مدل مطلوب حکومت از نگاه امام موسی صدر
سخنرانی حجت الاسلام دکتر داود فیرحی در نشست اندیشه و عمل امام موسی صدرImam-sadr.com
متن کامل و ویراستهی سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی در نشست ماهانهی اندیشه و عمل امام موسی صدر با موضوع سبک زندگی مسلمانی در جامعهی متکثر.
نکته: برای سرعتبخشیدن به مطالعه فرازهای کلیدی متن و تعاریف رنگی شدهاند.
سلام عرض میکنم خدمت همهی شما خانمها، آقایان، اساتید و دانشجویان و علاقهمندان این مباحث.
بسم الله الرحمن الرحیم .
من بحثی را آماده کردهام راجع به دیدگاههای جناب امام موسی صدر در خصوص سبک زندگی مسلمانی در جامعهی متکثر. چرا این بحث را انتخاب کردم؟ چون امروز این بحث خیلی جدی است. اتفاقی در دنیا در حال وقوع است و آن جهانی شدن و نزدیک شدن انسانها به یکدیگر بدون اینکه احتیاج به نزدیک شدن مکان است. ما به نحوی شاهد هستیم که جهان دارد کوچک میشود. آدمها بدون اینکه احتیاج به قرابت زمانی داشته باشند به لحاظ فکری و ذهنی با هم نوعی نزدیکی پیدا میکنند. اگر تخیل کنیم جهان در حال تبدیل شدن به یک روستای کوچک است در واقع معنیاش این است که این جامعه قطعا متکثر است. ویژگی اصلی جامعهی جهانی متکثر بودن آن است. یکی از دشوارههایی که امروز تئوریسینها در خصوص زندگی در جامعهی متکثر مطرح میکنند معضل دین است. بحث است که انسان چطور میتواند با یک باور فکری قطعی یقینی که فرض میکند دیگران باطل هستند و او حق است در یک جامعهی متکثر زندگی کند؟ این یکی از معضلات است. مخصوص جوامع مسلمان هم نیست. تقریبا حدود همان سالهای 2001 که برجهای دوقلوی ایالت متحده را زدند سخنرانی بسیار مهمی در نروژ در اسلو برگزار شد و تنها مدعو آن هم هابرماس بود. این سمینار به مناسبت بزرگداشت خود ایشان بود. سبک این سمینارها این طور است که یک دانشمند را دعوت میکنند و نمیگویند از چه چیز صحبت کن فقط میگویند از آنچه خودت فکر میکنی مهم است صحبت کن. اتفاقا هابرماس حرفی زد که مهم بود. عنوان آن این بود: بازگشت دین به حوزهی عمومی و این که در این شرایط که ادیان دارند به حوزهی عمومی باز میگردند چطور میشود جامعه را از رادیکال شدن حفظ کرد؟ جناب امام موسی صدر تقریبا در لبنان درگیر این بحث بود و یک سری ایدهها و راه حلهایی به ذهن او رسیده است. چون ظاهرا جامعهی آنجا چند فرهنگی است. ایشان آن طور که من دیدم -همهی آثار را که نخواندم که متاسفانه، خیلی افسوس میخورم که چرا زیاد نتوانستم بخوانم و قبلا توجه نکرده بودم- در ادبیاتش لبنان را یونیورسال میکند و نمونهی یک جهان جهانیشده میکند. نه این که بگوید لبنان استثناست. یعنی دارد مدل درست میکند. فرضش این است که اگر لبنان بزرگ و جهانی شود با این تکثرها چطور میشود ادارهاش کرد. این نکتهی متفاوتی است. نمیگوید این مسائل مصلحت لبنان است. فرضش لبنانیزه کردن جهان و موزائیکی کردن فرهنگها در همه جاست. تصور کنید لبنان بزرگ شده است و همین لبنان کشیده شده تا اروپا. یک بلوک مذهبی اروپایی و این طرف یک بلوک مذهبی اسلامی. یعنی تشیع کوچک لبنان را تصور کنید در یک شکل و فضای جهانی شده و به نمایندگی از کل هلال شیعی تا هند. احساس میکنید که ایشان قضیه را برعکس دانسته است. یعنی تئوری خودش را از یک منطقه کشانده است. انتزاع کرده و یونیورسال کرده است. دیگر مسئله این نیست که این نسخه خاص لبنان باشد. در هر صورت میخواهم بگویم این یک بحث بسیار مهم است و امام موسی صدر هم از جمله کسانی است که با ابتکار خاص خودش به این حوزه وارد شده است.
ابتدا توضیحی میدهم در مورد جامعهی متکثر. جامعهی متکثر در بحث امروزمان چه جامعهای است؟ میگویند منظور از جامعهی متکثر یک واحد سیاسی اجتماعی خاص است که از گروههای قومیتی، زبانی و مذهبی متفاوت و متمایز تشکیل شده است. در واقع این جامعه یک حالت موزاییکی دارد. عبارت دوم هم این هست که درون این واحد سیاسی شکافهای فرهنگی و هویتی خاصی وجود دارند و خردهفرهنگهای موجود هر کدام خطوط قرمز، باورها، سلائق و درخواستهای بعضا غیر قابل جمع با یکدیگر دارند. این یعنی هر کس از حد خاصی بیشتر در باورهای خودش اصرار کند لاجرم به تضاد با جامعه میرسد. این خصلت جامعهی متکثر است. برداشتی که من در این جلسه مبنای کار خود قرار میدهم این است.
در دانش سیاسی و علوم اجتماعی و رشتههایی مانند حقوق عمومی تا به حال دو تصویر رایج دربارهی رابطهی دین و جامعهی متکثر وجود داشت. تصویر رایج تا سال 2000 این بود که جامعهی متکثر دو راه بیشتر پیش رو ندارد. یک گزینه این است که در تنور فرقه گرایی بیفتد و نتیجهی آن خشونت مذهبی است. گزینهی دوم هم سکولاریسم است. اگر هم سکولاریسم را بپذیرد مجبور است دین را خصوصی کند. یعنی آن را به داخل خانهها برساند و فضای عمومی را از ادبیات دینی تخلیه کند. این دو راه پیشنهادهای اساسی تحلیل مسئله بودند. میگفتند جامعهی متکثر نمیتواند از غیر از این دو راه با دین رابطه بر قرار کند. یکی رفتن به سمت فرقهگرایی یعنی تکیهی بیش از حد عاطفی و اعتقادی بر باورهای فرقهای که معنی آن سلب فرقههای دیگر و طبیعتا منازعه و رابطهای از جنس خشونت است یعنی در واقع رادیکالیسم. همین چیزی که در خاورمیانه میبینیم. بعد چون معمولا محققان و اندیشمندان رشتههای سیاست، حقوقدانها و جامعهشناسان این قسمت را خطرناک میدانستند سکولاریسم را توصیه میکردند. میگفتند درست است که سکولاریسم عقاید دینی را در حوزهی عمومی سرکوب میکند و از این جهت خشونت دارد اما حداقل مذهبیها یکدیگر را نمیکشند. یعنی سرکوب دین یا خشونت سکولاریسم کمتر از خشونت فرقهگرایی است. بنابراین بهترین بدهاست. سکولاریسم را بهترین بدها تلقی میکردند و بحث را پیش میبردند. یعنی در واقع ما نه در سکولاریسم خیلی آزادی عمل داشتیم چون حوزهی مذهب سرکوب میشد و نه در فرقهگرایی. این مشکل وجود داشت. من یک مصاحبهای از امام موسی صدر دیدم در گفت و گو با مجلهی الصیاد. جالب است ایشان هم با این معضل مواجه بوده است که آیا ما باید یکی از این دو گانه را بپذیریم یا میتوان راه حل سومی برای آن ذکر کرد؟ مثل راه حلی که هابرماس برای دین در عرصهی عمومی توصیه میکند؟ دوستانی که علاقهمند هستند اگر دین در عرصهی عمومی را در گوگل جست و جو کنند سخنرانی انگلیسی هابرماس و ترجمهی فارسی آن میآید. هابرماس هم معتقد بود که باید به راه حل سومی رسید. یعنی راهی که از دوگانهی سکولاریسم و دینورزی منجر به رادیکالیسم بشود فرار کرد. ایشان توصیههایی دارد. من نمیخواهم اینجا آنها را توضیح دهم. ایشان یک قرائت از دموکراسی ارائه میکند و یک قرائت از بیطرفی. اما نهایتا سعی میکند مسائل مذهبی را با تکیه بر قواعد سکولار حل کند. یعنی باز در واقع ایشان ترجیجاتش ترجیحات سکولار است. من نمیخواهم وارد این بحث شوم ترجمهی این سخنرانی وجود دارد و میتوانند رجوع کنند.
در ادبیات اخیر یک دوگانهی بدیلی ساخته شده است. به نظر میرسد آقای صدر هم به این طرف تمایل پیدا کرده. این دوگانهی جدید در واقع میگوید میشود این و آن، سکولاریسم و فرقهگرایی، هر دو را به حاشیه برد و دوگانهی دیگری را دنبال کرد؛ دوگانهی جدیدی که در آن دینورزی هست اما فرقه گرایی نیست و دموکراسی هست اما دموکراسی سکولار هم نیست. این دموکراسیهای غیر سکولار را امروزه تحت عنوان Consensus Life یا Consensus democracy مطرح میکنند. در فارسی به دموکراسی انجمنی یا دموکراسی توافقی ترجمه شده است. یعنی بحث به نحوی از اکثریت، سکولار یا رادیکال خارج شده است. در این تئوریها دینورزی هست اما حکومت دینی نیست. جامعهی دینی هست، دینورزی هست و مردم هم با دیدگاههای دینی در حوزهی سیاست حضور دارند اما حکومت اصلا تابلوی دینی ندارد. نظام یا جامعهی دموکراتیک هست اما دموکراسی اکثریتی نیست بلکه سهمیهای است. دوستانی که علاقهمند هستند درکی از این دموکراسی داشته باشند قویترین تئوریسین دموکراسیهای انجمنی شخصی arend lijphart است. ایشان کتابی دارد به نام paterns of democracy مدلهای دموکراسی که در فصل سوم آن صفحهی 31 تا 48 این نوع از دموکراسی را توضیح داده است. خواستم بگویم تعجب میکردم که جناب امام موسی صدر از کجا پل زده است به این تئوریها. در هر صورت میخواهم بگویم ادبیات امام در این زاویه قرار دارد. یعنی گسستن از دوگانهی سکولاریسم و فرقهگرایی، فرار از اقتدارگراییها و ماندن در دموکراسی اما به عنوان یک مسلمان! این چیزی است که الان ما به آن نیاز داریم. امام موسی صدر جملهای دارد که من این جمله را عرض میکنم. از او میپرسند شما دارید مجلس اعلای شیعیان لبنان را تاسیس میکنید آیا این فرقه گرایی نیست؟ آیا این همان دوگانه و افتادن در فرقهگرایی نیست؟ خود مصاحبهگر هم که آدم باهوشی است میگوید ما تصورمان از شما یک روحانی سکولار بود. یعنی دوگانه در ذهن مصاحبه گر هست. دوستان ساختار مجلس اعلا را دیدهاند. مسائل دینی در آن موج میزند. یعنی ذات این مجلس دینی است. در حالی که ما در ذهنمان این بود که شما یک روحانی سکولار هستید. این مصاحبه 69/6/5 در مجله الصیاد شماره 1270 است. آنجا ایشان میگوید نه من یک مسلمانم. عین جمله را میخوانم:«من در این چهار چوب اساسا به سکولاریسم اعتقاد ندارم.(مسيرة الإمام السيد موسی الصدر ط۱، ج۲، ص۱۳۲)» یعنی در چهار چوب الگوی شهروندی «اگرچه برخی تصور میکنند» من فکر میکنم این از ادبیات خاص امام است. «برخی» کمی لطافت میآورد به بحث. یعنی اگر چه همه اینطور تصوری دارند یا غالبا چنین تصوری دارند «اگر چه برخی تصور میکنند که مردود شمردن فرقهگرایی به معنای پذیرفتن سکولاریسم است (همان)» یعنی این دوگانه را خیلیها دارند «اما چنین تصوری نادرست است چرا که میتوان فرقهگرایی و سکولاریسم را یکجا مردود دانست. (همان)» یعنی از این دوگانه فرار میکند. دوستان میدانند در حوزهی اندیشه ما تا نتوانیم پایگاه سومی را درست کنیم نمیتوانیم از دوگانه عبور کنیم. یعنی الان ما نمیتوانیم از هر دوپای خود استفاده نکنیم مگر اینکه دستمان را بر زمین بگذاریم تا بتوانیم دو پایمان را کمی از زمین بلند کنیم. این حرف یعنی امام باید جایی ایستاده باشد که بتواند بگوید باید هر دو تا را کنار بگذاریم «چرا که میتوان فرقه گرایی و سکولاریسم را یکجا مردود دانست و در کنار آن میتوان از رهاوردهای دین و نتایج مثبت آن بهره گرفت بی آنکه به آثار منفی فرقهگرایی و فروپاشی جوامع مبتلا شد.(همان)» یعنی راه حل ایشان داخل دین است اما فرقهگرایانه نیست. این را بیشتر من توضیح میدهم. باز در همان الصیاد جایی این جمله را میگوید «فرقه گرایی منفی این است که فرقهی خود را دیواری آهنین قرار دهیم که ما را از دیگران جدا کند. (همان)» فرقهگرایی چه میکند؟ فرقهگرایی برای حفظ خودش یا اعضای خود را محصور میکند و یا غیر از خودش را میکشد. یعنی نمیتواند با دیگران کنار بیاید. راه سومی ندارد. یعنی یا باید منزوی باشد و یا باید با دیگران بجنگد. خوب میبینید که معمولا فرقهگراییها ابتدا کمی منزوی میشوند و بعد با دیگران میجنگند. امام موسی صدر دنبال این است که شیعیان لبنان نه منزوی باشند و نه بجنگند اما در سیستم سیاسی هم حضور داشته باشند. این قسمت جالب است. میگوید:«فرقهگرایی منفی این است که فرقهی خود را دیواری آهنین قرار دهیم که ما را از دیگران جدا کند. چنین کاری از سوی دین صحیح مردود است. (همان)» یعنی تصریح دارد که با این قسمت مخالف است. جالب این است که ایشان چیزهای به ظاهر متناقض را میپذیرد. از یک طرف تکثر را به شدت میپذیرد و از طرف دیگر مذهب را. یعنی اتفاقی در ذهنش رخ داده. این اتفاق یک شاهکار است. به نظر میآید راه حلی است که ما الان در جامعهی خودمان به آن احتیاج داریم. ما با همزبانهای خودمان که فاصلهی مذهبیمان هم خیلی کم است نمیتوانیم کنار بیاییم، میگوییم شیعهی شهروند یک، شیعهی شهروند دو، شیعهی شهروند سه و… در حالی که امام دارد بحث را میکشاند به همزیستی در سطح جهانی با فرقههای متفاوت. مذهب را هم نگه میدارد. این جملهی ایشان در روزنامهی العصر سال 69 را ببینید:«اگر تعدد فرق باعث جدایی یا ضعفی در جامعه گردد بیتردید خطری برای کشور است اما اگر این تعدد در نهایت منجر به تبادل معارف و تجارب و تمدنها شود به منزله نیرویی برای کشور است. (همان، ص۲۳۴)» امام متوجه بوده است که «تنها سرمایهی لبنان انسانش است.» یعنی نفت و این چیزها ندارد. «تنها سرمایهی لبنان انسانش است.» و این انسان را نباید در تنور فرقهگرایی ذوب کنیم. این سرمایه را باید نگه داریم. این مهم است. امام از یک طرف متوجه است که دین را باید حفظ کرد. از طرف دیگر این دین نباید انسان سوز باشد باید انسان ساز باشد. حرف ایشان همین است. میگوید فرقهگرایی از این لحاظ منفی است. یعنی در این ادبیات این را دنبال میکند. تکثر را میپذیرد اما احزاب اکثریتی را نفی میکند. اینها شاهکارهای ایشان هستند. ایشان میگوید:«حکومت باید حکومتی آسمانی باشد نه حکومتی دینی (همان، ص۲۳۵)» اینجا منظور از آسمانی بودن خیلی هم قدسی نیست؛ یعنی فراتر از دعواها باشد. چترش خیلی بلند باشد. حرفش این است. «حکومت باید آسمانی باشد نه حکومتی دینی. حکومت اگر نمایندهی اقلیت باشد ظلم آشکاری در حق اکثریت است و اگر نمایندهی اکثریت باشد سرنوشت اقلیت چه خواهد شد؟ (همان)» خب، حرفهای درستی است. الآن هم دعوا سر همین است. پس دولت نباید فرقهای باشد، نه اکثریتی باشد نه اقلیتی! بعد میگوید :«حکومت نباید نمایندهی منافع اکثریت یا اقلیت باشد حکومت باید نمایندهی منافع عموم باشد. (همان)» جالب این است که امام ناسیونالیزم را هم نفی میکند. نمایندهی عموم بودن نه یعنی ایدئولوژی جدیدی پیدا شود به نام ملی گرایی. ایشان این را هم نفی میکند. اینها جدیدترین تئوریهاست. تقریبا تئوریهای قرن ۲۱ است که الآن دارد در دنیا مطرح میشود. خب، اگر این طوری است ظاهرا امام موسی صدر باید فهمی از دین داشته باشد که با فهم ما کمی متفاوت است. من مختصات این را میآورم. ایشان بحث بسیار مهمی دارند. بعضی از محققین میگویند درخت را باید از میوهاش شناخت. وقتی یک میوه تلخ است درختش هم تلخ است. ایشان میگوید دین درست را باید از میوهاش شناخت نه از استدلالهای کلامی و… . دین درست این است که به این مردم خدمات بدهد. راه را از چاه نشان بدهد. ایشان این را به عنوان دین درست معرفی میکنند. مثلا وقتی دین میوهای داد که انسانهای بیسواد با سواد شدند، انسانهای بینظم با نظم شدند، فقر کم شد، بیاخلاقی کم شد، بد اخلاقی حذف شد، آن وقت میگوییم این جامعه دینش درست است. چون دارد آدم درست تولید میکند. حرف امام این است: احتیاج به استدلال نداریم. بیاییم دین را بگذاریم در خدمت جامعه ببینیم چند مرده حلاج است. بقیهاش را رها کنیم. با این مسائل کاری نداشته باشیم که این حق است، شما این را میفهمید، شما این را نمیفهمید. ایشان میگفت مهمترین وجه دین وجه کلامی و… نیست بلکه خدمت اجتماعی است که انجام میدهد. اگر دین توانست انسجام اجتماعی درست کند این دین درست است. بعد میگوید «دین به مفهوم درستش پیروان خود را از دیگران منزوی نمیکند. (همان، ص۱۳۳)» یعنی اگر منزوی کند درست نیست. این یک. «و آنان را به رها کردن فعالیتهای اجتماعی و خدمات عمومی فرا نمیخواند.» یعنی میگویند شما به این کارها روی بیاورید. «بلکه عکس این قضیه درست است. زیرا تقرب به خدا در منطق دین از راه خدمت به خلق است.» آنجا باید دین را جستجو کرد. «هدف ما ارتقاء سطح زندگی شیعیان است. تحقق آرزوهایشان، تحقق طرحهای شکوفایی و غلبه بر عقبماندگی» اگر دین ما بتواند شیعه را از این معضل خلاص بدهد پس دین است. بقیه هم نگاه میکنند و دنبال میکنند.
اما کار دومی هم هست. تا این جا آدم فکر میکند امام موسی صدر میگوید من شبیه یک کشیک کاتولیک هستم. یک کشیش کاتولیک با سیاست کاری ندارد، دنبال آرام کردن جامعه است. آدم فکر میکند امام شاید چنین چیزی به آدم میگوید که مثلا فعالیتهای اجتماعی مهم است. خبرنگار از ایشان میپرسد شما وارد فعالیتهای سیاسی هم میشوید؟ ایشان جوابی میدهد که من آن را برای شما میخوانم:«دین مطلقا مانع فعالیت سیاسی نیست.» «مطلقا» «به شرط آن که به لحاظ اصول، راه و هدف با آن هماهنگ باشد. (همان، ص۱۳۳)» یعنی سیاست فقر را از بین ببرد، بهداشت را تضمین کند یا توسعه بدهد، آموزش را افزایش بدهد. اگر سیاست این کار را میکند حتما هم باید یک مسلمان درگیرش شود. ایشان این طوری میگوید. «چرا چنین نباشد؟» یعنی اگر سیاست چنین باشد -که وظیفهی سیاست امروز هم همین است- ما هم باید این کار را بکنیم «در حالی که فعالیت سیاسی سالم مشارکت در سازندگی آینده است.(همان)» بنابراین ایشان دیگر فقط نمیافتد در اصطلاح کاتولیک یا چریتی یعنی کارهای خیریه. یعنی در امر سیاسی درگیر است. دوستان میدانند ایشان علنا از کاندیداها حمایت میکرد وکاندیداها رأی میآوردند. جالب این است که بعضی اوقات حمایتهایش از کاندیداهای غیر مسلمان بود. از یک مسیحی آشکارا حمایت میکرد و او هم رأی میآورد. این چیز مهمی است. ایشان نگاه خاصی به دین دارد. دارد چنین درکی را فراهم میکند. «آیا دین پیروان خودش را از مشارکت در ساختن آینده باز داشته و کار ساختن آیند را به دیگران سپرده است؟ (همان)» چون میدانید در امر اجتماعی، سیاست امر پیشتاز است اگر آن چموش یا منحرف باشد بقیهی کاروان هم به هم میریزد. این استدلالی است که ایشان دربارهی سیاست دارد. جالب این است که این حضور در سیاست برایش به معنای برد و باخت نیست بلکه در این ادبیات به معنای تدارک یک اجماع است. در نامهی سال ۱۹۶۹ ایشان به مفتی لبنان (نای و نی، صص ۳۹۰-۳۹۲) راههای همکاری را مینویسد و میگوید ما با اهل سنت در سه قسمت میتوانیم همکاری کنیم و با غیر اهل سنت یعنی مسیحیان در دو قسمت. یکی از راههای همکاری اهداف شرعی است. ایشان -اگر اشتباه نکنم- جزء اولین کسانی است که مرحوم آیت الله خوئی و شخصیتهای دیگر را تشویق کرد در مورد وحدت افق در عید فطر فتوا بدهند. این خیلی مهم بود. منظور از وحدت افق این بود که اگر در یک منطقه کسی ماه را رؤیت کرد دیگر همه باید آنجا عید اعلام کنند. در حالی که میدانید هنوز هم در مناطق مسئلهی مناسک یک مشکل است. مثلا بحث معروف طهارت کتابی را هم ایشان در بحثهای شرعی پیش برد. به نظر میآید شاهکار بود. مثلا آن داستان بستنی فروش یکی از داستانهای خیلی زیبای تاریخ زندگی امام موسی صدر است. شرع یکی از آنهاست. اما در دوتای بعدی با بقیه هم همکاری میکنند. میگویند بخش عمدهی دین اهداف اجتماعی است. مثل مبارزه با بیسوادی، مقابله با فقر، آوارگی و نا امنی. اینها کار دین است. دین باید این کارها را انجام دهد. بنابراین در این قسمت خودش را با تمام مسیحیها یکی کرده بود. این مهم بود. سومی هم اهداف ملی است. ایشان معتقد بود هیچ کس حق ندارد هویت ملی لبنان را اندکی خدشه دار کند. ولی معتقد بود این تشکل مذهبی هدفش حفظ امنیت ملی است. خیلی مهم است. انسان یک تشکل مذهبی درست کند و هدف خود را حفظ امنیت ملی اعلام کند. اینها به ظاهر پاردوکس است. اما آدم احساس میکند یک نخ فکری اینها را با هم جمع میکند و دارد از درونش یک تئوری در میآید. میشود گفت این تئوری میتواند سوغات یا هدیهی امام موسی صدر برای جوامع جدید مذهبی باشد.
در فرقهگرایی گفت و گو نیست. یا با مایی یا علیه مایی. غیر از این گفت و گو نیست. ولی امام یک جملهای دارد که خیلی جالب است. معتقد است:«گفت وگو تنها راه ماست. راه این همبستگی گفت و گویی است که قطعا به تفاهم و نزدیکی و وحدت میانجامد. و گمان میکنم برای همبستگی راهی جز گفت و گو و تفاهم نماند.(همان، ص۱۳۲)» برای یک عالم دینی این خیلی مهم است که بیاید به این سمت. طنزی بگویم تنوعی باشد. البته طنزی که تکرار است و همه میدانید. میگویند قدیم قدیمها یک بار اعلام کرده بودند که میخواهند بروند برای خواندن نماز باران. چون مناطق قدیمی همیشه درگیر قحطی آب هستند. میگویند همه رفته بودند ولی فقط یک کودک با خودش چتر برده بود. معنیاش این بود که از بین همهی کسانی که نماز باران میخواندند این کودک باور داشت این نماز باران در پی خواهد داشت. به نظر میآید امام موسی صدر به یقین باور داشت که در گفت و گو دینش آسیب نمیبیند. یعنی به پتانسیل دینی خودش باوری داشت. فکر میکرد در هر مباهله ای پیروز است. احتیاجی نداشت که از گفت و گو بترسد. چرا؟ این چه جور دینی است که از گفت و گو آسیب نمیبیند بلکه گفت و گو نیروی محرکهاش است؟ این دین خاصی است. این درک خاصی از دین است که پیدا شده است.
قبل از این که بحثهای امام را عرض کنم دو سه جمله راجع به دموکراسی انجمنی میگویم. در واقع تئوری امام بسیار به دموکراسی انجمنی نزدیک است. میگویند در دموکراسی انجمنی چند ویژگی هست. من چهار پنج تا یادم بود که یادداشت کردم. اول: دولت روی ائتلاف بزرگ میایستد. دولت دیگر حزبی نیست. دوم: سیستم انتخاباتی سهمیهای است یعنی اقلیت را طرد یا سرکوب نمیکنند. به اقلیت سهمی میدهند که شما هم آنجا حضور داشته باشید. سوم: حکومتهای محلی و خودمختار است. امام موسی صدر این را به جد پیش میبرد. مثلا جالب است هیچ مداخلهای در مسائل داخلی جامعهی سنی نداشت. البته کمک و خدمات خیریه داشت اما مداخله نداشت. یعنی به اقوام، قبایل و مذاهب خودمختاری میدهد. ظاهرا امام هم چنین چیزی داشت. بقیهاش را توضح نمیدهم. فقط مسئلهای هست که به نظرم مهم است: میگویند این نوع نظامهای سیاسی روی پا نمیایستند مگر این که:
اول: نخبگان به همدیگر اعتماد داشته باشند، همدیگر را تحمل کنند، از حرفهای تلخ همدیگر نرنجند و بتوانند به پیروان خود نیز اعتماد بدهند. یعنی به پیروانشان بگویند شما با ورود به این پروسهی سیاسی ضرر نمیکنید، هر چند که ممکن است ابتدا حتی آسیبهایی هم ببینید اما در دراز مدت این به نفع شماست. فرض کنید مثل پیرمرد یا دانشمندی که میگوید وقتی من از این رودخانه گذشتم شما خودت را به آب بزن و مطمئن باش غرق نمیشوی. در دموکراسیهای انجمنی باید یک چنین اتفاقی بیافتد. دوستان میدانند مهمترین ذخیرهی امام صدر اعتمادی بود که به او داشتند یعنی وقتی حرف میزد میدانستند که صادقانه میگوید و درکش در این زمینه برای خیلیها حجت میشد.
دوم: در این دموکراسیها نخبگان باید خطر ذاتی سیستم را حس کنند. یعنی بدانند اگر مذاهب با هم نباشند کشور نیست. این مهم است. هیچ کدام غره نشوند که ما با قدرت خودمان، با شهادتطلبی فرزندانمان میتوانیم کشور را حفظ کنیم و بدانند این سیستم در این لایه حساس است. بنابراین دومین چیز تعهد در حفظ سیستم است؛ به هر قیمتی که شده است حتی اگر به صورت موقت از باورهای خودش کوتاه بیاید.
سوم: توان تحمل شکافهای خردهفرهنگی است. لبنان این طور نبود که. آدمها به همدیگر فحش هم میدادند. یکی از این دوستان خاطرهای برای من فرستاده بودند که در این چهارچوب که میفهمیدم برایم جالب بود. مثلا آدمها به امام صدر حمله میکردند اما ایشان مجبور بود که به این حمله جوابی نرم بدهد. اینهاست. در چنین سیستمی نخبگان نباید عصبانی شوند. ضمنا توان ارائهی راه حل هم داشته باشند. نخبگان باید در این زمینه خیلی درک داشته باشند. چرا اینها را گفتم؟ تا بگویم پیش شرطهای گفت و گو یا جامعهی انجمنی یا گفت و گویی اینها هستند: آزادی، احترام، اعتماد و تحمل. اینها اساس گفت و گو هستند. گفت و گو بدون آزادی گفت و شنید است. دو طرفه نیست. احترام نباشد کسی حرف نمیزند. اعتماد و تحمل نباشد آدم زبان به سخن باز نمیکند. امام اینها را دارد. جملهاش را میخوانم:«شرط اساسی برای آن که بتوانیم این اندیشهها، رنگها و تجارب متنوع را کنار هم جمع آوریم…» ایشان اصلا تکثر مذهبی را عیب نمیداند یک گلستان میداند. مثل این که یک جامعهای فقط از یک گل باشد و جامعهی دیگر از گلهای متنوع. ایدههای مذهبی رایج در پی دزدیدن پیروان همدیگر هستند. این خوشحال است که یک مسیحی مسلمان شده است یا ناراحت است که مسلمان مسیحی شده است و…. جالب است ایشان معتقد است که حیات دینی به تنوعش وابسته است. اصلا ایشان جملهی منفی به کار نمیبرد:«اگر بتوانیم این اندیشهها و رنگها و تجارب متنوع را کنار هم جمع آوریم و از آن برای تعاون و همیاری بهره ببریم همان توجه به اصل احترام متقابل در میان مردم این کشور است. (نای و نی، چ۲، ص۳۶۳)» بعد میگوید:«این کشور جز انسانش کسی را ندارد.» یعنی منبع، ذخیره و رانت ندارد. باید بتواند با رضایت اینها جامعه را حفظ کند سپس توضیح میدهد:«اقتدار کشور در گرو این است که من به دیگری اطمینان و اعتماد داشته باشم و او به من. (همان، ص۳۶۴)» باز هم حرف و جملهای دارد راجع به مجلس اعلا میگوید:«مجلس اعلا تشکیلاتی برای گفت و گوست نه تشکیلاتی برای گریز از گفت و گو.(مسيرة الإمام السيد موسی الصدر ط۱، ج۲، ص۲۲)» این خیلی مهم است. ایشان معقتد است گفت و گو بدون سازمان آسیبپذیر است. یعنی انسانها را عصبی و غیر قابل کنترل میکند. اما سازمان گفت و گو را روان میکند. این نکتهی درستی است در ادبیات ایشان.
احساس میکنم ما میتوانیم در امام موسی صدر یک نوع دین شناسی زیستن در جامعهی متکثر را پیدا کنیم. یعنی یک نوع theology خاص، الهیات زیستن با دیگران. یعنی پذیرش دیگران نه نفی دیگران. این خیلی مهم است. الآن تازه در فلسفههای جدید شاهد فلسفههای مبتنی بر دیگری هستیم. ایشان به جای فلسفه، الهیات مبتنی بر دیگری را میپذیرد. با این مقدمه من این جمله را بخوانم:«من همهی مجالس، فرقهها، مذاهب و تجمعهایی را که به نام دین تشکیل میشود محترم میشمارم و در نظر من تدین غیر از فرقهگرایی است. در حال حاضر سه شعار وجود دارد: سکولاریسم، فرقه گرایی و اعتدال دینی که ما اعتدال دینی را تدین مینامیم. (همان، ص۳۶۸)» اعتدال دینی در ادبیات اینگونه تعریف شده است:«تدین و ایمان به الله که خداوند همه است. آزاداندیشی و گشوده بودن در مقابل دیگران وظیفهی دینی است. (همان، ص۳۶۸)» این خیلی مهم است. بعد ایشان میگوید هدف ما خدمت است. محبوبترین مردم کسی است که بتواند به این خلق با آزادیهایشان کمک کند. من برای این دینشناسی چند تیتر درست کردهام. البته حصر کامل نیست. این دینشناسی چند تا خصلت دارد که من پنج تاش را آوردهام:
اول: گشودگی و تکثر دینی. اصلا این دینشناسی و الهیات این طوری است. الهیات باز است. اصلا الهیات بسته نیست:«ما بر این باوریم که وجود فرقههای سازمانیافتهی مختلف نقطهی آغاز همکاری و دریچههای تمدن به روی دستاوردهای میلیاردها انسان در این عصر… است. (همان، ص۳۵۴)» این خیلی مهم است. این شیوهی تفکر به جای این که سازمان رقیب را از هم بپاشد کمک میکند سازمان او هم درست باشد. این خیلی مهم است. یعنی در واقع جامعهی لبنان شبیه مجسمههایی است که هر کس دیگری را میسازد. اینگونه شکل میگیرد. ایشان میگوید:«این فرقهها این تجارب را وارد لبنان کردهاند. (همان)» یعنی افتخار میکند که لبنان متکثر است. در حالی که در خیلی از الهیاتها تکثر عیب است و افسوس میخورند که چرا لبنان متکثر است. این مدل خیلی فرق میکند. تکثر یکی از ویژگیها و مختصات الهیات باز است.
دوم: فطری بودن است. ایشان معتقد است دینی که طبع آدم آن را نپذیرد دین نیست. چون طبع آدم خالص است. دینی که طبع آدم آن را نپذیرد و نتواند با آن کنار بیاید دین نیست. احتمالا خطایی در آن صورت گرفته است و ما وظیفه داریم ببینیم انحرافها کجا شروع شده.
سوم: معتقد است ذات دین در صداقت است. جالب است در بسیاری از ادبیات دینی میگوییم قیامت که شد زبان بسته میشود و اعضا باز میشوند و دیگر نمیشود حرفشان را کتمان کرد. این طور نیست؟ انگشت یک حرف میزند، دست یک حرف میزند، پا یک حرف میزند، اعضا و چشم یک حرف میزنند. نمیشود پنهان کرد. ایشان جملهای دارد. میگوید:«صداقت شهروندان لبنانی را باید از چشمانشان خواند.» یعنی یک شیعه چنان صداقتی در حفظ وحدت ملی داشته باشد وقتی که به چشمش نگاه کنی دو دو نزند. یعنی چشم دچار اضطراب نشود. این حرف زیبای ایشان است:«معتقدم که وحدت ملی مفهومی ژرف تر از مفهوم وحدت منافع و… است. وحدت ملی در واقع وحدت نیتها، دلها، اهداف و در کل وحدت همهی شهروندان در هنجارهای کلی انسانی است.» «برای تحقق کامل این وحدت هموطنان باید به یکدیگر احترام بگذارند.» به گونهای که این احترام آن قدر صادقانه باشد که بشود از چشمهایشان بفهمیم نه از زبانشان. آن وقت جامعه صادق میشود. جامعه که صادق شد اعتماد هم میآید. فکر میکنم ایشان در نهج البلاغه زیاد غور کرده است. نمیدانم ایشان تفسیر یا بحثی در این باره دارد یا نه؟ امام علی (ع) اساس فروپاشی تمدنها را ترک صداقت میداند. میگوید:«مردى از ما و مردى از دشمن چون دو شير نر با هم درمى افتادند يک بار ما بر دشمن پيروز مىشديم، و يک بار دشمن بر ما» «فَلَمّا رَأَى اللّهُ صِدْقَنا» «چون خداوند راستی ما را ديد دشمن ما را سركوب كرد، و يارى خود را بر ما فرو فرستاد (خطبهی۵۹)» بعد به مردم کوفه میگوید آن صداقت رفته است آن پیروزی هم پریده است. اینها تکههایی است که در ادبیات امام هست.
چهارم: آزادی است. اصلا ایشان دین را محدودیت نمیداند. میگوید:«بر ماست که روشن کنیم دین چگونه آزادی میبخشد.» این طور نیست که بگوید آن آزادی که دین تعریف میکند غیر از آزادی دیگران است. بعضی وقتها ما میگوییم دین آزادی میدهد اما آن آزادی که خودش تعریف میکند. ایشان این حرف را نمیزند. این جمله را گوش کنید. «در حقیقت آزادی کامل عین دین است. حقی است از جانب خدا و حدی بر آن نیست. (ادیان در خدمت انسان، چ۲، ص۲۹)» و بعد اضافه میکند «صیانت از آزادی ممکن نیست مگر با آزادی. آزادی بر خلاف آن چه میگویند هرگز محدودشدنی و پایان یافتنی نیست. (همان)» چنین دینی شاهکار است.
پنجم: ایشان معتقد است تشکل یک وظیفهی دینی است. امام صدر با مرحوم شهید بهشتی دوست بودند. مرحوم شهید بهشتی همیشه میگفتند «حزب معبد من است». من نمیفهمیدم که مگر میشود حزب معبد باشد؟ این دیدگاه در امام هم هست. حرف خاصی است. میگوید:«حقیقت این است که وحدت مذاهب مختلف یک دین مبتنی بر نزدیک شدن آنان به یکدیگر است.(مسيرة الإمام السيد موسی الصدر ط۱، ج۲، ص۲۲)» نزدیک شدن در گرو تفاهم است. تفاهم با صداقت است. صداقت با گفت و گو شکوفا میشود. شرط اساسی گفت و گو این است که میان نمایندگان طرفهای حقیقی انجام بگیرد. «آیا وحدت، تقریب و تفاهم و گفت و گو بدون سازمان و تشکیلات امکان دارد؟ (همان، ص۱۲۵)» پیروان یک دین باید خبر داشته باشند و آموزشهایی ببینند تا با دیگران برخورد مثبت بکنند.
همچنین در ادبیات امام صدر سیاست مسئولیت فرهنگی هم دارد. امام از این فرار نکرده است. یعنی امام سیاست را سکولار نکرده. ایشان تصورش این است که سیاست را نمیشود از فرهنگ جدا کرد. همچنان که دین را نمیشود از فرهنگ جدا کرد. اخیرا تصویری از طرف پست مدرنها چاپ شد. تصویر خیلی قشنگ بود. دو نفر بودند سر نداشتند اما هر کدام داشتند با دست سر طرف مقابل را میتراشیدند و تکمیل میکردند. حرف ایشان این است که سیاست اگر بتواند این نظم گفت و گویی را ایجاد کند، گفت و گو مذهب و همچنین فرهنگ را ارتقاء میدهد. گفت و گو ذاتش فرهنگی است دیگر. طبق تئوری امام سیاست بسترساز گفت و گو است. بنا بر این گفت و گو نقطهی اتصال دین، سیاست و فرهنگ است. یعنی آدمها با گفت و گو کردن در حال ساختن خودشان و سیاست هستند. ما در ادبیات هگلی یا افلاطونی از دیالکتیک صحبت میکنیم اما به نظر میآید در ادبیات امام موسی صدر نوعی پولیلکتیک وجود دارد. نوعی چندوجهی بودن در آن دیده میشود. یعنی دین همهاش فرهنگ نیست، فرهنگ هم همهاش دین نیست، سیاست هم همهاش دین یا فرهنگ نیست. اما مانند دوایری سهگانه به همدیگر گره خوردهاند به گونهای که ضعف یکی دیگری را هم تضعیف میکند. یعنی اگر نظم سیاسی آسیب ببیند دینداری هم آسیب میبیند. فرهنگ هم همین طور. این دوایر سه گانه در عین حال که کپی هم نیستند اما از همدیگر به شدت تغذیه میکنند و محورش هم گفت و گو و پیششرطهای آن مثل آزادی، اعتماد و… است. اینها فرهنگ است. نترسیدن از آزاد بودن خودش خیلی مهم است. در جوامعی که فرهنگ آشفته میشود آدمها از آزادی خودشان میترسند. کسی که از آزادی دیگران میترسد قبل از همه از آزادی خودش میترسد. یعنی اگر به خودش اعتماد داشته باشد از دیگران نمیترسد. اینها چیزهای خاصی است که در این ادبیات وجود دارد.
و صل الله علی محمد و آله و سلم.
جستجو
دغدغههای امت
-...
-
لبیک یا حسینگفتارهای عاشورایی سالهای ۱۴۳۲ تا ۱۴۳۵ قمریانتشارات خیمه
-
چرا سوریه؟سخنرانیها و مصاحبهها دربارهی سوریه از سال 2008 تا 2016 میلادیانتشارات جمکران
-
امام مهدی(عج) و اخبار غیبسخنرانی شبهای پنجم و هفتم و نهم محرم 2014 میلادیانتشارات جمکران