نلتقي فيه، قال له يا حبيبي الأمور خالصة بمجلس الأمن، الأمريكان موافقين الفرنسيين موافقين الإسرائيليين موافقين الكل موافقين لكن حكومتكم ليست موافقة، أنا لا أفتري على أحد، هذه التسجيلات كلها المتعلقة بمجلس الوزراء موجودة كلها موجودة بالصوت، كلها موجودة، مع ذلك نحن بعد الحرب لم نفتح هذا الملف ولا قاربناه ولم نسأل أحداً ولم نطلب محكمة دولية ـ(نحن أصلاً لا نثق بمحاكم دولية)- لا بمجلس عدلي ولا بقضاء عادي ولا بأحد آخر، قنا لا بأس لبنان خرج "خربان"، صحيح أنه منتصر لكن هناك آلاماً كبيرة يجب أن نتعاون كلنا مع بعضنا كي نُعمر البلد، وقد تكلمت أنا بالخطاب كتف بكتف ويد بيد، لكن هذا الملف هل سيظل مقفلاً؟، أليس جزءاً من الحقيقة التي يجب أن نبحث عنها ألف ومئة وأربعين شهيد؟، أليس لعوائلهم حق؟ أليسوا هم دم وشهداء وأرواح؟أليس لهؤلاء أيضاً أن يُطالبوا بالحقيقة وبالعدالة؟، أنا لا أضع ملف مقابل ملف أبداً، كل الملفات محترمة ويجب أن تظل محترمة، لكني أطرح سؤال.
بالفصل الثالث أريد أن أقول لهم هنا أيضاً أخطأتم في تقدير قوتنا في تقدير قدرتنا بل أخطأتم في تقدير إيماننا وعزمنا وتوكلنا على الله سبحانه وتعالى.
أخطأتم في تقدير قدرتنا على الصمود، أخطأتم في تقدير قدرتنا على تحمل الآلام والخذلان والطعن في الظهور، أخطأتم في كل شيء ، ولم يبقى عندكم سوى ان تطعنوا بنصرنا الذي اعترف به العالم كله، ولم تعترفوا به انتم.
الفصل الرابع: 5 أيار: القرارات التي اتخذت بتأييد أميركي وكان الهدف إحداث صدام بين المقاومة والجيش، وإحداث فتنة مذهبية بين السنة والشيعة ، حصل ما حصل في 7 أيار وسقط الفصل الرابع، ومجددا أخطأتم ، أخطأتم في حساباتكم ، أخطأتم في فهم خياراتنا ، أخطأتم في فهم أولوياتنا ، أخطأتم في فهم طريقة تفكيرنا ، وما زلتم تخطئون.
أما الفصل الخامس والأخير حاليا والله اعلم طالما في أميركا وفي إسرائيل وفي بلد مثل لبنان بلد حلو وجميل وفيه مياه ويمكن نفط وفيه التنوع وهذه الخصوصيات لا فالتأمر لا يتوقف. إذن الفصل الخامس: المحكمة الدولية القرار الظني: وعود على بدء المواجهة يعني أن ننجر لمواجهة مع المجتمع الدولي، الآن دخلنا وبقوة في مرحلة جديدة من استهداف المقاومة عبر القرار الظني، كل الفكرة ما هي ؟
جورج بوش لما يحكي بالكتاب يتحدث عن أدلة ليس عن اتهام سياسي لا بل عن أدلة اتهموا فيها سوريا ، طيب اتهام سوريا استنفذ ، تعالوا لنتهم حزب المقاومة بأنه قتل رئيس حكومة بارز ومهم ، يعني المقاومة في مقابل الدولة ومشروع الدولة، تعالوا لنتهم شباب شيعة باغتيال الزعيم السني الأبرز ، وبالتالي نستصدر قرار ظني ، ونطلب من الحكومة اللبنانية التي في تفاهم بيننا وبينها بان يقوموا باعتقال هؤلاء الشباب ، الحكومة اللبنانية سوف تذهب لاعتقالهم وترسل الجيش وقوى الأمن وتدخل في صدام مع المقاومة هذا هو وبالدرجة الأولى هذا هو. ليس مهما عند الأميركيين وعند الإسرائيليين ورعاة المحكمة الدولية ماذا يحصل في لبنان وماذا يمكن ان يحصل في لبنان؟ ليس مهما لبنان ، ولا الرئيس الشهيد رفيق الحريري ولا السنة ولا الشيعة ولا المسلمين ولا المسيحيين ولا تيار المستقبل ولا 14 آذار ولا 8 آذار ، المهم إسرائيل ، ومصلحة إسرائيل هذه المقاومة تضرب ونخلص منها، نعزلها ونشوه صورتها نحاصرها نضعفها نأخذ منها الحاضن الشعبية ونمس بمعنوياتها وإيمانها وإرادتها، وبالتالي في نهاية المطاف تصبح جاهزة للضرب أو للاستسلام هذا المشروع.
ولا أريد أن ادخل في التحقيق وان أتحدث عنه لا بموضوع شهود الزور ولا بموضوع الاتصالات ولا كيف يجري التحقيق هذه الأمور سمعنا كلام كثير، يبدو في هنا أيضا تقديرات خاطئة حصلت، ومن جملتها انه اذا أتينا لحزب الله وقلنا له الاتهام سيلتجأ إليك والكل يعرف بان حزب الله حريص على سمعته على صورته على أخلاقيته وهو حريص أيضا على سلاحه وهو حريص أيضا لعدم الذهاب الى فتنة مع احد والى قتال مع احد ، اليوم احد الأشخاص من 14 آذار قال "انه اذا حزب الله نزل سلاحه نحن نكون انتصرنا " ، تصوروا يتآمرون على السلاح ، يعني واحد دائما يستفزك وينقر فيك ويعتدي عليك ويشتمك ليل نهار حتى تعصب وتستخدم سلاحك وعندما تستخدم السلاح يقول انتصرنا، انه كيف انتصر ؟ هو شوه السلاح وبأنه جرك لاستخدام السلاح في الداخل ، أليس هذا تآمر على سلاح المقاومة ؟ أنت يجب ان تكون معي ليبقى سلاحي ضد إسرائيل إذا أنت حريص على البلد ، ولكن طالما أنت متواطئ على المقاومة تريد ان تستفزني لاستخدام السلاح في الداخل هذه هي المعادلة .
تابع: انه إذا جئنا لحزب الله الحريص على صورته وكرامته وعلى سلاحه وعلى أولويته وقلنا له يا حزب الله ترى انظر سيتهمونك سوف يفرط حزب الله بين أيدينا، مثل ما تريدون نعمل لكم وما هذا الكلام ليس صحيح أو انه إذا وصلنا معه على محل وقلنا له بان القضية عناصر غير منضبطة 3 أو 4 أو 5 شباب ما هذه القصة ، المقاومة اكبر المقاومة قدمت آلاف الشهداء الآن 3 أو 4 شباب ما هذه الحكاية ساعته ندخله إلى أين؟ على المقصلة وندخل المقاومة على المقصلة وهي ليس حكاية 3 أو 4 شباب والمقصلة لن تقف عند هذه الحدود، هنا طبعا اخطئوا بالتقدير وأعود وأقول هنا أخطأتم كثيرا أخطأتم ، بطبيعة الحال نحن أعلنا موقف وأدرك الجميع بان المقاومة لا يمكن ان تقبل بأي اتهام من هذا النوع وشعبها لا يقبل وجمهورها لا يقبل وان المعارضة الوطنية اللبنانية متحدة ومتماسكة ومتضامنة في مواجهة هذه المؤامرة الجديدة هذا بيًّن وهم كانوا متأملين شيء آخر ، انه لا المقاومة تترك لوحدها والناس تبتعد وهذه تهمة كبيرة من الذي يحملها .
دخل البلد مرحلة التوتر السياسي والإعلامي باختصار في جو التوتر السياسي والإعلامي كانت المبادرة الطيبة والحريصة بكل صدق أقول من الملك عبدالله بن عبد العزيز ملك المملكة العربية السعودية وزيارته لدمشق ومن ثم الزيارة المشتركة مع السيد الرئيس بشار الأسد وعقد القمة الثلاثية في لبنان مع فخامة الرئيس ميشال سليمان وصارت القمة الثلاثية وقيل وقتها في وضع خطير في البلد ومن المفترض بان الأمور تذهب نحو المعالجة.
أنا أقول لكم اليوم حتى ولو ان نفتح نافذة أمل ولان هذا البلد مستهدف على طول يريدون ان يبقوه في حالة توتر وليس نحن من نضعه في حالة توتر ونحن دعونا الى هدنة وهدوء وتعاون ولكن تحت غطاء هذه الهدنة الهدوء والتعاون اكتشفنا أنهم يحفرون حفرة لنا ولكن هذا الحفرة تودي بلبنان وليس بنا ، أنا أقول لكم ان المسعى السعودي السوري جدي جدا ، دعونا نفتح أمل وهناك آمال كبيرة وحقيقية معقودة على هذا المسعى الذي ما زال مستمرا ومن المفترض ان تذهب آثاره على ما أعتقد في وقت قريب، وأي نتائج للمسعى السعودي السوري تقبل بها الأطراف المعنية في لبنان بالتأكيد ستحظى بدعم وتأييد الجمهورية الإسلامية في إيران ، حتى ما يقوم غدا احد ويقول إيران عما تخرب لا في غير إيران عما تخرب وسأقول من ، إيران لا ، الرئيس احمدي نجاد عندما أتى الى لبنان لا طرح لا مبادرة ولا حلول ولا تسويات وما دخل بالتفاصيل كان همه الأساسي ان يعالج الوضع وهو يدعم أي معالجة هذا موقف إيران.
عندما شعرت بعض القيادات السياسية اللبنانية بجدية المسعى السعودي وان الملك عبدالله حقيقة يعمل على معالجة الموضوع ويريد هو مع الرئيس الأسد الى معالجة جذرية وتحفظ لبنان وتضعه على سكة الخلاص قامت قيامتهم واستغاثوا بالأميركيين وهل هم مصدقون ان الأميركيين مستيقظون وكانوا الأمريكان نائمين ومنشغلين بالانتخابات النصفية ولديهم ألف مصيبة ما يفعلون في العراق وفي أفغانستان ، انا لا أتحدث تحليل هذه معلومات وهم يعرفون أنفسهم ويعرفون ماذا هم قائلين وعاملين، بدا التحرك من هنا دقوا على الأمريكان وعلى غيرهم وعلى الفرنسيين وعلى بعض الحكومات العربية وبدون ما نسمي أغيثونا أغاثكم الله أعينونا أعانكم الله ، هذا الموضوع ستعالج إذا السعودية وسوريا اخذوا الموضوع على علاج وقبلت به الأطراف ومالت سوريا والسعودية على أطراف الموضوع ساعته يمكن الموضوع ان يحل، طيب وإذا حل الموضوع يعني ماذا ؟ يعني الفصل الخامس من المؤامرة سقط ، يعني أحلامهم سقطت ، وفي ناس بلبنان عاشوا في حلم وعلى ماذا ؟ هم ليس لديهم شيء عندهم ألسنتهم طبعا وبعض الأحلام ، يعيشون على حلم بان يأتي يوما يصطدم الجيش مع المقاومة وهذا أضغاث أحلام، ويعيشون على حلم التقاتل الشيعي السني وهذا أيضا أضغاث أحلام ، وهم يعيشون على صراعات الآخرين ونزاعات الآخرين بذلك يصبح لهم قيمة ومكانة ويبينوا في الصورة ويطلع صوتهم ولذلك استغاثوا، وهذا يمكن ان يضوي على قصة حرب تموز أيضا.
طلب لبنانيا ضغط أميركي على السعودية وعلى الملك عبدالله بالتحديد وعلى سوريا لذلك رأيتم كيف كلينتون وفليتمان وسوزان رايس ، هذا ضغط بطلب محلي ، وطلبوا ضغط أميركي على الرئيس ميشال سليمان وطلبوا ضغط أميركي على الأستاذ وليد جنبلاط وطلبوا ضغط أميركي على المعارضة ككل ، وجاءوا الأمريكان يضغطوا ، هم الذين أتوا بالأمريكان ليعطلوا ، من الواضح ان الأميركيين والإسرائيليين دخلوا بقوة سياسيا وإعلاميا وتهويليا على خط المحكمة ليخدموا نفس الهدف ونفس الاتجاه ، وكل يوم الإسرائيلي والموضوع الأول بإسرائيل هو موضوع المحكمة الدولية وأسماء قياديين وفتحوا ملفات لها أول ما لها أخر ودخلوا على الخط أيضا ، التهويل بالحرب انه يا لبنانيين ويا مقاومة ويا شعب لبنان إذا لا تسيرون مثلما تريد المحكمة الدولية نحن ذاهبون الى الحرب.
بناءً على ما تقدم
أولاً،الآن بعد كل هذه التجارب، يخطئ من يتصور أن المقاومة يمكن أن تقبل أو تسلم بأي اتهام لأي من مجاهديها أو قيادييها أياً تكن التهويلات والتهديدات والضغوط.
ثانياً، يخطئ من يتصور – هذا المستعجل الذي يريد أن يصدر القرار الظني- يخطئ من يتصور أننا سنسمح بتوقيف أو اعتقال أحد من مجاهدينا وأن اليد التي ستمتد إلى أي واحد منهم ستقطع.
ثالثاً، يخطئ من يتصور أن المقاومة أمام إي اتهام لن تدافع عن نفسها وعن كرامتها إذا اعتدي عليها، وبالطريقة التي ستختارها مع حلفائها المخلصين والحريصين في المعارضة الوطنية اللبنانية الحريصين على عزة لبنان ومنعة لبنان.
رابعاً، يخطئ من يتصور أن التهويل علينا بحرب إسرائيلية يمكن أن يجدي نفعاً، بالعكس، الذي يحدثنا عن حرب يبشرنا ولا يهددنا. أكررها، الذي يحدثنا عن حرب يكون يقوم بتبشيرنا ولا يهددنا. نحن ننتظر ذلك اليوم، بقرار ظني وبغير قرار ظني، نحن جاهزون لأي حرب إسرائيلية على لبنان لنصنع إنشاء الله انتصارنا العظيم والكبير.
خامساً، يخطئ من يراهن مجدداً على الأميركيين، أكرر، يخطئ من يراهن مجدداً على الأميركيين. هؤلاء الأميركيون عندما كانوا في عز قوتهم، عندما كانوا يقتحمون ويهددون ويشنون الحروب تركوكم وخذلوكم، اليوم وهم يتراجعون ويتقهقرون وهم ضائعون تائهون، ماذا يمكن أن يقدموا لكم؟!
سادساً، ضيّعتم كل الفرص حتى تستقيم الأمور، كان هناك فرص لتستقيم الأمور ضيّعتم وما زلتم تضيعون ولكن ما زال هناك فرصة. قلنا لكم لتستقيم الأمور حاكموا شهود الزور ومن صنّعهم ومن فبركهم، فبدل أن تحاكموهم تقدمون لهم الحماية بتلفيقات قانونية وقضائية و"سوالف" من هذا النوع. من يريد الحقيقة، من يريد العدالة يحاكم شهود الزور ومن صنّعهم. نحن لدينا جدل في مجلس الوزراء أنه مجلس عدلي أو قضاء عادي، أنا مع المجلس العدلي، لكني أسأل لماذا حتى الآن لم يتحرك القضاء العادي؟! أو بالحد الأدنى لماذا لم يتحرك منذ حديث رئيس الحكومة مع جريدة الشرق الأوسط ؟ لماذا من يومها وحتى الآن لم يتحرك القضاء العادي؟ لأن حقيقة موقفكم هو ما يقوله بعضكم، "ما في شي اسمه شهود زور"، بل الحقيقة الأقوى هي أن ملف شهود الزور سيوصل إلى رؤوس كبيرة وإلى أكبر فضيحة سياسية في تاريخ لبنان والمنطقة، ولذلك تقدمون الحماية لشهود الزور، ليس لتحموا فلاناً وفلاناً وإنما لتحموا من صنّعهم ومن فبركهم. قلنا لكم اشتغلوا تحقيق وامنعوا التسريب فزاد التسريب. قلنا لكم اعملوا على الخيارات الأخرى، "ياعمي" هناك فرضية إسرائيلية وهذه معطيات وهذه قرائن.
"يعجبني" بعض القيادات السياسية في لبنان أنهم يفهمون في كل شيء، بالسياسة والطب والحكمة والجغرافيا والعسكر وكل شيء! فيوم عرضت القرائن قبل مدة "طلع" أحد "الفلاسفة الكبار" من جماعة 14 آذار وقال هذه "غوغل"! لكن لاحقاً عندما طلع الإسرائيلي وقال هذه صور صحيحة ودقيقة، ودققوا ودقق من دقق بعد من دقق وقالوا هذه صورة صحيحة، "بلعوا لساناتهم" وسكتوا، فأين غوغل.
سابعاً وأخيراً، أمام اللبنانيين الآن، فلنتحدث في 11/11 / 2010، أمام اللبنانيين فرصة ذهبية، بكل صراحة هناك فرصة لإنقاذ بلدهم مما يخطط له الأميركي والإسرائيلي وهناك أناس يسيرون معهم من حيث يعلمون أولا يعلمون، يمكن هناك أناس لا يعلمون، يأخذون البلد إلى مكان يخدم الإسرائيلي ولا يخدم لبنان. هناك مسعى سوري – سعودي، أنتم اللبنانيين بين خيارين عليكم أن تختاروا: إما تسلمون بلدكم لفيلتمان وكلينتون وسوزان رايس وكوندوليزا رايس وديك تشيني وكسينجر ، وإما يكون لدينا كلبنانيين إرادة وعزم وشجاعة أن نجلس على الطاولة ونتصارح بالحقيقة ونتعاون مع السعودي والسوري للوصول إلى معالجة. لكني أريد أن أدفع وهماً: ما حدا يطلع بباله أبداً أننا عندما نتحدث عن معالجة أو عن تسوية أو عن حل أنه على قاعدة أننا نقبل باتهام؟ أبداً، من الآن، نحن لا نقبل بأي اتهام، ما حدا يقرب صوبنا، نحن لسنا متهمين، من يتهمنا هو الذي قتل وليس نحن الذين قتلنا، لكن بعد خمس سنوات من المحكمة والتحقيق والفضائح والأخطاء والارتكابات أصبح لازماً أن نضع مصير بلدنا أمامنا، وحتى الحقيقة نجلس ونتعاون ونتناقش كيف يمكن أن نصل للحقيقة، هل هذه المحكمة وهذا التحقيق هو الذي يوصل للحقيقة؟ اللبنانيين أمامهم هذه الفرصة.
في يوم 11/ 11 في يوم شهدائنا الأعزاء في يوم شهيدنا الذي يختصر كل شهدائنا، أريد أن أعدكم وأن أطمئنكم وأن أريحكم، سنخرج من هذا الفصل. نحن تجاوزنا الفصل الأول، والثاني تجاوزناه، والثالث تجاوزناه، الثالث كان صعب جداً، والرابع تجاوزناه، ذاك في 33 يوم والآخر في 3 ساعات. الفصل الخامس، هذا الفصل، صحيح أن هناك مؤامرة كبيرة دخلت عليها عناصر دولية وإقليمية ومحلية، لكن أنا أقول لكم إنشاء الله سوف نتجاوز هذه المرحلة وهذا الفصل مرفوعي الرأس شامخين منتصرين كما في كل الفصول السابقة. أما قدرنا في لبنان ما دمنا حريصين على بلدنا على كرامتنا على عزتنا على شرفنا على خيراتنا على أجيالنا وأولادنا وأحفادنا سوف نبقى عرضة للضغوط طالما هناك إسرائيل ومن يرعى إسرائيل. هل نستسلم ؟ في يوم شهيد حزب الله في 11/ 11، في يوم الأمير أحمد قصير كتبنا بدماء شهدائنا نحن قوم عاهدنا الله وأنبيائه ورسله وملائكته وكتبه وكل الصالحين وكل الشهداء سوف نمضي في هذا الطريق حتى إحدى الحسنيين إما النصر أو الشهادة.
والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.
بسم الله الرحمن الرحيم.
والحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا ونبينا خاتم النبيين ابي القاسم محمد وعلى اله الطيبين الطاهرين وصحبه الاخيار المنتجبين وعلى جميع الانبياء والمرسلين.برادران و خواهرانم، خانمها و اقایان، سلام بر همهی شما و رحمت الله و برکاته.
به همهی شما روز شهید حزب الله را تبریک میگویم و تبریکی خاص خدمت خانوادههای شهدا دارم.
در ابتدا تحیّتی بر ارواح پاک شهدای بزرگ و عزیزمان میفرستیم و ثواب سورهی مبارکهی فاتحه را به ایشان هدیه میکنیم.
سلام و رحمت و برکت خداوند بر همهی شما
خداوند (سبحان و تعالی) در قران مجید میفرماید: بسم الله الرّحمن الرّحیم «انَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ انْفُسَهُمْ وَامْوَالَهُمْ بِانَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْانْجِيلِ وَالْقُرْانِ ۚ وَمَنْ اوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ- یقینا خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آن که بهشت برای آنان باشد خریده؛ همان کسانی که در راه خدا پیکار می کنند، پس می کشند و کشته می شوند. وعدهی حقّی است بر عهده خدا در تورات و انجیل و قران؛ و چه کسی به عهد و پیمانش از خدا وفادارتر است؟ پس به این داد و ستدی که انجام داده اید، خوشحال و شاد باشید؛ و این است کامیابی بزرگ- ایهی ۱۱۱ سورهی مبارکهی توبه» صدق الله العلی العظیم.
در ابتدای گردهماییمان و در مجلس شهدا کمی به این ایهی کریمهی مبارکه میپردازیم، این ایه از ایات کریمه ایست که از یکی از بزرگترین الطاف، بخششها و کرمهای الهی سخن میگوید.
برادران و خواهران، خداوند سبحان و تعالی همان کسی است که به ما جان و مال بخشید، اینها امول او هستند نه اموال ما، که با کرم، بخشش و الطافش به ما بخشیده. بعد از آن به واسطهی لطفش به سوی ما میاید تا اینها را از ما بخرد، از ما میخواهد که این جان و مال را به وی بفروشیم. در مقابل هم چیزی با همین اندازه، چنان که در خرید و فروش مرسوم است، به ما نمیدهد و برای ما اماده نکرده است. بلکه به چیزی بسیار عظیم و بسیار بزرگ را در مقابل آن چه در این معاملهی خدایی ارائه میدهیم به ما وعده داده است.
«انَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ انْفُسَهُمْ-یقینا خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را خریده؛» در حالی که آن ها در اصل مال خود اوست. آن هم به قیمت بهشتی که پهنایش همچون پهنای اسمآن ها و زمین است. بهشتی که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به قلب انسانی خطور کرده، این بهشت، بهای آن است.
این پیمان و این معامله این گونه مطرح میشود: کسانی که جان و مالشان را فروختهاند «در راه خدا پیکار میکنند»، نه در ادّعا و شعار، نه با کلمات جذّاب، تنها با جهاد خونین «در راه خدا پیکار میکنند، پس میکشند و کشته میشوند.» و عدّهای از آنان شهید میگردند. «وعدهی حقّی است بر عهده خدا» تاکیدی است از جانب خداوند سبحان و تعالی. اوّلا یاد کردن این وعده با کلمهی «وَعدا» تاکید است. «حقّا» تاکید دیگری از جانب خداوند سبحان و تعالی است. تاکید سوّم کجاست؟ «فِي التَّوْرَاةِ وَالْانْجِيلِ وَالْقُرْانِ» او میخواهد به مؤمنان بگوید این پیمان و معامله، در تمام ادیان اسمانی و کتابهای مقدّس بر عهدهی من هست. این معامله از ثابتهای ایمانی است؛ از زمانی که خداوند انسان را خلق کرد تا قیامت. «وعدهی حقّی است بر عهده خدا در تورات و انجیل و قران». امّا تاکید چهارم، «وَمَنْ اوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ؟-و چه کسی به عهد و پیمانش از خدا وفادارتر است؟» تمام این تاکیدها برای چیست؟ برای این است که در هر معامله یا توافق دیگری، طرف مقابل [ممکن است در شرایطی] از وفای به عهدش ناتوان شود، امّا جای عجز، ضعف و سستی نزد خدای سبحان و تعالی وجود ندارد. دیگران در وفای به عهدشان تردید میکنند ولی خداوند در وعدهی خود، سخن و خواست خود تردید نمیکند. به دنبال دادههای غلط، انسان از کردهی خود پشیمان میشود و… . امّا چه کسی به عهدش وفادارتر از خداوند مالک قادر، دانا، باعزّت، جبّار، متکّبری است که ملکوت اسمآن ها و زمین به دست اوست؟
بعد از تمام اینها، او کسی است که میبخشد و کسی است که طلب خرید میکند، کسی است که بهشت را میبخشد و همان است که وعده میدهد. او کسی است که این را به آنان تبریک میگوید، و برایشان شیرینش میکند و به آنان بشارت میدهد. «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ-پس به این داد و ستدی که انجام داده اید، خوشحال و شاد باشید؛»، سپس این کامیابی را خوشبختی عظیم مینآمد.
چه کسی از این خوشبختی در این معامله و این پیمان به عظیم یاد میکند؟ خداوند بزرگ، عظمت حقیقی و مطلق، کسی است که وصف عظیم را برای این خوشبختی به کار میبرد.
در ایهای دیگر است، «وَاخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ- و نعمت های دیگری که آن را دوست دارید یاری و پیروزی نزدیک از سوی خداست. و مؤمنان را مژده ده.- سورهی صف ايهی ۱۳».
برادران و خواهران، ما در مسیر جهادی و ایمانیمان گروهی از برادران و خواهران، مردان و زنانی هستیم که به این ایه و وعدهی خداوند سبحان و تعالی ایمان اوردند و به واسطهی عهدی که خداوند کرده جان و مالشان را به وی فروختند و در راه خداوند و راه احقاق حق، عدالت و آزادی با جان و مالشان پیکار کردند. راه خدا راه دفاع از رنجدیدگان، مظلومین، گرسنگان و بیچارگان است. این سبیل الله است، و اگر نه، خداوند عزّ و جل از نماز، روزه، عبادت، جهاد، تلاش، خونها و اموال ما بینیاز است. تنها این است راه خدا.
از این برادران و خواهران کسانی هستند که پیمان خویش را به نهایت رساندهاند، آنان شهیدانی هستند که بشارت لقاء و بهشت را دریافتند. بعضی نیز منتظرند، آنان زنده هایی هستند که طعم عزّت را چشیدند و پیروزیهای وعده دادهشده را با چشم خود دیدند. ما بر پایهی آن ایمانی و آن روحیه که با عزمی گران بر آن تکیه داریم، بر این طریق میمانیم.
روز ۱۱ نوامبر، روز شهید حزب الله است، سالروز عملیّاتی ویژه و جهادی بسیار مهم و مؤثّر در تاریخ رویارویی عربی، اسرائیلی. عملیّاتی که به پیشنهاد سردار شهادتطلبنان مطرح شد. وی سردار است چرا که وی مؤسّس و اغاز کنندهی عصر عملیّات استشهادی در مواجهه با دشمن صهیونیستی است.
به حق باید احمد قصیر را سردار توصیف کرد، جوانی که ۱۸ سال از عمرش به عدد سالهای طبیعی میگذشت. ولی در معرفت، عقل، هوشمندی، ایمان، عشق، اراده و عزمی که وی را شایستهی مقامات عالی در زندگی و تاریخ این امّت میگرداند، بسیار رشید بود.
وقتی سردار شهید وارد مقرّ فرماندهی نظامی اسرائیل در صور میشود و ۱۴۰ افسر و سرباز را به هلاکت میرساند و دژ صهیونیزم را به مدّت سه روز در سوگ و حزن عمیق فرو میبرد. و با عملیّات ویژهی استشهادیش مرحلهی جدیدی، متفاوت و حیاتی را در مقاومت، رزم، جهاد، عملیّات و ترجمهی حقیقی جنگ ارادهها، پایهگذاری میکند.
ما در حزب الله این روز را از سالها قبل برگزیدیم تا روزی باشد برای تمام شهدایمان، تمام سران شهید از سیّد عباس تا شیخ راغب تا حاج عماد و دیگر سران. روزی برای تمام شهدای استشهادیمان بعد از احمد قصیر، برای تمام شهدای رزمندهمان، برای تمام مردان، زنان، سالمندان و کودکانمان که در میادین جنگ یا صحنههای جنایت به شهادت رسیدهاند، یا آنان که قیمت وابستگیشان به مقاومت را پرداختهاند. از اوّلین شهید در مسیرمان، تا اخرین شهید که چند هفته قبل به شهادت رسید. برادر شهید مهدی محمّد حرز، که ۲۰ ساله بود و در حالی که با برادران مقاومت اسلامی در زدودن مین و بمبهای خوشهای از مزارع و سرزمینهایمان در جنوبِ مقاوم و مجاهد، کار میکرد، به شهادت رسید.
حقّ ایشان بر گردن ما ست که در این روز از مجاهدتهایشان، فداکاریهایشان، پیروزی خونهایشان بر تمام شمشیرهای دنیا، دستاوردهای بزرگشان و آن چه عزّت، کرامت، قدرت، آزادگی، آزادی، سروری، استقلال، نیرو و قدرت برای ما برای رویارویی با چالشهای پیش رو بر جای گذاشتند، سخن بگوییم. ولی بنده از فعّالیّتها، مقاومت و آن چه اکنون با آن رو به رو هستند صحبت خواهم کرد، چرا که این مقاومت همیشه وصیّت ایشان بوده که با فریادهایشان ثبت و در دفاتر و دیگر وصایاشان ضبطش کردهاند.
برادران و خواهران، ما اکنون در رابطه با سرنوشت وطن، مقاومت و منطقه وارد مرحلهای بسیار حسّاس شدهایم، در حضور این شهدای بزرگ و بزرگوار ما امادهایم تا بررسی و بازنگری انجام دهیم. چیزی که برای همهی ما، نه برای گروهی سوای گروه دیگر لازم است. وقتی ما با مراحل جدید و مهم روبه رو میشویم، باید مرحلهی پیشین را پیش چشم خودمان قرار دهیم که کجا ضربه خوردیم؟ کجا اشتباه کردم؟ با عوامل قدرت و ضعف چگونه رو به رو شدیم؟ آن چه گذشت را خواهم خواند تا بدانیم چگونه با آن چه خواهد آمد مواجه شویم. تا موضعگیریها و انتخابهایمان صحیح، مناسب و مطابق با مسئولیّت باشند.
همه امروز احساس میکنیم لبنان و مشخّصا مقاومت در استانهی دوران و مرحلهای جدید از قرار گرفتن در اماج حملات است. بنده از این بازنگری میخواهم به وضع کنونی برسم و چند موضع را معیّن کنم. (ممکن است هر کسی برداشت و تقسیمات خاص خود را از این وقایع داشته باشد) برای بنده واضح شده تا کنون پنج مرحله وجود داشته و اکنون در مرحلهی پنجم حملات علیه مقاومت لبنان هستیم. کتابهایی که این روزها و این هفتهها منتشر شد، که تا کنون بنده ترجمهای از آن ها ندیدم، تنها چیزهایی در روزنامهها منتشر شد که در بارهی آن کتاب ها اطّلاع یافتیمم. چه کتاب فرانسوی «رازهای رؤسایجمهور»، خاطرات تونی بلر، کتاب جرج بوش، یا کتاب فرمانده پیشین نیروهای یونیفل مستقر جنوب لبنان، تمام اینها به ما کمک کردند. مخصوصا در میان این کتب، کتاب جرج بوش و تونی بلر اهمیّت بیشتری داشتند چرا که معتبر هستند و ارزش قضایی و قانونی دارند. چرا؟ چون خودش اعتراف کرده، نوشته، واقعهنگاری و اقرار نموده است، میگوید من به این فکر کردم و آن را به انجام رساندم؛ کسی از جانب او نمینویسد. بر خلاف کتاب فرانسوی که به من گفته شده بسیار پر اهمیّت و از لحاظ علمی با ارزش است، ولی تنها از اسناد یا رؤسای جمهور نقل قول می کند، امّا این خود رؤسا هستند که تایید، سرپرستی و طرّاحی می کنند. حالا خود اینان هستند که مینویسند و قسمتی از آن چه به انجام رساندهاند را تایید میکنند، که مسلّما میتوانیم از این استفاده کنیم. امّا در ابتدا، از منظر اعترافات ایشان، میبایست نظر شما را به حجم کینه و سبُعیّت تفکّرات جرج بوش و تونی بلر جلب کنم. مثلا بلر وقتی سخنش پیرامون سوریه است، از سرنگونی نظام سوریه سخن نمیگوید، (که مسلّما وی سیاستمداری کارکشته است و سالهایی طولانی نخست وزیر انگلستان بوده است، و در تعبیری اینچنینی اشتباه نمیکند.) بلکه از نابودی دولت سوریه صحبت میکند! دولت سوریه چیزی است، حکومتش چیز دیگر. آن چه در عراق رخ داد، تغییر حکومت نبود، نابود سازی عراق بود، نه تغییر حکومت. در سطح ارتش، وزارتخانهها، کشور و جامعه نابودی کامل صورت گرفت. امروز سران، مردم و نخبگان عراقی در برابر مسئولیّتی بزرگ و نیازی عقلانی برای بازسازی عراق در تمام سطوح، از نیروی انسانی، فرهنگ، عاطفه، زیرساختها، دولت، تصمیمات تا مؤسّسات؛ قرار دارند. روحیّهای که بوش، تونی بلر و اذنابشان وارد کردند، روحیه ی نابودی بود. نابودی سوریه، عراق، لبنان، ایران و نه فضای براندازی.
آن چه در افغانستان رخ داد و امید آن میرفت، نابودی این کشور بود؛ تمام اینها به خاطر اسرائیل است. بنده نیستم که این را میگویم، نوشتههای کیسینجر را خواهم خواند و آن چه جرج بوش در این روزها منتشر ساخته، که بر این معنی صحه میگذارند. که تمام این نابودسازیها به خاطر کیست؟
سراغ مراحل هدف قرار گرفتن مقاومت میرویم، بنده درخواست دارم، اگر فرصتی هست، اخر مردم در لبنان به حرف همدیگر گوش نمیدهند، بنده درخواست دارم این سخنی که خواهم گفت، محلّ بحثی میان ما اهالی لبنان قرار گیرد، چرا که بر سرنوشت تمام ما اثر میگذارد. پیروزی بزرگ مقاومت در سال ۲۰۰۰، که از مهمترین مشخّصههای آن، چنان که پیشتر گفتیم، کوبیدن میخ اخر بر تابوت اسرائیل کبرای پهناور بود، ما را به مرحلهی جدیدی منتقل ساخت. اسرائیلیها و به همراه ایشان آمریکاییها به وضوح گفتند، نمیایستند تا مقاومت ایشان را وادار به پذیرش شکست کند. از اینجا وارد مراحل جدیدی در هدف قرار گرفتن بنیادی این مقاومت در لبنان می شویم.
بنده هر مرحله را به نامی میخوانم:
مرحلهی اوّل: رویارویی با سازمان ملل: در حقیقت بنده نامها را از سخنان صریح دشمنانمان انتخاب کردهام، اوّلین هدف قرار گرفتن مستقیم مقاومت بعد از آن پیروزی، از طریق صدور قطعنامهی ۱۵۵۹ بود، سیلوان شالوم وزیر امور خارجهی دشمن در آن زمان میگوید پس از سال ۲۰۰۰ من دور دنیا را به خاطر صدور این قطعنامه گشتم، طبیعا او از این طریق خودستایی میکند و قطعا دست اسرائیل پشت پردهی صدور این قطعنامه بوده است. دلیل این را به وضوح این گونه بیان میکند و میگویند ما میخواهیم حزب الله و مقاومت لبنان را رو در روی سازمان ملل قرار دهیم، چرا باید رو در روی اسرائیل باشد؟ اسرائیل در نبرد با مقاومت شکست خورده است. حالا میرویم و مقاومت را درمقابل سازمان ملل قرار میدهیم. این تلاشهای اسرائیل و همچنین تغییرات و اتّفاقات تا همزمانی حضور دو رئیسجمهور بوش و شیراک ادامه یافت. این آن چیزی است که «رازهای رؤسایجمهور» و یادداشتهای جرج بوش بیان میکنند، شیراک و بوش همزمان میشوند و بر سر قطعنامهی ۱۵۵۹ توافق میکنند، تمام اینها را خودشان می گویند، بنده نیستم که این حرفها را میزنم. که این قطعنامهی ساخت آمریکا و فرانسه است. حالا نمیخواهیم به پای دولتها بیاندازیم، میگوییم بوشی و شیراکی است با همکاری عوامل منطقهای، محلّی و بینالمللی بسیار، لکن سازندگان حقیقی جرج بوش و ژاک شیراک هستند. مقاومت قبل از قطعنامهی ۱۵۵۹ در معادلهی و درگیریهای سیاسی داخلی حضور نداشت. ولی باید بهای آن چه در منطقهرخ میداد را میپرداخت. اولویّت شیراک خارج کردن سوریه از لبنان بود، و شاید در بارهی مقاومت عجلهای نداشت. امّا اولیّت بوش از میان بردن مقاومت لبنان و فلسطین به منظور پیشبرد باقیماندهی پروژهی خاورمیانهی جدید بود که به سوی آن میرفتیم. در نهایت از جملهی اهداف حقیقی قطعنامهی ۱۵۵۹ مقاومت و ضربه به مقاومت بود و هنوز هم هست. دیروز سیلوان شالوم که به وزارت خارجه بازنگشت و نائب نخستوزیر در دژ دشمن است، گفته است:«رای اوّلیّه که به زودی صادر خواهد شد.» که وی از آن با خبر است «و به زودی بر محتوای ۱۵۵۹ مهر تایید خواهد زد.» که البته وی متوهّم است. چه بسیار که فرض کردند شورای امنیّت تشکیل شده، تمام جهان تایید کرده و لبنان تجزیه خواهد شد. چه این که آمریکا در عراق و افغانستان است و اسرائیل لات منطقه است و تمام اینها باعث تجزیهی نگاه سیاسی سوریهای- لبنانی- مقاومتی- ایرانی را خواهد شد. کارها از طریق هراس، جنگ و فشار پیشخواهند رفت، و این که شما رو در روی سازمان ملل هستید. و تمام آن چه ما امروز از تقابل با سازمان ملل میشنویم، از سال ۲۰۰۴ اغاز گشته. در ۲۰۰۴ هم شما به ما گفتید:«با ردّ ۱۵۵۹، در مقابل سازمان ملل قرار خواهید گرفت.» اینجا در محاسبه اشتباه کردند و اندیشیدند اگر سازمان ملل را در مقابل مقاومت یا حتّی سوریه قرار دهند، اینها از میان خواهند رفت و شکست خواهند خورد. ولی این حاصل نشد. اینجا مرحلهی اوّل پایان یافت. بنده مختصر صحبت میکنم تا از تمام وقت استفاده ببریم.
به مرحلهی دوّم رسیدیم که ترور نخستوزیر شهید رفیق حریری بود. زلزلهای در کشور رخ داد، توافق آمریکایی- فرانسوی، فشار و استخدام تمام عوامل قدرت جهان برای خارج کردن سوریه از لبنان صورت گرفت. و سوریه خارج شد، و باید کارهای کشور دوباره سامان مییافت.
بنده مرحلهی دوّم که با عملیّات سیاسی داخلی سال ۲۰۰۵ اغاز شد، را از مراحل هدف قراردادن مقاومت میدانم، که البته با ظرافت انجام گرفت. آن را «وسوسهی قدرت» مینامم. بگذارید شما را به کتاب «اسرار رؤسای جمهور» دعوت کنیم، آن بخشهایی که روزنامهها منتشر ساختهاند، بنده تمام کتاب را ندیدهام، امّا همانقدر که روزنامهها منتشر کردهاند. آن چه از دیدارهای سفیر فرانسه در آن زمان با من منتشر شدهاست، صحّت دارد. رئیسجمهور ژاک شیراک هدفی داشت که میگفت حزبالله و مقاومت را به سمت قدرت میکشیم، این تحلیل من نیست، این آن چیزی است که بنده در دیدارها با سفیر مدام مشاهده میکردم، ولی مهمترین این دیدارها، دیدار شیراک با رئیسجمهور یکی از دولتهای منطقه بود که به وی میگوید من و جرج بوش بر سر از میان بردن مقاومت لبنان و خلع سلاح آن اتّفاق نظر داریم، ولی تفاوت من و آمریکاییها این است که من میخواهم این هدف را از طریق عقل و سیاست به دست اورم و آن هاتحقّق آن را از طریق عوامل فشار دنبال میکنند. نظر من این بود که که مقاومت و مشخّصا حزبالله را تبدیل به قدرتهای حکومتی کنیم و درهای قدرت را به روی آنان بگشایم، پس از مدّتی حزبالله خود احساس خواهد کرد تداوم حضور در میدان مقاومت و در اختیار داشتن سلاح مسلّما باری بر دوش اوست، پس سلاح را کنار خواهد گذاشت. این رئیسجمهور محترم این اطّلاعات را برای من فرستاد و بنده از وی متشکرم، و گفت آنان در این فکر هستند، مراقب باشید. شیراک از این رئیسجمهور هم درخواست میکند که ما را قانع کند و به ما در طی این مسیر و این راه مسالمتامیز کمک کند. فرصت موجود برای شیراک برای تحقّق بخشیدن این هدف به کمک دوستانش در لبنان یک سال یا یک سال و نیم بود، نه بیشتر از این (اینجا از کلمات محترمانه استفاده میکنم، نمیخواهم از کلمات…، خب، اضافی شد…) چرا که تولّد خاور میانهی جدید تاخیر را بر نمیتابید. این تحمیل رخ داد و فرض شد که این خاورمیانهی جدید متولّد میشود، گفتند وقت تنگ است ببینید چه میتوانید بکنید. به روی ما به عنوان حزبالله بیشترین درهای قدرتی که ممکن بود بر یک حزب سیاسی در نظام طائفهای لبنان باز شود، گشوده شد. اینجا میخواهم معلومات بعضی لبنانیان را که دوستندارند بفهمند، اصلاح کنم. شما میدانید در لبنان، تنها برای این که یاد مردم بیاورم، صحبت از تساوی میان مسلمآنان و مسیحیان است. حالا در این مورد بعضی از مثالثه سخن میگویند و برای آن به عنوان جایگزینی برای تساوی میان مسلمانان و مسیحیان تلاش میکنند. حزبالله و حرکت امل را متّهم میکنند اینان خواستار مثالثهی میان شیعه، سنّی و مسیحی هستند. دروزیها در این میان کجا میروند را نمیدانم! دو سه روز پیش دیدم بعضی سران چهارده مارس عماد عون را متهّم میکنند که برای ایدهی مثالثه زمینهسازی میکند. از این ایده به عماد عون چه میرسد را نمیفهمم! جوانان، عزیزان، اوّلین کسی که ایداهی مثالثه را مطرح کرد، فرانسویها در زمان دولت ژاک شیراک بودند. ما هیچ وقت به فکر مثالثه نبودیم، بنده از تمام جهان میخواهم اگر میتوانند به لبنان بیایند، جملهای صریح از یکی از مسئولان حرکت امل، حزبالله، مجلس اعلای شیعیان، عالم دینی شیعه، رجل سیاسی، روزنامه یا [حتّی] جوانی شیعه بیاورند که از مثالثه صحبت کرده است، هرگز این گونه نبوده. این موضوع در ذهن ما نبود، فرانسویها این ایده را به ایرانیان ارائه دادند، این در صورت جلسههای وزارت امور خارجهی ایران موجود است، و در تهران رخ داده. فرانسویها به ایرانیها میگویند:«به نظر شما نیاز مبرمی به تجدید نظر در توافقات طائفهای وجود ندارد؟ و این که سراغ توافق و قراردادهای جدیدی برویم؟» اینجا ایرانیها، که در این موضوع خالی الذّهن بودند میپرسند:«مثلا چگونه؟» فرانسویها میگویند:«مثلا از جمله ایدهها میتوان مثالثه را مطرح کرد، چرا که اوضاع دموکراسی، وضع سیاسی و توازن قوی در لبنان تغییر کرده. منطق میگوید حال که از این توافق بیست سال میگذرد، میتوانیم دربارهی توافقی جدید بحث کنیم.» سراغ فرانسویها بروید، آنان که دوستانتان هستند، دو روز پیش چه کسی از توافق جدید صحبت کرد و ۵ دولت عربی نیز این طرح را تایید کردند؟ کوشنر نبود؟ معنی توافق جدید چیست؟ چرا وقتی کوشنر از توافق طائفهای جدیدی صحبت میکند، تمام مدافعان توافق کنونی زبانشان را می خورند؟ چرا ساکت شدند؟ مدافعان کجایند؟ اهل شهامت کجایند؟ آنان که وقتی کسی صحبت نظام طائفهای را پیش میکشید در روزنامه و رسانهها سرو صدا به پا میکردند؟ حتّی بیشتر از این، چند هفته قبل (قصد خاصّی ندارم ولی به سبب ارتباط بحث) یکی از نمایندگان آیندهدار نیروهای چهارده مارس از نظام سیاسی جدیدی نزدیک به فدرالیسم صحبت کرد که بنیان نظام طائفهای را نقض میکرد، نیروهای ۱۴ مارس کجایند؟ کجایند آنان که برای توافق طائفهای [پیشین] سینه چاک میکنند؟ چرا دوباره زبان هایشان را خوردهاند؟ اینها نشاندهندهی فضای سیاسی است که اکنون در آن قرار داریم، اگر کسی از اپوزوسیون این صحبت را میکرد، چه رخ میداد؟ مخصوصا اپوزوسیون مسیحی، اگر کسی از جریان آزاد ملّی یا جریان المردة آن چه را کوشنر یا آن نمایندهی آیندهدار گفته بود، چه اتّفاقی در کشور میافتاد؟ [فریاد بر میاوردند:] انقلاب و توطئه علیه طائفهی ما، جریان را از رابیه تا تهران تا سماوات سبع میکشاندند! این ساختار فضای سیاسی کشور نیست؟
به موضوع اصلی بازمیگردیم. چرا ایدهی مثالثه و طرح وسوسهی شیعهی لبنان را مطرح ساختند و به آن نزدیک شدند؟ وقتی سراغ شیعهی لبنانی میرویم که در طول عمرش در ساختار سیاسی لبنان مغفول واقع شده. و به آن ها میگوییم بفرمایید یکسوّم و [یعنی] وتو در همه چیز در اختیارتان. به چه قیمتی؟ اوّل: خروج از رویارویی عرب و اسرائیل، به عبارتی کنارهگیری از مقاومت. دوّم: بنده به تمام دلبستگان آمریکا میگویم، حالا ماهستیم که باید درهای حارة حریک [منطقهی سازمانی حزبالله در ضاحیه] را باز کنیم، مکآن های بسیاری هستند که دیگر آمریکاییها قدم به انجا نخواهند گذاشت. اگر بخواهیم در لبنان معاملهای به انجام برسانیم، قیمت مقاومت بیش از آن یک سوّمی است که به [مطرح ساختن ان] متّهمش میکنید. مثالثه مطرح شد تا مگر از مقاومت رو در روی اسرائيل دست برداریم و از سوریه که در پروژهای دیگر هدف قرار میگرفت، جدا شویم. همان زمان که تونی بلر از نابودسازی سوریه و نه از براندازی حکومت آن صحبت میکرد، تا در راه پروژهی آمریکایی، بریتانایی، غربی، اسرائیلی گام برداریم که امکان تجمّع همه بر سر آن وجود داشت، حتّی احزاب اسلامی، حتّی حرکت اسلامی و مقاومت. حتّی برای معمّمین، رجال مذهبی و ریشدارها. آمریکاییها پراگماتیست هستند، مشکلی ندارند! حتّی اگر قاتل پدرش باشی، میبیند مصلحت چیست؟ ممکن است با تو پروژهای را طرح بریزد. افرین به شما [آمریکاییها]! پس «وسوسهی قدرت» بود. اینجا دوباره این پروژه با شکست مواجه شد، چرا که آنان ما را نشناختند. بر این کلام اصرار میکنم که «آنان ما را نشناختند»، خیال کردید ما خواهان قدرتیم و مقاومت ما مقاومت آزادی، آزادگی، مقدّسات و کرامت نیست، بلکه راهی برای دستیابی به مناصب است، پس بر ما مناصب را عرضه کردید تا از مقاومت دست برداریم. در حالی که در اشتباه و غلط به سر میبردید. ما خواهان قدرت نیستیم. مقاومت، آزادی، کرامت و خون شهدامان را نه تنها به یک سوّم قدرت، که به تمام آن نمیفروشیم. مقاومت نزد ما واجبی الهی و دینی است، میثاق و معاملهایست با خالق خلق و ربّ الارباب به أنجام رساندیم، نه میدان سازش با هیچ کس در این دنیا. اشتباه کردید و به هیچ کدام از اهدافتان دست نیافتید. اینجا همچنین میخواهم یاداوری کنم در سال ۲۰۰۵ حتّی کمی پیش از جنگ، مخصوصا پس از انتخابات مجلس و همزمان با ائتلاف چهارگانه، نیروهای محلّی بودند که به ما پیشنهاد قدرت دادند. آنان خود را میدیدند. اگر میخواهید بیشتر از این را بیابید، آرشیوها را ببینید، سطح تعریف و تمجید از راه، عملکرد، اخلاق و تقوای ما را که از جانب نیروهای چهارده مارس صورت گرفت نگاه کنید، دربارهی ما شعر هم گفتند. چند وقت پیش اگر یکی از سران اپوزوسیون کلمهای به نفع ما حرف میزد، به او حمله میکردید، شما در سال ۲۰۰۵ بیشتر از چیزی که آن ها میگفتند دربارهی ما گفتید، ولی آن [اپوزسیون] اگر چیزی میگفت به این خاطر بود که در اتّحاد با ما صداقت داشت، و شما اگر چیزی میگفتید به این خاطر بود که وارد مرحلهی «وسوسهی قدرت» یکی از مراحل توطئه علیه ما شده بودید. به عبارتی کسی از تو تعریف میکند تا تو را از میدان به در کند و کسی از تو تعریف میکند چرا که به تو اعتقاد دارد و میخواهد همراه تو کشور را بسازد.
مرحلهی سوّم «جنگ» است، وقت تمام شد و طرح جرج بوش، دیک چنی و کاندولیزا رایس باید به اجرا در میآمد. طرح این بود که باید خاورمیانهی جدید در ۲۰۰۶ متولّد میشد. چرا که در اواخر ۲۰۰۶ همانطور که میدانید انتخابات میاندورهی کنگره بود. تنها گزینه جنگ بود، آنان فکر میکردند در لبنان مجلس، حکومت و کشور را در دست دارند، درست است که اپوزوسیون عاملی بود اساسی، امّا گره بنیادی و مشکل حقیقی مقاومتی مسلّح [در کشور] بود، آمریکا نمیخواهد مشکل لبنان را حل کند، میخواهد مشکل اسرائیل حل شود! ما لبنانیها و ملّتهای عربی میبایست همیشه در ذهنمان داشته باشیم که مهم نزد آمریکا نه لبنان است، نه فلسطین، نه سوریه، نه عراق، نه مصر، نه سعودی، نه ایران و نه پاکسان، مهم نزد آن ها اسرائیل و امنیّت، قدرت، بقا و ترفیع آن است. این ثابت مطلق آمریکاست.
دو مطلب از روزنامهی النّهار میخوانم. (پس بر عهدهی کیست؟ روزنامهی النّهار. حرف های من نیست) این روزنامه جوابیّهای را از کیسینجر خطاب به سرتیپ ریمون ادّه، منتشر نموده. ریمون ادّه ابتدا نامهای تند به کیسینجر فرستاده، محتوای آن بسیار تند و شجاعانه بوده. وقتی کسی نگاه میکند، از این شجاعت وی در موضعگیری متعجّب میشود. کیسینجر در این نامه متّهم است که قصد نابودی لبنان را دارد، این خلاصهی اتّهام وی است. کیسینجر طی نامهای طولانی پاسخ میدهد، بخشی از آن سخیف و ضعیف است، در آن نوعی تکبّر دیده میشود، نوشته که این نامه را در هواپیما برایت مینویسم و رفتارش همین گونه است. مهم قسمتهایی است که دوستدارم برای شما بخوانمشان، تا لبنانیان بشنوند، و خواهش میکنم ۱۴ مارسیها هم گوش کنند، مخصوصا مسیحیان ۱۴ مارس، و جوانان مسیحی این جریان. کیسینجر کسی است که ثوابت آمریکا را نوشته و جرج بوش اکنون بازگشته و به آن ها متعهّد شده که این در کتابش دیده میشود، کیسینجر در نامهاش میگوید:«درست است، بنده به ساختن شبه دولتهایی مانند اسرائیل فکر میکردم…» تاریخ این نامه ۱۹۷۶/۰۶/۱۴ است، یا به عبارتی زمان جنگ های داخلی لبنان وقتی کشور نیست و نابود میشد. «…درست است، بنده پس از شکستمان در راضی کردن دولتهای عرب به پذیریش ایدهی صلح تحمیلی و به رسمیّت شناختن این دولت جدید به عنوان بخشی از منطقه به ساختن شبه دولتهایی مانند اسرائیل فکر میکردم. ولی این نیز صحیح است که اتّفاقات خونینی که در لبنان رقم میزنیم…» یعنی اعتراف وزیر خارجهی وقت آمریکا با دستخطّ خود، به این که اتّفاقاتی که در لبنان رخ میداد، کار آن ها بوده است. حالا بگویید جنگ دیگران در سرزمین ما، این خود دارد به شما میگوید «… اتّفاقات خونینی که در لبنان رقم میزنیم، برای ما شرایط آزمایشگاهی امنی در زمینهی تقسیم نیروهای متّحد و نابودی همزیستی را فراهم اورده…» یعنی همزیستی لبنانیان، در آن زمان مسلمآنان و مسیحیان بود، شیعه و سنّی نبود. «…و ایجاد شکاف بنیادی در تنها نظام دموکراسی منطقه، و بنده بر خلاف آن چه پاپ و رئیسجمهور دیستان و بیشتر سران اروپا اعتقاد دارند» در آن وقت «اعتقاد دارم لبنان به واسطهی اعطای آزادی بسیار به تفکّراتی که برای مخالفت با ما به کار گرفته میشوند و بر ضدّ منطقه استفاده نمیشوند، به بار غصّهی غرب مبدّل شده. برای همین علیرغم مخالف بعضی، از میان بردن این آزادی موجود در لبنان را مقرّر نمودم. پس حکومتش را حکومتی ناتوان قرار دادم…» به عبارتی مسئولیّت برپایی دولتی ضعیف، ناتوان و پست در لبنان اوّل از همه بر دوش سیاستهای آمریکا است، این برای آنان که از عبور [از مقاومت] به سوی دولت صحبت میکنند «…و تو خوب میدانی از میان بردن حکومت لبنان حدّاقل به مدّت دو سال امری ضروری برای سازشهای مورد نظر است…» تا جایی که میگوید «… نگاه تو [ای ریمون ادّه] نگاهی احساسی است، مردی مانند من…» یعنی کیسینجر«…را نخواهی یافت، که این گونه از جغرافیای جهان با نگاه به مصالح آمریکا و مصالح اسرائیل در منطقه اطّلاع داشته باشد…» لبنانیها گوش کنید تا دلیل تمام آن چه را از دههی هفتاد تا کنون روی داده، درک نمایید «…به همین دلیل، مادامی که امنیّت اسرائیل تهدید گردد، جنگ در کشورهای شما پایان نخواهد یافت…» شما همین مقدار برای آمریکاییها ارزش دارید «…چرا که تمام آن چه در منطقه روی میدهد، باید ذیل این منطق تعریف شود…» در نهایت از من میخواهید این را بخوانم که «…جناب ادّه بنده به دوستی وفادارنهی تو که به مردم آمریکا ابراز میداری اطمینان دارم، در مقابل میخواهم که تو نیز به وفاداری من نسبت به اسرائیل که هیچ چیز جز وفاداریام به همسرم و کشور متبوع من ایالات متّحده، با آن برابری نمیکند، اطمینان داشتهباشی.» این یک بخش. آیا آمریکا از زمان کیسینجر تغییر کرده یا هنوز این گونه است؟
بخش دوّم، که بسیار مهم هم هست، پس از این که میگوید به لبنان آمدم و فلان اتّفاقات برایم افتاد و در پادگان نظامی مخفیمان کردند میگوید:«این گونه بود که در ساعات گذشته که آن ها را در پادگان نظامی در کشور شما گذراندم فهمیدم در کشوری گریزان از واقعیّت وخیم موجود حضور دارم، جوابت را برای توجیه این تصویر میدانم، مسئولیّت همیشه و تا ابد بر گردن ایالات متّحده میافتد. یقین داشته باش ما بارها و بارها تا کنون اقدام به توطئه علیه حکومتهای مختلف جهان عرب کردهایم، امّا تمام تلاشهایمان با شکست مواجه شده. چرا؟» خوب گوش کنید «چرا که ما با مقاومت داخلی و هستههای ملّی برخورد نمودهایم.» شکست خوردند، از اینجا میرود سراغ لبنان «زلزلهها جز بر گسل و افتراقات رخ نمیدهد» سرزمین پیوستهی مستحکم قوی را حتّی زلزله هم نمیلرزاند «و از تو پنهان نمیکنم لبنان کشوری ایدهال برای تحقّق توطئههاست. نه تنها بر ضدّ خود» یعنی نه تنها ضدّ خود لبنان «بلکه علیه تمامیّت عالم عرب، از تفاوتهای موجود در این کشور بنیان های جدیدی برای نصب دامی بزرگ برای تمام عرب را الگو گرفته ام. رئیسجمهور فورد یک بار با خوشحالی به من گفت پیروزی که به واسطهی نقشهی من در لبنان به وجود آمد بیشک بر خطاهایی که در شیلی، قبرس، بنگلادش و آنگلولا مرتکب شدم سرپوش گذاشتهاست. و من شخصا انتظار این سطح از موفّقیّت را نمیبردم. درست است که وجود اسرائیل حجم این عملیّات را بالا برد، ولی تفاوتهای موجود در لبنان ما را در مورد استمرار و سلامت نقشه اطمینان بخشید.» سلام و رحمت خدا بر تو، این سخن را باید با طلا نوشت، این باید در برنامههای تربیتی لبنان و جهان عربی تدریس شود، باید با کیفیّت بالا چاپ شود که تا هر لبنانی، کودک و پیر لبنانی آن را بخواند. این است آمریکا و سیاستهای آمریکا، [برای] تمام کسانی از دههی ۶۰، ۷۰، ۸۰، ۹۰ تا کنون به آمریکا پیوستهاند [میگویم:]، این بوده است آمریکا. آمریکا از اینها سوء استفاده کرده و آنان را برای برنامههایش به کار گرفته، ولی در امنیّت، سلامت، ثبات و نه هیچ چیز آنان کمکی نکرده است، تنها چیزی که کمک به آن صورت گرفته، مصالح خودش و اسرائیل بوده، و نه هرگز هیچ چیز دیگر.
خب، بر اساس این بازخوانی، به بحث مرحلهی سوّم باز میگردیم، جنگ اسرائیل علیه لبنان. تصمیم آمریکایی گرفته میشود که میگوید: گروهی وجود دارند که در موضوع قدرت با اینان به توافقی نمیشود رسید، هر پیشنهاد داخلی برای پایان دادن به مقاومت منتفی است، راه حلّی وجود ندارد، باید خاور میانهی جدید را پیادهسازی کنیم، وقت تنگ شده، جنگ را آغاز کنید. سراغ دو اسیر میرویم که [ببینیم] آیا [ان دو] باعث جنگ شدند یا نه؟ در آن زمان گفتیم اگر ما دو اسیر را در جولای نمیگرفتیم، جنگ در سپتامبر رخ میداد، خداوند این گونه لطف کرد که دو اسیر را گرفتیم و دشمن در اغاز جنگ عجله به خرج داد. ممکن بود اگر جنگ در سپتامبر رخ میداد، جنگ سهمگینتری میبود، چرا که عامل غافلگیری بیشتر بروز مییافت. امّا شب اسیرگیری، که ما حتّی به اندازهای معیّن، هشیار بودیم، عامل غافلگیری شدید نبود. تصمیم جنگ گرفته شد. ارزیابی بوش -که در کتاب نیز واضح است- و اولمرت این بود که در بازهای حدّ اکثر یک هفتهای کار حزبالله تمام میشود. در حقیقت به واسطهی حجم تهاجم هوایی که صورت گرفت، حجم تخریب، قتل، حملات؛ با حسابهای مادّی و طبیعی این منطقی است. برادران میدانید، لبنانیان میدانند، دوباره میگویم بدانید، آنان مرکزی و خانه ای از ما را بینصیب نگذاشتند، اهدافی وجود داشت که یک، دو و سه بار آن را مورد اصابت قرار دادند. چرا که لیست اهداف به پایان رسیده بود، هدفی وجود نداشت که آن را بزنند، اینگونه به نظر میآمد که نقشه به انجام رسیده، مقاومت نابود شده، و هر کس از آن باقی مانده بازداشت و زندانی خواهد شد، جهان هم تسلیم این امر خواهد شد، ولی کارها این طور پیش نرفت، جرج بوش از آن به نابودی آرزو یاد میکند و مسئولیّتی که آن را «عملکرد ضعیف نظامی اسرائیل» مینامد، بر دوش میگیرد. و میگوید فرصتی طلایی برای نابودی حزبالله در هفتهی اوّل وجود داشت که اولمرت و اسرائیل آن را به باد دادند. چرا که، چنان که او میگوید، در هفتهی اوّل دولتهای هشتگانه، تمام جهان و همگی با ما بودند. ولی بعد از آن وقتی مقاومت ایستاگی کرد، جنایات اغاز شد، تصاویر به دست تمام عالم رسید، تمام این مضامین در سخنان بوش هست، و واضح شد که اسرائیل درمانده است، امروز اینجا اطّلاعاتی از اسرائیل را ارائه میکنیم که میگوید اولمرت پس از پایان هفتهی اوّل، پایان جنگ را درخواست نمودهاست، و میفهمد این جنگ به هیچ کدام از اهدافش دست نخواهد یافت، چه کسی بر ادامهی جنگ اصرار ورزید؟ آمریکاییها. جرج بوش خود اعتراف میکند که:«من بودم که ادامهی جنگ را خواستار شدم، تا فرصتی دوباره برای اسرائیل به منظور نابودی حزبالله ایجاد شود.»، و هفتهی دوّم، سوّم و چهارم را در اختیار آنان گذاشت، میتوانست بیشتر هم بگذارد، ولی این جرج بوش است که میگوید:«آنان در شورای امنیّت ملّی خود ارزیابی کردند و بر اساس نتیجهی ارزیابی بر ایشان روشن شد که توانایی ادامهی جنگ را ندارند.» هیچ کس بر ما منّتی ندارد که او جنگ را پایان داده است، چنان که در سالگرد چهارده اگوست و بیست و پنج می، گفتم. هیچ کس منّتی ندارد. ایستادگی لبنان، ایستادگی مقاومت، ایستادگی مردم، پایداری ارتش، فداکاریهای شهدای قهرمانِ شجاعِ و مرد و قلّههای سرافراز که خیانتکار نبودند، بود که جنگ علیه لبنان را به پایان رساند. بیایید، بخوانید که بر ایشان روشن شده بود که، [این گونه میشود] اگر جنگ را ادامه دهیم، در حالی که سه هفته از آغاز آن میگذشت، افقی وجود ندارد، بر عکس، در هفتهی چهارم اسرائیل رسوا میگردد، اگر نگاه کنید بیشتر خسارتهای نظامی اسرائیل یعنی سربارزان و تانکها در هفته و روزهای آخر رخ میدهد، برای ایشان روشن میشود که کار تمام است، [میگویند] برای به کارگیری شورای امنیّت به این شورا میرویم، بوش میگوید، گزینهی رفتن به شورای امنیّت را به سه دلیل برگزیده شده، یعنی [پس] از تمام بحثهایی که در شورای امنیّت ملّی آمریکا مطرح شده، اوّل: نجات اسرائیل، آیا ۱۴ مارس این ارزیابی را از سرورشان جرج بوش میپذیرند؟ یکی را پیدا کنید و بپرسید، میگوید هرگز، کدام نجات اسرائیل؟! سخنان این مرد موجود است، مردم [بدانید]، در هفتهی آخر چهل هزار افسر و سرباز وارد جنوب شدهاند، تانکها نابود میشدند، سربازان به هلاکت میرسیدند، آشفتگی شدید بود، نیروهایی که با چتر بدون غذا و اب وارد کردید از گرسنگی مردند، فریادها واضح بود، رمزگذاری نشده و بدون خش، افسران و سران بالادست خود را فحش میدادند! یکی غذا میخواست، یکی میخواست جایگزین شود، یکی میخواست تخلیه شود. نیروهای ویژهی اسرائیل چهل و هشت ساعت در خاک جنوب نمانده بودند که درخواست جایگزینی کردند، جوانان مقاومت در بنت جبیل، عیتا و دیگر پایگاهها، همه قصّهی عیتا را میدانید، بنده نیمهی جنگ نزد ایشان رفتم، نخواستند جایگزین شوند، سی و سه روز ماندند و پس از آن نیز. جرج بوش مشخّصا از «نجات اسرائیل» سخن میگوید، اگر جنگ را تمام میکردید صحنههای دیگری میدیدید، شکست سنگینتری مشاهده مینمودید. چرا که در آن لحظات اطمینان حکومت به کابینه، کابینه به افسران، افسران به نیروها و سربازان به افسران از میان رفته بود، روحیه ضربه خورده بود. و امکان دستاوردی بزرگ و جدّیتر وجود داشت، ممکن است کسی بگوید: پس چرا پایان جنگ را پذیرفتید؟ جنگ روش ما نیست، ما به آن چه در سرزمین پیش رویمان رخ میدهد اطمینان داریم، آن را درک میکنیم و میبینیم، ولی در عین حال مسئولیّت کشور، خانواده، ملّت، خانهها و مردممان را هم بر عهده داریم. پس اوّلا جرج بوش نه برای نجات لبنان، نه کودکان و نه ملّت لبنان جنگ را پایان نبخشید، همچنین نه به خاطر جنایاتی که باعث شد به خود بیاید، نه به خاطر احساستش، تنها اوّلا به خاطر نجات بسرائيل. دوّم به خاطر جلوگیری از تنها شدن آمریکا، چرا که با گذشت زمان تمام جهان شروع به بازگشت از تاییداتشان بر این جنگ میکنند، و آمریکا تنها باقی خواهد ماند، و به خاطر وجههی آمریکا در جهان عرب که میخواهد آن را از صورت طاغوتیان و دیکتاتورها در بیاورد و [بگوید] میخواهد دموکراسی ترویج دهد و بزرگترین افق آن ها انقلاب ارز است، تمام اینها ضربه میخورد. جلوگیری از تنها شدن آمریکا. و سوّم میگوید نجات حکومت دموکراتیک سنیوره! در این باره وی یک دروغگوی فرزند دروغگوست! او نه در فکر حکومت فؤاد سنیوره است، نه حکومت غیر فؤاد سنیوره. این سخنی است بی ارزش که میگوید مقداری دموکراسی در لبنان وجود داشت و ما دلسوز آن بودیم! جناب جرج بوش که هنگام اتّفاقات هفتم می، در کاخ سفید حضور داشت، [از جانب] دولت آمریکا برای حکومت دموکراتیک سنیوره چه کرد؟ چه کرد؟ موضوع اسرائیل است، موضوع اسرائیل است، جنگ پایان یافت و شکست خورد.
اینجا قبل از این که بروم سراغ مرحلهی چهارم، پروندهای وجود دارد که پس از جنگ ما آن را باز نکردیم، تنها کمی به آن نزدیک شدیم. در حالی که قابل توجّه است. از هزار و صد و چهل شهید لبنانی، سوریهای، فلسطینی و عربی جنگ تمّوز از تمام بخشها و احزاب مقاومت، از ارتش، نیروهای امنیّتی و کشاورزان این حقّ را داریم و از جانب تمام ایشان میپرسیم: آیا سران و نیروهایی سیاسی در لبنان وجود داشتند که جنگ با مقاومت را درخواست نموده باشند یا نه؟ بودند یا نبودند؟ آیا سران و نیروهایی سیاسی در لبنان وجود داشتند که در میانهی جنگ خواستار تمدید آن برای نابودی مقاومت شده باشند یا نه؟ آیا سران و نیروهایی سیاسی در لبنان به این جنگ [برای نابودی مقاومت] دل بسته بودند یا نه؟ سران و نیروهای سیاسی لبنان چه نقشهای رسآن های، سیاسی و حتّی امنیّتی و اطّلاعاتی را در طی جنگ بازی کردند؟ آیا کسانی در لبنان مسئولیّت به درازا کشاندن گفتگوهای هفتههای اخر را برای طولانیتر شدن جنگ علیه مقاومت بر عهده داشتند؟ بله، سراغ فرانسویها و آن چه از ایشان و [البته بر علیه] بر علیه ایشان است میرویم. فردی که هنوز زنده و مسئولات روابط بینالملل بوده و شده است نمایندهی مجلس، در زمان جنگ مسئول روابط بینالملل بوده، فرانسوی زنگ میزنید میگوید در محلّی در بیروت به دیدار بنده بیایید، چرا که ما محلّی برای دیدار نداشتیم! فرانسوی میگوید: عزیز من کارها در شورای امنیّت پایان یافته، آمریکاییها موافقند، فرانسویها موافقند و اسرائیلیان موافقند، همه موافقند، فقط حکومتتان موافق نیست! بنده به کسی تهمت نمیزنم، تمام این اسناد متعلّق به مجلس است و در قالب صوت موجود است، همهاش موجود است، با این حال این پرونده را باز نکردیم، نزدیک هم نشدیم، از کسی هم سؤال نکردیم، خواستار ایجاد دادگاه بینالمللی هم نشدیم (ما اصولا به دادگاههای بین المللی اطمینان نداریم) و نه خواستار شورای عدالت، نه حتّی قضاوتی عادّی و نه هیچ چیز دیگری نشدیم. گفتیم مشکلی نیست، لبنان همچون یک «مخروبه» شده، درست است که پیروز شده، ولی دردهای بسیاری وجود دارد که باید همگی با هم همکاری کنیم تا کشور را بسازیم. بنده از شانه به شانه و دست در دست گذاشتن صحبت کردم، امّا این پرونده باید برای همیشه بسته بماند؟ آیا این هزار و صد و چهل شهید جزئی از حقیقتی نیست که باید پیرامون آن صحبت کنیم؟ آیا خانوادهّای اینان حقّی ندارند؟ اینها خون، شهید و ارواح نیستند؟ همچنین آیا نباید حقیقت و عدالت را طلب کنند؟ بنده پروندهای را مقابل پروندهی دیگری قرار نمیدهم، تمام پروندهها محترم هستند و باید محترم باشند، تنها سؤالی مطرح کردم.
(وقتتان را گرفتم، عذر میخوام ولی به پایان نزدیک میشویم. فصل چهارم هم دو مطلب است، چیزی نیست.)
در مرحلهی سوّم میخواهم این را بگویم که این جا نیز اشتباه کردید، شما در اندازهگیری نیرو و قدرت ما، بلکه در اندازهگیری ایمان، عزم و توّکل ما نسبت به الله (سبحانه و تعالی) خطا کردید.
در اندازهگیری توان ما بر پایداری اشتباه نمودید. در سنجیدن قدرت ما بر تحمّل درد، تنهایی، خوردن خنجر از پشت، در سنجیدن همه چیز خطا کردید، و برایتان هیچ چیز نماند جر این که به پیروزی ما که تمام دنیا به آن اعتراف نمودند و شما اعتراف نکردید، طعنه بزنید.
فصل چهارم (کوچک است.) ۵ می، تصمیماتی که با تایید آمریکا گرفته شد و هدف ایجاد تقابل میان مقاومت و ارتش بود، و ایجاد فتنهی مذهبی میان سنّی و شیعه، آن چه در ۷ می رخ داد، واقع شد و مرحلهی چهارم پایان یافت، یک بار دیگر خطا کردید، در محاسباتتان خطا کردید، در درک انتخابهای ما اشتباه نمودید، در فهم اولویّتها و طریقهی تفکّر ما خطا کردید و هنوز هم خطا میکنید.
امّا مرحلهی پنجم، و اخر، تا کنون اخر، الله اعلم، تا زمانی که آمریکا و اسرائیل هستند و کشوری مانند لبنان، رعنا، زیبا، دارای اب، شاید هم نفت، تنوّع و این خصوصیّات وجود دارد، نه توطئه پایان نخواهد یافت. مرحلهی پنجم: دادگاه بین المللی و رای اوّلیّه: بازگشت به ابتدای رویارویی که منجر به تقابل با جامعهی بینالمللی میشود، اکنون با قدرت وارد مرحلهی جدیدی از هدف قرار گرفتن مقاومت از جانب رای اوّلیّه شدهایم. تمام ایده چیست؟
جرج بوش وقتی در کتاب از دلایل، نه از اتّهام سیاسی، نه، بلکه از دلایلی که به واسطهی آنان سوریه را متّهم میکند صحبت میکند، میگوید اتّهام زنی به سوریه انجام گرفت، حالا بیایید حزب مقاومت را متّهم کنیم رئیس حکومت مشهور و مهم را کشته است. یعنی مقاومت در مقابل دولت و خط دولت، بیایید جوانان شیعه را به ترور مسئول شاخص سنّی متّهم کنیم. و پس از آن به زودی رای اولیّه را صادر نماییم، و از حکومت لبنان که میان ما و آن تفاهم برقرار است، دستگیری این جوانان را بخواهیم. حکومت لبنان اینان را دستگیر میکند، ارتش و نیروهای امنیّتی را میفرستد و با مقاومت وارد تقابل میشود. همین است، حدّ اقل همین است. برای آمریکاییها، اسرائیلیها و اسپانسرهای دادگاه بینالمللی مهم نیست چه چیز در لبنان روی میدهد یا ممکن است روی دهد. لبنان، جناب شهید رفیق حریری، تسنّن، شیعه، مسلمآنان، مسیحیان، جریان مستقل، ۱۴ مارس و ۸ مارس برای آنان مهم نیست، مهم اسرائيل و مصالح اسرائیل است. این مقاومت به آن ضربه میزند و ما کار آن را تمام خواهیم کرد، آن را تنها خواهیم نمود، وجههاش را تخریب خواهیم کرد، محاصره و تضعیفش خواهیم نمود، پشتیبانی مردمیاش را از چنگش درخواهیم اورد و با ایمان، معنویّت و ارادهی آن بازی خواهیم کرد. و در نتیجه و در نهایت امر برای نابودی یا تسلیم در مقابل این پروژه اماده خواهد بود. پروژه این است.
نمیخواهم در موضوع کمیتهی تحقیق وارد شوم و وارد موضوع شاهدان دروغین و اتّصالات گردم. و نه وارد این موضوع که چگونه تحقیق صورت میگیرد، از این مسائل بسیار شنیدیم، میخواهم بگویم اینجا نیز سنجشهای خطایی صورت گرفته، از جملهی آن ها این که وقتی سراغ حزب الله برویم و بگوییم اتّهام متوجّه شما خواهد شد و همگی میدانند حزبالله خواستار حفظ شهرتش، وجههاش، اخلاقیّتش و سلاحش و همچنین وارد نشدن به فتنه و کشتار است. امروز یکی از افراد ۱۴ مارس، نمیدانم چه کسی، گفته:«قطعا هنگامی که حزبالله سلاحش را بردارد ما پیروز خواهیم بود»، تصوّر کنید، این گونه علیه سلاح توطئه میکنند، یعنی کسی مدام تو را تحریک میکند، به تو ضربه میزند و به حقوقت تجاوز میکند، صبح و شب فحش میدهد تا هنگامی که عصبانی شوی و سلاحت را به کار بگیری، وقتی سلاح را به کار بگیری میگوید پیروز شدیم، او چگونه پیروز شده؟ او وجههی سلاح را تخریب کرده، چرا که تو را مجبور به به کار گرفتن سلاح در داخل نموده، این توطئه علیه سلاح مقاومت نیست؟ تو باید با من باشی تا سلاح من ضدّ اسرائیل بماند، اگر دلسوز کشور هستی. ولی دیرزمانی است تو علیه مقاومت توطئه میکنی و میخواهی مرا تحریک به استفادهی سلاح در داخل نمایی، جریان این است.
وقتی سراغ حزب الله که خواستار حفظ وجهه، کرامت، سلاح و رفعتش است برویم و بگوییم حزب الله به زودی تو را متّهم خواهند نمود، حزب الله در اختیار ما قرار خواهد گرفت. مقاومت میگوید هر کار بگویید انجام خواهیم داد، ولی این حرف درست نیست. یا وقتی کمی جلو رفتیم میگوییم بحث دربارهی چند نیروی غیرمنضبط است ۳،۴،۵ جوان، این کارها را ندارد، مقاومت بزرگتر از این حرفهاست، مقاومت هزاران شهید تقدیم کرده، الان ۳،۴ جوان هستند. ولی این جریان به کجا میکشد؟ به گیوتین، و مقاومت را وارد گیوتین خواهیم کرد. این حکایت ۳،۴ جوان نیست، و گیوتین به این مقدار ختم نخواهد شد. اینجا مسلّما در ارزیابی خطا کردند، باز هم میگویم شما خطا کردید و بسیار خطا کردند، طبیعتا ما موضع را اعلام کردیم و همه فهمیدند امکان ندارد مقاومت، ملّت و مردم آن هیچ اتّهامی از این جنس را بپذیرند. اپوزسیون ملّی لبنان برای مقابله با این توطئهی جدید متّحد، بسیج و همپیمان است. این مشخّص است و آنان از چیز دیگری در عذابند، این که مقاومت تنها گذاشته نمیشود، و مردم پراکنده نمیشوند و این تهمت بزرگی است که اینان میزنند.
کشور وارد مرحلهی اشفتگی سیاسی و رسآن های شده است، به طور خلاصه در این جوّ اشفته، یک ابتکار خوب و دلسوزانه ، با تمام صداقت میگویم، وجود داشت. دیدار ملک عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان سعودی از دمشق و پس از آن بازدید مشترک با جناب رئیسجمهور بشّار اسد و عقد پیمان سه جانبه در لبنان با رئیسجمهور میشل سلیمان. نشست سه جانبه صورت گرفت و در آن زمان گفته شد وضع خطرناکی در کشور وجود دارد و البته گویا کارها به سمت درمان پیش میرود.
بنده امروز به شما میگویم تا روزنهی امیدی بگشایم، چرا که این کشور همیشه مورد هدف بوده و میخواستهاند در حالت اشفته نگاهش بدارند، ما نبودیم که اوضاع را اشفته کردیم، ما خواستار اتشبس، ارامش و همکاری بودیم. ولی فهمیدیم آنان در پوشش این اتشبس، ارامش و همکاری برای ما چاهی حفر میکنند امّا این حفره اندازهی لبنان است نه ما! بنده به شما میگویم تلاشهای سعودی-سوریهای بسیار جدّی است، تا امیدی داده باشم، و ارزویی بزرگ و حقیقی به این تلاشها که تا کنون وجود داشته، گره خورده و احتمالا، به اعتقاد بنده، اثار آن در زمانی نزدیک روشن خواهد شد. و هر نتیجهای از این تلاشها را طرفهای همراه در لبنان خواهند پذیرفت و قطعا با پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران مواجه خواهد شد، شاید کسی فردا بگوید ایران میخواهد این تلاشها را از بین ببرد، نه، دیگران این را میخواهند، بنده اینجا میگویم، ایران این کار را نمیکند. جناب احمدینژاد وقتی به لبنان آمد نه ابتکار، نه چیز جدید و نه سازشی را مطرح نساخت و به جزئیّات وارد نشد. نگرانی اساسی این کشور این بود که این حالت درمان شود و این کشور هر درمانی را حمایت خواهد نمود. این موضع ایران است.
وقتی بعضی سران سیاسی لبنان، اینجا را خوب گوش کنید، وقتی بعضی سران سیاسی لبنان، جدّیّت تلاشهای سعودی را احساس کردند، ملک عبدالله حقیقتا برای موضوع کار میکند، و دیدند با جناب اسد قصد درمان اساسی، حفظ و قرار دادن لبنان در راه نجات را دارند، قیامتی برایشان برپا شد. از آمریکاییها یاری خواستند. آیا به نظر آنان آمریکاییها بیدارند؟ آمریکاییها خوابند. مشغول انتخابات میاندوره هستند و هزار مصیبت از آن چه در عراق و افغانستان انجام میدهند گریبانگیرشان است، بنده اینها را بر پایهی تحلیل نمیگویم، اینها اطّلاعات است. آنان هم حال خود را میدانند و میدانند چه میخواهند وچه میکنند، تحرّکاتی از اینجا اغاز شد، سراغ آمریکاییها و دیگران رفتند، سراغ فرانسویها و بعضی حکومتهای عربی که نام نمیبرنم رفتند و گفتند به ما کمک کنید به داد ما برسید خدا عوضتان دهد، این موضوع به زودی درمان خواهد شد، اگر سعودی و سوریه موضوع را درمان کنند و طرفین هم بپذریند یا سوریه و سعودی سراغ طرفین منازعه بروند، ممکن است موضوع حل شود، خب اگر موضوع حل شود یعنی چه؟ یعنی مرحلهی پنجم توطئه، به عبارتی خوابهای پریشان آنان، شکست خورده. بعضی مردم لبنان در خواب و خیال زندگی میکنند، چگونه؟ هیچ چیز ندارند، فقط زبانشان است و بعضی خوابهای پریشانشان، با این خیال زندهاند که روزی میاید که ارتش و مقاومت درگیر خواهند شد و این خوابی است پریشان، خوابی است پریشان. زندگی میکنند بخیال کشتار میان شیعه و سنّی و این نیز خوابی پریشان است. آنان زندگی میکنند برای درگیری و زد وخوردهای دیگران، همینها برایشان ارزش و منزلت میاورد، در عکسها دیده میشوند و صدایشان پخش میشود. برای همین کمک میطلبند، این ممکن است ماجرای جنگ سی و سه روزه را هم روشن سازد.
لبنانیهایی فشار آمریکا بر سعودی، مشخّصا بر ملک عبدالله و بر سوریه را خواستار شدند. برای همین است که کلینتون، ولتمن و این رایس جدید، کوچک، سوزان رایس را اینگونه میبینید. این فشارها بر اساس درخواستهای منطقهایست. فشار آمریکا بر رئیسجمهور میشل سلیمان، استاد ولید جنبلاط و تمام اپوزوسیون را خواستار شدند. خواستار شدند. آمریکاییها هم آمدند فشار وارد کردند. اینها هم با آمریکاییها برای مختل کردن موضوع آمدند.
(قبل از این که سراغ سخنان نهایی بروم که عرایضم را پایان دهم، چند کلمه میگویم)
واضح است که آمریکاییها و اسرائیلیها با قدرت سیاسی، رسآن های و ارعاب خود وارد موضوع دادگاه شدند تا آن را به خدمت آن هدف و مسیر خاص دراورند. هر روز موضوع اوّل اسرائیل موضوع دادگاه بینالمللی، نامها و سران است. پروندههایی را گشودهاند که اوّل دارند، اخر ندارند. وارد موضوع تهدید به جنگ نیز شدهاند که [میگویند] لبنانیها، مقاومت، مردم لبنان اگر انگونه که دادگاه بینالمللی میخواهد رفتار نکنید سراغ جنگ میرویم.
(از این که طولانی شد، عذرخواهی میکنم، میخواهم تمام کنم، تنها ده دقیقه نه بیشتر)
بر اساس آن چه گذشت:
اوّل: اکنون پس از تمامی این تجربهها، اشتباه میکند، آن کس که تصوّر میکند امکان پذیرش یا تسلیم مقاومت در برار متّهمشدن هر کدام از مجاهدان یا سرانش وجود دارد. هر مقدار هراسافکنیها، تهدیدات و فشارها هم وجود داشته باشد.
دوّم: آن عجولی که میخواهد رای اوّلیّه صادر شود، اشتباه میکند اگر فکر میکند ما اجازهی دستگیری یا بازداشت [حتّی] یک نفر از مجاهدانمان را خواهیم داد، قطعا دستی که به سوی هر کدام از ایشان دراز شود قطع خواهد شد.
سوّم: اشتباه میکند، آن کس که تصوّر میکند مقاومت در برابر اتّهامات از خود و کرامت خود وقتی به آن دستدرازی شود، به روشی که با همپیمآنان مخلص و دلسوزش در اپوزسیون ملّی لبنان، دلسوزان عزّت و شکستناپذیری لبنان، انتخابخواهند کرد، دفاع نخواهد نمود.
چهارم: اشتباه میکند، آن کس که تصوّر میکند در ترساندن ما از جنگی اسرائیلی نفعی هست، بالعکس، کسی که با ما از جنگ صحبت کند، ما را بشارت داده، تهدید نکرده. تکرار میکنم، کسی که با ما از جنگ سخن بگوید اقدام به تبشیر ما کرده نه تهدید ما. ما آن روز را انتظار میکشیم، از طریق رای اوّلیّه یا غیر از ان، ما امادهی هر گونه جنگ اسرائیلی علیه لبنان هستیم تا انشاءالله آن پیروزی بزرگ و عظیممان را تحقّق بخشیم.
پنجم: اشتباه میکند کسی که بار دیگر به آمریکاییها دل بسته است. تکرار میکنم، اشتباه میکند کسی که بار دیگر به آمریکاییها دل بسته است. این آمریکاییها وقتی در بالاترین حدّ قدرت بودند، آن زمان که قلدری و تهدید میکردند و جنگ راه میانداختند، شما را ترک کردند و تنها گذاشتند. امروز که آنان در نزول و قهقرا هستند و در حال بیاثری و سرگردانی به سر میبرند، چگونه ممکن است به داد شما برسند؟!
ششم: تمام فرصتها را برای سامان بخشیدن کارها از دست دادید، فرصتهایی برای این امر وجود داشت که از دست دادید و هنوز نیز در حال از دست دادن هستید، هنوز هم فرصت هست. به شما گفتیم برای سامان دادن وضعیّت، شاهدان دروغین و کسانی که آنان را ساخته و جعل کردهبودند محاکمه کنید. به جایاین که آنان را محاکمه کنید، از آنان با دروغگوییهای قانونی و قضایی و امروز و فرداهایی از این دست، حمایت کردید. کسی که حقیقت و عدالت را میخواست، شاهدان دروغین و آن که ایشان را ساخت محاکمه میکرد. ما بحثی در مجلس داشتیم که شورای عدالت باشد یا دادگاهی معمولی؟ بنده جانب شورای عدالت بودم و سؤال میکنم چرا تا کنون دادگاه معمولی [شما] هیچ حرکتی از خود نشان نداده؟! یا حدّ اقل چرا هنگام سخنان رئیسجمهور با روزنامهی شرق الاوسط کاری نکرد؟ چرا از آن روز تا کنون دادگاه معمولی هیچ حرکتی انجام نداده؟ به این دلیل که موضع حقیقی شما همان است که بعضیهایتان میگویید «چیزی به نام شاهدان دروغین وجود ندارد.» بل که حقیقت بزرگتر این است که پروندهی شاهدان دروغین به سرانی بزرگ و بزرگترین افتضاح سیاسی در تاریخ لبنان و منطقه میرسد. برای همین از شاهدان دروغین حمایت میکنید، نه برای حمایت از فلانی و فلانی بلکه برای حمایت آنان که این شاهدان را ساختند و جعل کردند. به آنان گفتیم به تحقیق بپردازید و از حاشیهها جلوگیری کنید، آنان به حاشیهها افزودند. به شما گفتیم راههای دیگری را پیش بگیرید. عزیز من، فرضیهای بر ضدّ اسرائیل نیز موجود است این هم دادهها و شواهد.
بعضی از سران سیاسی لبنان من را به شگفتی میاورند، همه چیز را میفهمند، سیاست، طب، فلسفه، جغرافیا، مسائل نظامی و همه چیز! ولی روزی که چند وقت پیش بنده شواهدی را ارائه کردم. یکی از فیلسوفان بزرگ از گروه ۱۴ مارس با تلویزیون آمد و گفت که اینها از «گوگل» است! امّا وقتی پس از آن اسرائیلیان گفتند این تصاویر صحیح و دقیق است، و یکی پس از دیگری تایید کردند و گفتند صحیح است، زبان هایشان را خوردند و ساکت شدند، پس «گوگل» کجا رفت؟!
هفتم و اخر: اکنون پیش روی لبنانیان، در حالی که در ۲۰۱۰/۱۱/۱۱ صحبت میکنیم، پیش روی لبنانیان فرصتی است طلایی. با تمام صراحت، فرصتی برای نجات کشورشان از نقشههای آمریکاییها و اسرائیلیها برای این کشور. مردمی وجود دارند که در این راه با ایشان دانسته یا نادانسته همراه میشوند، ممکن است نادانسته باشد، کشور را به راه منفعت اسرائیل میبرند نه منفعت لبنان. تلاشهایی سعودی- سوریهای وجود دارد، شما لبنانیان دو گزینه پیش رو دارید: میتوانید کشورتان را تسلیم ولتمن، کلینتون، سوزان و کاندولیزا رایس، دیک چنی و کیسینجر کنید، یا میتوانیم همچون لبنانیان اراده، عزم و شجاعت داشتهباشیم و پای میز بنشینیم، حقیقت را صریح بگوییم و با سعودی و سوریه برای رسیدن به درمان همکاری کنیم. امّا میخواهم یک خیال را از میان ببرم: در ذهن کسی نباشد وقتی ما از صلح و حلّ مسائل صحبت میکنیم یعنی اتّهام را میپذیریم. هرگز، از همین حالا، ما هیچ اتّهامی را نمیپذیریم، هیچ ادّعایی را، ما متّهم نیستیم، هر کس ما را متّهم کند قاتل هماو است، ما آنان که مرتکب این قتل شدهاند نیستیم. امّا پس از پنج سال از دادگاه، تحقیق، افتضاحات، خطاها و فضایح میبایست سرنوشت کشورمان را در نظر بگیریم. و برای حقیقت بنشینیم، همکاری و بحث کنیم چگونه میتوانیم به حقیقت دست پیدا کنیم، آیا این دادگاه و این کمیتهی تحقیق به حقیقت خواهند رسید؟ لبنانیان این فرصت را در پیش رو دارند.
در روز ۱۱/۱۱ روز شهدای عزیزمان در روز شهیدی از ما که تمام شهدامان را خلاصه کرده، میخواهم وعده و اطمینانی به شما بدهم و خیالتان را اسوده سازم، به زودی از این مرحله خارج خواهیم شد، ما از مرحله ی اوّل گذشتیم، از دوّم هم گذشتیم، از سوّم هم گذشتیم، که بسیار سخت هم بود. از چهارم هم گذشتیم، یکی سی و سه روز بود و دیگری 3 ساعت. مرحله ی پنجم، این مرحله، درست است که توطئه ای بزرگ وجود دارد و عوامل بین المللی، منطقه ای و محلّه ای به آن وارد شده اند. ولی بنده به شما می گویم آن شاءالله به زودی از این مرحله و این فصل نیز مانند تمام مراحل پیشین پیروز و سربلند بیرون خواهیم آمد. ولی تقدیر ما در لبنان تا آن هنگام که دل سوز کشور، کرامت، عزّت، شرف، حاکمیّت، پدران، فرزندان و نوه هایمان باشیم مواجه شدن با فشارهاست، تا وقتی اسرائیل و آنان که اسرائیل را حمایت می کنند موجود باشند. آیا تسلیم خواهیم شد؟ در روز شهید حزب الله، در ۱۱/۱۱، در روز سردار احمد قصیر، با خون شهدامان می نویسیم: ما با الله، انبیائش، رسولانش، ملائکه اش، کتبش و تمام صالحین و شهدا پیمان می بندیم که در این راه تا رسیدن به یکی از دو نیکی، احدی الحسنیین خواهیم ماند، یا پیروزی یا شهادت.
والسّلام علیکم و رحمت الله و برکاته
جستجو
دغدغههای امت
-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران